طبرى و طرق حدیث غدیر

طبرى و طرق حدیث غدیر

نویسنده:حجت الاسلام رسول جعفریان
آنهایى که با نام محمد بن جریر طبرى آشنا هستند، تاریخ طبرى وى را نیز در یاد دارند، اثرى که از جمله منابع معتبر در سیره‌نویسى و تاریخ نگارى اسلام به شمار مى‌آید. همچنین تفسیر طبرى بر قرآن کریم نیز از جمله آثار ماندگار و مورد استفاده‌اى است که از این مورخ و مفسر نامدار به یادگار مانده است.
به کوشش رسول جعفریان مورخ و پژوهشگر تاریخ اسلام، متن عربى کتاب «فضایل على ابن ابى طالب(ع) و کتاب الولایه» طبرى تصحیح و از سوى «انتشارات دلیل» روانه بازار نشر شده است. این کتاب کم حجم، بخش‌هاى به جاى مانده از کتاب اصلى است که تا کنون به دست آمده است.
آقاى جعفریان بر این اثر مقدمه عالمانه‌اى نگاشته‌اند که در آن به اهمیت این اثر از دیدگاه مورخان و فقیهان و سیره‌نویسان بنام اسلام اشاره شده است. بخش‌هاى مهمى از این مقدمه با اندکى تلخیص و البته حذف برخى از ارجاعات و اشارات عربى ایشان از نظر شما گرامیان مى‌گذرد.
محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب طبرى آملى(224ـ310) محدث، مفسر، فقیه و مورخ برجسته سنى مذهب قرن سوم و اوائل قرن چهارم هجرى، شخصیت و عالمى شناخته شده است که درباره او تحقیقات و مطالعات فراوانى صورت گرفته و نیازى به تکرار آن در اینجا نیست (1) . در مقایسه او و نوشته‌هایش با آنچه که از عالمان بغداد این قرن مى‌شناسیم، بدون تردید مى‌توان برترى وى را در بیشتر زمینه‌هاى علمى مانند فقه، (2) حدیث تفسیر و به ویژه تاریخ بر معاصرانش تشخیص داد. به علاوه، در تاریخ تفکر سنى، به لحاظ کثرت تألیفات خوب و ماندنى، تنها مى‌توان او را در ردیف برخى از بزرگترین مؤلفان سنى مانند خطیب بغدادى، ابن جوزى، شمس الدین ذهبى و ابن حجر قرار داد. نفوذ چشمگیر نوشته‌هاى او، به ویژه دو کتاب تاریخ و تفسیر او بر آثارى که پس از او نگارش یافته، براى شناخت برجستگى او کافى است.
ما درباره معتقدات مذهبى او در جاى دیگرى به تفصیل سخن گفته و شرایط مذهبى ناهنجار حاکم بر بغداد را که سبب شد تا طبرى در برابر حنابله و افراطیون اهل حدیث قرار گیرد شرح داده‌ایم (3) بدون مطالعه آن مطالب دست کم نمى‌توان دلیل تمایل طبرى را به نگارش اثرى تحت عنوان کتاب الولایه را که گردآورى طرق حدیث غدیر است دریافت.
حنابله بغداد که دشمنى با امام على علیه السلام را از دوران اموى به ارث برده بودند، به صراحت به انکار فضائل امام مى‌پرداختند. این انکار به حدى بود که خشم ابن قتیبه عالم محدث سنى اهل حدیثى را برانگیخت. (4) به علاوه، نگرش حدیثى و اخبارى عثمانى مذهب‌ها و اصرارشان بر برخى از احادیث مجعول اما منسوب به پیامبر(ص)، سبب شد تا آنان اجازه کوچک‌ترین تخطى از ظواهر احادیث مزبور را به دیگر دانشمندان دنیاى اسلام ندهند. در این میان طبرى که خود را یک سر و گردن بالاتر از همه آنان و حتى احمد بن حنبل مى‌دید، این فشار را برنتافت و در زمینه‌هاى مختلف، به مخالفت با اهل حدیث پرداخت.
در این باره که چرا طبرى کتاب الولایه را تالیف کرده، در عنوان بعدى سخن خواهیم گفت . آنچه در اینجا باید عرض کنیم این است که، بدون تردید این اثر که اصل آن ـ بر حسب اطلاعات موجودـبر جاى نمانده، کتابى است از محمد بن جریر طبرى مورخ معروف بغداد. در این باره، در کهن‌ترین منابع از یک نسل پس از طبرى تا قرن دهم، نصوص متقنى در اختیار است که آنها را مرور خواهیم کرد. این درست است که یک یا دو طبرى دیگر هم داریم که یکى از آنها شیعه و صاحب المسترشد (5) و دیگرى نویسنده کتاب دلائل الامامه است، (6) اما احتمال نسبت دادن کتاب طرق حدیث غدیر به آن عالم شیعه، ناشى از بى‌اطلاعى از نصوص متقن تاریخى و به کلى ناشى از حدس و گمان‌هایى غیر تاریخى است (7) .

عنوان کتاب
طبق معمول، کتاب طبرى، مانند بسیارى از رساله‌ها و کتابهاى کهن، داراى چندین نام مختلف شده است. دلیلش آن است که قدما در نقل از این قبیل کتابها، گاه به اقتضاى موضوع کلى کتاب، نامى را که خود مى‌خواستند و آن را مطابق با محتواى کتاب مى‌دیدند، بر آن اطلاق مى‌کردند.
نکته دیگر آن که، آنچنان که از این نام‌ها بر مى‌آید، برخى نام مجموعه‌اى از مطالب متنوع است که کنار هم قرار گرفته و برخى دیگر از این نامها، نام بخشى و فصلى از همان کتاب است که احیانا به صورت مستقل نیز تدوین شده است. براى نمونه، عنوان فضائل اهل البیت یا مناقب اهل البیت ـ که ابن طاوس براى کتاب طبرى از آن یا و استفاده کرده ـ نامى کلى است که حدیث الولایه مى‌توانسته بخشى از آن باشد، بخشى که خود به صورت کتابى مستقل نیز در آمده است.
عنوان کتاب الولایهـافزون بر آن که مکرر توسط استفاده کنندگان از این اثر بکار رفتهـتوسط ابن شهر آشوب در اثرى کتابشناسانه عنوان شده است. (8) عنوان دیگر الرد على الحرقوصیه در رجال النجاشى آمده و تصریح شده است که کتابى است از طبرى مورخ عامى مذهب درباره حدیث غدیر: «له کتاب الرد على الحرقوصیه، ذکر طرق خبر یوم الغدیر». (9) ابن طاوس نیز تصریح کرده است که طبرى نام کتابش را الرد على الحرقوصیه گذاشته است. (10) عقیده ابن طاوس بر آن است که انتخاب این نام به این سبب بوده است که احمد بن حنبل از نسل حرقوص بن زهیر، رهبر خوارج بوده و به همین دلیل از سوى طبرى این نام انتخاب شده است. (11) روزنتال این احتمال را مطرح کرده است که حرقوص در لغت به معناى مگس یا پشه باشد و به احتمال، طبرى این تعبر را براى ابوبکر بن ابى‌داود سجستانى، که کتاب الولایه را در رد بر او نوشته است، به قصدتحقیر او، استفاده کرده است. (12) شاید بتوان این احتمال را نیز افزود که این نام، اشاره به فلسفه نگارش این اثر دارد که طبرى آن را در رد بر فردى ناصبى نگاشته است. از آنجا که خوارج دشمن امام على(ع) بوده‌اند و حرقوص بن زهیر رهبر آنان بوده، طبرى چنین نامى را براى کتاب خود انتخاب کرده تا حنابله افراطى را خارجى و ناصبى مسلک نشان دهد. نه آن که بحث از نسب احمد در میان بوده باشد .
عنوان رساله فى طرق حدیث غدیر نیز، عنوانى است که با مضمون کتاب به راحتى سازگار است . (13) در این میان، کالبرگ عنوان کتاب الولایه و کتاب المناقب را در دو جا آورده است، در حالى که خود وى به این نکته اشاره دارد که ممکن است کتاب الولایه بخشى از کتاب فضائل یا کتاب مناقب بوده باشد. (14)
آنچه در عمل رخ داده، این است که استفاده کنندگان از این کتاب، گاه نام کتاب فضائل على (ع) یا مناقب را آورده، اما حدیث غدیر را نقل کرده‌اند، درست همان طور که کسانى چون ابن شهر آشوب در مناقب، نام کتاب الولایه را آورده و فضائل را از آن نقل کرده‌اند. پیداست که دقتى در این کار صورت نگرفته است.
اکنون که بناى جمع‌آورى نقلهاى برجاى مانده این کتاب است، بهتر است احادیثى که از این کتاب در فضائل اما ـ بجز حدیث غدیر نقل شده ـ عنوان کتاب فضائل و احادیث غدیر هم تحت عنوان کتاب الولایه گرآورى شود.

کتاب غدیر و مناقب طبرى در اختیار چه کسانى بوده است؟
تا آنجا که آگاهیم، این کتاب، در اختیار چندین نفر از مؤلفان، مورخان و محدثان بزرگ اسلامى تا قرن نهم بوده است. (15) فهرست اجمالى نام این افراد عبارت است از: قاضى نعمان اسماعیلى(م 363) که بیشترین نقل را از این کتاب دارد. نجاشى (372ـ450) که نام را یاد کرده و طریق خود را به آن یادآور شده است. شیخ طوسى (م 460) همین طور.حموى (م 626)که گزارشى از چگونگى تألیف این اثر به دست داده است. ابن بطریق (م 600) که به تعداد طرق نقل حدیث غدیر در این کتاب تصریح کرده است. ابن شهر آشوب (م 588) که او نیز نام این کتاب را در شرح حال او آورده و در جاى دیگر خبر شمار طرق نقل شده براى حدیث غدیر در این کتاب را ارائه کرده و در المناقب، در چندین مورد از آن نقل کرده است. ابن طاووس (م 664) نیز که هم از آن یاد و هم نقل کرده است. شمس الدین ذهبى (748) که آن را دیده و چندین حدیث از آن نقل کرده است. ابن کثیر (م 774) که کتاب را دیده و چندین روایت نقل کرده است وابن حجر (م 852) که او نیز کتاب را دیده است.
در واقع این مطالب به قدرى واضح و روشن است که نیازى به اثبات آن نیست. گفتنى است که در سالهاى اخیر هیچ کس به اندازه استاد علامه مرحوم سید عبد العزیز طباطبایى که عمرش را وقف تحقیق درباره امیر المؤمنین و اهل بیت(ع) کرده، به معرفى این اثر نپرداخت. (16) .

انگیزه طبرى در تالیف کتاب الولایه
درباره علت تألیف کتاب الولایه از سوى طبرى، در چندین منبع، به آن اشاره شده است. خلاصه ما جرا آن است که عالمى سجستانى نام ـ فرزند سجستانى صاحب سنن ـ مطلبى در انکار حدیث غدیر گفت که سبب تألیف این اثر از سوى طبرى شد. در متون کلامى شیعه نیز در وقت بحث از غدیر به اشکال ابوبکر عبد الله ابن ابى داود سلیمان سجستانى اشاره شده و به برخورد طبرى نیز با او اشارت رفته است. از جمله سید مرتضى در الذخیره سخن سجستانى را باطل دانسته و به برخورد طبرى با او اشاره مى‌کند. (17) همو در الشافى با اشاره به این که خبر غدیر را تمامى راویان شیعه و سنى روایت کرده‌اند، به عنوان اشکال، از انکار سجستانى یاد کرده است. شریف مرتضى در پاسخ، جداى از آن که اظهار کرده است که نظر سجستانى، نظر شاذ و نادرى است، از تبرى بعدى او در مواجه با طبرى، از این نظرش هم یاد کرده است. (18) در همین منابع، آمده است که سجستانى این نسبت را تکذیب کرده و گفته است که وى نه اصل حدیث، بلکه منکر این شده است که مسجد غدیرخم آن روزگار هم وجود داشته است.

تالیف کتاب الولایه و اتهام به تشیع
همان‌گونه که ذهبى اشاره کرده است، طبرى به دلیل تألیف این اثر، متهم به تشیع گردید (19) زیرا اهل حدیث، حدیث غدیر را نمى‌پذیرفتند و اگر هم مى‌پذیرفتند، اجازه تالیف کتابى در طرق آن را که مى‌توانست دستاویز شیعیان شود، به کسى چون طبرى که امامى شناخته شده بود، نمى‌دادند. از همین روست که شاهدیم بخارى که تنها و تنها روایات موجود در دوایر اهل حدیث را ارائه مى‌کند، از ذکر این حدیث با داشتن آن همه طریق خوددارى ورزیده است.
اگر نگارش کتابى دیگر از سوى طبرى را درباره حدیث الطیر که صحت آن بى‌تردید افضل بودن امام على(ع) را بر همه صحابه ثابت مى‌کند، موردتوجه قرار دهیم، زمینه اتهام تشیع به طبرى روشن‌تر مى‌شود. ابن کثیر درباره این کتاب نوشته است: ‘(و رأیت فیه مجلدا فى جمع طرقه و الفاظه لابى جعفر محمد بن جریر الطبرى المفسر صاحب التاریخ) در ادامه اشاره مى‌کند که ابوبکر باقلانى کتابى در تضعیف طرق و دلالت این روایت در رد بر کتاب طبرى نوشته است . (20)
به هر روى روشن است که طبرى در شرایطى مانند شرایط بغداد، با تسلطى که حنابله داشتند، با داشتن تالیفى در حدیث غدیر و جامع‌تر از آن، تالیف اثرى در فضائل على بن ابى‌طالب (ع) مى‌بایست به تشیع متهم مى‌گردید.
کسى که طبرى را متهم به تشیع مى‌کرد، سجستانى ـ فرزند سجستانى صاحب سنن ـ بود که خود متهم به ناصبى‌گرى بود. به همین دلیل، زمانى که به طبرى خبر دادند سجستانى فضائل على (ع) را روایت مى‌کند، گفت: تکبیره من حارس. (21)
ذهبى پس از نقل این مطلب، از دشمنى موجود میان آنان سخن گفته است. همو نقل‌هایى درباره ناصبى‌گرى او دارد که البته آن را انکار مى‌کند. (22) ابن ندیم، در شرح حال سجستانى یاد شده اشاره مى‌کند که کتاب تفسیرى نوشت، و این بعد از آن بود که طبرى کتاب تفسیرش را نوشت. (23) این هم نشانى از رقابت آنهاست‌ناصبى‌گرى سجستانى سبب شد تا ابن فرات وزیر او را از بغداد به واسط تبعید کند و تنها وقتى که قدرى از فضایل امام على را روایت کرد على ابن عیسى او را به بغداد بازگرداند. پس از آن شیخ حنابله شد!

تشیع طبرى! (24)
در اینجا پیش از وارد شدن در بحث از روایت غدیر در کتاب طبرى، این پرسش مطرح است که آیا تنها همین نکته سبب اتهام تشیع به طبرى شده است یا نکته و مطلب دیگرى هم مطرح بوده و اصولا این که چرا طبرى، به رغم آن که در تاریخ و تفسیر خود به نقل حدیث غدیر نپرداخته، یکباره در سالهاى پایانى عمر، به تالیف کتابى درباره طرق حدیث غدیر و حدیث طیر که مى‌توانسته عواقب خطرناکى براى او داشته باشد، دست مى‌زند؟ آیا ممکن است به جز ردیه نویسى، تغییرى در بینش مذهبى طبرى رخ داده باشد؟ چنین احتمالى با توجه به شخصیتى که از طبرى و آثار او مى‌شناسیم، بعید مى‌نماید، جز آن که این مساله زاویه بلکه زوایاى دیگرى نیز دارد که بر ابهام آن مى‌افزاید.
قصه از این قرار است که ابو بکر محمد بن عباس خوارزمى ( 316ـ383) (25) ادیب معروف قرن چهارم هجرى که از شاعران برجسته و پرآوازه دوره آل بویه بوده و از نظر باورهاى مذهبى، فردى شیعه مذهب بوده، (26) به عنوان خواهرزاده طبرى معرفى شده و ضمن شعرى، تشیع خود را مربوط به تشیع دایى‌هاى خود، یعنى خانواده همین ابن جریر طبرى کرده است.

