در پاسخ به این پرسش به کلام الهی در قرآن باید اشاره شود که فرمود: «وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً»[1] یعنی مردانی از بشر به مردانی از جن پناه می برند، و آنها سبب افزایش گمراهی و طغیان شان می شدند.
در تفسیر این آیه مطالبی در کتاب های تفسیر آمده که در چند نکته بازگو می شود:
1. درباره واژه «رهقاً» آمده: رهق در اصل به معنی پوشاندن چیزی با قهر و غلبه است، و از آن جا که گمراهی و گناه و ترس به قلب و روح آدمی مسلط می شود و آن را می پوشاند لذا، واژه (رهق) را در معانی یاد شده نیز به کار می برند.
روی این معنا مراد آیه این خواهد بود: مردانی از انسان ها به مردانی از جن پناه می بردند بعد آن جن ها بر اثر سلطه و غلبه ای که بر آن افراد از بشر پیدا می کردند، آنها را به گناه و طغیان وادار می کردند.[2] پس آنچه در پرسش مطرح شده از یک نظر درست خواهد بود یعنی اینکه در گذشته چنین بوده است که بعضی از انسان ها تحت سلطه و فرمان جنیان در می آمده اند و مرتکب معصیت می شده اند.[3]
2. نکته دیگر که ذیل این آیه مطرح شده آن است که در عصر جاهلیت، وقتی بعضی از قافله های عرب، شب هنگام به دره ای وارد می شده اند می گفتند: به بزرگ و رئیس این سرزمین از شرّ سفیهان قومش پناه می بریم. و عقیده داشته اند که باگفتن این سخن بزرگان جنیان، آنها را از شر افراد نادان حفظ می کند.[4]
این عقیده گرچه خرافی است اما ممکن است منشاء طرح مطلبی نظیر آنچه در سؤال آمده بشود. و کسانی این گونه داستان ها را بدین معنی تلقی و بیان کنند که برخی افراد تحت فرمان جن در می آیند.
و آنچه در میان مردم احیاناً به نام جن زدگی و یا اینکه فلانی جن دارد و به او دستور می دهد فلان کاری را انجام دهد و مانند آن، در متون دینی درباره آن چیزی نیامده و شاید جزء همان خرافاتی باشد که در قدیم میان مردم عرب رسم بوده است و در تفسیر المیزان گفته شده، اولین کسانی که به داستان یادشده اعتقاد پیدا کردند قومی از یمن بوده اند، بعد در میان عرب شیوع یافته است.[5]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 433، نشر مطبعه الحکمه، قم، بی تا.
2. مطهری، مرتضی، آشنائی با قرآن، شماره: 9، ص 181، نشر صدرا، 1380 ش.
پی نوشت ها:
[1] . جن/ 6.
[2] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، نشر دارالکتب الاسلامیه، 1379 ش، ج 2، ص 106، طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، نشر دارالکتب الاسلامیه، 1372 ش، ج20، ص116.
[3] . همان.
[4] . طبرسی، مجمع البیان، نشر ناصر خسرو، بی تا، ج 1، ص 369.
[5] . طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، نشر پیشین، ج20، ص 116.