حضرت سلیمان یکی از پیامبران بزرگ الهی است که در 56 آیه از قرآن درباره او سخن به میان آمده و در 16 مورد در قرآن از او نام برده شده است. خداوند در سوره های نمل و سبأ، به طور مفصل به جریان او می پردازد. در داستان حضرت سلیمان خصوصیاتی است که آن را از داستان دیگر پیامبران جدا می سازد. در این داستان سخن از علم، قدرت و توانایی، عظمت، تسلیم و اطاعت دیگران، حتی جن و شیاطین در برابر حکومت الهی، تسلیم پرندگان و موجودات دیگر است.[1] و همه اینها به خاطر موهبتی بود که از طرف خداوند به این پیامبر عطا شده بود «وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً» ما به داوود و سلیمان علم قابل ملاحظه ای بخشیدیم. علمی که خداوند به آن اشاره می کند معنای گسترده و وسیعی دارد که علم توحید، اعتقادات مذهبی، قضاوت، تسخیر موجودات، قدرت خارق العاده و… را در بر می گیرد «یا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ»[2] سلیمان گفت: ای مردم به من سخن گفتن پرنده گان تعلیم شده و از همه چیز به ما داده شده است؛ پس کلمه من کل شی تمام وسایلی را که از نظر معنوی و مادی برای تشکیل آن حکومت الهی لازم بوده است شامل می شود.
از سخنان بالا به وضوح مشخص می شود که حضرت سلیمان به خاطر موهبت و علم و قدرتی که از طرف پروردگار به او داده شده بوده قادر به انجام هر کاری بوده است.
یکی از آن داستان ها جریان بلقیس، ملکه سبا می باشد که بعد از نامه نگاری حضرت سلیمان با ملکه یمن و پی بردن آنها به قدرت حضرت سلیمان، ملکه شخصاً تصمیم می گیرد که به حضور سلیمان برسد، حضرت سلیمان بعد از آگاهی از آمدن بلقیس تصمیم گرفت که پیش از آمدن او و یارانش قدرت نمایی شگرفی کند تا آنها را بیش از پیش به واقعیت اعجاز خود آشنا، و در مقابل دعوتش تسلیم سازد.
لذا حضرت سلیمان رو به اطرافیان خود کرد و گفت «ای گروه بزرگان کدامیک از شما توانایی دارید تخت او را پیش از آن که خودشان نزد من بیایند و تسلیم شوند، بیاورید»[3] دو نفر اعلام آمادگی کردند که یکی از آنها مرد صالحی بود که مفسران آن را شخصی از نزدیکان با ایمان و دوستان خاص سلیمان (آصف بن برخیا) نوشته اند و گفته اند او وزیر سلیمان و خواهرزاده حضرت سلیمان بوده است.[4] این مرد گفت «أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ»؛[5] یعنی من تخت او را قبل از آنکه چشم بر هم زنی نزد تو خواهم آورد.
حال سؤال این است که چرا سلیمان شخصاً اقدام به این کار خارق العاده نکرد؟ برای پاسخ به این سؤال دلائل و توجیهاتی ذکر شده که به آنها اشاره می شود:
1) ممکن است به خاطر این بوده که آصف وصی او بوده است و سلیمان می خواسته در این لحظه حساس موقعیت او را به همگان معرفی کند. در روایت مشروحی از امام هادی ـ علیه السلام ـ نقل شده که این سؤال را یحیی بن اکثم از امام پرسید و امام در جوابش فرمودند «لم یعجز سلیمان عن معرفه ما عرف آصف لکنّه احبّ ان تعریف امته من الجن و الانس انّه الحجه من بعده و ذلک من علم سلیمان او دعه آصف بأمرالله ففهّمه الله ذلک لئلّا یختلف فی امامته و دلالته کما فهم سلیمان فی حیاه داود لیعرف امامته و نبوته من بعده لتأکید الحجه علی الخلق»؛[6] یعنی حضرت سلیمان از آن چیزی که آصف انجام داد عاجز نبود، لکن سلیمان دوست داشت که تمام امتش از انس و جن بدانند که آصف بعد از او حجت و رهبر آنها است و این کار از علم و قدرت سلیمان بود که به امر خداوند به آصف داده شد تا در امامت و نبوت او اختلاف نباشد، همانطور که حضرت سلیمان در زمان حضرت داود به این مقام رسید تا مردم در مورد نبوت او اختلافی نداشته باشند؛ پس طبق این حدیث بهترین و مستندترین دلیل همین می باشد.
2) ممکن است این نوعی امتحان و آزمایش باشد که یک استاد خوب باید شاگردان خود را در موقع لازم بیازماید و شایستگی های آنها را به دست آورد، و اصولاً شایستگی شاگردان دلیل بزرگی بر شایستگی استاد است.[7]
3) ممکن است این کار دلیل بر عظمت و قدرت حضرت سلیمان باشد به این معنا که این کار بزرگ در حقیقت در مقابل کارهای بسیار عظیم و خارق العاده حضرت سلیمان چیزی نیست لذا آن را به شاگردش محول می کند و شأن و قدرت سلیمان خیلی بیشتر از اینها است.
4) ممکن است که سلیمان می خواسته است قدرت اطرافیان و نیروهای خود را به رخ ملکه یمن بکشد به این معنا که وقتی شاگرد کسی بتواند این کار را بکند مسلماً خود استاد خیلی بیشتر از این هم می تواند انجام بدهد.[8]
این کار هر دلیلی داشته باشد نمی تواند دلیل بر ناتوانی حضرت سلیمان باشد چون همانطور که در مقدمه ذکر کردیم تمام علوم و فنون به حضرت سلیمان از طرف خداوند داده شده بود و این کار در مقابل کارهای خارق العاده دیگر حضرت سلیمان چیزی نبود.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. ناصرمکارم شیرازی، تفسیرنمونه،ج15، سوره نمل.
2. حسین عماد زاده، تاریخ انبیا.
پی نوشت ها:
[1] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، ج 15، ص 415.
[2] . نمل/ 16.
[3] . نمل/ 38.
[4] . مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 15، ص 469.
[5] . نمل/ 40.
[6] . حویزی، عبد علی جمعه، تفسیر نورالثقلین. تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، قم، اسماعیلیان، چهارم، 1415ه.ق، ج 4، ص 91.
[7] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ج 15، ص 471.
[8] . همان.