الولایه و استفاده‌کنندگان از آن
در جمع باید گفت، در مقایسه میان کسانى که از این کتاب طبرى مطلبى نقل کرده‌اند، قاضى نعمان در شرح الاخبار، بیشترین استفاده را برده است. جز آن که، همان‌گونه که گذشت، وى اسناد طبرى را در نقل احادیث، بسان بیشتر موارد کتاب، حذف کرده است. از این رو، در نقل حدیث غدیر از کتاب طبرى، روایات نقل شده در آن کتاب را مفصل نیاورده زیرا تنها سند آنها متفاوت بوده است. با این حال تصریح دارد که طبرى بابى خاص را به روایت غدیر اختصاص داده که در رد بر ابوبکر سجستانى است. سجستانى گفته بود که در سفر حجه الوداع، على(ع) همراه پیامبر(ص) نبوده و به همین دلیل، اساسا روایت غدیر نادرست است.
پس از قاضى نعمان، شخصى دیگرى که از کتاب الولایه طبرى بهره برده باید به ابن عبد البر اندلسى (368ـ463) اشاره کرد که در بخش زیباى مربوط به شرح حال امام على(ع) در کتاب الاستیعاب، سه حدیث به نقل از طبرى آورده است. (27) البته هیچ تصریحى بر این مطلب نیست که وى از کتاب الولایه یا کتاب الفضائل بهره برده باشد، اما به هر روى، طبیعى است که طبرى این احادیث را در کتاب فضائل على(ع) خود آورده باشد.
ابو جعفر رشید الدین محمد بن على معروف به ابن شهرآشوب (م 588) از دیگر کسانى است که از کتاب الولایه و کتاب المناقب یاد و از آن نقل کرده است.
ابن شهرآشوب در موارد زیادى از کتاب مناقب از کتاب الولایه بهره برده، اما این که مستقیم از این کتاب بهره برده یانه، روشن نیست، آنچه مهم است این که نقلهاى او از این کتاب، بجز اندکى، در منابع دیگر نیامده است. وى که معمولا در ابتداى جمله، منبع خود را مى‌آورد، مى‌نویسد: «حلیه ابونعیم و ولایه الطبرى، قال النبى…» (28) یا مى‌نویسد: «ابن مجاهد فى التاریخ و الطبرى فى الولایه». (29) در یک مورد هم نوشته است: «الطبریان فى الولایه و المناقب» (30) بدون تردید مقصود او دو کتاب الولایه و المناقب طبرى است. در جاى دیگر: «و الطبرى فى التاریخ و المناقب». (31) از آن روى که وى در عبارتى مى‌نویسد طبرى حدیث طیر را در کتاب الولایه آورده» (32) روشن مى‌شود که او عنوان کتاب الولایه را اعم از کتاب فضائل مى‌دانسته است. وى یک بارهم در متشابه القرآن از تعبیر الطبرى فى الولایه یاد کرده است. (33)
نکته دیگر این که ابن شهر آشوب، گاه به صراحت از کتاب الولایه و گاه از تاریخ طبرى نقل مى‌کند، اما در مواردى بدون یاد از کتاب خاصى، حدیثى را از وى نقل کرده است طبعا با توجه به این که محتواى برخى از این نقل‌ها فضائل امام على(ع) است، مى‌توان حدس زد که موارد یاد شده نیز از کتاب الولایه است.
ابن طاوس(م 664) از هر دو کتاب طبرى یاد کرده و به نقل مواردى از کتاب مناقب او در کتاب الیقین پرداخته است.
وى مى‌گوید که طبرى مناقب را باب باب آورده است، اما این که این تقسیم بندى بابى بر چه اساس بوده است، چندان روشن نیست.
سپس ابن طاوس عبارتى از خطیب بغدادى در ستایش ابن جریر طبرى آورده که عینا در شرح حال طبرى در تاریخ بغداد (2/162) آمده است. (34) آنگاه با تاکید بر این که این نقل را آورده تا پایه استدلال خویش را استوار کرده باشد .
سپس متن احادیث را آورده است. ابن طاوس اشاراتى نیز به کتاب الولایه دارد که در جاى دیگرى به نقل از الطرائف آوردیم.
گذشت که ذهبى در یک مجلد از کتاب دو جلدى طبرى را در طرق حدیث غدیر دیده و از کثرت طرق یاد شده در آن، حیرت زده شده است. ذهبى که ـ به احتمال به تقلید از طبرى ـ رساله مستقلى در طرق حدیث غدیر نوشته، در مواردى، روایاتى از کتاب طبرى نقل کرده است.
گذشت که ابن کثیر نیز از این کتاب یاد کرده است. وى در دو مورد از کتاب البدایه و النهایه از حدیث غدیر سخن گفته است. نخست در حوادث سال دهم هجرت از آن یاد کرده و برخى از طرق آن را آورده است. (35) دوم در پایان زندگى امیر مؤمنان(ع) در ضمن فضائل آن حضرت، برخى از طرق حدیث غدیر را آورده اما یادى از کتاب طبرى نکرده است. (36)
وى سپس اشاره مى‌کند به این که رسول خدا(ص) در بازگشت از حج در غدیر خم، فضیلتى از فضائل امام على(ع) را آشکار ساخت.
سپس اشاره مى‌کند که بنا دارد برخى از طرق آن را نقل کند و چنین مى‌کند. از طرقى که نقل کرده، بخشى از کتاب طبرى است. از آنچه در کتاب البدایه، آمده چنین بر مى‌کید که ابن کثیر رساله او را در طرق حدیث غدیر در اختیار داشته است.
زین الدین على بن یونس عاملى در مقدمه کتاب الصراط المستقیم خود فهرستى از منابعش را به دست داده و از جمله نام کتاب الولایه طبرى را آورده است. (37) در جاى دیگرى نیز، ضمن بر شرمدن آثار سنیان درباره اهل بیت(ع) از کتاب طبرى آغاز کرده مى‌نویسد: «فصنف ابن جریر کتاب الغدیر و ابن شاهین کتاب المناقب…» (38) بر همین قیاس نقلهایى از این کتاب را در کتابش آورده که به ظن قوى، آنها را از ابن شهر آشوب، ابن طاوس یا منابع دیگر گرفته است. از میان این نقل‌ها، یک نقل مفصل از زید بن ارقم به نقل از کتاب الولایه طبرى دارد که علامه امینى نیز ظاهرا آن را از بیاضى نقل کرد، (39) و البته این عبارت، در جاى دیگر دیده نشد.
گفتنى است که وى گاه به صراحت از کتاب الولایه طبرى یاد کرده، گاه از طبرى مطلبى آورده و نامش را در کنار دیگر راویان اهل سنت نهاده که باید طبرى مورخ باشد. در برابر از تاریخ الطبرى در چندین مورد یاد کرده (40) همچنان که از طبرى شیعه و کتابش المسترشد (41) نیز مطالبى آورده است. در مواردى که تنها به ارائه نام طبرى اکتفا کرده، روشن نیست که مقصودش کدام طبرى است. (42) در یک مورد نیز از کتاب المناقب طبرى یاد کرده که مطلب نقل شده درباره ابو بکر (43)
یکى دیگر از کسانى که به تفصیل روایاتى در فضائل امام على(ع) از طبرى نقل کرده عالم محدث برجسته اهل سنت علاء الدین على مشهور به متقى هندى(م 975) است. وى در بخش فضائل امام على(ع) از کتاب کنز العمال (44) شمار زیادى روایت نقل کرده و در انتهاى آنها نام ابن جریر را نهاده است. متقى هندى در مقدمه کتاب مى‌گوید: اگر به طور مطلق نام ابن جریر را آورده باشد، مقصودش کتاب تهذیب الاثار اوست، و در صورتى که از کتاب تفسیر یا تاریخ باشد، به این نکته تصریح کرده است . از آنجا که روایات انتخاب شده از وى در باب فضائل اهل البیت، به طور یقین در کتاب مناقب اهل البیت(ع) او نیز بوده و بخشى از آنها طرق حدیث غدیر است. مى‌توان این احادیث را نیز به عنوان بخشى از کتاب فضائل یا کتاب الولایه طبرى دانست. گفتنى است که تنها برخى از بخش‌هاى تهذیب الاثار بر جاى مانده و بیشتر این روایات در بخش موجود چاپ شده نیست .
در دوره اخیر علامه امینى(1390 1320 قمرى) در الغدیر به این کتاب عنایت داشته و به نقل از کنز العمال و البدایه و النهایه، حدیث غدیر را به روایت طبرى در الغدیر آورده است . (45) استاد مرحوم سید عبد العزیز طباطبائى (م 1416) نیز کتاب الولایه را در میان آثارى که اهل سنت درباره اهل بیت(ع) نگاشته‌اند، آورده‌اند. (46)

پی‌نوشت‌ها:

1ـ بنگرید: تاریخ الاسلام ذهبى، 310ـ320/279ـ286 در پاورقى آنجا دهها منبع براى شرح حال وى آمده است. نیز لسان المیزان، ج، 757 5، ش 7190 به همین ترتیب مآخذ شرح حال وى از مصادر مختلف فراهم آمده است. سیوطى در رساله‌اى که با عنوان التنبیه بمن یبعثه الله على راس کل مائه نگاشته طبرى را از کسانى دانسته، که شایسته است فرد برگزیده در آستانه سال 300 هجرى باشد. بنگرید: خلاصه عبقات الانوار، ج 6، ص 94 (قم، 1404) به نقل از رساله یاد شده.
2ـ طبرانى (م 360) محدث بزرگ و صاحب سه معجم صغیر، اوسط و کبیر، وقتى از طبرى نقل مى‌کند او را با «الطبرى الفقیه» یاد مى‌کند: بنگرید: المعجم الکبیر،ج 9، ص .292
3ـ بنگرید به مقاله «اهل حدیث و کتاب صریح السنه طبرى» در «مقالات تاریخى»، دفتر دوم . و نیز مقاله «نقش احمد بن حنبل در تعدیل مذهب اهل سنت» در «مقالات تاریخى» دفتر ششم .
4ـ ابن قتیبه با اشاره به برخورد واکنشى اهل حدیث در برابر رافضه که مقام على(ع) را بیش از حد بالا مى‌برند، به کوتاهى آنها در نقل احادیث فضائل امام اشاره کرده مى‌نویسد آنان او را از ائمه الهدى خارج از جمله ائمه فتن مى‌دانند و عنوان خلافت را براى او ثابت نمى‌کنند به بهانه آن که مردم بر او اجتماع نکردند، اما در عوض یزید بن معاویه را خلیفه مى‌دانند، چون مردم بر او اجماع کرده‌اند.
5ـ تحقیق احمد المحمودى، قم، مؤسسه الثقافه الاسلامیه لکوشانپور، 1415 (بنگرید به مقدمه مصحح).
6ـ تحقیق قسم الدراسات الاسلامیه مؤسسه البعثه، قم، .1413
7ـ بنگرید به : البدایه و النهایه، ج 11ـ12، ص 167، ذیل حوادث سال 310، ذریعه، ج 16، ص 35، شرح الاخبار، ج 1، صص 131ـ132 پاورقى. کلبرگ با اشاره به حدث آقا بزرگ در این که مقصود از کتاب مناقب اهل البیت که ابن طاوس آن را به طبرى مورخ نسبت داده، کتابى از طبرى شیعى است مى‌نویسد: ظاهرا هیچ منبعى حدس آقا بزرگ را تایید نمى‌کند. کتابخانه ابن طاوس، ص 398، ش .356
8ـ معالم العلماء (ص 106، ش 715)، و بنگرید: عمده عیون صحاح الاخبار، ابن بطریق، ص .157
9ـ رجال النجاشى، ص 322، ش .879
10ـ اقبال الاعمال، ج 2، ص 30 (قم 1415).
11ـ الطرائف، ص .142
12ـ کتابخانه ابن طاوس، ص .288
13ـ درباره اطلاعات بیشتر در این زمینه، بنگرید: کتابخانه ابن طاوس، ص .286
14ـ کتابخانه ابن طاوس، ص 286، ش 171، ص 398 ش .356
15ـ شگفت آن که فؤاد سزگین (تاریخ التراث العربى، مجلد الاول، ج 1، التدوین التاریخى، ص 168) به هیچ روى متوجه منقولات این کتاب طبرى نشده و از آن در فهرست کتابهاى طبرى یاد نکرده است. وى تنها در پاورقى همان صفحه، به نقل از بروکلمان و با اشاره به سخن نجاشى، از رساله الرد على الحرقوصیه یاد نموده، بدون آن که به باقى مانده‌هاى این اثر مهم در کتابهاى بعدى اشاره کند.
16ـ الغدیر فى التراث الاسلامى، صص 35ـ37، اهل البیت فى المکتبه العربیه، صص 661ـ .664
17ـ الذخیره، ص 442 (تصحیح سید احمد حسینى اشکورى.) به رغم آن که در هر دو نسخه کتاب، این قید شده که مقصود ابو بکر فرزند ابن ابى‌داود سجستانى صاحب سنن است، مصحح تصور کرده که آن خطاست و نام خود سجستانى را در متن آورده است!
18ـ الشافى فى الامامه، ج 2، ص 264 ( تصحیح سید عبد الزهراء الخطیب، تهران، مؤسسه الصادق (ع).
19ـ طرق حدیث من کنت… ص 62: و اظنه بمثل جمع هذا الکتاب نسب الى التشیع.
20ـ البدایه و النهایه، ج 7، ص 390 (دار احیاء التراث العربى، 1413).
21ـ تاریخ الاسلام ذهبى 310ـ320، ص .516
22ـ همان، ص .517
23ـ الفهرست، ص 288(تصحیح تجدد).
24ـ بارها نوشته‌ایم که اتهام به تشیع با اتهام به رفض متفاوت است. در این باره به بحثهاى مقدمات کتاب تاریخ تشیع در ایران جلد نخست، مراجعه فرمایید.
25ـ درباره سال تولد وى بنگرید به مقدمه دیوان ابى‌بکر الخوارزمى، دکتر حامد صدقى ، ص .107
26ـ بنگرید به نامه او به شعیان نیشابور در رسائل الخوارزمى، چاپ بیروت، ص .16 استاد صدقى تمامى عباراتى که در نوشته‌هاى او بوى تشیع مى‌دهد، در مقدمه دیوان ابى‌بکر الخوارزمى (تهران، میراث مکتوب، 1376) صص 115ـ117 آورده است.
27ـ المناقب، ج 3، ص .48
28ـ همانجا، ج 3، ص .67
29ـ المناقب، ج 3، ص 70، ج 4 ص .73
30ـ همانجا، ج 3، ص .129
31ـ همانجا، ج 2، ص .282
32ـ متشابه القرآن، (قم، انتشارات بیدار، 1410) ج 2، ص .41
33ـ در جاى دیگرى هم (الیقین باختصاص مولانا على بامیر المؤمنین، تصحیح الانصارى، قم، دار الکتاب، 1413، ص 487) نقلهاى دیگرى در ستایش طبرى از سوى علماى اهل سنت آورده است .
34ـ البدایه و النهایه، ج 5، صص 227ـ233(بیروت دار احیاء التراث العربى، 1412).
35ـ همان، ج 7، صص 383ـ .387
36ـ الصراط المستقیم، ج 1، ص .9
37ـ همانجا، ج 1، ص .153
38ـ الغدیر، ج 1، ص 214، بنگرید: الصراط المستقیم، ج 1، ص .301
39ـ الصراط، ج 3، ص 79، 81، .162
40ـ همانجا، ج 1، ص 4، ج 3، ص .255
41ـ همانجا، ج 1، ص 246، در ج 1، ص 261 نام وى را در ردیف نویسندگان شیعه مانند ابن بطریق و ابن بابویه آورده که احتمال آن که مقصودش طبرى شیعه باشد را تقویت مى‌کند.
42ـ الصراط، ج 1، ص 233، و اسند ابن جریر الطبرى فى کتاب المناقب الى النبى…
43ـ بیروت، مؤسسه الرساله، .1409
44ـ درباره کتاب الولایه بنگرید: الغدیر، ج 1، ص .152
45ـ الغدیر فى التراث الاسلامى، بیروت، دار المؤرخ العربى، 1414) صص 35ـ37، اهل البیت فى المکتبه العربیه، (قم، مؤسسه آل البیت ، 1417) صص 661ـ664، ش .852
منبع: ماهنامه گلستان قرآن

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید