داستان حضرت یوسف ـ علیه السّلام ـ در قرآن به طور کامل در سوره یوسف آمده است. بعد از رفتن حضرت یوسف ـ علیه السّلام ـ به مصر و در زمانی که عزیز مصر شد، برادران وی 4 مرتبه به آن شهر آمدند. اولین مرتبه در یکی از سالهای قحطی بود که آن ها برای بردن آذوقه وارد شهر مصر شدند. حضرت یوسف ایشان را شناخت ولی آن ها او را نشناختند.[1] آن ها به یوسف عرض کردند که ما فرزندان یعقوبیم، و یازده برادریم که کوچکترین از همه ما نزد پدر مانده، چون پدر ما طاقت دوری و فراق او را ندارد.
حضرت یوسف ـ علیه السّلام ـ بسیار احترامشان می کند و بیش از بهایی که آورده بودند طعامشان داده و از آن ها پیمان می گیرد که بار دیگر که آمدند آن برادر را هم با خود بیاورند.[2] ایشان در دفعه دیگر برادر یوسف را نیز طبق عهد قبلی با خود به مصر می برند و حضرت یوسف با چاره ای که اندیشید برادرش را نزد خود نگه داشت و خود را به او معرفی کرد.[3]
دیگر برادران با ناراحتی به پیش پدر بر می گردند و ماجرای گرفتاری برادر کوچک را تعریف می کنند. حضرت یعقوب ایشان را ترغیب می کند که ای فرزندان من بروید و از یوسف و برادرش جستجو کنید و از رحمت خدا مایوس نشوید من امیدوارم که شما موفق شده و هر دو را پیدا کنید.[4] آنها باز به مصر برگشتند تا برادر دستگیر شده را از یوسف بخواهند. در این سفر حضرت یوسف خود را به آنها معرفی می کند. سپس دستورشان داد تا به نزد خانواده های خود بازگشته، پیراهن او را هم با خود برده به روی پدر بیندازند، تا به همین وسیله بینا شده او را با خود بیاورند. برادران آماده سفر شدند، همین که کاروان از مصر بیرون شد، یعقوب در آنجا که بود به کسانی که در محضرش بودند گفت: من دارم بوی یوسف را می شنوم.[5] در آخرین سفر پدر و مادر یوسف و برادران وی همگی به مصر رفتند.[6]
این خلاصه ای از داستان حضرت یوسف ـ علیه السّلام ـ بود که در قرآن آمده است.
در سوال مذکور دو مطلب به چشم می خورد؛
الف: حضرت یعقوب ـ علیه السّلام ـ از کنار چاهی که یوسف ـ علیه السّلام ـ در آن بود رد شد و متوجه وی نشد.
ب: حضرت یعقوب ـ علیه السّلام ـ وقتی برای دیدن یوسف به نزدیکی شهر مصر می رسند می گویند من بوی یوسف را استشمام می کنم.
در قرآن کریم همانگونه که بیان شد، آیه ای که بر یکی از این دو مطلب دلالت بکند وجود ندارد. و آنچه آمده است این است که در بازگشت برادران یوسف از سفر سوم و بعد از شناخت یوسف، حضرت یعقوب بوی پیراهنی را که حضرت یوسف به برادرانش داده بود استشمام کرد با اینکه آن ها نزدیک شهر مصر بودند.
دو مطلب فوق در هیچ روایتی(تفسیری و غیر آن) نیز پیدا نشد. البته با وجود این، جای این سؤال باقی است که چرا بوی پیراهن را از مصر استشمام کرد ولی یوسف که در چاه بود، با اینکه چاه نزدیکتر از مصر قرار داشت متوجه حضرت یوسف نشد.
برای جواب لازم به ذکر است که انبیاء و اولیای الهی واجد تمام علوم بشری و غیر بشری هستند که به وسیله نقل و عقل اثبات می شود و در قرآن دو دسته از آیات هستند که یک دسته علم غیب را مخصوص خدا می دانند و دسته دیگر آن را برای انبیاء و اولیاء نیز ثابت می کنند.
در جمع این دو دسته از آیات باید گفت: علم غیب ذاتی و استقلالی و فعلی از آن خداست، اما علم غیب إعطایی و غیر استقلالی و بالقوه، از آنِ انبیاء و اولیاء الهی می باشد.
یعنی علم غیب انبیاء و اولیاء نیز نامحدود است ولی اوّلاً از خودشان نیست بلکه همچون وجود آن ها وابسته به علم خدا است و ثانیاً بالقوه است، یعنی اگر بخواهند می دانند، و خواست آن ها هم منوط به اذن الهی است که اگر مصلحت باشد، انبیاء و اولیاء الهی با خواست خود، آگاه از علم غیب خواهند شد.[7]
یکی پرسید از آن گم کرده فرزند
که ای روشن گهر پیر خردمند
ز مصرش بوی پیراهن شنیدی
چرا در چاه کنعانش ندیدی
بگفت احوال ما برق جهان است
دمی پیدا و دیگر دم نهان است
گهی با طارم اعلا نشینیم
گهی بر پشت پای خود نبینیم[8]
و دربعضی از روایات وارده از این مطلب تعبیر به قبض و بسط علمی شده، که در حال بسط علمی (به اذن خدا)
می دانستند و در قبض آن علم نداشتند.[9]
نتایج:
1. در هیچ آیه و یا روایتی نیامده که حضرت یعقوب از کنار چاه عبور کرد و در آیه قرآن نیز به صراحت آمده که بوی پیراهن یوسف را، وقتی کاروان از مصر به طرف شهر حضرت یعقوب حرکت می کرد، حضرت یعقوب در شهر خود، آن را استشمام کرد.
2. حضرت یعقوب هر چند از انبیاء بود و بنابراین دارای علم غیب، ولی این علم غیب موقعی است که مصلحتی در بین باشد و اذن خدا هم باشد و الاّ آن ها هم آگاه نخواهند شد.
3. علم به این که یوسف در چاه است، مصلحت نداشت، ولی علم به بوی پیراهن یوسف دارای مصلحت بود.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، مترجم سید محمد باقر موسوی، ج 11، ص 349 الی 356.
2. دانشنامه امام علی ـ علیه السّلام ـ ناظر: رشاد، علی اکبر و دیگران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ج 3،(نبوت و امامت)، ص 335 الی 374.
3. تفسیر تسنیم، آیه الله جوادی آملی، نشر اسراء، چاپ سوم، آذر 81، ج 2، ص 171 الی 173.
4. میزان الحکمه(همراه ترجمه فارسی)، محمدی ری شهری، دارالحدیث، ج 9.
پی نوشت ها:
[1] . یوسف/58.
[2] . یوسف/59-63.
[3] . یوسف/69-79.
[4] . یوسف/80-87.
[5] . یوسف/88-94.
[6] . یوسف/99-100.
[7] . ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، مدرسه الامام علی بن ابی طالب، چاپ سوم، 1375 ش، ج7، ص 201 الی 262.
[8] . ر.ک: گلستان سعدی، به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر، انتشارات صفی علیشاه، چاپ چهارم، 1369 ش، ص 161.
[9] . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفا، 1404ه ق، ج88، ص57، باب3.