آیه مباهله، سند افتخار شیعه

آیه مباهله، سند افتخار شیعه

نویسنده:شمس الله صفرلکى
«فمن حآجک من بعد ما جآءک من العلم فقل تعالو ندع ابناءنا وابناء کم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل‌لعنه‌الله على الکذبین‌» پس هر کس بعد از دانشى که (درباره‌مسیح) به تو رسیده است‌با تو به ستیز و محاجه بر خیزد (و ازقبول حق شانه خالى کند) بگو:بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم و شما فرزندان خود را وما زنان خود را بخوانیم و شما زنانتان را و ما نفوس خود رابخوانیم و شما نفوستان را پس لعنت‌خدا را بر دروغگویان قراردهیم.
یکى از ادله شایستگى اهل بیت پیامبر(ص) براى جانشینى آن حضرت‌آیات قرآنى است که در شاءن این بزرگواران نازل شده است.یکى از این آیات، آیه معروف مباهله (آیه 61 سوره آل عمران)است.
مباهله در اصل از ماده «بهل‌» به معناى رها کردن و قیدو بند را از چیزى بر داشتن است. به همین جهت، حیوانى را که به‌حال خود واگذارند و پستانش را در کیسه قرار ندهند تا نوازدش‌بتواند به آزادى شیر بنوشد، باهل مى‌خوانند.
ابتهال به معناى‌تضرع و واگذارى کار به خداست. مباهله، از نظر مفهوم متداول که‌در آیه فوق گرفته شده، به معنى نفرین کردن دو نفر به یکدیگراست.
بعضى بهل را به معنى لعن گرفته‌اند. طبق این نظریه درباره ابتهال دو قول وجود دارد.
1- ابتهال به معناى التعان یعنى یکدیگر را لعنت کردن.
2- بهله الله یعنى لعنه الله.

شاءن نزول:
در مورد شاءن‌نزول آیه مباهله از ابن عباس وقتاده و حسن روایت‌شده است که‌چون پیامبر اکرم(ص) مسیحیان را به مباهله دعوت کرد، از وى‌تاصبح فردا مهلت‌خواستند; و چون به بزرگان خود مراجعه و باآنها مشورت کردند، اسقف آنان گفت: فردا بنگرید: اگر محمد(ص)با اهل و فرزندش آمد، از مباهله بپرهیزید; ولى اگر با اصحابش‌آمد، پس مباهله کنید که کارى از او ساخته نیست.

