چنین تحلیلی که شریعت و دین الهی باعث خشونت و مشقت در زندگی انسان شده است، سخنی دور از واقعیت است، نه به لحاظ تاریخی سخن درست است، و نه به لحاظ آیات و روایات، بلکه با توجه به آیات و روایات جامعه بشری نه تنها به وسیله احکام آسمانی، دچار خشونت و مشقت نشد، بلکه بسیاری از قوانین الهی برای رفع خشونت و تأمین آسایش و امنیت اجتماعی بشر وضع شده و پیامبران الهی برای تأمین شرایط بهتر برای بشر و فراهم آوردن زمینههای رشد و شکوفایی آنان مبعوث شدهاند. و ما این امر را به لحاظ آیات و روایات در دو بعد زندگی اجتماعی و فردی بررسی می کنیم، زیرا منبع موثق در این امور منبع وحیانی است:
آثار دین در عرصه زندگی اجتماعی
بیتردید در ابتداء بشر زندگی و اجتماع سادهای داشت و تدریجاً که بر تعداد افراد افزوده شد بین آنها بر اثر تضاد منافع، اختلافاتی به وجود آمد، این جا بود که احتیاج به راهنما و قانون پیدا شد. در آغاز میبایست فرستادگان الهی آنها را با زندگی سرای دیگر که آخرین مرحله سیر تکامل انسان محسوب میشود آشنا می کردند و هشدار می دادند که پس از مرگ، جهان دیگری وجود دارد که در آنجا کیفر کردار خویش را خواهند دید.
این حقیقت در سوره بقره بدین صورت بیان شده است: «مردم در آغاز یک دسته بیشتر نبودند (و تضاد در میان آنها وجود نداشت، تدریجاً جوامع و طبقات پدید آمدند) سپس در میان آنها اختلاف به وجود آمد، خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت دهند و انذار کنند و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت میکرد بر آنها نازل نمود تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند حکومت کند.[1]
در این آیه مبارکه در حقیقت مراحلی را که منتهی به بعثت پیامبران و نزول احکام آسمانی میگردد بیان میکند:
مرحله اول: زندگی ساده نخستین است که هنوز بشر به زندگی اجتماعی عادت نکرده و طبعاً تضاد و تصادم هائی به وقوع نمیپیوسته است، خدا را طبق فرمان فطرت میپرستیده و وظایف سادهاش را در پیشگاه او انجام میداده است.
مرحله دوم: زندگی انسان شکل اجتماعی به خود گرفت و باید چنین می شد، زیرا او برای تکامل آفریده شده بود و تکامل او تنها در دل اجتماع تأمین میگردید.
مرحله سوم: که مرحله تضادها و تصادم های اجتناب ناپذیر اجتماعی است مرحله ای است که اختلافات شروع میشود و انسانها تشنه قوانین و تعلیمات انبیاء میگردند.
مرحله چهارم: انبیاء از طرف خداوند مأمور نجات انسان میشوند، نخست برای آماده ساختن افکار و دل ها برنامه بشارت و بیم را به میان میآورند، هنگامی که انسان در پرتو حب ذات و خود دوستی، تحت تأثیر برنامه بشارت و بیم قرار گرفته و احساس کرد انبیاء تعلیماتی دارند که با سرنوشت بشر ارتباط مستقیم دارد، کتب آسمانی و احکام و قوانین نازل میگردد تا به تضادها و کشمکش های گوناگون پایان دهند.
نکته دیگر که از این آیه به دست میآید این است که دین و اجتماع بشر دو حقیقت ناگسستنی است و هیچ جامعهای نمیتواند بدون مذهب و ایمان به خدا و رستاخیز زندگی صمیمی داشته باشد و قوانین بشری که از ریشه ایمان سرچشمه نمیگیرد در اعماق وجود انسان اثر نمیگذارد و نمیتواند به اختلافات و تضاد منافع پایان دهد، همان گونه که این حقیقت در جهان امروز به خوبی ثابت شده است.
نکته دیگر که از این بیان روشن شد آن است که آغاز پیدایش دین و مذهب به معنای واقعی هم زمان با آغاز پیدایش انسان نبوده، بلکه هم زمان با آغاز پیدایش اجتماع و جامعه به معنای واقعی بوده است.[2]
در نتیجه دین الهی برای رفع اختلافات و حاکم ساختن قوانین و مقررات و ترویج اخلاق آمده است، نه تنها برای زندگی بشر رنج و مشقت نیاورده است بلکه برای زندگی انسان نظم و اخلاق را به ارمغان آورده است.
به علاوه دلیل و برهان عقلی محکم بر این امر داریم این که خداوند دین را برای رفاه و سعادت بشر فرستاده است، زیرا غرض خدای متعال از خلقت انسان به حسب تصور عقلی چیزی جز به کمال رساندن انسان نمی تواند باشد، چون هر غرض دیگری در مورد خداوند نسبت به انسان متصور نیست، وقتی غرض رساندن به کمال است، هر آن چه که در مسیر کمال خداوند انجام می دهد همگی در راستای رفاه و تأمین سعادت بشر است، از این رو خدای متعال در قرآن می فرماید: «رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»؛[3] یعنی خدائی که بر هر چیزی آفرینش ویژهاش را داده و پس از آن راهنمائی کرده (به سوی هدف زندگی و آفرینش). انسان که گل سرسبد آفرینش است نیز از این قاعده مستثنی نیست لذا همان هدایت تکوینی که در سایر انواع موجودات حکومت میکند در انسان نیز حکومت میکند.[4] امّا چون انسان به لحاظ ساختار وجودی، انسان با سایر موجودات تفاوت دارد، و نیروهای مختلف و متضاد در نهاد انسان وجود دارد و او موجود مسؤول و مکلف است به همین دلیل گذشته از هدایت تکوینی، نیازمند هدایت تشریعی و قانون زندگی نیز میباشد.
آثار دین در عرصه زندگی فردی
در مورد احکام و دستوراتی که مربوط به شئون فردی انسان است، یعنی وظایف و تکالیف بندگی به چند نکته اشاره میشود:
اولاً: انسان ذاتاً و فطرتاً موجودی خداپرست بوده و توحید و یگانه پرستی در خمیره وجودی او نهفته است و شاید به همین جهت باشد که قرآن کریم فرمود: « فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ»؛[5] به آیین راست خدا روآور، آیینی که خدا آفرینش انسان را بر روی آن نهاد، خلقت خدا تغییرپذیر نیست. مقصود از آیین حنیف در این آیه که آفرینش انسان بر روی آن استوار شده است، همان آیین توحید و خداپرستی است.[6]
بنابراین احکام و تکالیف الهی در جهت شکوفایی فطرت الهی انسان وضع شده واگر وضع نمیشد برخلاف اقتضای فطرت انسان بود.
ثانیاً: گویا فلسفه آفرینش انسان عبادت است. لذا در قرآن فرمود: « ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»؛[7] جن و انس را نیافریدیم جز برای آن که مرا بپرستند. پس عبادت نکردن خداوند در واقع عمل برخلاف هدف آفرینش است. البته در این عبادت هدف آن است که انسان خودش به کمال برسد وگرنه خداوند نیازی به عبادت و پرستش کسی ندارد.[8]
ثالثاً: فرار برخی از انسان ها از عبادت وانجام تکالیف به جهت آن نیست که عبادت سخت و ناگوار است، بلکه به این دلیل است که ذائقه چنین افرادی دچار مشکل شده است. درست مانند کودکی که مریض است و حاضر نمیشود که پستان مادرش را بمکد و شیر بخورد با این که شیر مورد نیاز بدن اوست و اگر شیر نخورد هلاک میشود.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. مکارم شیرازی و دیگران ، تفسیر نمونه، ج 1، ص 172، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران، سال 1374 ش.
2. علامه طباطبایی، ترجمه المیزان، ج 2، ص 153، نشر بنیاد علمی و فرهنگی، سال 1364 ش.
3. امام خمینی، چهل حدیث، ص 42، نشر مؤسسه آثار امام، سال 1378 ش.
پی نوشت ها:
[1] . بقره/ 213.
[2] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، نشر دار الکتب الاسلامیه، ج 2، ص 57 ـ 60.
[3] . طه/ 50.
[4] . طباطبایی، سید محمد حسین، تشیع در اسلام، نشر انتشارات اسلامی، 1373 ش، ص 130.
[5] . روم/ 30.
[6] . سبحانی، جعفر، الهیات و معارف اسلام، نشر موسسه امام صادق، 1372 ش.
[7] . ذاریات/ 56.
[8] . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، نشر دار الکتب الاسلامیه، 1372 ش، ج 18، ص 418.