چگونه می‌توان فلسفه نبوت و آمدن انبیاء را درک نمود و در جامعه فعلی نیز کاربرد آن را فهمید؟

چگونه می‌توان فلسفه نبوت و آمدن انبیاء را درک نمود و در جامعه فعلی نیز کاربرد آن را فهمید؟

برای این که پاسخ این سؤال ظریف که حرف روز محسوب می‌شود، کاملا روشن گردد لازم است در چند محور طرح و تبیین شود:
1. یکی از بهترین راه‌های درک فلسفه نبوت، به گونه‌ای که در جامعه فعلی کاربرد داشته باشد و احساس نیاز به آن بشود، دانستن این حقیقت است که همه پدیده‌های عالم به سوی یک هدف در حرکتند، و این حرکت هم عمومی است و هم همیشگی است، و این طور نیست که یک زمان این حرکت بوده است؛ ولی فعلا متوقف شده و یا نیاز به آن حرکت احساس نمی‌شود. برای نزدیک شدن مطلب به ذهن، طرح این مثال مفید و روشنگر خواهد بود که مثلا دانه گندمی که در زیر خاک با شرائط مناسبی قرار می‌گیرد، شروع به رشد و نمو می کند و در مسیر تحول هر لحظه صورت و حالت تازه‌ای به خود می گیرد و با نظم و ترتیب مشخصی راهی را می‌پیماید تا یک بوته‌ای کامل دارای خوشه‌های گندم می‌شود،  و اگر یکی از دانه‌های آن به زمین افتد، باز همان مسیر را به همان صورت اول طی می‌کند تا به کمال مطلوب خود برسد، و این عمل و سنت همواره بوده و تا ابد ادامه خواهد داشت. قرآن کریم در تشریح این حقیقت می‌فرماید: «الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی»؛[1] یعنی او خدایی است که به هر چیزی آفرینش ویژه‌اش را داده، و پس از آن راهنمایی کرده است.
انسان یکی از پدیده‌های این عالم است و‌ از این قانون هدایت استثنا نشده است. هدایت تکوینی که در همه انواع موجودات عالم است در انسان نیز وجود دارد؛ اما در عین حال انسان امتیاز و ویژگی دارد که سایر موجودات ندارند و آن عقل و اندیشه اوست، چون انسان دارای خرد و تفکر است، از هر وسیله ممکن به نفع خود استفاده می‌کند و تلاش می‌نماید که تمام پدیده‌های عالم و حتی همنوعان خویش را در جهت منافع خود مورد بهره برداری قرار دهد. از سوی دیگر انسان به لحاظ طبیعت ذاتی خود کمال و سعادت خویش را در آزادی مطلق می‌بیند؛ ولی نظر به این که سازمان وجودیش سازمان اجتماعی است و نیازهای فراوانی دارد که هرگز به تنهای قدرت رفع همه آن نیازها را ندارد، و تنها در سایه زندگی اجتماعی و تعاون با همنوعان خود که آنها نیز مانند او غریزه خودخواهی و آزادی خواهی دارند، می‌تواند از برخی تمایلات خود دست بردارد و در عوض آن از دیگران در رفع نیازهای خود بهره بگیرد؛ بنابراین انسان بدون زندگی اجتماعی قادر به زندگی نخواهد بود. و بدون تردید زندگی اجتماعی نیازمند قانون است تا در سایه مراعات آن همگان به حقوق خود رسیده و به زندگی خود ادامه بدهد و هر کسی به کمال و سعادت مطلوب خویش برسد. این احساس نیاز به قانون خواست فطری همه انسان‌ها در طول تاریخ بوده است و تا ابد نیز این نیاز وجود خواهد داشت، این طور نیست که یک روزی بشر به قانون نیازمند بوده و امروز یا در آینده این نیاز فطری برای آنها مطرح نباشد؛ بنابراین وجود قانون خواست و نیاز فطری همه بشر در گذشته و حال و آینده است؛ اما باید دید که آیا عقل وخرد بشری می‌تواند همه نیازهای افراد بشر را به گونه‌ای درک کند که هیچ فرد، جامعه، گروه، ملت، و نژادی را از حقوق انسانی و الهی آنان محروم نکند؟
به طور یقین عقل به جهت نقص‌ها و محدودیت‌های وجودی که دارد از درک بسیاری از مسائل و نیازهای بشری عاجز است و هرگز نمی‌تواند قانونی را به تنهایی و بدون کمک گرفتن از عالم غیب وضع نماید که سعادت دنیا و آخرت و تمام نیازهای وجودی همه افراد بشر را تأمین کند و پاسخ گوی نیازهای آنان در دنیا و سعادت ابدی شان باشد؛ بنابراین عقل و خرد حکم می‌کند که انسان همیشه نیازمند قانونی است که قانون گذار آن از همه شئون وجودی انسان و نیازهای گوناگون آن آگاه بوده و برای آن قانون وضع کند و کسی که صفات و کمالات برتر از همه دارد در میان بشر باید بیاید تا آنها را از آن قانون آگاه کند و آن قانون را در دسترس همگان قرار دهد. این حکم عقل کلی و همیشگی است؛ پس از آن جا که بشر در گذشته و حال و آینده نیازمند هدایت و رهنمایی است، ‌نیاز به قانون هدایت یک خواست فطری و همیشگی انسان است و به همان دلیل که در گذشته انسان‌ها نیازمند به پیامبران الهی بودند، امروز نیز به همان دلیل نیازمند قانون الهی است تا در سایه اجرای درست آن، جامعه انسانی به سوی کمال و سعادت دنیوی و اخروی خود هدایت شود.[2] و بر اساس این نیاز است که حکیم بزرگ بوعلی سینا می‌گوید: نیاز جامعه انسانی به پیامبر بیشتر از نیاز آن به مژه چشم و ابرو و گودی زیر پا و مانند آن است، خداوند که بر اساس لطف و عنایت خویش این گونه امور را به انسان‌ها داده است چگونه مردم را از وجود کسی که حفظ جامعه انسانی بسته به وجود اوست محروم می‌گذارد؟!![3] 2. یکی از پاسخ‌های زیبا و دلنشین درباره سؤال یاد شده، در کلام امیر المؤمنین درباره فلسفه بعثت انبیاء آمده است، حضرت فرمود: «فبعث فیهم رسله، و واتر الیهم انبیائه لیستأدوهم میثاق فطرته و یذکروهم منسی نعمته، و یحتجوا علیهم بالتبلیغ، و یثیروا لهم دفائن العقول و یروهم آیات المقتدره»؛[4] یعنی خداوند رسولانی را برانگیخت و پیامبرانش را پیاپی به سوی آنان فرستاد تا مردم را به ادای پیمان فطری که با آفریدگارشان بسته بودند، وادار نمایند و نعمت فراموش شده او را به یادشان بیاورند و با تبلیغ دلایل روشن، وظیفه رسالت را به جای آورند، و نیروهای مخفی عقول مردم را بر انگیزانند و بارور بسازد و آیات یا عصمت الهی را که در هندسه کلی هستی نقش بسته است به آنان بنمایانند.
بی‌تردید همه این انگیزه ها که برای بعثت انبیا، در این کلام حضرت اشاره شده است همان طور که در گذشته مطرح بوده امروز بیشتر از قبل و شاید در آینده کامل‌تر از امروز تجلی کند. مثلا اگر حضرت فرمود: «و یثیروا لهم دفائن العقول»؛ یعنی ره آورد وحی الهی آن است که دفینه و گنجینه‌های اندیشه و خرد انسان را نمایان می‌کند. این حرف امروز بهتر و بیشتر از گذشته و شاید در آینده کاملتر از امروز برای انسان‌ها پیام دارد، و مفهوم است؛ بنابراین فلسفه نبوت نه تنها برای گذشته؛ بلکه برای امروز بهتر درک می‌شود.
