پیامبر گرامی- صلی الله علیه و آله- در سال دهم هجرت برای انجام فریضه وتعلیم مراسم حج به مکه عزیمت کرد. این بار انجام این فریضه با آخرین سال عمر پیامبر عزیز مصادف شد و از این جهت آن را «حجه الوداع» نامیدند. افرادی که به شوق همسفری ویا آموختن مراسم حج همراه آن حضرت بودند تا صد و بیست هزار تخمین زده شدهاند.
مراسم حجبه پایان رسید وپیامبر اکرم صلی الله علیه و آله راه مدینه را،در حالی که گروهی انبوه او را بدرقه میکردند وجز کسانی که در مکه به او پیوسته بودند همگی در رکاب او بودند، در پیش گرفت. چون کاروان به پهنه بی آبی به نام «غدیر خم» رسید که در سه میلی «جحفه»[1] قرار دارد، پیک وحی فرود آمد وبه پیامبر فرمان توقف داد. پیامبر نیز دستور داد که همه از حرکتباز ایستند وبازماندگان فرا رسند.
کاروانیان از توقف ناگهانی وبه ظاهر بی موقع پیامبر در این منطقه بی آب، آن هم در نیمروزی گرم که حرارت آفتاب بسیار سوزنده وزمین تفتیده بود، در شگفت ماندند.مردم با خودمی گفتند:فرمان بزرگی از جانب خدا رسیده است ودر اهمیت فرمان همین بس که به پیامبر ماموریت داده است که در این وضع نامساعد همه را از حرکتباز دارد وفرمان خدا را ابلاغ کند.
فرمان خدا به رسول گرامی طی آیه زیر نازل شد:
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعلفما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس .[2]
«ای پیامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو فرود آمده استبه مردم برسان واگر نرسانی رسالتخدای را بجا نیاوردهای؛وخداوند تو را از گزند مردم حفظ میکند».
دقت در مضمون آیه ما را به نکات زیر هدایت میکند:
اولا: فرمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله برای ابلاغ آن مامور شده بود آنچنان خطیر وعظیم بود که هرگاه پیامبر (بر فرض محال) در رساندن آن ترسی به خود راه میداد وآن را ابلاغ نمیکرد رسالت الهی خود را انجام نداده بود، بلکه با انجام این ماموریت رسالت وی تکمیل میشد.
به عبارت دیگر، هرگز مقصود از ما انزل الیک مجموع آیات قرآن ودستورهای اسلامی نیست. زیرا ناگفته پیداست که هرگاه پیامبر صلی الله علیه و آله مجموع دستورهای الهی را ابلاغ نکند رسالتخود را انجام نداده است ویک چنین امر بدیهی نیاز به نزول آیه ندارد.بلکه مقصود از آن، ابلاغ امرخاصی است که ابلاغ آن مکمل رسالتشمرده میشود وتا ابلاغ نشود وظیفهخطیر رسالت رنگ کمال به خود نمیگیرد. بنابر این، باید مورد ماموریتیکی از اصول مهم اسلامی باشد که با دیگر اصول وفروع اسلامی پیوستگی داشته پس از یگانگی خدا ورسالت پیامبر مهمترین مسئله شمرده شود.
ثانیا: از نظر محاسبات اجتماعی، پیامبر صلی الله علیه و آله احتمال میداد که در طریق انجام این ماموریت ممکن است از جانب مردم آسیبی به او برسد وخداوند برای تقویت اراده او میفرماید: و الله یعصمک من الناس .
اکنون باید دید از میان احتمالاتی که مفسران اسلامی در تعیین موضوع ماموریت دادهاند کدام به مضمون آیه نزدیکتر است.
محدثان شیعه وهمچنین سی تن از محدثان بزرگ اهل تسنن[3] بر آنند که آیه در غدیر خم نازل شده است وطی آن خدا به پیامبر صلی الله علیه و آله ماموریت داده که حضرت علی -علیه السلام را به عنوان «مولای مؤمنان» معرفی کند.
ولایت وجانشینی امام پس از پیامبر از موضوعات خطیر وپر اهمیتی بود که جا داشت ابلاغ آن مکمل رسالتباشد وخودداری از بیان آن، مایه نقص در امر رسالتشمرده شود.
همچنین جا داشت که پیامبر گرامی، از نظر محاسبات اجتماعی وسیاسی، به خود خوف ورعبی راه دهد، زیرا وصایت وجانشینی شخصی مانند حضرت علیعلیه السلام که بیش از سی وسه سال از عمر او نگذشته بود بر گروهی که از نظر سن وسال از او به مراتب بالاتر بودند بسیار گران بود.[4] گذشته از این، خون بسیاری از بستگان همین افراد که دور پیامبر صلی الله علیه و آله را گرفته بودند در صحنههای نبرد به دستحضرت علی -علیه السلام ریخته شده بود وحکومت چنین فردی بر مردمی کینه توز بسیار سختخواهد بود.
به علاوه، حضرت علی -علیه السلام پسر عمو وداماد پیامبر صلی الله علیه و آله بود وتعیین چنین فردی برای خلافت در نظر افراد کوته بین به یک نوع تعصب فامیلی حمل میشده است.
ولی به رغم این زمینههای نامساعد، اراده حکیمانه خداوند بر این تعلق گرفت که پایداری نهضت را با نصب حضرت علی -علیه السلام تضمین کند ورسالت جهانی پیامبر خویش را با تعیین رهبر وراهنمای پس از او تکمیل سازد.
اکنون شرح واقعه غدیر را پی میکیریم:
آفتاب داغ نیمروز هجدهم ماه ذی الحجه بر سرزمین غدیر خم به شدت میتابید وگروه انبوهی که تاریخ تعداد آنها را از هفتاد هزار تا صد وبیست هزار ضبط کرده است در آن محل به فرمان پیامبر خدا فرود آمده بودند ودر انتظار حادثه تاریخی آن روز به سر میبردند، در حالی که از شدت گرما رداها را به دو نیم کرده، نیمی بر سر ونیم دیگر را زیر پا انداخته بودند.
در آن لحظات حساس، طنین اذان ظهر سراسر بیابان را فرا گرفت وندای تکبیر مؤذن بلند شد. مردم خود را برای ادای نماز ظهر آماده کردند وپیامبر نماز ظهر را با آن اجتماع پرشکوه، که سرزمین غدیر نظیر آن را هرگز به خاطر نداشت، بجا آورد وسپس به میان جمیعت آمد وبر منبر بلندی که از جهاز شتران ترتیب یافته بود قرار گرفت وبا صدای بلند خطبه ای به شرح زیر ایراد کرد:
ستایش از آن خداست.از او یاری میخواهیم وبه او ایمان داریم وبر او توکل میکنیم واز شر نفسهای خویش وبدی کردارهایمان به خدایی پناه میبریم که جز او برای گمراهان هادی وراهنمایی نیست؛ خدایی که هرکس را هدایت کرد برای او گمراه کننده ای نیست.گواهی میدهیم که خدایی جز او نیست ومحمد بنده خدا وفرستاده اوست.
هان ای مردم، نزدیک است که من دعوت حق را لبیک گویم واز میان شما بروم. ومن مسئولم وشما نیز مسئول هستید. در باره من چه فکر میکنید؟
یاران پیامبر گفتند:گواهی میدهیم که تو آیین خدا را تبلیغ کردی ونسبتبه ما خیرخواهی ونصیحت کردی ودر این راه بسیار کوشیدی خداوند به تو پاداش نیک بدهد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، وقتی مجددا آرامش بر جمعیتحکمفرما شد، فرمود:
آیا شما گواهی نمیدهید که جز خدا، خدایی نیست ومحمد بنده خدا وپیامبر اوست؟ بهشت ودوزخ ومرگ حق است وروز رستاخیز بدون شک فرا خواهد رسید وخداوند کسانی را که در خاک پنهان شدهاند زنده خواهد کرد؟
یاران پیامبر گفتند: آری، آری، گواهی میدهیم.
پیامبر صلی الله علیه و آله ادامه داد:
من در میان شما دو چیز گرانبها به یادگار میگذارم؛ چگونه با آنها معامله خواهید کرد؟ناشناسی پرسید: مقصود از این دو چیز گرانبها چیست؟
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
ثقل اکبر کتاب خداست که یک طرف آن در دستخدا وطرف دیگرش در دست شماست. به کتاب او چنگ بزنید تا گمراه نشوید. وثقل اصغر عترت واهل بیت من است. خدایم به من خبر داده که دو یادگار من تا روز رستاخیز از هم جدا نمیشوند.
هان ای مردم،برکتاب خدا وعترت من پیشی نگیرید واز آن دو عقب نمانید تا نابود نشوید.
در این موقع پیامبر صلی الله علیه و آله دستحضرت علی -علیه السلام را گرفت وبالا برد، تا جایی که سفیدی زیر بغل او بر همه مردم نمایان شد وهمه حضرت علی -علیه السلام را در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله دیدند و او را به خوبی شناختند ودریافتند که مقصود از این اجتماع مسئله ای است که مربوط به حضرت علی -علیه السلام است وهمگی با ولع خاصی آماده شدند که به سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله گوش فرا دهند.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
هان ای مردم، سزاوارترین فرد بر مؤمنان از خود آنان کیست؟
یاران پیامبر پاسخ دادند:خداوند وپیامبر او بهتر میدانند.
پیامبر صلی الله علیه و آله ادامه داد:
خداوند مولای من ومن مولای مؤمنان هستم وبر آنها از خودشان اولی وسزاوارترم.هان ای مردم، «هر کس که من مولا ورهبر او هستم، علی هم مولا ورهبر اوست».
رسول اکرمصلی الله علیه و آله این جمله آخر را سه بار تکرار کرد[5] وسپس ادامه داد:
پروردگارا، دوستبدار کسی را که علی را دوستبدارد ودشمن بدار کسی را که علی را دشمن بدارد.خدایا، یاران علی را یاری کن ودشمنان او را خوار وذلیل گردان. پروردگارا، علی را محور حق قرار ده.
سپس افزود:
لازم استحاضران به غایبان خبر دهند ودیگران را از این امر مطلع کنند.
هنوز اجتماع با شکوه به حال خود باقی بود که فرشته وحی فرود آمد وبه پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله بشارت داد که خداوند امروز دین خود را تکمیل کرد و نعمت خویش را بر مؤمنان بتمامه ارزانی داشت.[6]
در این لحظه، صدای تکبیر پیامبر صلی الله علیه و آله بلند شد وفرمود:
خدا را سپاسگزارم که دین خود را کامل کرد ونعمتخود را به پایان رسانید واز رسالت من وولایت علی پس از من خشنود شد.
پیامبر از جایگاه خود فرود آمد ویاران او، دسته دسته، به حضرت علی -علیه السلام تبریک میگفتند و او را مولای خود ومولای هر مرد وزن مؤمنی میخواندند. در این موقع حسان بن ثابت، شاعر رسول خدا، برخاست واین واقعه بزرگ تاریخی را در قالب شعری با شکوه ریخت وبه آن رنگ جاودانی بخشید. از چکامه معروف او فقط به ترجمه دو بیت می پردازیم:
پیامبر به حضرت علی فرمود: برخیز که من تو را به پیشوایی مردم وراهنمایی آنان پس از خود برگزیدم.هر کس که من مولای او هستم، علی نیز مولای او است. مردم! بر شما لازم است از پیروان راستین ودوستداران واقعی علی باشید.[7]
آنچه نگارش یافتخلاصه این واقعه بزرگ تاریخی بود که در مدارک دانشمندان اهل تسنن وارد شده است. در کتابهای شیعه این واقعه به طور گسترده تر بیان شده است. مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج[8] خطبه مشروحی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل میکند که علاقه مندان میتوانند به آن کتاب مراجعه کنند.
واقعه غدیر هرگز فراموش نمیشود
اراده حکیمانه خداوند بر این تعلق گرفته است که واقعه تاریخی غدیر در تمام قرون واعصار، به صورت زنده در دلها وبه صورت مکتوب در اسناد وکتب، بماند ودر هر عصر وزمانی نویسندگان اسلامی در کتابهای تفسیروحدیث وکلام وتاریخ از آن سخن بگویند وگویندگان مذهبی در مجالس وعظ وخطابه در باره آن داد سخن دهند وآن را از فضایل غیر قابل انکار حضرت علی -علیه السلام بشمارند. نه تنها خطبا وگویندگان، بلکه شعرا وسرایندگان بسیاری از این واقعه الهام گرفتهاند و ذوق ادبی خود را از تامل در زمینه این حادثه واز اخلاص نسبتبه صاحب ولایت مشتعل ساختهاند وعالیترین قطعات را به صورت های گوناگون وبه زبانهای مختلف از خود به یادگار نهادهاند.
از این جهت، کمتر واقعه تاریخی همچون رویداد غدیر مورد توجه دانشمندان، اعم از محدث ومفسرومتکلم وفیلسوف وخطیب وشاعر ومورخ وسیره نویس، قرار گرفته است وتا این اندازه در باره آن عنایت مبذول شده است.
یکی از علل جاودانی بودن این حدیث، نزول دو آیه از آیات قرآن کریم در باره این واقعه است[9] وتا روزی که قرآن باقی است این واقعه تاریخی نیز باقی خواهد بود واز خاطرها محو نخواهد شد.
جامعه اسلامی در اعصار دیرینه آن را یکی از اعیاد مذهبی می شمردهاند وشیعیان هم اکنون نیز این روز را عید میگیرند ومراسمی را که در دیگر اعیاد اسلامی برپا میدارند در این روز نیز انجام میدهند.
از مراجعه به تاریخ به خوبی استفاده میشود که روز هجدهم ذی الحجه الحرام در میان مسلمانان به نام روز عید غدیر معروف بوده است، تا آنجا که ابن خلکان در باره مستعلی بن المستنصر میگوید:در سال487 هجری در روز عید غدیر که روز هجدهم ذی الحجه الحرام است مردم با او بیعت کردند.[10] والعبیدی در باره المستنصر بالله مینویسد:وی در سال487 هجری، دوازده شب به آخر ماه ذی الحجه باقی مانده بود که درگذشت. این شب همان شب هجدهم ذی الحجه، شب عید غدیر است.[11]
نه تنها ابن خلکان این شب را شب عید غدیر مینامد، بلکه مسعودی[12] وثعالبی[13] نیز این شب را از شبهای معروف در میان امت اسلامی شمردهاند.
ریشه این عید اسلامی به خود روز غدیر باز میگردد، زیرا در آن روز پیامبر صلی الله علیه و آله به مهاجرین وانصار، بلکه به همسران خود، دستور داد که بر علی -علیه السلام وارد شوند وبه او در مورد چنین فضیلتبزرگی تبریک بگویند.زید بن ارقم میگوید:نخستین کسانی از مهاجرین که با علی دست دادند ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه وزبیر بودند ومراسم تبریک وبیعت تا مغرب ادامه داشت.
در اهمیت این رویداد تاریخی همین اندازه کافی است که صدوده نفر صحابی حدیث غدیر را نقل کردهاند. البته این مطلب به معنی آن نیست که از آن گروه زیاد تنها همین تعداد حادثه را نقل کردهاند، بلکه تنها در کتابهای دانشمندان اهل تسنن نام صدو ده تن به چشم میخورد. درست است که پیامبر صلی الله علیه و آله سخنان خود را در اجتماع صد هزار نفری القاء کرد، ولی گروه زیادی از آنان از نقاط دور دستحجاز بودند واز آنان حدیثی نقل نشده است. گروهی از آنان نیز که این واقعه را نقل کردهاند تاریخ موفق به درج آن نشده است واگر هم درج کرده به دست ما نرسیده است.
در قرن دوم هجری، که عصر«تابعان» است، هشتاد ونه تن از آنان، به نقل این حدیث پرداختهاند.
راویان حدیث در قرنهای بعد همگی از علما ودانشمندان اهل تسنن هستند وسیصد وشصت تن از آنان این حدیث را در کتابهای خود آوردهاند وگروه زیادی به صحت واستواری آن اعتراف کردهاند.
در قرن سوم نود ودو دانشمند، در قرن چهارم چهل وسه، در قرن پنجم بیست وچهار، در قرن ششم بیست، در قرن هفتم بیست ویک، در قرن هشتم هجده، در قرن نهم شانزده، در قرن دهم چهارده، در قرن یازدهم دوازده، در قرن دوازدهم سیزده، در قرن سیزدهم دوازده ودر قرن چهاردهم بیست دانشمند این حدیث را نقل کردهاند.
گروهی نیز تنها به نقل حدیث اکتفا نکردهاند بلکه در باره اسناد ومفاد آن مستقلا کتابهایی نوشتهاند.
طبری، مورخ بزرگ اسلامی، کتابی به نام «الولایه فی طریق حدیث الغدیر» نوشته، این حدیث را از متجاوز از هفتاد طریق از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده است.
ابن عقده کوفی در رساله «ولایت» این حدیث را از صد وپنج تن نقل کرده است.
ابوبکر محمد بن عمر بغدادی، معروف به جعانی، این حدیث را از بیست و پنج طریق نقل کرده است.
تعداد کسانی که مستقلا پیرامون خصوصیات این واقعه تاریخی کتاب نوشتهاند بیست وشش نفر است.
دانشمندان شیعه درباره این واقعه بزرگ کتابهای ارزندهای نوشتهاند که جامعتر از همه کتاب تاریخی «الغدیر» است که به خامه توانای نویسندهنامی اسلامی علامه مجاهد مرحوم آیه الله امینی نگارش یافته است ودر تحریر این بخش از زندگانی امام علی -علیه السلام ازاین کتاب شریف استفاده فراوانی به عمل آمد.
[2] . مائده:67
[3] . مرحوم علامه امینی نام وخصوصیات این سی تن را در اثر نفیس خود «الغدیر» (ج1، ص196 تا209) به طور مبسوط بیان کرده است. که در میان آنان نام افرادی مانند طبری، ابو نعیم اصفهانی، ابن عساکر، ابو اسحاق حموینی، جلال الدین سیوطی به چشم میخورد و از میان صحابه پیامبر از ابن عباس وابو سعید خدری وبراء بن عازب نام برده شده است.
[4] . خصوصا بر اعرابی که همواره مناصب مهم را شایسته پیران قبایل میدانستند وبر ای جوانان، به بهانه اینکه بی تجربهاند، وقعی قائل نبودند. لذا هنگامی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله عتاب بن اسید را به فرمانداری مکه واسامه بن زید را به فرماندهی سپاه عازم به تبوک منصوب کرد از طرف جمعی از اصحاب وپیروان خود مورد اعتراض قرار گرفت.
[5] . بنا به نقل احمد بن حنبل در مسند او، پیامبر صلی الله علیه و آله این جمله را چهار بار تکرار کرد.
[6] . الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا .(سوره مائده، آیه3).
[7] . فقال له قم یا علی فاننی فمن کنت مولاه فهذا ولیه رضیتک من بعدی اماما وهادیا فکونوا له اتباع صدق موالیا
[8] . احتجاج طبرسی، ج1، صص84- 71، چاپ نجف.
[9] . آیات3و67 سوره مائده.
[10] . وفیات الاعیان، ج1، ص 60 وج2، ص223.
[11] . وفیات الاعیان، ج1، ص 60 وج2، ص223.
[12] . التنبیه والاشراف، ص 822
[13] . ثمار القلوب، ص 511.
جعفر سبحانی – فروغ ولایت، ص 134