اعتبار روایات معصومین(ع)در تفسیر قرآن

اعتبار روایات معصومین(ع)در تفسیر قرآن

مقدّمه
به دلیل پیوندی که پیامبراکرم- صلی الله علیه وآله- و ائمه اهل بیت- علیهم السلام- با قرآن دارند، سخنان آن بزرگواران همواره مورد استفاده مفسّران در کار تفسیر قرآن بوده است. در زمان غیبت، به دلیل عدم دست رسی به معصوم، تنها راه دست یابی به گنجینه معارف آنان روایاتی است که از ایشان نقل شده است. بدون شک، آن بخش از روایاتی که از طرق معتبر نقل شده و یا همراه قراین یقین آور است، حجت می باشد. اما بخش دیگری از روایات که به یک طریق نقل شده و یقین آور نیست، خبر واحد به شمار می روند. حال این پرسش رخ می نماید که اعتبار این روایات تفسیری تا چه میزان است؟ آیا می توان به آن ها با دید حجیّت نگریست و جایگاه آن ها را در ردیف روایات فقهی قرار داد؟ یا این که این روایات همسان گفتار صحابیان و تابعان، تنها در حد احتمال در تفسیر آیات قرآنی کارایی خواهند داشت؟
اعتبار خبر واحد در نگاه عالمان شیعه
علمای اصول «خبر واحد» را به دو گونه تقسیم کرده اند:
الف. خبر واحد همراه نشانه و شاهدی که پیدایش علم و یقین را به دنبال دارد (خبر واحد محفوف به قرینه) ؛
ب. خبر واحد فاقد نشانه علم آور.
دسته اول بسان خبر متواتر، حجت بوده و در اعتبار آن جای هیچ تردیدی نیست. ولی اعتبار دسته دوم مورد بحث است و در کتاب های اصول فقه از آن تحت عنوان «فی حجیّه خبر الواحد» یاد می شود. دیدگاه های اصولیان در این زمینه از این قرارند:
1. بی اعتبار بودن خبر واحد مطلقاً (هم در میدان فقه و هم در عرصه تفسیر)
سید مرتضی، ابن زهره، طبرسی، ابن ادریس در خامه شیخ انصاری از باورمندان این نظریه هستند.
سید مرتضی بی اعتباری خبر واحد نزد شیعه را همسان بی اعتباری قیاس می داند. شیخ انصاری در نقد این کلام سید مرتضی گفته است: «این اجماع خود با خبر واحد نقل شده و با اجماعی که مرحوم شیخ طوسی ادعا نموده در تعارض می باشد و شهرت برخلاف آن است.»[1] مرحوم آیه الله بروجردی در باب بی اعتباری خبر واحد معتقد است: عالمان شیعه در برابر افکار ناصواب برخی از صحابیان، که با خبر واحد نقل شده بود، چاره ای جز سر دادن شعار عدم حجیّت خبر واحد نداشتند؛ زیرا نپذیرفتن خبر آن صحابی به منزله فاسق شمردن او بوده، البته این برای عالمان شیعه مشکلاتی به دنبال داشت. در نتیجه، تنها راه این بود که دم از بی اعتباری خبر واحد بزنند تا بتوانند سدّی در راه پیشبرد آن افکار ایجاد کنند.[2] 2. اعتبار خبر واحد در میدان فقه و ناکارامدی آن در عرصه تفسیر
مرحوم شیخ طوسی از پیشینیان و علّامه طباطبائی از معاصران بر این باورند. شیخ طوسی در این زمینه، چنین نگاشته است: «هرگاه آیه ای در کشف مراد پروردگار ظهور نداشته باشد، در آن جا اظهارنظر یا پی روی از مفسّران نارواست، بلکه باید دلایل صحیح عقلی و شرعی را میزان عمل قرار داد و تکیه بر خبر واحد در این مجال پذیرفته نیست.»[3] علّامه طباطبائی نیز در جای جای تفسیر المیزان بر بی اعتباری خبر واحد در تفسیر پای فشرده و کاربرد آن را در تبیین معانی قرآن ناروا دانسته است که در این مجال، تنها به گزارش یک جمله از وی بسنده می شود: «آنچه مورد پذیرش اندیشمندان اصول فقه قرار گرفته، این است که خبر واحد جز در احکام شرعی فرعی قابل استناد نیست.» [4] این در حالی است که ایشان خود در تفسیر، از خبر واحد استفاده کرده است.
شیخ طوسی در تفسیر آیات یازدهم تا پانزدهم سوره «نور» در گزارش داستان «افک»، خبر واحد را ملاک این تفسیر قرار داده است. وی پس از بیان سبب افک، می گوید: «هکذا رواه الزهری عن عائشه.»[5] اما در مورد المیزان، گرچه نقطه اوج این تفسیر همان شیوه تفسیر قرآن به قرآن است، اما این ویژگی مرحوم علّامه را از نگریستن عالمانه به روایات معصومان (علیهم السلام) در تفسیر قرآن باز نداشته و در هر قسمتی از تفسیر آیات، بخشی تحت عنوان «بحث روایی» قرار داده است. خود ایشان در مواردی از تفسیر، به نقش انحصاری روایات در تفسیر و تبیین برخی از معارف قرآنی تصریح نموده است. برای نمونه، در تفسیر آیه شریفه «حافظوا علی الصلواتِ و الصلوهِ الوُسطی» (بقره: 238) چنین نگاشته است: «از کلام خداوند متعال مراد از «صلاه وسطی» به دست نمی آید و تنها سنّت است که آن را تفسیر می کند.»[6] در موارد دیگری از تفسیر المیزان، شاهد به کارگیری روایت در تفسیر آیات هستیم.[7] این دیدگاه بر دو پایه استوار است:
1. اعتبار و حجیّت خبر واحد جنبه تعبّدی دارد، یعنی دستور و قرارداد شرعی است، نه ذاتی، و این در مواردی امکان پذیر است که دارای اثر شرعی باشد و این ویژه باب فقه است.[8] 2. خبر واحد، کاشفیت قطعی از واقع ندارد. از این رو نمی تواند کاشف بیان معصوم و یا مراد واقعی آیه باشد.[9] علّامه طباطبائی در این باره آورده است: «حجیّت شرعی از اعتبارات عقلایی است که تابع وجود اثر شرعی و قابل جعل و اعتبار شرعی است. اما قضایای تاریخی و امور اعتقادی جایی برای جعل حجیت ندارند.»[10] حال این پرسش رخ می نماید که این گونه روایات با تفسیر قرآن چگونه پیوند می یابند؟ در پاسخ این پرسش، مرحوم علّامه می فرماید: آنچه از بحث های گذشته روشن شد این است که مفسّر وظیفه دارد به احادیث پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) و امامان (علیهم السلام) که در زمینه تفسیر وارد شده مراجعه کند و با روش ایشان آشنا گردد. پس از آن، هماهنگ با دستوری که از کتاب و سنّت برداشت شده است، به تفسیر قرآن بپردازد.[11] مفهوم این سخن آن است که آنچه در روایات تفسیری وجود دارد، همان حقایق نهفته در قرآن است که گفتار معصومان کلیدهای این گنجینه اسرار الهی و معارف دینی می باشد و ایشان راه بهره جویی از این کلیدها را می آموزند.
مرحوم آیه الله خویی این دیدگاه را مردود دانسته و در موارد متعددی آن را نقد کرده است. به اجمال، به چند مورد اشاره می شود:
اول. معنای «حجیّت در اماره» این است که آن اماره به حسب حکم شارع، علم تعبّدی محسوب می گردد. در نتیجه، طریق معتبر (خبر واحد) تعبّداً فردی از افراد علم به شمار می آید و می توان بر طبق آن خبر داد. دلیل این گفتار را می توان در سیره عقلا یافت؛ چه این که آنان طریق معتبر را همچون علم وجدانی می دانند و میان آثار آن تفاوتی نمی بینند؛ مثلا، در مورد «ید» (در اختیار داشتن چیزی) آن را شاهدی بر مالکیت می دانند و بر مالک بودن صاحب آن حکم می کنند. به دلیل آن که شارع مقدس این روش را مردود نشناخته، تأیید شرعی آن به اثبات می رسد. (البته این سخن در مورد اخباری است که دروغ بودن آن ها به اثبات نرسیده باشد و دیگر شرایط حجیّت را دارا باشند.)[12] به تعبیر برخی از مراجع معاصر، سیره عقلا در عمل به خبر واحد در چارچوب اثر علمی شرعی محدود نمی گردد؛ همان سان که در حجت بودن ظواهر نیز این محدودیت به چشم نمی خورد. چگونه می توان بین روایتی که در تفسیر آیات الاحکام وارد شده با غیر آن ها تفاوت گذاشت؟[13] دوم. «آنچه شارع در مورد طرق و امارات قرار داده، همان کاشفیت و طریقت به صورت تتمیم کشف است؛ یعنی شارع کاشف ناقص را کاشف تام انگاشته و اماره غیر علمی را اماره علمی فرض نموده. بنابراین، تعبّد با خود طریقیت و کاشفیت سر و کار دارد و در نتیجه، محتوای خبر از این گردونه خارج است، خواه حکم شرعی یا دارای اثر شرعی باشد، یا نباشد.»[14] سوم. «حجیّت ظن و گمان (مانند خبر واحد) در امور تکوینی و تاریخی بر مسلک ما، که حجیّت را به معنای انگاشتن غیر علم به منزله علم (تعبّداً) می دانیم، بدان معناست که می توان از متعلّق آن (محتوای خبر واحد) خبر داد. این اثر در مسلک مرحوم آخوند خراسانی دیده نمی شود.[15] آنچه از گفتار ایشان برداشت می شود این است که مبنا و زیربنای حجیّت خبر واحد بنای عقلاست که در این جهت، تفاوتی بین روایت تفسیری و فقهی دیده نمی شود. اثر حجیّت در فقه، ترتیب اثر عملی و در تفسیر، جواز خبر دادن می باشد.»
در نقد سخن مزبور گفته شده است: «اگر مراد ایشان از بیان سخن فوق این است که در باب تفسیر، روایات ائمّه (علیهم السلام) حجت است (گرچه در آن جهت نظری و اعتقادی) این سخن قابل پذیرش نیست؛ زیرا حجیّت عملی را به هر معنا فرض کنیم، نیازمند اثر عملی است و معقول نیست در جایی تحقق پیدا کند که منظور ترتیب آثار عملی نباشد. اما اگر منظور ایشان این است که در روایات ائمّه (علیهم السلام) در باب تفسیر و… جهات عملی هم یافت می شود، مثل صحّت استناد و خروج از قول به غیر علم و افعال آن، سخن صحیحی است. منتهی مفید حجیّت از باب نظر و اعتقاد نخواهد بود.»[16] ناقد محترم خود در ردّ مبناگروی علوم تجربی برای تفسیر قرآن آورده است: ما نمی گوییم: علوم تجربی فایده ای ندارند، می گوییم: نمی توان آن ها را مبنای تفسیر قرآن و کشف مراد شارع قرار داد، به نحوی که امری را به شارع نسبت دهیم که حجّتی در آن نسبت نداریم؛ چه این که یکی از اصول قطعی اسلام آن است که بی جهت و دلیل نمی توان مطلبی به خدا و پیامبر (صلی الله علیه وآله) نسبت داد.[17] نقد این ناقد بر گفتار مرحوم آیه الله خوئی خود در خور نقد است، چه این که از دیدگاه ایشان، زیربنای حجیّت خبر واحد مبنای عقلاست و در این بنا، میان خبر واحد فقهی و تفسیری تفاوتی نیست و حجیّت در روایات تفسیری در قالب جواز خبر و نسبت دادن جلوه نمایی می کند.[1] . مرتضی انصاری، فوائدالاصول، قم، مؤسسه نشراسلامی، ص115.
