آنچه مورد تعلق و اراده خداوند واقع میشود جهت کمال و خیر اشیاء است. چون افعال الهی از صفات ذاتیه او مانند علم و قدرت و محبت به کمال و خیر، سرچشمه میگیرد. همیشه به صورتی تحقق مییابد که دارای مصلحت باشد. یعنی بیشترین کمال و خیر بر آنها مترتب میگردد و به نحو احسن و اکمل تحقق مییابند و چنین ارادهای به نام اراده حکیمانه نامیده میشود.[1] لذا این جهان به نحو احسن به وجود آمده و بهتر از این هم نمیشد. چون اگر نظام بهتر از این ممکن بود، حتماً خداوند دنیا را بر اساس آن نظام میآفرید. و گرنه صفت رحمت واسعه اش مخدوش می شد و صفات بخل و عدم حکمت در او راه می یافت. لذا نظام این دنیا نظام احسن است و خداوند تمام رحمت خود را بر این نظام گسترانیده است. خداوند در قرآن میفرماید: «انّا کلّ شیء خلَقْناه بقَدَر»؛[2] ما همه چیز را با قدر و اندازه مشخص آفریدهایم.
به موجب این عقیده برای آفرینش، نظام خاص و قانون و ترتیب معینی است و اراده خدا به وجود اشیاء، عین اراده نظام است. از همین جا است که قانون علت و معلول و یا نظام اسباب و مسببات به وجود میآید، معنای نظام اسباب ومسببات این است که هر معلولی علت خاص و هر علتی معلول مخصوص دارد. در حقیقت هر موجود و هر شیئی در نظام علت و معلول، جای مشخص و مقام معلومی دارد، یعنی آن معلول، معلول شیء معینی است و علت شیء معین و این همان مفهوم دقیق آیه مذکور است. تفاوت موجودات این عالم ذاتی آنها و لازمه نظام علت و معلول است و هر شخصی و هر چیزی، همان است که آفریده شده و محال است چیز دیگری باشد. برای روشن شدن این بحث، مثالی را ذکر میکنیم:
در اعداد میبینیم که عدد یک قبل از دو، و عدد دو قبل از سه و… است و همچنین هر عددی غیر از عدد دیگر است. و هر عددی مرتبهای را اشغال کرده است و در مرتبه خود احکام و آثاری دارد و مجموعه اعداد نظامی را به وجود آوردهاند. حال سؤال این است که: آیا وجود اعداد با درجه و مرتبه آنها دو امر جداگانهاند و هر یک از اعداد از خود وجود مستقل از درجه و مرتبه خود دارد و میتواند هر مرتبه و درجهای را اشغال کند؟ مثلاً عدد پنج به هر حال پنج است و فرقی نمیکند که میان عدد چهار و شش باشد یا میان عدد شش و عدد هشت، و آن چیزی که میان عدد چهار و عدد شش قرار میگیرد، عدد هفت باشد؟ خیر پنج بودن با مرتبه و درجهاش یعنی با این که میان عدد چهار و عدد شش باشد یکی است نه دو تا، و فرض وقوع عدد پنج در میان عدد شش و عدد هشت مساوی است با این که پنج، پنج نباشد. نظام عالم هم همین گونه است و هر چیزی و هر کسی در این عالم جای خود را دارد و نمیشود که چیز دیگری باشند.[3]
نکته دیگری که شایان ذکر است این است که اگر طبق سؤال فوق، خداوند از ما سؤال میکرد، آن موقع ما چه بودیم؟ آیا موجود بودیم یا معدوم؟ اگر معدوم بودیم که هیچ نبودیم و قابلیت سؤال را ندا شتیم و اگر موجو دبودیم ، پس آفریده شده و در نظام این عالم قرار گرفتهایم. و طبق برهان مذکور ممکن نیست که مرتبه خود را با چیز دیگر عوض کنیم. و اگر خداوند این گونه میکرد خلاف حکمت او بود. زیرا مثلاً کسی به نحوی آفریده شده و خداوند از او سؤال میکند که چه میخواهی باشی؟ و او جواب میدهد فلان چیز. در این جا خداوند باید او را نابود کند و چیز دیگری را از نو ایجاد کند. و روشن است که این چیز جدید غیر از آن موجود اول است. پس این یک خلقت جدید میشود و آن موجود اول در حقیقت تقاضای نابودی و انهدام خویش را از خداوند کرده است.
نکته قابل توجه دیگر این که مقام انسان از ملائکه بالاتر است و در صورت کنترل شهوات و انجام دستورات الهی می تواند چنان در مسیر کمالات پیش رود که از ملائکه نیز مقامش فزونی یابد اما ملائکه از آن جا که تک بعدی هستند در یک مرتبه ی خاصی قرار دارند که از آن بالاتر نمی روند به عبارت دیگر ملائکه در مرحله ی فعلیت قرار دارند و هیچ کمال بالقوه ای برای مرتبه ی آن ها نیست که در صورت ارتقا، وصول به آن مقام بالاتر پیدا کنند اما انسان قدرت کسب کمالات بی نهایت را دارد از این روست که انسان، مسجود ملائکه شد و خلیفه ی خدا بر روی زمین وبه خاطر همین مقام والایش مورد اعتراض ملائکه قرار گرفت. پس نباید غبطه بخوریم که چرا به صورت ملائکه آفریده نشده ایم.
مطلب دیگری که لازم به ذکر است این است که در قرآن آمده است که: «لایسئل عما یفعل و هم یسئلون»؛[4] یعنی خداوند از کاری که انجام میدهد مورد سؤال قرار نمیگیرد… چون که فعل خداوند از روی حکمت مصلحت است، در نزد عقلاء اصلاً جای سؤال و سرزنش باقی نمیماند. خداوند حکیم است و حکیم کسی است که هر کاری را از روی مصلحت انجام میدهد.[5]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. تفسیر نمونه، ذیل آیات مذکور، ناصر مکارم شیرازی، دار الکتب الاسلامیه.
2. اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقاله چهاردهم، علامه طباطبایی و شهید مطهری.
پی نوشت ها:
[1] . مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، چاپ شانزدهم، چاپ و نشر سازمان تبلیغات، ج 1، ص 114.
[2] . قمر/ 49.
[3] . مطهری، مرتضی، عدل الهی، چاپ چهاردهم، 1378، انتشارات صدرا، ص 103.
[4] . انبیاء/ 23.
[5] . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ذیل آیه 23، سوره انبیاء.