3. تاکنون ثابت شد همان دلایل که ضرورت وحی و فلسفه نبوت را برای گذشتگان ثابت می‌کرد، نیاز امروز جامعه بشری و آینده را نیز به ره‌آورد نبوت ثابت می‌کند؛ زیرا در این جهت بین انسان دیروز و امروز و فردا تفاوتی وجود ندارد، اما نکته اساسی این است که دین اسلام به عنوان دین خاتم انبیاء حقیقتی است که نیاز بشر را به دین تا روز قیامت تأمین می‌کند؛ زیرا دین کامل است، هر چه بشر تا روز قیامت نیاز داشته است خداوند در این دین آنها را بیان نموده است که به نمونه‌های از آن اشاره می‌شود:
مثلا چون نهضت اسلام یک نهضت توحیدی بود، در زمان قدیم و عصر نزول قرآن و در سرزمین عربستان با بت‌هایی چون «لات» و «عزی» و «هبل» و «منات» و امثال آنها مبارزه می‌کرد؛ اما چون پیام آن «لا اله الا الله و لا معبود الا الله» است لذا مبارزه آن تنها با آن بت‌ها نبود؛ بلکه اسلام پیام مبارزه با تمام مظاهر شرک، در تمام زمان‌ها و مکان‌ها را می‌دهد و مردم را به توحید فرا می‌خواند.
یا مثلا ما همه  بشر هستیم و بعضی افراد ما حق ندارد بر بعضی دیگر ستم کند، و خود را اختیاردار او بداند، قرآن فرمود: «و لا یتخذ بعضکم بعضاً ارباباً من دون الله؛ یعنی بعضی شما بعضی دیگر را صاحب اختیار خود نگیرید و صاحب اختیار همه شما خداوند است.»
این پیام اسلام امروز هم چنان نو است و می‌درخشد چنان که در چهارده قرن قبل می‌درخشید و شاید با توجه به شرایط جهان امروز پیام این آیه بیشتر طنین انداز باشد، و همان طور که دیروز و عصر نزول این آیه، فلسفه نبوت در این آیه تجلی کرده بود، امروز نیز فلسفه نبوت در این آیه همچنان متجلی است و هم نیاز بشر به این کلام الهی و هم پیام این آیه هر دو زنده است و تا ابد زنده خواهد بود.
و یا مثلا دین انسان را به عبادت و نیایش، اخلاق و پاکی، عدالت و انصاف، کسب دانش و معرفت و مانند آن دعوت می‌کند، بی‌تردید نیاز بشر امروز همانند بشر اعصار گذشته به آن امور محسوس و ملموس است و حتی اگر بیشتر نشده باشد کمتر نشده است.
پس فلسفه نبوت و نیاز به ره آورد وحی و قانون آسمانی امروز نیز شدیداً مطرح است.[5]

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. جعفری، محمد تقی، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 186، نشر دفتر فرهنگ اسلامی، چ اول، 1357 ش.
2. عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت، ص 19، نشر اسراء قم، چ 1، 1381 ش.
3. علامه طباطبایی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام، ص 80، نشر شرکت انتشار تهران، 1348 ش.
4. علامه طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج 2، ص 147، نشر مؤسسه اعلمی بیروت، 1403 ق.
5. محمد سعیدی مهر،‌آموزش کلام اسلامی،‌ج 2، نشر مؤسسه طه، قم، چ اول، 1372 ش.
6. مطهری، مرتضی، خاتمیت، نشر صدرا، 1366 ش.
7. محمد تقی مصباح،‌اصول عقاید 2 (رهنما شناسی).
8. فیاض لاهیجی، عبدالرزاق، گوهر مراد، باب 2، فصل 1، مقاله سوم، ص 251، نشر کتاب فروشی اسلامیه، تهران، 1377 ق.

پی نوشت ها:
[1] . طه/ 5.
[2] . طباطبایی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام، تهران، نشر شرکت انتشار، 1348 ش، ص 80.
[3] . بوعلی سینا، الهیات شفاء، قم، نشر مکتبه مرعشی نجفی، 1404 ق، ص 441، مقاله 10، فصل 2.
[4] . نهج البلاغه، خطبه 1.
[5] . مطهری، مرتضی، خاتمیت، نشر صدرا، 1366 ش، ص 75.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید