آیا شخصی که وجود خداوند را انکار می کند، کافر است؟ گاهی من، خدای متعال و پیامبرانش را انکار کرده، و در گذشته به آنان ـ نعوذ بالله ـ توهین کرده‌ام، لطفاً بفرمایید تکلیف این جانب چیست

آیا شخصی که وجود خداوند را انکار می کند، کافر است؟ گاهی من، خدای متعال و پیامبرانش را انکار کرده، و در گذشته به آنان ـ نعوذ بالله ـ توهین کرده‌ام، لطفاً بفرمایید تکلیف این جانب چیست

فقر فرهنگی، هجوم شبهات متعدد، دردها و رنج‌ها، بی‌عدالتی‌ها، معضلات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، عمل‌کردهای نامطلوب برخی مذهبی‌ها و نیافتن پاسخ مناسب، گاهی جوانان را به شک و تردید و حتی انکار و کفر به خدا و غیب و دیگر اعتقاد دینی می‌کشاند. در حالی که همین پرسش‌ها چنانکه به پاسخ منطقی برسند، نه تنها مشکلی ایجاد نمی‌کند، بلکه تقویت ایمان و اعتقاد را در پی خواهد داشت، در این زمینه مطالعه آثار بزرگان دین و همراهی با کارشناسان دین، انسان را از لغزش‌گاه‌ها دور و او را به سرمنزل مقصود رهنمون می‌سازد.
به هر حال، در مورد پرسشی که مطرح شده، گفتنی است:
«کافر»، دارای کاربردهای متفاوتی در مجموعه معارف دینی است.مهم‌ترین کاربردهای این کلمه را می توان در موارد زیر طبقه‌بندی کرد.
الف) از دیدگاه فقهی، کسی که منکر خدا و یا رسول او باشد، کافر است. هم‌چنین اگر کسی یکی از ضروریات دین را منکر شود (مانند نماز)، به گونه‌ای که انکارش منتهی به انکار خدا و رسول او گردد از نظر فقهی، کافر است (توضیح مطلب خواهد آمد)
ب) کاربرد دیگر کلمه کافر در برابر اهل کتاب است. در برخی از متون، گاهی واژه کافر را در مقابل معتقدان به پیامبران گذشته به کار می‌برند. در این کاربرد کافر، شامل همه کسانی می‌شود که یهودی، مسیحی و زرتشتی نیستند.
ج) کاربرد دیگر این کلمه، در مورد کفر عملی است. کفر عملی یعنی این که مسلمانی در عمل، به یکی از دستورهای دین الهی، از روی عمد بی‌اعتنایی کند. چنین شخصی نیز کافر است؛ ولی کفر این افراد کفر عملی است نه عقیدتی؛ مثلاً در روایتی آمده است، «کسی که نمازش را عمداً ترک کند کافر است» این کفر در مقام عمل است، نه آن کفری که باعث خروج فرد از اسلام می‌شود؛ بنابراین اگر کسی واجبات را ترک کند باز هم مسلمان است گرچه دارای کفر عملی باشد.[1]

نشانه‌های کفر مسلمان
در مجموعه‌های فقهی[2] برای مسلمانی که از دین برگشته،‌ (مرتد) نشانه‌هایی نام برده شده است:
الف) هر گفته و کرداری که دلالت بر ترک اسلام و اختیار دینی باشد مثل اقرار به کفر، اقرار به خارج شدن از اسلام، سجده برای بت.
در روایات عنوان‌هایی، چون بیزاری از دین خدا، روی‌گردانی از اسلام، کفر به آنچه بر رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نازل شده، برگزیدن نصرانیت، برگزیدن شرک، ادعای نبوت وارد شده است.[3] ب) هر کار یا گفته‌ای که دلالت بر تزلزل و آشفتگی اعتقادی، یا بی‌اعتقادی انسان کند، مثل نفی صانع، ثابت کردن شریک برای خدا، انکار نبوت یا معاد، تکذیب پیامبر اسلام…
ج) انکار یکی از احکام ضروری یا اجماعی اسلام مانند نماز، حجاب و…
ناگفته نماند در اصل این نکته که اگر کسی یکی از احکام ضروری دین را  نپذیرد، کافر می‌شود، اختلافی نیست، تنها بحثی که ذیل این عنوان مطرح است، این است که آیا انکار ضروری در هر صورت، سبب کفر می‌شود یا در صورتی که کاشف از نپذیرفتن توحید یا رسالت باشد، نظر مراجع مختلف است.

شرایط ارتداد و انکار
هر نوع انکار و اظهار ارتداد، باعث اطلاق کفر به فرد نیست؛ بلکه انکار در صورتی که شرایط ذیل را داشته باشد منجر به کفر می‌شود.
1 . فرد بالغ باشد.
2 . عاقل باشد.
3 . از روی اختیار باشد.
4 . در حال غفلت نباشد.
5 . از روی غضب و خشم نباشد.
6 . از روی قصد باشد.
7 . فرد بداند که در صورت گفتن چنین حرفی مرتد خواهد شد، چنانچه از این نکته آگاه نباشد، ارتداد صدق نخواهد کرد.[4] 8 . و …
به طور معمول، انکار زبانی اعتقادات از سوی جوانان، به خاطر هجوم شبهات، مشکلات و .. است که در بیشتر مواقع قصدی در کار نیست، بنابراین، به صرف این که کسی ادعا کند من منکر اعتقادات هستم، نمی‌توان گفت، او کافر است؛ بلکه باید شرایطی که وی در آن شرایط قرار داشته بررسی شود.
در پایان این نکته شایان ذکر است؛ چنانچه هر کسی احساس قصوری در عبادات و اعتقادات دارد اولاً نیازی به اعلام و گفتن آن در همه جا نیست، ثانیاً؛ می‌توان این نقیصه را با توبه و برگشت به خدای متعال جبران کرد. و خود را مشمول رحمت او قرار داد. و نیز توصیه می‌شود، در صورتی که دارای همسر هستید، احتیاطاً عقد را دوباره بخوانید، زیرا اگر کسی مرتد شود و توبه نکند، همسر او بر او حرام می‌شود (البته با شرایطی). لذا شما نیز بهتر است به این حکم احتیاطی عمل کنید.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
ـ فصل‌نامه فقه، ش 27 و 28، تابستان 80، مقاله ارتداد، انگیزه‌ها و آثار.

پی نوشت ها:
[1]  . قرشی، سیدعلی اکبر، قاموس قرآن، واژه «کفر»؛ توضیح المسائل مراجع، ج 1، ص 84.
[2] . نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، دارالکتب الاسلامیه، ج 41، ص 603.
[3]  . ر.ک: محمدی ری شهری، محمد، میزان‌ الحکمه، دارالحدیث، ج 5، ص 2032 ـ 2037.
[4]  . خویی، منهاج الصالحین، انتشارات مدینه العلم، ج 2، ص 354.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید