نویسنده: دکتر محمّد ابراهیم آیتی
فرزدق شاعر که نام او در تاریخ اسلام بسیار مشهور است می گوید در سال شصت هجری مادرم را به حجّ می بردم و در همان هنگام که وارد زمین حرم شدم و شتر مادر خود را می راندم حسین بن علی را دیدم که مسلّح از مکه بیرون می رفت، پرسیدم این شترها از آن کیست؟ گفتند از آن حسین بن علی، پس نزد امام شرفیاب شدم و به وی سلام کردم و گفتم خدا خواسته ها و آرزوهایت را چنان که دوست داری برآورد، ای فرزند رسول خدا پدر و مادرم فدای تو باد چرا شتاب کردی و اعمال حجّ را انجام نداده از حرم بیرون می روی؟ گفت اگر شتاب نمی کردم و بیرون نمی آمدم دستگیر می شدم. آن گاه از من پرسید که شما که هستی؟ گفتم مردی از عربم به خدا قسم که بیش از این از کار من تحقیق و تفتیش نکرد، سپس گفت از مردمی که پشت سر گذاشته ای یعنی از مردم عراق چه خبر داری؟ گفتم از کسی سؤال کردید که به خوبی از اوضاع مردم آگاه است، دلهای مردم با شماست و شمشیرهای آنان علیه شما و قضای الهی از آسمان فرود می آید و خدا هر چه بخواهد می کند « قلوب الناس معک و أسیافهم علیک و القضاء ینزل من السماء و الله یفعل ما یشاء » امام (علیه السلام) در پاسخ فرمود: « صدقت لله الامر و کل یوم ربنا فی شأن ان نزل القضاء بما نحب فنحمدالله علی نعمائه و هو المستعان علی اداء الشکر، و ان حال القضاء دون الرجاء فلم یتعد من کان الحق نیته و التقوی سریرته »(1) راست گفتی کار به دست خداست و هر روزی خداوند دست به کاری زند، اگر فرمان الهی مطابق میل و رضای ما فرود آید خدا را بر نعمت های وی سپاسگزاریم و توفیق سپاسگزاری هم از اوست، و اگر قضای الهی نه بر وفق مراد باشد و راه امید را سدّ کند باز آن کسی که حقّ نیت او است و تقوی باطن بنیان کار او به هلاکت نخواهد رسید. فرزدق گفت آری خدای تو را به آنچه دوست داری برساند و از آنچه می ترسی حفظ کند، آنگاه فرزدق مسائلی راجع به حجّ و غیر آن از امام پرسید و جواب شنید و خداحافظی کردند و از هم جدا شدند.
هدف امام (علیه السلام)
آنجه را امام (علیه السلام) به فرزدق فرموده باید بیشتر دقّت نظر به کاربرد، امام می خواهد بگوید من از آن مردمی نیستم که در پی مقصدی می روند و برای رسیدن به آن سعی و تلاش می کنند آنگاه شاید به مقصد خود رسیدند و شاید هم از آن باز مانند، مرا هدفی است که هر چه پیش آید و اوضاع به هر صورتی در آید و هر که غالب یا مطلوب باشد من به هدف خود خواهم رسید، کسی که برای تحصیل مال و ثروت پی کسب و تجارت می رود، کسی که برای رسیدن به جاه و مقام تلاش می کند، کسی که برای درمان بیماری خود یا سلامت بیمار خود نزد پزشک می رود، کسی که برای مغلوب کردن حریف خود قدم به میدان مبارزه می گذارد. کسی که برای کسب شهرت و آبرو پیش مردم کار نیک یا کار نیک نما انجام می دهد، اینان ممکن است به مقصود خود برسند و ممکن است از هر گونه تلاش و کوشش برای رسیدن به مقصود کمتر نتیجه ای به دست نیاورند، نه هر چه انسان بخواهد و آرزو کند به آن می رسد چه بسا که وزش بادهای حوادث در خلاف جهت میل کشتی های آرزوها جریان یابد. حال غالب مردم این چنین است، پس مقصود هر چه باشد می روند و سعی و کوشش خود را در راه رسیدن به آن کار می برند گاه شاهد مقصود را در آغوش می کشند و گاه نه تنها به مقصود خود نمی رسند بلکه مال و زندگی و احیاناً جان خود را از دست می دهند بی آنکه در عوض چیزی به دست آورده باشند.
امام (علیه السلام) در هر صورت پیروز است
امام می گوید من از این چنین مردمی نیستم و آینده به هر صورتی در آید و قیافه سیاسی عراق هم هر چه باشد من به هدف خود خواهم رسید، زیرا این قیام را جز به منظور انجام وظیفه ای که خدای در چنین وضعی برعهده من نهاده است انجام نمی دهم و منظور نه آن است که خلیفه شوم، و مقصود نه آن است که بر مسلمانان حکومت کنم، اگر پیروز شدم در راه انجام وظیفه است و سزاوار خواهد بود و اگر دشمن من پیش برد باز هم وظیفه خویش را انجام داده ام و جز این هم مقصودی و مقصدی در کار نهضت من نبوده است. راستی رجال حق و مردانی که انگیزه مادّی ندارند و هرگونه جهاد و مبارزه ای را برای خدا و از نظر ادای تکلیف دنبال می کنند چه فرق می کند که غالب شوند یا مغلوب و این تعبیر هم از نارسایی الفاظ و عبارات است و گرنه لغت مغلوبیّت در قاموس رجال حق وجود ندارد، عین همین نکته را که امام در راه عراق به این صورت به فرزدق گفت و فرمود که اگر کار ما پیش رفت خدا را سپاسگزار خواهیم بود و اگر قضای الهی شکست ما را پیش کشید و راه پیروزی را به روی ما بست باز چون با حسن نیّت و تقوای سریرت، قدم در این راه نهاده ایم از میان نخواهیم رفت و هرچند ممکن است کشته شویم اما نخواهیم مرد، چه بسیار فرق است میان شهادت و کشته شدن در راه حق، و در طریق امر به معروف و نهی از منکر با مردن و از میان رفتن.
امام کوفیان را توبیخ می کند
همین نکته را امام روز عاشورا ضمن یکی از خطبه های خود به مردم کوفه فرمود و با خواندن اشعار فروه بن مسیک مرادی صحابی اشاره کرد که اگر کسانی دوست یا دشمن گمان کرده اند امروز روز مرگ و شکست و نابودی ماست بس در اشتباهند و تعبیر صحیح آن است که امروز روز شهادت ماست آن هم شهادتی که مقدمه زندگی جاوید ما خواهد بود.
ابن طاووس می نویسد که چون بریربن خضیر همدانی مردم را موعظه کرد و پند داد و سخن او را نشنیدند و از موعظه های او بهره مند نگشتند امام خود بر شتر خویش سوار شد و از آنها خواست تا خاموش شوند و چون خاموش شدند و گوش فرا داشتند خدا را حمد و ثنا گفت و چنان که شایسته بود او را ستود و بر محمّد و فرشتگان و پیامبران و فرستادگان خدا درود فرستاد و داد سخن داد، پس فرمود هلاکت و افسوس باد شما را ای مردم که ما را فریب دادید و به فریاد رس خود خواندید و ما هم به شتاب برای فریادرسی شما به پا خاستیم. همان شمشیری که ما به دست شما داده ایم به روی ما کشیدید، و همان آتشی را که ما برای نابود ساختن دشمن خود و شما روشن کرده بودیم بر ما افروختید، آن گاه به همراهی دشمنان خود با دوستان و خیرخواهان خود به جنگ پرداختید بی آن که در میان شما دادی داده باشند یا به آینده آنها امیدوار باشید.
امویان سنتهای پیامبران را تغییر دادند
وای برشما مردم چرا آنگاه که هنوز شمشیرها در نیام و دل ها آرام بود و تصمیمی قطعی نگرفته بودید دست از ما برنداشتید، و چرا با شتابزدگی چون ملخ های تازه پر در آورده به پرواز در آمدید، و مانند پروانگان در آتش فتنه فرو رفتید. نسیم رحمت به شما نرسد ای فرومایگان و ای پست مردان که قرآن را به دور انداخته اید و کلمات را تحریف کرده اید، ای طرفداران گناهان، و ای یاران شیطان، و ای کسانی که سنت های پیغمبران را محو و نابود ساخته اید آیا به یاری بیدادگران برخاسته و از نصرت ما دست کشیده اید، به خدا قسم دیر زمانی است که شما بی وفا بوده اید ریشه های شما از آن آب خورده و شاخه های شما از آن نیرو گرفته است، و ناپاکترین میوه ای گلوگیر بار آمده اید که دوست و خیرخواه شما را از شما بهره ای نیست، اما به کام دشمن گوارا فرو می روید. تعبیر در گلوی دوست گیر کردن کنایه از آن است که وعده یاری و فداکاری می دهید و دم از جان نثاری و مردانگی می زنید و چون روز امتحان و میدان کارزار پیش آید نه تنها از شما فایده ای نیست، بلکه چون لقمه ای گلوگیر دست تعدّی و بیداد شما گلوی دوست را می فشارد و زندگی او را تهدید می کند، سپس امام فرمود بدانید« الاوان الدعی قد رکز بین اثنتین بین السله والذله و هیهات منا الذله یأبی الله ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت وانوف حمیه ونفوس ابیّه من أن نؤثر طاعه اللئام علی مصارع الکرام، ألا وانی زاحف بهذه الأسره مع قله العدد و خذله الناصر »(2).
بدانید مردم کوفه که این مرد پدر ناشناخته (یعنی عبیدالله ) پسر آن مرد پدر ناشناخته (یعنی زیاد) مرا از اختیار یکی از دو راه ناگزیر ساخته یا آن که شمشیرها از نیام کشیده شود، یعنی جنگ سختی به راه افتد و کار به شهادت و جان بازی کشد، یا من تن به خواری و زبونی دهم و تسلیم اراده وی شوم تا هر چه بخواهد درباره من انجام دهد، اما خواری و زبونی از ما به دور است خدا راضی نیست که ما خوارو زبون گردیم. پیغمبر و مردان با ایمان تن به خواری و بیچارگی نمی دهند، دامن های پاک مادران که در آنها تربیت یافته ایم و جوانان با غیرت و رادمردان آزاده که تا راه مرگ و شهادت به روی آنان باز است، به راه فرومایگان و بیچارگان نخواهند رفت. همچنین رضا به خواری و ذلّت ما نمی دهند، اکنون اگر چه یاران وفادار من کم اند و دیگران دست از یاری من برداشته اند باز هم جز راه جنگ را نمی توانم پذیرفت و جز از طریق شهادت نمی توانم رفت. اینجا است که امام (علیه السلام) اشعار فروه ابن مسیک مرادی را که نمودار یک دنیا عظمت و آرامش روحی و قدرت معنوی است می خواند:
فان نهزم فهزامون قدماً *** وان نهزم فغیر مغلبینا
اگر امروز پیروزی به دست ما افتاد از قدیم چنین بوده و اگر هم با شکست روبرو شدیم باز غلبه و پیروزی برای ما است و حق در هر قیافه ای باشد چه غالب و چه مغلوب پیروز است.
و ما ان طبنا جبن ولکن *** منایانا و دوله آخرینا
ما با قدم شجاعت و مردانگی به این راه می رویم و با ترس و کم دلی خو نگرفته ایم، اما اگر مقدر چنان باشد که ما به شهادت برسیم و دیگران به دولت رسند چه می شود کرد.
اذا ما الموت رفع عن اناس *** کلاکله اناخ بآخرینا
رسم روزگار همین است آنگاه که مرگ از حمله به مردمی باز گردد و از پامال ساختن آنها فارغ شود، حمله دیگری آغاز می کند و جمع دیگری را لگدکوب می سازد.
فأفنی ذلکم سروات قومی *** کما افنی القرون الاولینا
اجل چنان که قرن های گذشته را نابود ساخت رادمردان بنی هاشم را امروز به سوی مرگ می کشاند.
فلو خلد الملوک اذا خلدنا *** ولو بقی الکرام اذا بقینا
اگر پادشاهان جهان جاوید بودند ما هم که پادشاه ملک و ملکوتیم جاوید بودیم و اگر مردان با فضیلت و مردان بزرگوار دنیا زنده می ماندند ما هم که اساس بزرگواری و عنصر فضیلت هستیم زنده می ماندیم.
فقل للشامتین بنا افیقوا *** سیلقی الشامتون کما لقینا
به مردمی که امروز ما را برگرفتاری و مصیبت شماتت می کنند بگو: به زودی روز گرفتاری شما نیز می رسد و دست روزگار جام های تلخ ناگواری ها را به کام شما نیز خواهد ریخت.
پی نوشت ها :
1- ارشاد مفید: 66.
2- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید3: 249.
منبع مقاله :
آیتی، محمد ابراهیم؛ (1388) بررسی تاریخ عاشورا، [بی جا]: مؤسسه انتشاراتی امام عصر (عج)، چاپ پنجم