در فلسفه می‌گویند خداوند هم قدیم ذاتی و هم زمانی است و ملائکه قدیم زمانی و حادث ذاتی هستند و انسان‌ها هم حادث ذاتی و هم حادث زمانی هستند. حال چگونه بنا بر روایات نور پیامبر اولین مخلوق شمرده شده است؟

در فلسفه می‌گویند خداوند هم قدیم ذاتی و هم زمانی است و ملائکه قدیم زمانی و حادث ذاتی هستند و انسان‌ها هم حادث ذاتی و هم حادث زمانی هستند. حال چگونه بنا بر روایات نور پیامبر اولین مخلوق شمرده شده است؟

این پرسش بر مسلک‌های مختلف فلسفی پاسخ‌های مختلف دارد برای روشن شدن مطلب، مقدمه‌ای را بیان می‌کنیم.
الف) در حکمت متعالیه، فعل واجب، یعنی عالم آفرینش و جهان مخلوقات که ازذات اقدس «الله» نشأت گرفته و تجلی یافته است، به سه عالم کلی تقسیم می‌شود: عالم عقل، عالم مثال و عالم ماده.
عالم عقل، عالمی است که مجرد و منزه از ماده و اعراض و خواص و آثار آن می‌باشد و از جهت وجود و ذات هم کامل و هم منزه از قوه و استعداد است. عالم عقل به عالمی که از نظر ذات و فعل، مجرد از ماده باشد گفته می‌شود.
عالم مثال، عالمی است که مجرد از ماده است ولی خواص و اشکال و اندازه‌های ماده و اعراض آن را دارد مانند ابعاد سه‌گانه و اشکال گوناگون و وضع‌های مختلف و غیر آن، لذا در این عالم، شبح‌های جسمانی با نظامی شبیه نظام اجسام در عالم ماده، تحقق دارند با این تفاوت که آنها به واسطه ترتب وجودی که میانشان هست در پی یکدیگر می‌آیند نه به واسطه تغییر صورت یا تغییر در حالت، در نتیجه ترتب بعضی از صور مثالی بر بعضی دیگر، همانند حرکت و تغییر در صور خیالی است.
عالم ماده همان عالم اجسام است که همراه با مواد و صورت‌ها و اعراض و نفوس، متعلق به آن می‌باشد.
ب) عالم‌های سه‌گانه مذکور، چینش وجودی خاص، نسبت به یکدیگر دارند به این صورت که وجود عالم عقل پیش از عالم مثال و وی نیز پیش از عالم ماده است، زیرا فعلیت خالص، دارای وجودی قوی‌تر و شدیدتر از موجودی است که قوه محض یا مخلوط با قوه است.
به عبارت بهتر، در این نظام و چینش، اولاً بین عوالم سه‌گانه، تشکیک وجود دارد. ثانیاً: عوالم سه‌گانه با یکدیگر، یک نوع تطابق دارند، بدین معنا که هر کدام از آنها کمالات عالم پایین‌تر از خود را به نحو اعلی و اشرف دارد و نشئه پایین‌تر، رقیقه آن حقیقتِ در مقام بالا است، بر این اساس گفته‌اند که نظام موجود در عالم عقل (و یا انسان کامل)، مطابق با نظام ربوبی است که در علم واجب تعالی موجود است.
ثالثاً: حکمت متعالیه (حتی بر مبنای بعضی از حکماء متأله در حکمت متعالیه) رابطه ی میان عوالم سه‌گانه را رابطه علیت و معلولیت می‌داند؛ به این صورت که عالم عقل را علت عالم مثال و عالم مثال را علت عالم ماده می‌داند.
ج) مطلب سوم که مطلب بسیار مهمی است این است که موجود عقلانی می‌تواند در عالم مثال و عالم ماده تنزل کند و این تنزل، نزول به نحو تجلی است نزول به نحو تجلی، مانند نزول حقیقتی است که در مرتبه عقل، حضور و وجود دارد، و در عین حال، همان حقیقت، در مرحله مثال و ماده هم وجود پیدا می‌کند. یعنی آن حقیقت که از ملاء اعلی نزول کرد؛ ملاء اعلاء از وجود او خالی نمی شود ولی نزول به نوع تجافی مانند نزول دانه های برف وقطره‌های باران است که وقتی از آسمان می‌بارد و به زمین می رسد، دیگر در بالا وجود ندارد. و ابر از همان مقدار برف و بارانی که باریده خالی می شود.
برای نزول به نحو تجلی، مثال‌های فراوانی هست. از قبیل نزول فکر انسان که از عالم عقل، نزول می‌کند تا به مرحله لفظ و لغت در می‌آید و به گوش مخاطب می‌رسد.
شاهد خوب و بسیار مهم نزول به نحو تجلی، نزول قرآن است. قرآن یک حقیقتی ذومراتب است «در مرتبه اعلی که اصل قرآن و مادر و ریشه آن است، وجود و حقیقت «لدی الله» دارد.[1] مرحله علیه و بالای قرآن، همان است که در دست فرشتگان «کرامٍ برره» است.[2] (مرحله پایین‌تر از آن، مرحله نزول آن در قلب پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ است) و مرحله نازله آن «لدی الناس» و به لفظ عربی مبین است.)[3] /[4] پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ همچون قرآن، یک حقیقت ذومراتب است، اگر در حدیث شریف آمده است «اول ما خلق الله نوری»[5] یا «اول ما خلق الله نور نبیک»[6] مراد مرحله اعلا و عقلی پیامبر است و همان، مرحله‌ای است که فقط «نور» است، در این مرحله پیامبر و قرآن، با هم هستند و تلقی قرآن بدون واسطه در مقام «او ادنی» است. هر دو در آنجا بودند و از آنجا یکی ارسال شده و یکی انزال «وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ»[7] طبق این آیه شریفه قرآن نوری است خدایی، که باید از آن تبعیت کنید، این نور در معیت وجود مبارک پیغمبر، نازل شده است. این آیه کفایت می‌کند بر این ادعا که وجود پیامبر، همانند قرآن حقیقت ذومراتب است.[8] آن ادعا و اصل و چینش در قرآن چنین بیان شده است که هر چه در روی زمین است از بالا، از خزینه الهی نازل شده است «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ»[9] و «وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[10] حتی قرآن از عالم و نشئه‌هایی، بنام عالم امر، عالم ملکوت،[11] عالم ملک و خلق نام می برد  و قبل از همه اینها مقام «عندالله» لوح و قلم و قضا و قدر را ذکر می‌کند. بنابراین حقایق اولاً دارای مراتب اند و در هر نشئه و مقامی، احکام خاص آن مقام و نشئه را دارند بدون آنکه، بنابر بیان قرآن و حکمت متعالیه، تغایر و مباینت در آن حقیقت پیدا شود.
پس بنا بر این آنجا که پیامبر بر ملائکه و همه موجودات عالم مقدم است براساس حقیقت نورانی و عقلانی خودش است، همان حقیقت که علت آفرینش است و آنجا که حادث زمانی است به حسب نزول حضرتش در نشئه ملک و عالم ماده است، در این عالم به جهت اقتضاء این عالم، حادث زمانی است و در عالم پایین‌تر از ملائکه است. ولی از این نکته مهم نباید غافل شد که حقیقت وجود پیامبر اسلام در هر نشئه‌ای که باشد، آن وجود مبارک را رها نکرده است و حدوث زمانی پیامبر، مرتبه او را از ملائکه و دیگر موجودات پایین‌تر نیاورده است به جهت نکاتی که در ابتداء بخصوص نکته دوم و سوم و چهارم بیان شد.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. جوادی آملی، قرآن در قرآن، قم، انتشارات اسراء.
2. جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن، ج 8 و 9، قم، انتشارات اسراء.
3. حسن‌زاده آملی انسان کامل در نهج‌البلاغه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.

پی نوشت ها:
[1] . زخرف/ 4.
[2] . عبس/ 15ـ16.
[3] . زخرف/ 1ـ3.
[4] . جوادی آملی، عبدالله، قرآن در قرآن، قم، انتشارات اسراء، ج 1، ص 35ـ36، و صص 44 ـ 48.
[5] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 1، ص 97 و ج 15، ص 4.
[6] . همان.
[7] . اعراف/ 157.
[8] . برای اطلاع بیشتر مراجعه شود به: جوادی آملی، عبدالله، قرآن در قرآن، ج 1، ص 39 ـ 44.
[9] . حجر/ 21 و منافقون/ 7.
[10] . حجر/ 21 و منافقون/ 7.
[11] . یس/ 83.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید