پاسخ در چند محور ارائه می شود:
1. در ابتداء لازم است اشاره شود که تعبیر «مهلت بیشتری می دهد تا گناهانشان افزوده شود» در سؤال چندان گویا نیست و بخوبی معلوم نیست که مراد ایشان از این «مهلت» چیست؟ اگر مراد ایشان این است که چرا خداوند کسانی را که گناه می کنند، با خواست و اراده خود از عملکرد ناپسند آنان جلوگیری نمی کند، پاسخ این است که خداوند گرچه خواست و ارداه تشریعی نموده و از بندگانش خواسته است که گناه نکنند و از احکام الهی جهت تأمین سعادت ابدی خویش پیروی نمایند و از آنچه در شرع مقدس حرام شمرده شده جداً پرهیز کنند، اما اگر با اراده تکوینی بخواهد جلوی عمل و گناه مردم را بگیرد، موجب جبر می شود. یعنی انسان ها مجبور می شوند که گناه نکنند. این کار با محذور مواجه است، زیرا، اراده تکوینی خداوند مبنی بر جلوگیری از گناه بندگانش، با این مسئله که انسان موجودی مختار، آزاد و با اراده است و همه اعمال خود را باید از روی اختیار انجام دهد تا پاداش بگیرد و مانند آن، منافات دارد. زیرا عملی که از روی اختیار انجام نگردد، به عمل کننده انتساب ندارد و در واقع، عمل او محسوب نمیشود. به همین دلیل استحقاق پاداش هم در قبال چنین عملی ندارد. این گونه عمل ها برای انسان پیامد و نتیجه معنوی ندارد و موجب تکامل او هم نمی شود.[1]
2. نکته دیگر این که، درست است که خداوند بندگانش را دوست دارد و به همین دلیل تمامی امکانات هدایت، از ارسال رسل، انزال کتب، نعمت های فراوان و … را در اختیارش قرار داده است؛ اما دو نکته در این محبت الهی باید در نظر گرفته شود؛ نخست این که، بنده می تواند با اعمالش مورد غضب الهی هم واقع شود، چنان که نسبت به برخی از طوایف این تعبیر در قرآن آمده است، و دقیقا همین گروه هستند که خداوند کاری برای جلوگیری از هدایتشان انجام نمی دهد تا گناه بر گناه بیفزایند و سر انجام هم به عذاب دردناک گرفتار شوند.[2] دوم این که محبت خداوند در حدی است که با حکمتش در تضاد قرار نگیرد. اگر رفتار اختیاری انسان مقتضای حکمت اوست، نمی تواند تا آن حد در حق بنده ای محبت داشته باشد که اختیار را از او سلب کند.
3. شاید مراد پرسشگر مسئله استدراج باشد، که در قرآن و روایات درباره آن بحث شده، «والذین کذبوا بایتنا سنستدرجهم من حیث لایعلمون»[3] یعنی آنهایی که آیات ما را تکذیب کردند تدریجاً از آن راه که نمی دانند، گرفتار مجازاتشان خواهیم کرد. در روایات متعددی نیز درباره این مسئله نکته هایی مطرح شده است که عصاره آنها این است که خداوند برخی از گناهکاران را با دادن نعمت ها غافل می کند تا بیشتر زمینه عذاب و شدت آن را در خود فراهم آورند.[4] در هر حال از نحوه بیان این مسئله در آموزه های وحیانی (آیات و روایات) بدست می آید که این مهلت دادن برای کسانی است که خداوند حجت را بر همه آن ها تمام کرده است و آنها علی رغم هدایت های گوناگون الهی، سر به طغیان زده و گرفتار گناه، بلکه غرق در آن هستند و هیچ گونه ندای هدایتی را حاضر نیستند بشنوند. مثلاً در آیه یاد شده جمله: «و الذین کذبوا بایتنا» آمده یعنی خداوند آیات گوناگون برای آنها نازل کرد ولی آنها پیوسته در جهت مخالفت و تکذیب آیات الهی عمل می کردند؛ لذا خداوند فرمود چنین افرادی را بگونه ای خاص گرفتار عذاب می کند. و از آن جا که این قبیل افراد اساساً زمینه کمال جویی و تکامل پذیری و سعادت طلبی در آنها به طور کلی از بین رفته و آنها استعداد کمال یابی را بر اثر طغیان و گناه از دست داده اند، لذا آنان دچار عذاب می شوند که خود بدست خود آن را فراهم نموده و در واقع عذاب آنها تجسم گناهشان است.[5]
4. اما اگر مراد این است که چرا خداوند گناه کاران را که دست از گناه نمی کشند، دچار هلاکت نمی کند تا بیشتر گناه نکنند و عذاب آنها شدیدتر نشود، باید گفت چنین فرضی مقتضای حکمت الهی است، و گرنه اکثر افراد بشر که به نحوی گرفتار گناه هستند باید هلاک شوند، در حالی که این برخلاف فلسفه خلقت است، چون خداوند انسان را خلق کرده و زمینه تکامل را نیز در اختیار آنها قرار داده تا خود در مسیر کمال حرکت کنند، نه این که به مجرد این که گناهی کرد آنها را هلاک نماید، خداوند در همین زمینه می فرماید: اگر، مردم را به گناهانشان مجازات می کردیم، بر روی زمین کسی باقی نمی ماند.[6] گذشته از این، ممکن است برخی گناه کاران بالاخره در مراحل بعدی عمر خود توبه کنند و از طریق توبه شرایط جلب رحمت الهی را فراهم سازند، چه این که افراد زیادی از این دسته اند، لذا هلاکت گناه کار بخاطر گناه هیچ توجیه عقلانی ندارد و خلاف حکمت الهی است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. ناصر مکارم، تفسیر نمونه، مجلدات: 20 ص 309، 17 ص 292، 4 ص 314، 11 ص 224، 3 ص 195، 18 ص 155، 5 ص 392، 12 ص 473، 10 ص 327، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1379 ش.
2. مرتضی مطهری، عدل الهی، انتشارات صدرا.
3. امام خمینی (ره) ، چهل حدیث، صفحات: 53 ، 364 ، 548 ، 562 ، 563، نشر مؤسسه آثار امام، سال 1378 ش.
پی نوشت ها:
[1] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، نشر دارالکتب الاسلامیه، 1379، ج 19، ص 464.
[2]. آل عمران/ 178.
[3] . اعراف/ 182.
[4] . کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران، نشر فرهنگ اهل بیت، بی تا، ج 4، ص 188 ـ 189، باب استدراج، کتاب الکفر و الایمان.
[5] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، نشر پیشین، ج 7، ص 33، طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی، قم، نشر جامعه مدرسین، 1364 ش، ج 8، ص 453.
[6]. فاطر/ 45.