[2] . محمدبن حسن طوسی، التبیان، بیروت، داراحیاء التراث، ج 1، ص 6.
[3] . حسینعلی منتظری، نهایه الاصول، قم، قدس، ص 522.
[4] . محمدحسین طباطبائی، المیزان، مؤسسه اعلمی، ج 10، ص 351 و ج 6، ص 57 و ج 12، ص 262.
[5] . محمد طوسی، التبیان، داراحیاء التراث، ج 7، ص 415.
[6] . محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 2، ص 246.
[7] . ر.ک: روش شناسی تفسیر قرآن، زیر نظر محمودرجبی، ص199.
[8] . صادق لاریجانی، «کاربرد حدیث در تفسیر و معارف»، مجله تخصصی دانشگاه رضوی، ش 95، ص 158.
[9] . محمدهادی معرفت، «کاربرد حدیث در تفسیر»، مجله تخصصی دانشگاه رضوی، ش 1، ص 142.
[10] . محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 10 ، ص 351.
[11] . محمدحسین طباطبائی، قرآن در اسلام، قم، انتشارات اسلامی، ص 63 ـ 64.
[12] . سید ابوالقاسم خوئی، البیان، ص 398.
[13] . محمد فاضل لنکرانی، مدخل التفسیر، تهران، حیدری، ص174.
[14] . سید محمد سرور واعظ حسینی بهسودی، مصباح الاصول، ج 2، ط نجف، ص 180 و 181. در صفحات 181 ـ182 نیز به نحوی به این مطلب اشاره دارد.
[15] . همان، ص 239.
[16] . صادق لاریجانی، پیشین، ص 167.
[17] . همو، معرفت دینی، مرکز ترجمه و نشر کتاب، ص 173
@#@ اگر خبر واحد (دارای شرایط) بیانگر تفسیر آیه ای از آیات قرآن باشد، می توان آن تفسیر را به امامان (علیهم السلام) نسبت داد، و همین مقدار اثر در رفع لغو بودن تعبّد کافی است. استدلال باورمندان به عدم اعتبار روایات تفسیری بر این پایه استوار است که هر جا اثر عملی نباشد، تعبّد لغو است. حال اگر به گونه ای بتوان چاره ای برای این لغو بودن اندیشید، می توان صحّت تعبّد را از چالش رهانید. این حقیقت در گفتار حضرت امام خمینی (قدس سره) هویداست: «در صحّت تعبّد، وجود اثر عملی ضروری نمی نماید، بلکه صحّت تعبّد در گرو عدم لغویت است.»[1] 3. اعتبار و حجیّت خبر واحد مطلقاً (چه در تبیین احکام فقهی و چه در تفسیر آیات قرآنی)
باورمندان به این دیدگاه یا با گسترش مفهوم حجت بودن خبر واحد و یا با تکیه بر مسدود بودن باب علم و علمی و یا از راه دلیل عقلی و بنای عقلا به این باور رسیده اند.[2] همان سان که پیش تر گفته شد، مرحوم آیه الله خوئی از آن دسته عالمانی است که اعتبار خبر واحد در تفسیر را می پذیرد و ایراد بر آن را خلاف تحقیق می داند. [3]برخی از مراجع و محققان معاصر نیز بر اعتبار روایات تفسیری پافشاری دارند و مجالی برای اشکال بر این مقال نمی بینند.[4] همچنین در این باره گفته شده است: «روایت تفسیری واجد شرایط، حجت است، مگر آن که گویای چگونگی برداشت از آیه و نشانگر شواهدی در آیه باشد که در این فرض، چگونگی برداشت مورد ملاحظه قرار می گیرد که اگر برداشت صحیح بود، این روایت هم رنگ صحّت می پذیرد و دیگر وجود شرایط حجیّت در آن ضروری نمی نماید.»[5] برخی دیگر از محققان متن محوری (سنجش متنی) را ملاک پذیرش یا رد روایات تفسیری دانسته اند: به این بیان که در باب فقه، به دلیل تعبّدپذیری آن، بررسی سندی مورد توجه فقیهان بوده، ولی این امر در باب تفسیر به دلیل نداشتن تعبّد در آن، نمی تواند ملاک پذیرش یا ردّ روایت قرارگیرد، بلکه ارزش خبر واحد در باب تفسیر و تاریخ، تنها به ملاحظه متن آن است، نه صرف سند. پس اگر محتوای حدیث از آیه قرآنی ابهام زدایی کند، این خود شاهدی بر درستی آن حدیث خواهد بود.
شرایط پذیرش روایت در تفسیر از این قرار است:
الف. وجود روایت در یکی از اصول و منابع معتبر؛
ب. شهرت راوی به راست گویی و امانت داری؛
ج. استواری و سلامت متن؛
د. همخوانی با یکی از مبانی ثابت از نظر شرع یا عقل.
حال اگر حدیثی این شرایط را دارا بود، دیگر حتی مرسله بودن آن، اعتبارش را به چالش نمی کشاند.[6] با نگاهی به روایات حجیّت خبر واحد، برتری دیدگاه سوم بر دیگر دیدگاه ها روشن می گردد؛ چه این که محتوای این روایات در حقیقت همان رجوع دادن به سیره عقلاست. عقلا نیازمند علم و اطمینان هستند و آن هر جا حاصل گردد، مُهر حجیّت بر آن می زنند.
مرحوم محقق عراقی نیز بر این نکته اشاره دارد که بنای عقلا بر اعتماد بر خبر ثقه، امری محقق و ثابت است و آنچه در برخی روایات درباره وثاقت راوی مطرح شده است، به همین بنای عقلا بازگشت می کند.[7] همان گونه که پیش تر اشاره شد، با نگاهی به روایات حجیّت خبر واحد، می توان به اعتبار روایات تفسیری دست یازید. در این مجال، به آوردن یک نمونه بسنده می شود. «عن علی بن المسیّب، قال، قلتُ للرضا (علیه السلام) : شقّتی بعیده و لستُ اصلُ الیکَ فی کلِ وقت فممَّن آخذ معالم دینی؟ فقال: من زکریا بن آدم القمّی المأمون علی الدین و الدنیا…»[8] علی بن مسیّب به دلیل دور بودن منزلش از حضرت رضا (علیه السلام) درخواست مرجع دینی نمود که حضرت رضا (علیه السلام) زکریا ابن آدم قمی را به او معرفی نمود.
روشن است که «معالم دین» در چارچوب احکام فقهی محصور نمی گردند، بلکه تفسیر آیات و معارف قرآنی از نمونه های بارز آن است. عدم اختصاص حجیّت خبر واحد به احکام از کلام مرحوم آیه الله بروجردی نیز استفاده می شود. وی می فرماید: «بنای صحابه و یاران معصومان (علیه السلام) بر این بوده که در مقام احتجاج بر مسائل دینی، از خبر واحد بهره می جستند و این خود حاکی از آن است که حجیّت خبر واحد نزد آنان ثابت و مسلّم بوده است.[9] بدون تردید، مسائل دینی عنوان جامعی است که احکام فقهی و تفسیری و دیگر معارف دینی را در برمی گیرد.»
آنچه در تأیید و تقویت این دیدگاه نقش بسزایی دارد، آن است که فهم معنا و تفسیر برخی از آیات قرآنی تنها در پرتو روایات امکان می پذیرد. به دو نمونه از آن ها در گفتار مرحوم علّامه طباطبائی اشاره می شود: الف. تفسیر واژه «کلمات» در آیه 37 بقره؛ ب. تفسیر «الصلوه للوسطی» در آیه 238 بقره .
یادآوری چند نکته :
1. با آن که بسیاری از محققان عرصه تفسیر و اصول فقه اعتبار روایات تفسیری را به چالش کشیده اند، این سخن که «به هر حال، از روز نخست تاکنون بزرگان اسلام نسبت به خبر واحد ثقه با دید اعتبار نگریسته و در تمامی زمینه ها مورد استفاده بوده است.»[10] در حقیقت، همان پوییدن ره مبالغه است. با نگاهی گذرا بر گفتار محققان، مبالغه آمیز بودن این سخن به اثبات می رسد.
2. گرچه دیدگاه سوم به عنوان دیدگاه برتر برگزیده شد، اما باید دانست اعتماد بیش از حد برخی از مفسّران به روایات تفسیری، آنان را با خطر بزرگ پذیرش اسرائیلیات روبه رو ساخته است. علّامه طباطبائی در گفتار خود، این واقعیت را چنین باز می گوید: «زیاده روی بعضی از مفسرّان در پذیرش حدیث (با هر وضعیت) گرچه با حکم عقل و آیات محکم قرآنی ناسازگار باشد، آنان را در دام اسرائیلیات گرفتار ساخته که این خود دور شدن از حق و بازداشت از معارف حقیقی را برای آنان در پی خواهد داشت.»[11] 3. پیش تر گفته شد که وجود شرایط صحّت روایت در روایات تفسیری بسان روایات فقهی امری است بایسته، اما به دلیل آن که تعداد زیادی از روایات تفسیری دچار ضعف سند هستند و دقت در سند آن ها، به کنار نهادن شمار زیادی از آن ها می انجامد، باید برای حل این مشکل چاره ای اندیشید و با شواهد و قراین به تقویت روایت پرداخت و به جای دقت در سند، متن روایت به تحقیق و ارزیابی سپرده شود و روش متن محوری پیشه گردد و اگر این چاره اندیشی نیز چاره مشکل نکرد، روایات تنها در حد احتمال مورد استناد قرار می گیرند. جای بسی تأسف است که در عرصه تحقیق و ارزیابی، توجه شایسته ای به روایات تفسیری نشده است و جا دارد که یکی از موارد دل مشغولی دانشوران میدان تفسیر پرداختن به این موضوع باشد.
4. برای تقویت و تثبیت دیدگاه سوم، دلیل هایی به میدان پژوهش و تحقیق عرضه شده که خالی از اشکال نیستند؛ از جمله:
دلیل اول: حدیث ثقلین «در این حدیث (حدیث ثقلین) تمسّک به قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) در کنار هم قرار گرفته و شرط عدم گم راهی مسلمانان شمرده شده است… بنابراین، اهل بیت (علیهم السلام) در کنار قرآن حجت و معتبر می باشند و حجیّت اهل بیت (علیهم السلام) جز حجیّت سنّت آنان نیست، و روایات تفسیری جزئی از سنّت ایشان بوده، پس معتبر و حجت است.»
دلیل دوم: در احادیث متعددی از اهل بیت (علیهم السلام) حکایت شده است که فرمودند: «هرچه ما می گوییم کلام پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) است.»
دلیل سوم: احادیثی که از همراه بودن امام علی (علیه السلام) و دیگر امامان (علیهم السلام) با قرآن حکایت دارند.[12] کاستی این دلیل ها در این است که بحث اصلی آن است که آیا با خبر واحد می توان به گفتار معصومان (علیهم السلام) در تفسیر قرآن دست یافت، یا این که تنها روایات متواتر و محفوف به قراین را یارای این مهم است؟ آنچه از این دلیل ها برداشت می شود، این است که گفتار معصومان (علیهم السلام) از حجیّت و اعتبار برخوردار است؛ که این موضوع مورد پذیرش همگان است. این نکته بر خامه علّامه طباطبائی این سان جاری گشته است: «آیه 46 نحل بر حجیّت گفتار پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) و دیگر امامان دلالت دارد… این در مورد اخبار شفاهی ایشان. اما در مورد خبر حاکی از ایشان، هرچه متواتر یا همراه با شواهد و قراین باشد نیز در زیر چتر حجیّت قرار می گیرد. اما اگر تواتری در کار نباشد یا خبر هیچ نشان و علامتی از واقعیت در خود نداشته باشد، حجت نیست؛ چون بیان بودن این گونه روایات به اثبات نرسیده است.»[13] دلیل چهارم: «اگر خبر واحد در باب تفسیر را فاقد اعتبار بدانیم، از تمامی بیانات معصومان (علیهم السلام) و بزرگان صحابه و تابعین محروم می مانیم.»[14] کاستی این دلیل این گونه بیان شده است: «این استبعاد واقعیتی ندارد، اصولیان نگفته اند اخبار عدل ثقه هیچ گاه معتبر نیست، گفته اند نمی شود با دلیل، اعتبار عقلایی یا شرعی آن ها را تعبّداً معتبر ساخت؛ یعنی تعبّد در آن ها جا ندارد. لذا، اگر با کمک قراین یا تواتر، صدور خبر قطعی باشد، این خبر ثقه (به لحاظ صدور) معتبر است. به علاوه، فایده کلمات ائمّه معصومین (علیهم السلام) ، چه در باب تفسیر و چه در باب تکوینیات، صرفاً این نیست که بدان ها تعبّد کنیم، تا گفته شود: اگر باب اعتبار شرعی آن ها مسدود شود، محرومیت همیشگی لازم می آید، بسیاری اوقات کلمات ائمّه معصومین راه های جدیدی برای بشر باز می کنند که خود آن ها مهم هستند، نه تعبّد به آن ها. همین که فضای جدید و راهی نو فرا راه بشر گشوده شد، خود بزرگ ترین فایده است.»[15] [1] . جعفر سبحانی، تهذیب الاصول، قم، دارالفکر، ج2، ص 194.
[2] . حسین هاشمی، «نمادهای تفسیر اهل بیت (علیهم السلام) »، مجله پژوهش های قرآنی، ش 5.
[3] . سید ابوالقاسم خوئی، پیشین، قم، دارالثقلین، ص 398.
[4] . محمدفاضل لنکرانی، پیشین/ عبدالله جوادی آملی، تفسیرتسنیم، نشر اسراء، ج 1، ص 156.
[5] . جعفر سبحانی، «المناهج التفسیریه»، مجله رساله الثقلین، ش 1، ص 36.
[6] . محمدهادی معرفت، التفسیروالمفسرون، منشورات الجامعه الرضویه، ج2، ص 31.
[7] . محمدتقی بروجردی، تقریرات، قم، انتشارات اسلامی، نهایه الافکار، قم اول از جزء ثالث، ص 138.
[8] . محمد مفید، الاختصاص، تهران، مکتبه الصدوق، ص 87.
[9] . حسینعلی منتظری، نهایه الاصول، قم، قدس، ص 510.
[10] . محمدهادی معرفت، «کاربردحدیث درتفسیر»، همان، ص146.
[11] . محمدحسین طباطبائی، میزان، ج 11، ص 133.
[12] . محمدعلی رضایی اصفهانی، «رابطه سنّت و تفسیر»، مجله بیّنات، ش 34، ص 95.
[13] . محمدحسین طباطبائی، المیزان، ج 12، ص 262.
[14] . محمدهادی معرفت، «کاربردحدیث درتفسیر»، همان، ص 45.
[15] . صادق لاریجانی، «کاربرد حدیث در تفسیر و معارف»، همان، ص 163.
جعفر انواری، ماهنامه معرفت، شماره 71،صفحه81

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید