شهید مطهرى و واقعه غدیر

شهید مطهرى و واقعه غدیر

غدیر و آیه اکمال دین
شهید مطهرى آیه اکمال را این چنین تفسیر مى‌نماید:
«در همان سوره مائده، آیه« الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا» (مائده/‌3)؛ امروز دین را به حد کمال رساندم و نعمت را به حد آخر، تمام کردم، امروز است که دیگر اسلام را براى شما به عنوان یک دین پسندیدم، نشان مى‌دهد که در آن روز، جریانى رخ داده که آن قدر با اهمیت است که آن را مکمل دین و متمم نعمت ‌خدا بر بشر شمرده است و با بودن آن، اسلام، اسلام است و خدا این اسلام را همان مى‌بیند که مى‌خواسته و با نبودن آن، اسلام، اسلام نیست. شیعه به لحن این آیه که تا این درجه براى این موضوع اهمیت قائل است استدلال مى‌کند و مى‌گوید: آن موضوعى که بتواند نامش مکمل دین و متمم نعمت و آن چیزى باشد که با نبودنش، اسلام، اسلام نیست، چه بوده است؟ مى‌گوید ما مى‌توانیم موضوعى را نشان بدهیم که در آن درجه از اهمیت‌ باشد ولى شما نمى‌توانید. به علاوه روایاتى هست که تایید مى‌کند این آیه هم در همین موضوع [غدیر خم] وارد شده است.» 1

تواتر حدیث غدیر
استاد، یکى از ادله شیعه در امامت را تواتر حدیث غدیر شمرده و مى‌نویسد:
«… [خواجه نصیر] مى‌گوید:” و لحدیث الغدیر المتواتر”؛ حدیث غدیرى که متواتر است. متواتر در علم حدیث اصطلاحى است. تواتر یعنى [مقدار نقل خبر] فوق تبانى [بر دروغ] باشد. شیعه مدعى است که نقل خبر غدیر در حدى است که ما احتمال تبانى هم در آن نمى‌توانیم بدهیم و بگوییم مثلا چهل نفر از صحابه پیغمبر تبانى کردند بر یک دروغ! خصوصا که بسیارى از ناقلان این خبر، جزء دشمنان على(علیه السلام) بوده یا از طرفداران ایشان شمرده نشده‌اند… .» 2
شهید مطهرى درباره این قسمت از روایت غدیر که «من کنت مولاه فهذا على(علیه السلام) مولاه‌» معتقد است که حتى شاید سنی ها هم نتوانند انکار کنند که متواتر است. 3

حدیث غدیر در منابع تاریخى
در نظر استاد، گذشته از کتب روایى، حدیث غدیر در بسیارى از کتب تاریخى هم ذکر شده است که آن کتب از منابع معتبر و مهم تاریخ شمرده مى‌شوند:
” قدیمی ترین کتاب تاریخى اسلام از کتاب هاى تاریخ عمومى اسلامى و از معتبرترین کتاب هاى تاریخ اسلامى که شیعه و سنى آن را معتبر مى‌شمارند کتاب تاریخ یعقوبى است. مرحوم دکتر آیتى هر دو جلد این کتاب را ترجمه کرده‌اند، کتاب بسیار متقنى است و در اوایل قرن سوم هجرى نوشته شده است. ظاهرا بعد از زمان مامون و حدود زمان متوکل نوشته شده است. این کتاب که فقط کتاب تاریخى است و حدیثى نیست، از آن کتاب هایى است که داستان غدیر را نوشته است. کتاب هاى دیگرى که آنها را هم اهل تسنن نوشته‌اند نیز حادثه غدیر خم را ذکر کرده‌اند.” 4

غدیر در آیینه شعر
ادبیات و به ویژه شعر، آیینه تمام نماى فرهنگ جامعه است و حضور مساله‌اى در ادبیات هر زمانى، نشانه مطرح بودن آن مى‌باشد. و غدیر در همه قرن ها در ادب و فرهنگ مردم حضور داشته است. استاد درباره توجه علامه امینى در الغدیر به این مساله مى‌نویسد: ” (الغدیر) از جنبه ادبى هم استفاده کرده است، چون در هر عصرى هر مطلبى که در میان مردم وجود داشته باشد، شعرا آن را منعکس مى‌کنند… [علامه امینى] مى‌گوید اگر مساله غدیر مساله‌اى بود که به قول آنها مثلا در قرن چهارم به وجود آمده بود، دیگر در قرون اول و دوم و سوم، شعرا، این همه شعر، درباره‌اش نگفته بودند. در هر قرنى ما مى‌بینیم که مساله غدیر، جزء ادبیات آن قرن است. بنابراین، چگونه مى‌توانیم این حدیث را انکار کنیم؟!” 5

شرح حدیث غدیر
استاد، این حدیث را که حدیث هدایت و روشنایى است؛ این چنین ذکر و شرح مى‌کند:
هنگامى که به غدیر خم که نزدیک جحفه (6) است رسیدند، قافله را متوقف و اعلام کردند که مى‌خواهم درباره موضوعى با مردم صحبت کنم. (این آیه‌ها نیز در آنجا نازل شد.) بعد دستور داد که منبرى برایش درست کردند. از جحاز شتر و چیزهاى دیگر، مرکز مرتفعى ساختند. حضرت رفت ‌بالاى آن و مفصل صحبت کرد:
“الست اولى بکم من انفسکم؟ قالوا: بلى. آنگاه فرمود: من کنت مولاه فهذا على مولاه.” بعد از این بود که این آیه نازل شد: “الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى…” اینها را در کتاب هایى مثل الغدیر یا ترجمه‌هاى آن نوشته‌اند. 7

پى‌نوشت ها:

1 امامت و رهبرى، صص 63 -62.
2 مطالب استاد در 20 صفحه ذکر شده است: امامت و رهبرى، صص 137 -118.
3 امامت و رهبرى ، ص‌113.
4 امامت و رهبرى، ص 130.
5 امامت و رهبرى، ص 101.
6 جحفه، میقات اهل شام است ‌یعنى وقتى افراد از راه شام که شمال غربى [مکه] مى‌شود مى‌آمدند، پس از پیمودن اندکى از راه به جحفه مى‌رسیدند. پیغمبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) آنجا را میقات قرار دادند براى مردمى که از آن راه مى‌آیند. غدیر خم، نزدیک جحفه است و محلى بوده که مسلمین در بازگشت از مکه وقتى به آن نقطه مى‌رسیدند متفرق مى‌شدند، اهل مدینه به مدینه مى‌رفتند و دیگران نیز به شهرهاى خود.
7 امامت و رهبرى، صص 132 – 130 و صص 85 – 84

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید