نویسنده: حجت الاسلام والمسلمین احمد مبلغی
پژوهشگر و محقق
“تکفیر” مسئله جدیدی نیست و در طول تاریخ دارای ریشه ها و شواهدی است گو اینکه نکته تازه در آن، مطرح شدنش به عنوان یک پدیده اجتماعی سازمان یافته و مبتنی بر امکانات و مکانیسم های گسترده و ریشه داری آن در پیش زمینه ها و سابقه های ذهنی تاریخی است.
از آن گذشته، دخالت های آمریکا در امور مسلمانان، به این مسئله ابعاد پیچیده ای بخشید بطوری که آنرا در پرتو شرایط و فشارهای معینی، قادر ساخته که بر سر راه وحدت اسلامی بمثابه مانع جدی، مطرح شود و مصلحان این امت را نگران مسئله تقریب و کاهش فعالیت های مربوط به آن یا خدای ناکرده توقف این نوع حرکت ها ساخته و امت را همچون بازیچه ای در دست دشمنان و لقمه چربی در اختیار مستکبران قرار داده است.
اگر خواسته باشیم افتراها و دروغ پردازی ها و تحریف های انباشته نزد بسیاری از مردم جهان درباره اسلام را بزداییم، ناگزیر اولین گام ما باید پرداختن به بحران تکفیری باشد که مسلمانان بدان گرفتار آمده اند، زیرا در صورت عدم توجه به آن، هر روز شدت و حدّت بیشتری پیدا خواهد کرد.
در این مقاله سعی شده که پدیده تکفیر با تجزیه و تحلیل ویژگی های آن، شناخته و سپس بر سنت شریف نبوی عرض شود و موضع سنت نسبت به آن روشن گردد.
اینک این ویژگی ها را یک به یک بر می شماریم و آنها را براساس سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تحلیل و ارزیابی می کنیم:
ویژگی نخست: انگشت گذاردن بر “تکفیر” و گسترش عرصه آن.
این ویژگی عنصر اصلی این پدیده و شالوده اساسی آنرا تشکیل می دهد و برای همین چنین جایگاهی یافته است. حقیقت آنست که انگشت گذاردن بر “تکفیر” مبتنی بر هیچ گونه اندیشه ای نیست و کمترین خردورزی در آن بکار نرفته و اگر بر فرض بپذیریم که مبتنی بر ایده و اندیشه ای است در واقع، نوعی از اندیشه است که اجازه نمی دهد متون دینی، خود به سخن درآیند و اندیشه ای است که از متون دینی، قالب های خشکی می سازد که هیچ چشم اندازی را نمی بیند و هیچ هدف شرعی را آماج خود قرار نمی دهد.
اینک متوفی (احادیث و روایاتی) از پیامبر اکرم (ص) که دلالت بر نهی شدید آن حضرت (ص) از “تکفیر” گوینده “لا اله الا الله” یا “اهل قبله”، دارد:
هر کس برادرش را “ای کافر!” خطاب کند اگر درست گفته بود یکی از آن دو، گرفتار پیامدهای آن می شوند و در غیر این صورت، به خودش باز می گردد. (1)
* فرمان یافتم که با مردم بجنگم تا “لا اله الا الله” گویند و هر کس “لا اله الا الله” گفت، مال و جانش در امان من خواهد بود مگر از راه حق و حساب و کتابش با خداوند است. (2)
* از “مقداد با الاسود” نقل شده که گفت: ای رسول خدا با مردی از کفار برخورد کردم او با من درگیر شد و با شمشیر یکی از دستانم را قطع کرد و سپس در پناه درختی قرار گرفت و گفت که به خداوند ایمان آوردم، آیا باز هم با او نبرد کنم؟
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: او را مکش. می گوید: عرض کردم ای رسول خدا او دستم را بریده و سپس این سخن را پس از قطع دستم، بر زبان آورده بود؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: او را مکش که اگر بکشی او در جای تو پیش از کشتنش خواهد بود و تو در جای او پیش از گفتن آن سخن، خواهی بود. (3)
* “اسامه بن زید” (رضی الله عنه) می گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ما را به “سریّه” ای اعزام داشت، صبح هنگام به “الحرقات جهینه” رسیدیم، مردی را دیدم، گفت: “لا اله الا الله”، او را از پای درآوردم. در دل اندکی نگران [درستی] کار خود شدم. آنرا برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باز گفتم، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: “لا اله الا الله” گفت و او را کشتی؟ عرض کردم ای رسول خدا، از ترس سلاحم چنین گفت. فرمود: آیا دلش را گشودی که دانستی از ته دل گفته یا نگفته؟ (4)
* رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: فرمان یافتم که با مردم بجنگم تا بگویند «لا اله الا الله” و “محمد رسول الله”. اگر شهادت “لا اله الا الله” گفتند و رو به قبله ما ایستادند و نمازهای ما را خواندند و از گوشت کشتار ما خوردند، خون و مال آنان به جز به حق، بر ما حرام می شود. (5)
* وقتی پیامبر اکرم خطاب به “الخویصره” فرمود: عدالت پیشه کن! کسانی که در آن مجلس حضور داشتند به خشم آمدند و از جمله “خالد بن ولید” برخاست و گفت: ای رسول خدا! اجازه می دهید گردن او را بزنم؟ رسول خدا (ص) فرمود: نه، شاید نماز خوان باشد. فرمود: شاید نماز بخواند ولی به زبان چیزی می گوید که در دل چنین نیست، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: من فرمان نیافته ام که دل مردم را جست و جو کنم یا شکم آنان را پاره کنم [تا بدانم در آن چه می گذرد]. (6)
* پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هر مسلمانی که مسلمان دیگری را تکفیر کند و او را کافر بخواند اگر کافر نبود، خود کافر می گردد. (7)
* پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر مردی، برادرش را تکفیر کند یکی از آن دو را گرفتار پیامدهای این کار کرده است. (8)
* هم کیشان خود را تکفیر نکنید حتی اگر گناهان کبیره مرتب شدند. (9)
* هیچ کدام از اهل قبله را تکفیر نکنید حتی اگر مرتکب گناهان کبیره شده باشند. (10)
* هم کیشان مرا تکفیر نکنید حتی اگر مرتکب گناهان کبیره شدند. (11)
ویژگی دوم: عدم اعطای فرصت اندیشه و حق اظهار نظر به دیگران.
وقتی “تکفیری ها” مخالفان خود را تحت عناوین ویژه ای که خود بر می گزینند به قتل می رسانند، روشن می شود که برخوردشان با دیگران مبتنی بر عدم اعطای فرصت طرح دیدگاهها و مناقشه و بحث و گزینش به دیگران است و این اصل، با قرآن و سنت نبوی نیز کاملاً مغایرت دارد؛ مخالفت این امر با قرآن، به دلیل مغایرت کاملش با دو اصلی است که قرآن مطرح کرده است:
اصل اول: عدم اجبار در دین. خداوند متعال می فرماید: «لا اکراه فی الدین» (سوره بقره – 256) (در کار دین هیچ اکراه نیست.)
«فذکر انما انت مذکر * لست علیهم بمصیطر» (سوره غاشیه – 22) (پس پند بده که تنها تو پنده دهنده ای * تو بر آنان چیره نیستی.)
* «افانت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین» (سوره یونس – 99) (آیا تو مردم را ناگزیر می کنی که مؤمن باشند؟)
برای توضیح این نکته که حرکت تکفیر، چگونه از بی توجهی و نادیده گرفتن این اصل قرآنی، سرچشمه می گیرد، یادآور می شویم: کسی که معتقد به عدم اجبار و اکراه در دین باشد، نمی تواند مخالفین خود را به نام دین، به قتل برساند به بیان دیگر، قتل مخالفین با ایده اجبار در دین و نه عدم اجبار در آن، همسویی دارد به گونه ای که نمی توان گفت و معنی ندارد که بگوییم: کسی مجبور به پذیرش چیزی نیست ولی با این حال به خاطر عدم پذیرش آن، به قتل می رسد، بنابراین کشتن برپایه عدم پذیرش [چیزی] به معنای پیروی از اجبار برای پذیرش است که مخالفت آن با قرآن، کاملاً روشن است.
اصل دوم: لزوم گوش دادن به سخنان [دیگران] برای پیروی از بهترین آنها.
خداوند متعال می گوید: «الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولوا الالباب» (سوره زمر – 18) (کسانی که گفتار را می شنوند آنگاه از بهترین آن، پیروی می کنند، آنانند که خداوند راهنمایی شان کرده است و آنانند که خردمنداند.)
کاملاً روشن است که حکم به لزوم شنیدن سخنان، هیچ سنخیتی با قتل مخالفین نظری ندارد به عبارت دیگر اگر عدم اعتقاد دیگران به معتقدات ما، توجیهی برای قتل یا تکفیر آنها باشد، نباید اجازه داده می شد فضای شنیدن به سخنان بهتر، فراهم گردد و طبق این فرض، باید فرد مخالف، کشته شود؛ زیرا به دلیل داشتن عقاید غیر صحیح، محکوم به قتل شده است.
بدین ترتیب، روشن می شود که قتل مخالف، ریشه در تعصب و جهل و نادانی دارد و به هیچ وجه، کمترین ربطی به دین ندارد و حتی بشدت با آن مخالف است.
و در مخالفت اصل مورد اعمال تکفیری ها با سنت شریف نبوی (ص)، باید گفت که در تاریخ، هرگز نقل نشده که پیامبر اکرم (ص) اقدام به اجبار کسی برای پذیرش اسلام کرده باشد و گواهی تاریخ همواره کاملاً عکس آن بوده است. در ذیل به دو نمونه تاریخی در تأیید این ادّعا اشاره می شود:
نمونه اول: پیامبر اکرم (ص) پس از پیروزی بر مشرکان در پی فتح مکه، می توانست با یاری گرفتن از قدرت و سطله و توان شمشیر خود، افراد را وادار به پذیرش اسلام کند ولی جز هدایت آنان به راه حق، کار دیگری نکرد. شاهد این امر نیز این بود که نفرمود: «هر کس اسلام آورد، در امان خواهد بود» بلکه فرمود: «هر کس درب خانه خود را بست، در امان است و هر کس سلاح بر زمین گذاشت، در امان است و هر کس وارد خانه ابوسفیان شد، در امان است.»
نمونه دوم: روایت شده که وقتی یکی از شعرا، خدمت آن حضرت (ص) رسید و به ایشان گفت: «من از قرآن بهتر می آورم» فرمان قتل او را نداد بلکه در جوابش فرمود: بگو! چه داری؟ او نیز گفت: «دنت الساعه و انشق القمر – لغزال فرّ منی و نفر» (روز رستاخیز نزدیک شد و ماه دوپاره گردید به خاطر آهویی که از دستم گریخت و گریزان شد.)
رسول اکرم (ص) در پاسخش فرمود: سخنت زیباست ولی کلام خدا زیباتر است.
حقیقت آنست که گاهی ساده به زندگی و سیره پیامبر اکرم (ص) برایمان مسلم می سازد که دو اصل قرآنی (عدم اجبار در دین و لزوم گوش سپردن به سخنان دیگران) در سیره و زندگی پیامبر اعظم (ص) به اوج خود رسید به گونه ای که آن حضرت (ص) همواره مراقب بود تا از سوی مسلمانان اقدامی صورت نگیرد که جوّ فشار و اجباری بر غیر مسلمانان پدید آورد که از مخالفت کردن بهراسند و به این دلیل، اسلام آورند. به عنوان شاهدی بر این امر، کافی است آنچه را در کتب تاریخ آمده باز گوییم، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در راه خود از میدنه به سوی مکه، در جایی به نام “عرق الظبیه” به مردی از اعراب برخورد کرد. از او درباره مردم پرسیدند ولی او هیچ خبری نداشت، به او گفتند: به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درود بفرست [احترام بگذار]. گفت: مگر در میان شما پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود دارد؟ گفتند: آری. او نیز بر آن حضرت درود گفت. سپس گفت: اگر پیامبر خدا هستی به من بگو در شکم این شتر من چیست؟ “سلمه بن سلامه بن وقش” به وی گفت: از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مپرس، بیا پیش من، خودم در این مورد به تو خواهم گفت. تو، بر آن پریده ای و در شکمش از تو، برّه ای است [!!]؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: شرم بر تو باد این مرد را مسخره کردی؟ آنگاه از “سلمه” روی برگرداند. (12)
ویژگی سوم: کشتار جمعی، عملیات کشتار جمعی که گروههای تکفیری به صورت مکرر و فزاینده ای دنبال می کنند و دربردارنده خصلتی است که اسلام از هر دوی آنها آشکارا و در کمال روشنی، به دور است که عبارتند از:
الف: هدف قرار دادن زنان، کودکان و سالمندان و قتل آنها.
ریختن خون کودکان و زنان و سالخوردگان – که گروههای افراطی همه روزه در حال انجام چنین جنایاتی هستند – چیزی است که اسلام بشدت مسلمانان را از آن بر حذر داشته است. پیش از تکفیری ها نیز “خوارج” – یا گروهی از ایشان – همین کارها را می کردند؛ “فضل بن شاذان” می گوید: «و از ایشان – یعنی خوارج – کسانی هستند که قتل زنان و فرزندان را روا می دارند و می گویند: جایگاه آنان نیز همچون نطفه ها در پشت مشرکان است و می گویید: «لا حکم الا الله» و خود در تمامی این گفته ها و کرده ها، به نظر خویش عمل می کنند و بنابراین طبق رأی خود می کشند و حلال و حرام می کنند و با این حال، خوارج نیز یکسان نیستند و همدیگر را می کشند و از یکدیگر تبرّی می جویند.» (13)
با مراجعه به سنت مطهر نبوی (ص)، ملاحظه می کنیم که قتل ایشان را بشدت رد کرده و با قاطعیت تمام، ارتکاب چنین جنایاتی را نهی می کند؛ در حدیثی آمده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، قتل زنان و فرزندان را نهی فرمود. (14)
و در روایتی از امام جعفر صادق (ع) آمده است: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، قتل زنان و فرزندان را در “دارالحرب” نهی فرمود مگر آنکه در جنگ شرکت داشته باشند و حتی اگر زنان جنگیدند باید تا آنجا که می شود آنها را به حال خود گذاشت و بیمی به خود راه نداد. وقتی از کشتن آنها در “دارالحرب” نهی فرموده، به طریق اولی در “دارالسلام” باید چنین باشد.» (15)
ب- عدم تفکیک میان گناهکار کافر و بی گناه کافر:
کشتار جمعی لا محاله متضمن درهم آمیختن گناهکار و بیگناه است. این درهم آمیزی با اصل قرآنی که می گوید: «و لا تزر وازره اخری» (سوره فاطر – 18) (هیچ کس بار گناه دیگری را بر دوش نمی کشد.) کاملاً مخالف است.
در تاریخ نیز، شاهدی بر این درهم آمیزی وجود دارد و خوارج خود چنین بودند، حضرت امام علی (علیه السلام) در این باره سخن گفته و در پی تکفیر وی از سوی ایشان، به آنان فرمود: «اگر مدعی هستید که من خطا کرده ام و گمراه شده ام، چرا همه امت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را با گمراهی من گمراه می دانید و آنها را هم خطاکار می خوانید و ناروا تکفیرشان می کنید؟ می خواهید شمشیرهایی را که بر دوش گرفته اید بر سر هر که بود فرود بیارید و گناهکار و بی گناه را با هم یکی پنداشته و بی پروا بیازارید؟» (16) و آنگاه با استناد به سنت پیامبر اکرم (ص) پاسخشان داده می فرماید:
«مگر فراموش کرده اید که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مردی زناکار را که همسر داشت فرمود تا سنگسار نمایند و پس از آن بر او نماز گزارد و میراثش را به بازماندگانش داد؟! و کسی را که آدم کشته بود، گفت تا بکشند اما آنچه از او مانده بود به نام ارث به خانواده اش بخشود؛ آری آن حضرت بنابر فرمان خدا، بدین شیوه داد مردم را می داد و هیچ گاه از سهمی که در اسلام داشتند، جلوگیری ننمود و نامشان را از طومار مسلمانان نزدود.» (17)
ویژگی چهارم: شرکت در مشوه ساختن چهره اسلام
از جمله پیامدهای فاجعه بار گسترش این پدیده شوم، مشوه ساختن چهره اسلام است؛ حقیقت آنست که اعمال خشونت آمیز تکفیری ها، سهم بسزا و فعّالی در خدشه دار ساختن چهره این دین پاک، ایفا کرده است به گونه ای که آنها -تکفیری ها – در همان زمان که دشمنان اسلام سعی در گسترش محدوده جنگ تبلیغاتی علیه اسلام و کوشش در اثبات اینکه اسلام دارای همه عناصر و ابزارهای برانگیزاننده خشونت در جامعه بشری است، دارنده با این گونه اعمال خشونت آمیز، بهترین خوراک تبلیغی را برای رسانه های غرب فراهم آورده اند و بطور ملموس [و در راستای ادعای خصمانه غربی ها] ثابت کردند که اسلام به دور از صلح و به مثابه خطری علیه بشریت بشمار می رود. این خیانت بزرگی علیه اسلامی است که پیامبر گرامی آن (ص) کوشش کرد آنرا دینی همسو با فطرت آدمی و کامل کننده اخلاق، معرفی نماید.
جامعه اسلامی باید بداند که چنانچه این گونه اعمال پست و غیر انسانی از سوی افراطیون به نام اسلام ادامه یابد و گسترش پیدا کند و ما نتوانیم آنانرا از این کارها باز داریم، حتماً ابعاد انسانی و فطری اسلام بیش از پیش پنهان شده و چنین امری منجر به تنگ تر شدن اقبال غیر مسلمانان به اسلام و ورود به این دین، خواهد گشت.
شایسته یادآوری است که چون این گونه اعمال جنایتکارانه به نام جهاد صورت می گیرد، تشویه یاد شده بیش از هر چیز این مفهوم و اصل قرآنی [یعنی جهاد] را نشانه می گیرد، حقیقت آنست که پیامبر اکرم (ص) طی سالیانی که مسلمانان در مکه مکرمه حضور داشتند هرگز اجازه نداد کسی به جهاد و حتی دفاع از خود، بپردازد؛ این امر نیز تنها در راستای پاسداری از حرمت جهاد و پاسداری آگاهانه از این مفهوم بود، زیرا آن زمان، موقعیت برای این کار مناسب نبود و چنانچه مسلمانان اقدام به جهاد می کردند، اقدامشان بیهوده و آسیب رساننده به خود جهاد و به حاشیه راندن آن و به هدر دادن قابلیت ها و امکانات سترگ و تشویه چهره واقعی آن بشمار می رفت. ولی زمانی که مسلمانان وارد “مدینه” شدند و فرهنگ [اسلامی] و قدرت و اتحاد و عدّه و عددشان شکل گرفت، ایستادگی و مقاومت آگاهانه در برابر تجاوزات مشرکان را آغاز کردند و وارد [فاز] جهاد گشتند و بدین ترتیب، قابلیت های جهاد بیش از پیش شکوفا گردید و نبردهایشان برخاسته از بصیرت و آگاهی و حساب شده بود.
حضرت علی (علیه السلام) در توصیف یاران پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «ایشان بصیرت هایشان را بر شمشیرهایشان حمل کردند.»
در آن زمان بکارگیری نابخردانه و حساب نشده شمشیر و به دور از هر گونه اندیشه و بصیرتی از سوی خوارج، صورت گرفته بود؛ مولای متقیان علی (علیه السلام) درباره ایشان می فرماید: «مردمی دل سخت و زشتخو و بردگانی فرومایه و کینه جو که از هر سو گرد هم آمده اند و از میان آنهایی که اصل و نسبشان معلوم نیست دست چین شده اند، کسانی هستند که چیزی نمی دانند و سزاوار است که آموزش و پرورش ببینند و شایسته است که از آنها مواظبت بشود تا درس بخوانند.» [نهج البلاغه، ابتدای خطبه ی شماره 238].
بدتر از خوارج در این عرصه، کسانی هستند که اخیراً به نام تکفیری ها مطرح شده اند؛ زیرا جنایاتی که تحت عنوان جهاد مرتکب می شوند در هیچ کدام از دوره های تاریخ اسلام سابقه نداشته و با این کار خود، به چهره جهاد بشدت آسیب رسانده و آوازه ی آنرا سخت در نظر دیگران، مشوه ساخته اند بطوری که آنها به جهاد به عنوان سمبل خشونت غیر انسانی، می نگرند.
ویژگی پنجم: ایجاد تفرقه و پراکندگی میان مسلمانان
درگیری میان فرقه های اسلامی – همچنانکه می دانیم – مخالف قرآن و مغایر با کوشش ها و پافشاری های پیامبر اکرم (ص) در تشکیل امت و برقراری برادری اسلامی میان افراد آنست.
کافی است تنها به برخی روایات نبوی برای اثبات لزوم وحدت و اجتناب از تفرقه، اشاره ی داشته باشیم از جمله اینکه:
به فرموده آن حضرت (ص): «بندگان خدا! برادر یکدیگر باشید.» (18)
و نیز: «به همدیگر خشم نگیرید، رشک مبرید، پشت به یکدیگر نکنید و بندگان خدا! برادر همدیگر باشید و روا نیست که مسلمانی بیش از سه شب از برادر خود بی خبر بماند.» (19)
و نیز فرموده آن حضرت (ص): «بر شماست که با یکدیگر آمد و شد و عطوفت داشته باشید و از گسست و رشک و پشت به یکدیگر کردن، بپرهیزید و برادر یکدیگر باشید. مؤمن، برادر مؤمن است؛ او را خیانت نمی کند، رها نمی کند، تحقیر نمی کند و گفته مخالف با او را نمی پذیرد.» (20)
با توجه به آنچه گفته شد، روشن می شود که:
– با توجه به نفی قرآنی و نبوی درگیری و تفرقه، هرگز نباید اقدام به درگیری و تفرقه یا مشارکت در این کار یا پوشش برای آن و سرانجام برنامه ریزی برای این کار کرد.
– اینکه وقتی اصل ورود به درگیری، مخالف با قرآن و سیره و سنت پیامبر اکرم (ص) بشمار می رود، مسلم است که گناه کسانی که اقدام به تفرقه خونین میان مسلمانان می کنند و درگیری های عمیق میان طوایف مختلف آنها ایجاد می نمایند، بسیار بزرگ است.
حقیقت آنست که در جامعه اسلامی چیزی همچون عامل تکفیر، باعث درگیری ها و دشمنی ها و اختلاف های عمیقی میان فرزندان امت اسلامی نشده است و متأسفانه این امر به عنوان عامل تفرقه مسلمانان امروزه به عنوان پدیده ای که بحران بسیار خطرناکی برای اسلام و مسلمانان به دنبال داشته، مطرح شده است.
پی نوشت ها :
1. “صحیح مسلم”، ج 1، حدیث 57.
2. “بخاری” [1335] و “مسلم” [32/20] آنرا روایت کرده اند.
3. “بخاری” [158/96] و “مسلم” [155/95] آنرا روایت کرده اند.
4. “مسلم” [158/96] و “البخاری” [4021] آنرا روایت کرده اند.
5. “بخاری” [385] آنرا روایت کرده است.
6. “صحیح البخاری” 164/5، “صحیح مسلم” 17/7.
7. “سنن ابی داود” 221/4.
8. “صحیح مسلم” 56/1.
9. کنزالعمال، جلد 1، صفحات 216 – 215.
10. “کنزالعمال”، جلد 1، صفحات: 216 – 215.
11. “لسان المیزان”، “ابن حجر”، جلد 3 صفحه 123.
12. ابن هشام الحمیری، “السیره النبویه”، جلد دوم صفحات ” 449 – 445؛ ابن کثیر، “السیره النبویه”، جلد 2 صفحات: 391 – 389؛ ابن کثیر، “البدایه و النهایه” جلد 3، صفحات: 320 – 319.
13. (الفضل بن شاذان الازدی) “الایضاح”، صفحات 50 – 48.
14. (الحر العالمی) “وسائل الشیعه” (آل البیت)، جلد 15، صفحات: 65 – 64؛ (ابن ابی جمهور الاحسائی) “عوالی اللئالی”، جلد 1 صفحات: 136 – 135؛ “السنن الکبری” (البیهقی) جلد 9، صفحه 78.
15. (الحر العاملی)، “وسائل الشیعه” (آل البیت) جلد 15، صفحات 65 – 64.
16. “نهج البلاغه” جلد 2، صفحات 8 – 7 [خطبه ی 122].
17. همان منبع.
18. “صحیح البخاری”، جلد 6، صفحات 137 – 136؛ “مسند احمد”، جلد 1، صفحه 5.
19. “سنن ابی داود”، جلد 2، صفحات 459 – 458.
20. (میرزا نوری “مستدرک الوسائل”، جلد 9، صفحات: 50 – 49.
منبع: جمعی از اندیشمندان؛ (1386)، ویژگی های سیره ی پیامبر اعظم «ص»: مجموعه مقالات بیستمین کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی- معاونت فرهنگی