نگاهى تاریخى به مباهله:
بخش باصفاى نجران با هفتاد دهکده تابع آن در نقطه مرزى حجاز ویمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام، این نقطه تنها منطقه‌مسیحى نشین حجاز بود که به عللى از بت پرستى دست کشیده، به‌آئین مسیح گرویده بودند. پیامبر(ص) به موازات مکاتبه با سران‌دول جهان و مراکز مذهبى، نامه‌اى به اسقف نجران ابوحارثه نوشت‌و طى آن ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت کرد. مضمون نامه‌چنین است:
به نام خداى ابراهیم و اسحاق و یعقوب; از محمد پیامبر و رسول‌خدا به اسقف نجران. خداى ابراهیم واسحاق و یعقوب را حمد وستایش مى‌کنم و شما را از پرستش بندگان به پرستش خدا دعوت‌مى‌نمایم. شما را دعوت مى‌کنم که از لایت‌بندگان خدا خارج شویدو در ولایت‌خداوند وارد آیید; و اگر دعوت مرا نپذیرفتید، بایدبه حکومت اسلامى مالیات و جزیه بپردازید در غیر این صورت، به‌شما اعلام خطر مى‌شود. نمایندگان پیامبر وارد نجران شده، نامه‌ پیامبر(ص) را به اسقف نجران دادند. وى نامه را به دقت‌خواند وبراى تصمیم‌گیرى در این باره شورایى مرکب از شخصیتهاى بارزمذهبى و غیر مذهبى تشکیل داد. یکى از افراد طرف مشورت‌«شرجیل‌» بودکه به عقل و درایت و کاردانى معروفیت داشت. وى‌گفت: ما مکرر از پیشوایان مذهبى خود شنیده‌ایم که روزى منصب‌نبوت از نسل اسحاق به فرزندان اسماعیل انتقال خواهد یافت وهیچ بعید نیست محمد، که از اولاد اسماعیل است، همان پیغمبرموعود باشد. بعد از سخنان شرجیل، شورا نظر داد که گروهى به‌عنوان هیاءت نمایندگى نجران به مدینه برود تا از نزدیک با محمد(صلی الله علیه واله) تماس گرفته و دلایل نبوت او را مورد بررسى قرار دهد.بدین ترتیب، شصت تن از داناترین مردم نجران انتخاب گردیدند که‌در راءس آنها سه پیشواى مذهبى قرار داشت:
1- ابوحارثه بن علقمه، اسقف اعظم نجران که نماینده رسمى‌کلیساهاى روم وحجاز بود.
2- عبدالمسیح، رئیس هیاءت نمایندگى که به عقل و کاردانى شهرت‌داشت.
3- ایهم که فرد کهنسال و شخصیت محترم ملت نجران به شمارمى‌رفت.
مشروح جریان مباهله و نیز مذاکرات پیامبر اسلام باهیاءت مسیحى در کتاب گرانسنگ «اقبال‌» سیدبن طاووس ذکر شده‌است. در این مقال به ذکر گوشه‌اى از آن که به جریان مباهله‌منجر مى‌شود، اکتفا مى‌گردد. پیامبر اسلام(ص): من شما را به آیین‌توحید و پرستش خداى یگانه و تسلیم در برابر اوامر او دعوت‌مى‌کنم.
نمایندگان نجران: اگر منظور از اسلام، ایمان به خداى یگانه‌جهان است، ما قبلا به او ایمان آورده و به احکام او عمل‌مى‌کنیم. پیامبر(ص): اسلام نشانه‌هایى دارد. برخى از اعمال شماحاکى است که به اسلام واقعى نگرویده‌اید. چگونه مى‌گویید خداى‌یگانه را مى‌پرستید؟ در صورتى که صلیب را مى‌پرستید و از خوردن‌گوشت‌خوک پرهیز نمى‌کنید و براى خدا فرزند معتقدید.
نمایندگان نجران: ما او را (مسیح) خدا مى‌دانیم، زیرا اومردگان را زنده کرد و بیماران را شفا بخشید و از گل پرنده‌ساخت و آن را به پرواز در آورد و تمام این اعمال حاکى است که‌او خداست.
پیامبر(ص): مسیح بنده خدا و مخلوق اوست که او را در رحم مریم‌قرار داد و این توانایى را خدا به او داده بود.نماینده نجران: آرى، او فرزند خداست; زیرا مادرش مریم بدون‌اینکه با کسى ازدواج کند او را به دنیا آورد، پس ناگزیر پدرش‌باید همان خداى جهان باشد.
در این موقع، فرشته وحى نازل شد و به پیامبر خطاب کرد: به‌آنان بگو: وضع حضرت عیسى از این نظر مانند حضرت آدم است که اورا با قدرت بى پایان خود، بدون اینکه داراى پدرى و مادرى‌باشد، از خاک آفرید; و اگر نداشتن پدر گواه بر این باشد که اوفرزند خداست، پس حضرت آدم براى این منصب شایسته‌تر است، زیرااو نه پدر داشت و نه مادر. نمایندگان نجران: سخنان شما ما راقانع نمى‌کند.
در این هنگام، فرشته وحى نازل شد و فرمود: اى پیامبر، به‌کسانى که پس از روشن شدن جریان حضرت عیسى با تو مجادله و ازقبول حق شانه خالى مى‌کنند، بگو فرزندان و زنان و نزدیکان خودرا گرد آوریم و به درگاه خدا ابتهال کنیم که بر دروغگویان‌نفرین و لعنت کند; یعنى هر نفرین که دامن گروه مقابل را گرفت،باطل بودن راه آنان را مشخص سازد و بدین جدال پایان دهیم.
مساله مباهله به این شکل شاید تا آن زمان در بین عرب سابقه‌نداشت و راهى بود که صد در صد حکایت از ایمان و صدق دعوت‌پیامبرى مى‌کرد. مسلما ورود در چنین میدانى بسیار خطرناک است،زیرا اگر دعاى او به اجابت نرسد و اثرى از مجازات مخالفان‌آشکار نگردد، نتیجه‌اى جز رسوایى دعوت کننده نخواهد داشت.
چگونه ممکن است آدم عاقل و فهمیده‌اى بدون اطمینان به نتیجه درچنین مرحله‌اى گام بگذارد؟ از اینرو، دعوت پیامبر به مباهله‌یکى از نشانه‌هاى صدق دعوت و ایمان قاطع اوست.
هنگامى که پاى مباهله به میان آمد، نمایندگان مسیحیان نجران‌از پیامبر مهلت‌خواستند تا با بزرگان خود به مشورت بنشینند.نتیجه مشاوره آنها، که از یک نکته روان شناسى سرچشمه مى‌گرفت،این بود که به طرفدارانشان دستور دادند: اگر مشاهده کردیدمحمد با جمعیت و جار و جنجال به مباهله آمد، نترسید و با اومباهله کنید; زیرا حقیقتى در کار نیست که متوسل به جارو جنجال‌شده است; ولى اگر با نفرات بسیار محدودى از خاصان نزدیک وفرزندان خردسالش که عزیزترین کسان اویند، به میعادگاه آمد،بدانید که پیامبر خداست و از مباهله با او بپرهیزید که خطرناک‌است. وقت مباهله فرا رسید. پیامبر و هیاءت نجران توافق کرده‌بودند که مراسم مباهله در نقطه‌اى خارج از شهر مدینه در صحراانجام گیرد.پیامبر گرامى اسلام از میان مسلمانان و بستگان خود تنها چهارتن را انتخاب کرد که عبارتند از: على بن ابى‌طالب، حضرت زهرا،امام حسن و امام حسین(علیهم السلام); زیرا در میان مسلمانان‌نفوسى پاکتر و ایمانى استوارتر از نفوس و ایمان این چهارتن‌وجود نداشت. او فاصله منزل تا نقطه مباهله را با وضع خاصى‌پیمود. در حالى که حسین را در بغل داشت، دست‌حسن را گرفته بودو على و زهرا(س) پشت‌سرش حرکت مى‌کردند. به میدان مباهله گام‌نهاد. او پیش از ورود به همراهانش گفت: هرگاه دعا کردم، شماآمین بگویید. اسقف مسیحیان گفت: من چهره‌هایى را مى‌بینم که اگراز خداوند بخواهند کوه از جا کنده مى‌شود; و اگر این افرادنفرین کنند، یک مسیحى بر روى زمین باقى نمى‌ماند.
مسیحیان نجران بادیدن این صحنه از مباهله منصرف شدند و به‌مصالحه رضایت دادند. بر این اساس که هر سال دو هزار حله هرکدام به قیمت چهل درهم به مسلمانان داده و جزیه را رعایت‌کنند.

قویترین دلیل بر فضلیت اصحاب کساء
نظر به اهمیت این رویداد در تاریخ اسلام، بدیهى است‌بایدافرادى در آن شرکت کنند که از شایستگى کافى برخور دار باشند;زیرا این رخداد در تاریخ دین اسلام ثبت‌خواهد شد. به همین جهت،پیامبر بزرگوار اسلام از میان کسان و اصحاب خود تنها چهار تن‌را انتخاب کرد که عبارتند از: حضرت على بن ابى‌طالب، حضرت‌زهرا، امام حسن و امام حسین(علیهم السلام).
از عایشه چنین نقل شده است:
روز مباهله پیامبر اسلام چهار تن همراهان خود را زیر عباى مشکى‌وارد کرد و این آیه را خواند: «انما یریدالله لیذهب عنکم‌الرجس اهل‌البیت و یطهرکم تطهیرا».
زمخشرى مى‌گوید: سرگذشت‌مباهله و مفاد آیه آن قویترین دلیل بر فضلیت اهل کساست.

نکات مهم آیه مباهله:
1- مفسران و محدثان شیعه و سنى تصریح کرده‌اند که آیه مباهله‌در حق اهل بیت پیامبر نازل شده و پیامبر تنها فرزندانش حسن وحسین و دخترش فاطمه و پسرعمش على(ع) را به میعادگاه برد.بنابراین، منظور از «ابنائنا» در آیه منحصرا حسن و حسین(ع)هستند. ابوبکر رازى مى‌گوید: این آیه دلیل است که حسنین پسران‌رسول خدا(ص) هستند و فرزند دختر هم حقیقتا فرزند انسان است.همانطور که منظور از «نسائنا» فقط فاطمه(س) است. و نیز مراداز «انفسنا» فقط على(ع) است، زیرا خود پیامبر که نمى‌تواندمراد باشد; چون او دعوت کننده است و معنى ندارد که انسان خودرا دعوت کند، همیشه داعى غیر از مدعو است; پس حتما مراد شخص‌دیگرى غیر از نبى اکرم است. پس حتما اشاره به على(ع) است.زیرا هیچ کس نگفته جز على و فاطمه و حسنین کسى در مباهله شرکت‌داشته است. این مطلب بر علو مکان وى و درجه‌اى که هیچ کس به آن‌راه نیافته، بلکه به نزدیک آن هم نرسیده است، دلالت دارد.
پیامبر به بریده اسلمى فرمود:اى بریده على را دشمن مدار که او از من است و من از اویم.مردم از درختهاى متفرق خلق شده‌اند و من و على از یک درخت‌آفریده شده‌ایم.
مرحوم قاضى نورالله شوشترى، در جلد سوم احقاق‌الحق، مى‌گوید: مفسران در این مساله اتفاق نظر دارند که‌«ابنائنا» اشاره به حسن و حسین و «نسائنا» اشاره به‌فاطمه(س) و «انفسنا» اشاره به على(ع) است. سپس در پاورقى‌همین کتاب نام شصت نفر از بزرگان اهل سنت را نقل مى‌کند که‌گفته‌اند: آیه مباهله در مورد اهل بیت(علیهم السلام) نازل شده‌است. از جمله شخصیتهایى که این مطلب از آنها نقل شده عبارتنداز:
1- مسلم در کتاب صحیح، ج 2، ص 448.
2- احمد بن حنبل در مسند، ج 1، ص 185.
3- حاکم در مستدرک، ج‌3، ص 150.
4- واحدى نیشابورى در اسباب النزول، ص 68.
5- ابن اثیر در جامع الاصول، ج‌9، ص 470.
6- ابن جوزى در تذکره‌الخواص، ص‌23.
7- زمخشرى در کشاف، ج 1، ص 370.
8- ابن حجرعسقلانى در الاصابه، ج 2، ص‌509.
9- ابن صباغ مالکى در فصول المهمه، ص 120.
10- قرطبى در الجامع لاحکام القرآن، ج 4، ص 140.
در کتاب‌هاى روایى شیعه نیز این مساله جایگاهى خاص دارد. تنهابه یک نمونه از آن اکتفا مى‌کنیم.
امام رضا(ع) در جلسه بحثى که در دربار مامون تشکیل شده بود،فرمود: خداوند پاکان بندگان خود را در آیه مباهله مشخص ساخته‌است…; این مزیتى است که هیچ کس در آن بر اهل‌بیت(علیهم‌السلام) پیشى نگرفته; فضلیتى است که هیچ انسانى به آن نرسیده وشرفى است که قبل از آن هیچ کس از آن بر خور دار نبوده است.
آیه مباهله جز معرفى نزدیکتر افراد به رسول گرامى(ص) حاوى‌پیامهاى دیگرى است که فهرست وار اشاره مى‌شود:
1- استمداد از غیب بعد از به کارگیریى توانایى‌هاى عادى.
2- زن و مرد دوشادوش هم و در کنار همدیگر مطرحند.
3- اگر انسان به هدف خود ایمان داشته باشد حاضر است‌حتى خودو نزدیکترین بستگانش را در معرض خطر قرار دهد.
4- در دعا کردن آنچه مهم است انگیزه‌ها و شخصیتهاست نه تعدادو کثرت جمعیت.
5- در مجالس دعا باید کودکان را شرکت داد.
6- کسى که منطق و استدلال و معجزه او را تسلیم به پذیرش حق‌نمى‌کند باید تهدید به نابودى شود.
7- دعا آخرین برگ برنده و سلاح مومن است.
8- استدلال را باید پاسخ داد، ولى مجادله و لجاجت را بایدسرکوب کرد.
9- اگر شما محکم بایستید، دشمن به دلیل باطل بودن عقب نشینى‌مى‌کند.
10- قوام و اساس دین به خاطر همین چند نفر است و گرنه‌پیامبر(ص) مى‌توانست‌خود شخصا نفرین کند.
خدا و پیامبر(ص) با این عمل به همه ما مى‌فهماند که این افرادیاران و نزدیکان رسول خدا(ص) در دعوت به حق و هدف او هستند وهمراه او آماده استقبال از خطر بوده، ادامه دهنده حرکت اویند.

امضاى قرار داد صلح بین دو طرف
هیات نمایندگى نجران از پیامبر در خواست کرد مقدار مالیات‌سالانه آنان در نامه نوشته شود و در آن نامه امنیت منطقه نجران‌از طرف پیامبر تضمین گردد. حضرت على(ع) به فرمان پیامبر(ص)نامه زیر را نوشت:
به نام خداوند بخشنده مهربان
این نامه‌اى است از محمد(ص) رسول‌خدا به ملت نجران و حومه آن; حکم و داورى محمد(ص) در باره‌تمام املاک و ثروت ملت نجران این شد که اهالى نجران هر سال دوهزار لباس که قیمت هریک از چهل درهم تجاوز نکند، به حکومت‌اسلامى بپردازند. آنان مى‌توانند نیمى از آن را در ماه صفر ونیم دیگر را در ماه رجب پرداخت کنند. هرگاه از ناحیه یمن جنگى‌رخ داد، باید ملت نجران به عنوان همکارى با دولت اسلامى، تعدادسى‌زره و سى اسب و سى شتر، به عنوان عاریه مضمونه، در اختیارارتش اسلام بگذارند و پذیرایى از نمایندگان پیامبر(ص) درسرزمین نجران به مدت یک ماه به عهده آنان است. هرگاه‌نماینده‌اى از ناحیه وى به سوى آنان آمد، باید از او پذیرایى‌کنند. درمقابل جان و مال و سرزمینها و معابد ملت نجران درامان خدا و رسول اوست. مشروط بر اینکه از همین اکنون از هرنوع ربا خوارى خود دارى کنند.در غیر این صورت ذمه محمد ازآنان برى بوده و تعهدى در برابر آنان نخواهد داشت.
منبع: پایگاه اسوه

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید