تعبیرات جسمانی و طبیعی خداوند در قرآن را چگونه تلقی کنیم؟ چرا خداوند جسم نیست؟

تعبیرات جسمانی و طبیعی خداوند در قرآن را چگونه تلقی کنیم؟ چرا خداوند جسم نیست؟

این سؤال را می توان از راه های مختلف جواب گفت: همچنان که می دانید جسم قابل قسمت است: از طول، عرض یا ارتفاع; اگر ما نتوانیم یک شی را از ابعاد سه گانه قسمت کنیم و یا حتی قسمت کردن آن را تصور کنیم، از نظر برهان عقلی، آن شیء باز قابل تقسیم به اجزای کوچک تری می باشد.
«اگر خدا جسم می بود، دارای امتداد بود و ناگزیر تقسیم می پذیرفت; در حالی که قابلیت تقسیم پذیری بر دو گونه متصور است که هر دو در مورد خداوند مستلزم محال می باشد:
صورت اوّل این است که خدا از اجزای جسمانی ترکیب یافته باشد، به طوری که از تقسیم او چند جزء جسمانی مستقل پدید آید. از آن جا که گفتیم خداوند مرکب نیست، پس این تقسیم باطل و محال خواهد بود.
صورت دیگر این است که خدا یک جسم بسیط باشد، در این صورت اشکال ترکیب بر او وارد نشده و مانعی در تقسیم او نخواهد بود. اگر این گونه فرض شود باید با تقسیم این جسم بسیط دو تا نصف خدا به وجود آید که هر دو واجب الوجود باشند که در این صورت نیز اشکالات متعدد پیش آمده و مستلزم محال خواهد بود».[1] پس خداوندی که خالق اجسام و غیر اجسام بلکه موجودات کیهان است، نمی تواند جسم باشد، زیرا لازمه جسم بودن، مکان داشتن و لازمه مکان داشتن، محدود بودن است و,موجود محدود و نیازمند نمی تواند واجب الوجود بالذات باشد چرا که خود احتیاج به موجود برتری دارد تا نیاز او را برآورد و در واقع واجب الوجود بالذات نخواهد بود  از این رو  خداوند نمی تواند محدود به مکان باشد.
دلیل دیگر: «اگر واجب تعالی دارای اجزا باشد، اجزا در موجود شدن  مقدم بر واجب الوجودند (چون تا جزء نباشد، کل به وجود نخواهد آمد) بر این پایه  ،واجب در برای وجود یافتن متوقف بر وجود اجزاء خود است . (از باب ضرورت تقدم جزء بر کل در وجود)، و توقف داشتن کل در وجود خود بر جزء و سابق بودن جزء بر واجب و توقف داشتن واجب بر غیر خود، با فرض واجب الوجود بودن محال است.»[2] تعبیرهایی کا در قرآن برای خداوند شده و در ظاهر معنای  جسمانی و طبیعی را می رساند ، چگونه معنا کنیم که با ساحت قدسی خداوند سازگار باشد؟
در چنین مواردی، اولین کاری که باید بکنیم این است که خداوند را منزه از نقایص جسمانی و طبیعی دانسته و چیزی را مانند او ندانیم .برای نمونه در قرآن چنین آمده (uوَجَاءَ رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا ) که معنای ظاهری آن این است پروردگارت و فرشته ها صف به صف آیند . وچون خداوند جسم نیست که برای او آمدن و رفتن  معنا پیداکند و اساسا وجود او نا محدود می باشد و  در همه جا حضور دار و غایب نیست تا گفته شود او آمد . از این رو در معنای این آیه تصرف می شود و گفته می شود : امر و فرمان خدا بیاید ،یا گفته می شود: عذاب خدا بیاید ، یا : حکم خدا به همراه فرشتگان صف به صف بیایند .که کنایه ای  باشد از این معنا که :  ]ملائکه[ گرداگرد حاضران را در محشر می گیرند و آماده اجرای فرمان الهی اند. این ترسیمی است از عظمت آن روز بزرگ و عدم توانایی انسان بر فرار از چنگال عدالت.
تعبیر به جاء ربک (پروردگار تو آمد) کنایه از فرا رسیدن فرمان خدا برای رسیدگی به حساب خلایق است یا این که منظور عظمت و نشانه های خداوند است و یا منظور از ظهور پروردگار، ظهور معرفت او در آن روز است به گونه ای که جای انکار بر هیچ کس باقی نماند; گویی همه با چشم، ذات بی مثالش را مشاهده می کنند.
به هر حال، مسلم است که آمدن خداوند به معنی حقیقی کلمه که لازمه آن جسم بودن و انتقال در مکان است معنا ندارد، چرا که او از جسم و خواص جسم مبرا است.
همین معنی با صراحت در حدیثی از امام علی بن موسی الرضا ـ علیه السلام ـ نقل شده است و شاهد این تفسیر، آیه 33 سوره نحل است که می فرماید: (هل ینظرون الا ان تاتیهم الملائکه او یأتی امر ربک) آیا آن ها جز این انتظاری دارند که فرشتگان به سراغشان بیایند و یا امر پروردگارت فرا رسد.[3] با توجه به پیراسته بودن ذات خداوند از نقایص جسمانی و طبیعی و بی حد و مرز بودن و صفات نامحدود کمال داشتن حضرت حق، باید گفت که چنین تعبیراتی را بدون حمل بر معنای کنایی، باید از ساحت مقدس خداوند سبحان دور دانست.
باز برای نمونه خداوند سبحان فرموده است: چشم ها او را نمی بیند، ولی او چشم ها را می بیند (لا تدرکه الابصار وهو یدرک الابصار وهو لطیف الخبیر)[4] این آیه با صراحت می گوید که چشم ها هرگز خدا را درک نمی کنند و نمی بینند، ولی او همه چشم ها را درک می کند و می بیند. او خالق موجودات لطیف است و نسبت به بندگان لطیف و مهربان می باشد. او از همه چیز آگاه است: «وهوالطیف الخبیر».
به این ترتیب، آیه فوق هر گونه امکان رؤیت در مورد خداوند را – چه در این جهان و چه در جهان – با چشم جسمانی ، نفی می کند.»[5] درباره عدم رؤیت حضرت حق، خداوند متعال در آیه دیگری از قرآن کریم خطاب به حضرت موسی ـ علیه السلام ـ می فرماید: (لن ترانی یا موسی)موسی! هرگز مرا نخواهی دید. البته این معنا با تعبیر لقاء الله که در قرآن کریم و ادعیه به کار رفته، و یا حتی با تعبیر رؤیت که در فرمایشات ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ وارد شده هیچ گونه منافاتی ندارد، حضرت علی فرمودند: خداوند با چشم سر قابل رؤیت نیست; اما با چشم دل می توان او را دید. چنان که خود آن حضرت می فرماید: (ما رأیت الله شیئا الا وقد رأیت الله قبله وبعده ومعه)هیچ چیزی را ندیدم مگر آن که خداوند را قبل از آن و بعد از آن و در کنار آن مشاهده کردم.
بنابراین، منظور دیدن خدا با چشم دل و لقای حضوری و شهود قلبی است که به مراتب قوی تر و یقینی تر از دیدن ظاهری است.»[6] بنابراین، آن چه که در قرآن و احادیث وارده از ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ ، دلالت بر جسم بودن خداوند داشته باشد، معنی کنایی دارد.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1- اسفار، ج 6.
2- تعلیقه نهایه الحکمه، مرحله 12، فصل 4.
3- منشور جاوید، ج 2.
4- تفسیر نمونه، ج 1، 2، 4، 6، 10، 13، 14، 19، 20.
5- المیزان، ج 1.

پی نوشت ها:
[1] . غرویان، محسن، آموزش عقاید، ج 1، ص 183.
[2] . نهایه الحکمه، مرحله 12، فصل 4، ص 275.
[3] . تفسیر نمونه، ج 26، ص 470 – 471.
[4] . انعام/103.
[5] . مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج 4، ص 223.
[6]. غرویان، محسن، آموزش عقاید، ج 1، ص 184.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید