مهدویت از دیدگاه دین پژوهان و اسلام شناسان غربی (3)

مهدویت از دیدگاه دین پژوهان و اسلام شناسان غربی (3)

شخصیت اسلامی مهدی، به معنی “درست هدایت شده” یا “هدایت شده از سوی خداوند” (این واژه ریشه عربی دارد و وجه مجهول فعل هَدی به معنی “هدایت کردن” است)، اشتراکات زیادی با تجربه‏ی مسیحایی یهودی ـ مسیحی سابق دارد. انتظار پیامبری معاد شناختی از سوی خداوند در آخر زمان، در تاریخ اسلام به اندازه‏ی تاریخ ادیان نظیر آن، نقش مهمی داشته است. اما به عنوان یک پدیده‏ی کلی اسلامی، عقاید مربوط به مهدی را نمی‏توان صرفا به لحاظ معادشناختی به طور کامل درک کرد و مقایسه با مسیحاباوری یهود یا مفهوم مربوط به بازگشت مجدد عیسی مسیح در مسیحیت، پیچیدگی آن را در بافت اسلامی حل نمی‏کند. ضمنا نباید آن را غیرمتعارف و متعلق به یک فرقه و صرفا بازتاب دیدگاههای افراطی دانست. امیدهای مسیحایی بخشی از روند نخستین جامعه اسلامی در شکل دهی خود بود و در تقسیم مسلمانان به دو شاخه بزرگ رقیب، نقش داشت. از آن خود کردن مجموعه اسطوره‏های مسیحایی توسط اسلام نقش مهمی را در محیطهای مختلف فرهنگی، ایدئولوژیکی ایفا نموده، به عنوان عاملی بنیادی در جنبشهای اصلاح‏طلبانه و احیاگر، حوزه‏های علمیه، و تعالیم فلسفی عمل کرده است.

مهدویت از دیدگاه دین پژوهان و اسلام شناسان غربی (3)

نخستین نمود اسطوره مهدی. گرایش مسیحایی آشکار در اسلام نو ظهور را می‏توان با روحیه پرشور امید به معاد دریافت، روحیه‏ای که طی قرون پنجم و ششم میلادی بر خاور نزدیک سایه افکنده، تحت هیجان معاد شناختی مذکور در قرآن، به سوی آخرتی آرمانی‏گرا تقویت شده بود. تأکید فراوان قرآن بر موضوع روز قیامت، علائم زمان (اشارات الساعه(1)) و پاداش صالحان و عذاب بدکاران، باعث برانگیختن وجه ادبی و روانی مکاشفه‏گرایی می‏گردد. در دوره‏ای که بلافاصله به روز قیامت منتهی می‏شود، نشانه‏های تهدیدآمیزی از بی‏نظمی در عالم رخ می‏دهد که عبارت است از: دود در هم یا تاریک بی‏شکل، بیرون آمدن چهارپایان (الدابه) از زمین، طلوع آفتاب از غرب و اختلالات مختلف مربوط به ستارگان. تمام اینها باعث می‏شود که انسانها در نقطه‏ی نهایی گرد هم آیند، الدجّال (مسیح دروغین) و اقوام یأجوج و مأجوج نیز در آنجا جمع می‏شوند که بیانگر دوره‏ای استثنایی خاصی از وحشت و ترس است. واژه‏ی مهدی در هیچ کجای قرآن به کار نرفته است، اگر چه مفهوم هدایت الهی یکی از بنیادی‏ترین اصول بدیهی این کتاب را تشکیل می‏دهد و به این تعلیم قرآن مربوط می‏شود که هدایت الهی برای مؤمنین با رهنمون شدن غیرمؤمنان به سوی گمراهی توسط خداوند مساوی است. از این رو در سوره‏ی 18 آیه‏ی 17 آمده است: “کسی که خداوند او را هدایت کند، تنها هدایت شده‏ی واقعی است [المهتدی، وجه وصفی صیغه‏ی هشتم هدی است]، اما کسی که [خداوند] او را به گمراهی رهنمون کند، هیچ پشتیبانی برای هدایت به راه راست نخواهد داشت. “هر چند قرآن با بیانی قوی به مسأله نجات بشر اشاره نمی‏کند، اما توجه عمیقی به گرفتاری انسان و اینکه چگونه می‏توانیم از آن رهایی یابیم، یا در اصطلاح خاص اسلامی، چگونه می‏توانیم بر آن فائق شویم، در ردیف افراد موفق قرار گیریم و مشمول هدایت نجات بخش (هُدیً، هدایه) واقع شده، در نتیجه دچار خسران نگردیم، دارد.
از جمله تصوراتی، که با این مفاهیم در ارتباط است، آن است که جامعه‏ی مقدس ذاتا با خدا و پیامبر او ارتباط دارد. با توجه به اینکه برخی مسیحیان و یهودیان در عربستان پیش‏بینی کرده بودند که به زودی پیامبری ظهور خواهد کرد که خبر از معاد و آخرت خواهد داد (سوره‏ی 2 آیه 89) و جامعه‏ی خاص آنها را تأیید خواهد نمود و با توجه به اینکه گونه‏شناسی مسیحاباوری در خاور نزدیک به عنوان پشتیبانی برای مشروعیت امپراطوری یا پادشاهی (به ویژه امپراطور بیزانس، نجاشی حبشه، و پادشاه یهودی ذو نُواس در یمن) به کار رفته بود، این ادعای مسلمانان که محمد آخرین حلقه در زنجیره‏ی نبوت و “خاتم” پیامبران است، ممکن است در اصل به معنای مسیحایی درک شده باشد. افزون بر این نکته، موضع و نقشی است که محمد به عنوان راهنمای الهی جامعه‏ی تازه تشکیل یافته‏ی خود به عهده گرفته، آن را با نوعی رسالت تاریخی جهان شمول و با اصرار پرتکاپو بر اهمیت جهانی آن القا نموده است. پس از رحلت او، مملکت در حال گسترش اسلامی باید معضل ماهیت هدایت آمرانه را تحت تأثیر وقایع تعیین‏کننده متوالی حل می‏کرد. طی دو قرن نخست (قرن هفتم و هشتم میلادی) دو گرایش بنیادی به وجود آمد: شیعه که معتقد به ضرورت ادامه‏ی جاذبه‏ی رهبری نبوی در مسیر سلاله‏ی محمد از طریق منصب امامت بود و اکثریت سنی که طرفدار منصب خلافت به عنوان جانشین مشروع رهبری پیامبر بودند و در عین حال عموما جاذبه‏ی رهبری معنوی و دینی را از خلیفه سلب کردند وترجیح دادند که خود قرآن را مرجع و راهنمای خود به عنوان مبنای احکام قضایی و دینی قرار دهند.
شخصیت مهدی در پی تحولات دینی ـ سیاسی ظهور کرد، تحولاتی که در فاصله‏ی بین قتل عثمان، خلیفه‏ی سوم، در سال 35 پس از هجرت؛ 655 میلادی، و شهادت حسین (علیه‏السّلام)، نوه‏ی محمد (صلّی‏اللّهُ‏علیه‏وآله‏وسلّم) و پسر علی بن ابیطالب، پسرعمو و داماد محمد، پس از یک ربع قرن اتفاق افتاد. اعتقاد به مهدی به عنوان منجی منتظَر باید از میان گروههای جاه طلب و ناآرام عرب که حامی ادعاهای علویان در خصوص رهبری مشروع جامعه بودند برخاسته باشد، همچنین از مجموعه‏ی خاصی از شرایط اجتماعی ـ سیاسی همراه با تفسیری متفاوت از وحی اسلامی ناشی شده باشد. این نوع معنویت فوق العاده که با قدیمی‏ترین اعتقادات در باره‏ی ظهور مهدی مربوط است، نمی‏تواند به طور ناگهانی وارد تفکر اسلامی شده باشد، بلکه خود این واژه، در مفهوم “هدایت شده از سوی خداوند”، نخستین بار در 686 میلادی با شورش شیعی مختار در کوفه ظاهر شد، او تبلیغاتی را برای محمد بن حنفیه، سومین پسر باز مانده از علی به راه انداخت. جنبشی که مختار پایه‏گذار آن بود و کیسانیه نام داشت، باعث رواج تعدادی از ابعاد دینی نظریه‏ی شیعه در باره‏ی امام از قبیل تعیین صریح امام (نصّ) و غیبت و بازگشت امام منتظَر یا مهدی (اصول غیبت و رجعت) بود. [به مدخل امامت و غیبت مراجعه کنید.] ظهور اسطوره مهدی در میان شیعه. ویژگی تفکر خاص مکاشفه‏ای کیسانیه و گروه‏بندیهای مرتبط با آن، گرایش انقلابی و تمایل آن به سوی نوعی آرمان گرایی افراطی بود که در اصل مهدی پنهان شده و متضمن انتقام جویی و خواسته‏های مشخص سیاسی بود. مهدی، شخصیتی معاد شناختی و پیشگویانه تلقی می‏شد که از معرض دید بشری ناپدید شده و تا زمان ظهور مجدد و مورد انتظار خود به گونه‏ای معجزه‏آسا در وضعیتی شبیه به بهشت زندگی می‏کند؛ طبق روایتی پیشگویانه، در آن زمان او ارتش صالحان را رهبری خواهد کرد و ماجرای مخوف آخرالزمان را به راه خواهد انداخت، “زمین پر از عدل و برابری می‏شود همان‏گونه که در حال حاضر پر از بی‏عدالتی و ظلم است. “او، هم به عنوان منتقم ظلمهای وارده بر شیعه عمل می‏کند و هم پیام‏آور حکومت دینی نهایی بر روی زمین خواهد بود. در آن زمان افراد شرور و ظالم به مجازات خواهند رسید و به دنبال آن دوران حکومت سعادتمند توأم با تکامل اجتماعی و دینی قبل از روز قیامت آغاز می‏شود. مهدی را با حوادثی مرتبط می‏دانستند که به اعتقاد آنها خداوند قبل از روز قیامت مقرر و پیشگوئی کرده بود و در قرآن از آنها به عنوان نشانه‏های آخرالزمان تعبیر شده بود.
جالب است که کیسانیه قائل به شباهت آشکاری بین شخص امام خود یا مهدی و نقش عیسی به گونه‏ای که در قرآن ترسیم شده، بودند. علیرغم این واقعیت که نمی‏توان گفت قرآن عیسی را مسیح موعود می‏داند، در سنت اسلامی بازگشت مجدد او به عنوان یکی از نشانه‏های زمان قیامت پذیرفته شده است (به سوره 4 آیه 159 و سوره 43 آیه 61 مراجعه کنید) و در تفاسیر اولیه‏ی اسلامی صعود روحانی(2) جسم او به آسمانها و نهایتا رحلت او پس از بازگشت کاملاً پذیرفته شده است. بین شخصیت مهدی و ماجرای مربوط به آخرالزمان که او به راه می‏اندازد و ماجرای احیا که از قبل در ارتباط با بازگشت مجدد عیسی مطرح شده بود، نوعی ادغام یا تلفیق آشکار وجود دارد. سوابق مختلف در یهود یا مسیحیت در باره‏ی شخصیت مهدی که برخی علما مطرح کرده‏اند همگی فاقد قطعیت هستند (مانند بازگشت الیاس نبی، افرایم مسیح، اصطلاح مسیح‏شناسی نسطوری تحت عنوان مَهدُیا که شاید به محمد اطلاق شده باشد)، با وجود این تأثیر غیرقابل انکار ایده‏های دینی در رابطه با شخصیتهای معاد شناختی و پیشگویانه اولیه بر جای مانده است. این میراث با حوادث واقعی تلفیق گردید و باعث شکل‏گیری خودآگاهی شیعه‏ی اولیه و ایجاد این مفاهیم توسط آنها گردید.
در جنبشهای گسترده‏تر شیعی طی سه قرن اول اسلام، عنوان مهدی مکررا به وسیله‏ی مدعیان مختلف از علویان به کار می‏رفت از قبیل محمد نفس زکیه از خاندان حسن که رهبری شورشی ناکام علیه منصور، خلیفه‏ی عباسی، در سال 758 را بر عهده داشت، یا مانند عبیداللّه بنیانگذار سلسله‏ی اسماعیلیه فاطمی در افریقای شمالی در سال 909؛ این عنوان به وسیله خلیفه عباسی المهدی (دوران حکومت 775 ـ 785) عنوانی حکومتی پذیرفته شد.
اگر چه نخست گروههای انقلابی که مثل قارچ از کیسانیه بیرون می‏آمدند این اصطلاح را به کار می‏بردند، جناح دیگری از شیعه که کمتر از آن گروهها رسمیت نداشتند و علویان حسینی (خاندان دوازده امام) مظهر آنها بودند، انتظار منجی آینده را محور تعالیم خود قراردادند. اما خاندان امامان حسینی در هیچ جنبش سیاسی علنا طرفدار عصر طلایی یا معتقد به ظهور مسیحا شرکت نداشتند و به نظر می‏رسد از کاربرد واژه‏ی مهدی به عنوان لقبی برای خود، خودداری می‏نمودند و در عوض به واژه‏ی امام یا قائم (“ایستاده”، کسی که قیام خواهد کرد)، یا هادی المهتدین (“راهنمای کسانی که به درستی هدایت شده‏اند”) اشاره می‏کردند. با توجه به این واقعیت که هر مدعی امامت که پیروان او اعتقاد به غیبت و بازگشت او داشتند، می‏توانست مهدی بالقوه یا بالفعل تلقی گردد. احتمالاً در این دوره‏ی اولیه، مفهوم امام و مهدی تا حدودی با هم، هم‏پوشی داشتند، گروههای افراطی شیعه در عراق تا اوایل قرن هشتم میلادی شاهد موجی از فعالیت دینی نظری بودند؛ ارتباط آنها با سنتهای قدیمی‏تر عرفانی، رهبانی، و تصوف، مبهم است اما پیامدهای مهمی برای شناخت آنها از امام و در نتیجه برای شخصیت مهدی در پی داشت. عقایدی در رابطه با معصوم بودن امام مهدی، دانش فوق طبیعی او، نحوه‏ی وجود معراجی او، قدرت شفاعت. بخشش گناه او، و عظمت و حقانیت آینده‏ی او به وجود آمد و سرانجام در بین بزرگترین جمعیت شیعه یعنی شیعه دوازده امامی، به عنوان جزء لازم شخصیت مهدی پذیرفته شد. این سلسله‏ی متوالی امامان در برابر تمایل گروههای رقیب برای “توقف” بر سر امامی خاص و انتظار ظهور مجدد او به عنوان مهدی و در برابر شاخه‏های فرعی شیعه که شماری از مدعیان مسیحایی را در بر می‏گرفت که ویژگی پیش‏گویی‏گرایی شیعه افراطی بود تا زمان رحلت امام یازدهم، حسن عسکری، در سال 874، مقاومت نمودند. سپس اعلام کردند که پسر این امام، زنده اما غایب است و تا زمان بازگشت قریب الوقوع او، ارتباط با او از طریق مجموعه‏ای از نمایندگان (چهار نائب در زمان غیبت صغری) امکان‏پذیر بود. پس از سال 941، فقهای دانشمند و برجسته‏ی شیعه‏ی دوازده امامی غیبت کامل امام دوازدهم یا امام غایب تحت عنوان مهدی را تا زمان بازگشت او در آخرالزمان پذیرفتند، به این ترتیب دوره‏ی غیبت کبری آغاز شد که هنوز هم ادامه دارد. این تصمیم بیانگر انتخاب موضع شیعه افراطی در باره‏ی مهدی بود که خاندان حسین قبلاً آن را رد کرده بودند، اما هم اکنون بر بسط تصویری معنوی‏تر از مهدی بر اساس اعتقاد به یک شخص رهایی‏بخش تأکید داشتند. این اعتقاد با آداب خاص عبادی و دینی که خاص شیعه‏ی دوازده امامی بود تقویت شد و با الهیات خاص آنها در مورد عدم توارث، شهادت و رنج صالحین رواج یافت. [به مدخل آیین شیعه مراجعه کنید.] شخصیت مهدی در تاریخ. ویژگیهای اصلی اسطوره مهدی از زمان نخستین ظهور آن تغییر محسوسی نکرده است. مهدی در زمان هرج و مرج و آشوب قبل از آخر الزمان ظهور خواهد کرد، زمانی که مشخصه‏ی آن اغتشاش و تفرقه (در عربی گفته می‏شود فتنه، که تحت اللفظی به معنی “امتحان”، “اختلاف” است) است که نشانه‏ی امتحان نهایی انسانها به وسیله‏ی خداوند است، و شورشها یا فتنه‏انگیزیها (ملاحم) باعث شقاق و اختلاف می‏گردد. این دوره‏ی طولانی تباهی اجتماعی و سیاسی منجر به تسلط شرارت، دروغ و بی‏عدالتی در حوزه‏های اجتماعی و طبیعی می‏شود. این آشفتگی به عنوان آزمایش خلوص مؤمنینی که باقی می‏مانند محسوب می‏شود. در مرحله‏ی نهایی این فرایند، مهدی بار دیگر ظهور خواهد کرد تا دوره‏ی جدیدی از احیا را به وجود آورد و صحت وحی الهی را بار دیگر اثبات نماید. این امر با احیای عدالت سابق از طریق تأسیس مجدد دین و جامعه‏ی اسلامی انعطاف‏پذیر (یعنی شکلی از حکومت) در یک عصر طلایی کوتاه مدت میانی، تحقق خواهد یافت. برخی شرح‏ها بازگشت او را در روز عاشورا، دهم محرم، به مکه می‏دانند که از آنجا به کوفه می‏رود تا به همراهی ارتشی از مؤمنین خشم و عقاب الهی را تحقق بخشد؛ پیش از رحلت یا کمک سپاهی فرشته‏خو و به یاری عیسی که بازگشته است، به مدت هفت یا هفتاد سال حکومت خواهد کرد.
در رهبری جاذبه‏مند آیین شیعه، هویت مهدی (اگر چه غایب است) شناخته شده است، و فقط زمان بازگشت او معلوم نیست، زیرا اعتقاد به مهدی عبارت است از بازگشت امام غایب یا صاحب الزمان، اما برخی مسلمانان سنی می‏گویند هیچ کس نمی‏تواند هویت مهدی را بشناسد تا اینکه او عملاً ظهور نماید و مطالبات خود را اعلام نماید، حال آنکه دیگران نقش مهدی را فقط تا حد عیسی محدود می‏کنند. او مانند انسانی عادی ظهور می‏کند که کار او مانند یک اصلاح‏گر یا فاتح است. اگر چه برخی از سنّی‏ها قبول دارند که مهدی در خفاست، اما این غیبت را فوق طبیعی نمی‏دانند. گاه متکلمین سنی کل اعتقاد به مهدی را با چنان احتیاط و تردیدی مورد توجه قرار می‏دهند که عنوان یا نقش او را نادیده می‏گیرند و این روند، امروز جریان تجدید شده‏ای به خود گرفته است. دو مجموعه از چهار مجموعه اصلی روایی سنی، یعنی مجموعه‏ی بخاری و مسلم، هیچ اشاره‏ای به مهدی نکرده‏اند و غزالی (متوفی: 1111) متکلم بر جسته، در اثر ممتاز خود تحت عنوان احیاء علوم الدین هیچ بحثی از او به میان نیاورده، فقط به علائم الساعه در قرآن اشاره کرده است. اما سنی‏ها اعتقاد کلی مسلمانان به تجدید کننده یا اصلاح‏گر (مجدّد) را که در هر قرن در گوشه‏ای از جهان اسلام ظهور می‏کند و نقش او به عنوان احیاگر دین و تقویت جامعه تا حدودی مانند نقشی است که به مهدی واگذار شده است قبول دارند. اعتقاد به مهدی در قلوب توده‏های مسلمان زنده نگاه داشته شده است، به طوری که هنگام بروز مشکلی خاص بخاطر سلطه‏ی بیگانه یا بی‏ثباتی اجتماعی، این اعتقاد بلافاصله فعال می‏شود و مردم بازگشت قریب الوقوع او را برای اصلاح تاریخ انتظار می‏کشند. گرایش دیرینه و ریشه دار به تصور نبوت به عنوان تاریخ پیشگوئی شده و تصور تاریخ به عنوان نبوت تحقق یافته، و مجموعه اسطوره‏های انباشته شده پیرامون مهدی، توأم با آرمانی ساختن تاریخ آغازین جامعه اسلامی به عنوان الگوی نخستین برای ماجرای مقدس آخرالزمان که در وجدان مسلمانان جای داده شده است، باعث شد مفهوم مهدی که در بین سنی‏ها به طور ناقص تعریف شده بود، با موقعیت موجود هماهنگ گردد، یا طوری تنظیم گردد که یک داوطلب مناسب بتواند خود را مهدی منتظَر اعلام کند.
موارد بسیاری در تاریخ اسلام در خصوص مدعیان مهدی وجود دارد که بر آن بوده‏اند تا نظم سیاسی موجود را به چالش کشیده، به زور سلاح آن را سرنگون کنند. جنبش‏های مهدی به ندرت توانسته‏اند به موفقیت سیاسی واقعی دست یابند، جز آنکه توانسته‏اند پایه‏ای را براساس وفاداریهای قبیله‏ای موجود، بر اساس مفهوم روستایی یا اندکی شهری از خلع ید یا واگذاری، یا بر اساس الگوهایی از مخالفت اجتماعی ـ سیاسی بنیان نهند. چند عامل در ظهور شخصیتهای الهام گرفته از مسیحا دخالت داشته است. سنت اعتقاد به عصر طلائی به عنوان ابزاری مناسب برای مخالفت اجتماعی و مخالفت دینی از همان ابتدا در تاریخ اسلام وجود داشته است. عامل دیگر که هنوز نیز بسیار مؤثر است، وضعیت پویا و به لحاظ معنوی ستیزه‏جوی آگاهی و ایدئولوژی اسلامی توأم با تعریف خود به عنوان نظام نجات‏بخش جهان شمول و نهایی است. به طور کلی، جنبشهای موفق، سه مرحله‏ی متوالی را پشت‏سر می‏گذارند: (1) ابتدا، تبلیغ وسیع نوعی احیاگری اسلامی با هدف کسب حمایت در میان افراد ناراضی و محروم؛ (2) ایجاد سازمانی نظامی برای انجام تبلیغات مربوط به مطالبات آن و ریسکهای نظامی به وسیله‏ی افزایش طرفداران؛ و (3) ظهور یک دولت سرزمینی که آرمانهای دینی آن به تدریج کهنه می‏شود.
ابن تومارت(3) (متوفی 1130) که کار خود را به عنوان یک اصلاح‏گر اخلاقی آغاز کرد، امپراطوری المُهاد(4) را بنیان نهاد که در اوج خود در سراسر افریقای شمالی گسترش یافت، یعنی از منطقه‏ای که هم اکنون مراکش و فز(5) در مغرب تا تونس وتری پولیتانیا را در بر می‏گیرد. ادعای مهدی بودن او علاوه بر ادعای برخورداری از اصل و نسب علوی و دارا بودن نشانه‏های مشروعیت علویان از قبیل شمشیر پیامبر،با اعتقادات کلامی سرسختانه سنی و ریاضت شدید همراه بود. برداشت او از مهدی و خلیفه حاکی از تأکید بر معصوم بودن حاکم بود، خصوصیتی که معمولاً در دیدگاههای سنی پیرامون خلافت وجود ندارد اما در امامت شیعی ضرورت دارد.
با آغاز قرن قبل از هزاره‏ی اول در اسلام، پیشگویی‏ها در باره‏ی مهدی اهمیت خاصی یافت. از جمله شخصیتهای مختلفی که در این زمینه اهمیت یافته‏اند می‏توان به معلم صوفی، سید محمد نوربخش، اشاره کرد که رهبری جنبش مهدی‏گرا دربدخشان (ایران) و سپس عراق را به عهده داشت، همچنین چند مبلغ اصلاح‏گر برجسته در هند مسلمان، از جمله میرسید محمد جانپوری (متوفی: 1505 در بلوچستان)، و [جنبش] مهدویت هندوستان که در اصل گروهی رعیت سنی بسیار مقدس مآب متشکل از زاهدان ستیزه‏جو بودند که با رهبران دینی رسمی دربارها مخالف بودند. رهبر آنها شیخ علائی به خاطر خودداری از رها کردن ادعای مهدی‏گرائی تا حد مرگ مورد شکنجه قرار گرفت. در حوزه‏ی ترکیه ـ ایران، این منطقه شاهد آشوبهای عمده‏ای بود که منجر به اختصاص موفقیت‏آمیز ایدئولوژی مهدی به رهبران قبیله به ویژه ظهور سلسله‏ی صفوی در ایران در آغاز قرن شانزدهم، تحت حکومت شاه اسماعیل گردید که خود را مهدی اعلام نموده بود.
سرزندگی و قدرت میراث مهدی در اسلام با مهدی سودان، محمد احمد ابن عبداللّه، نمود بسیار چشمگیری یافت. جنبش او به نام مهدیه، در دو دهه‏ی آخر قرن نوزدهم به سرعت سودان وابسته به ساکنان دره‏ی نیل را فرا گرفت و به میزان زیادی باعث شد که سودان به عنوان یک دولت ـ ملت در قرن بیستم ظاهر شود. در ماه ژوئن 1881 این مرد مقدس و برجسته‏ی سودانی مهدی بودن خود را علنا در جزیره‏ی آبا(6) اعلام کرد و طی مدت نسبتا کوتاهی جنبش او سودان را به حکومتی اسلامی و سپس پادشاهی اسلامی تبدیل کرد که از زمان فوت مهدی در سال 1885 تا زمان فروپاشی آن در سال 1898 ـ 1899، تحت حکومت قائم مقام ارشد و جانشین موقت او، خلیفه عبداللّه، بوده است. مهدیه آخرین طغیان در میان مجموعه جنبشهای بزرگ معنوی با ماهیت احیاگرایانه سنی بود که به حکومتهای پادشاهی دینی تبدیل شد: و هابیه در عربستان، جنبش فالبه(7) توسط شهّو عثمان دان فودیو(8) در سوکوتو(9)، و سنوسیه(10) در سیرنایکا(11). انجمن صوفی سنوسی از پیوندهای میراث مهدی بهره‏برداری کرد و عنوان مهدی به رهبر آن اطلاق گردید؛ با این حال، مهدی سودانی که به طور کامل دارای شخصیت مهدی‏گرا بود، آگاهانه کوشید شرایط فرضی جامعه‏ی اصیل “محمدی” و همچنین رسالت پیامبر اسلام را باز آفرینی کند. ویژگی تا حدودی زاهدانه و تا حدودی کمونیستی جنبش او با اشاراتی به مجموعه اسطوره‏های عصر طلایی تقویت گردید، از قبیل ادعای او مبنی برداشتن شمشیر پیامبر، موضوعی که شیعه اولیه آن را نماد مسیحایی مشروعیت و اقتدار دانسته است. [به مدخل وهابیه؛ جهاد؛ و زندگینامه‏های دان فودیو و محمد احمد مراجعه کنید.] در ایران، جنبش مهم باب، “زمینه‏ساز” مهدی، به رهبری سید علی‏محمد شیرازی (که در سال 1850 اعلام شد) با نشان دادن اینکه میراث مهدی، علی‏رغم سکوت سیاسی حاکم بر مقامات بلند پایه دینی شیعه، هنوز برای برخی شیعیان راه حل معتبری است، آسودگی خاطر شیعه‏ی دوازده امامی را به هم ریخت. جنبش بابی تا اوائل قرن بیستم منجر به ایجاد دین بهایی به عنوان یک دین جداگانه گردید. [به مدخل باب‏ها و بهائی‏ها مراجعه کنید.] اگر بیشتر به طرف شرق برویم، در پنجاب، میرزا غلام احمد قادیانی (متوفی 1908) را می‏بینم که جنبش احمدیه را بنیان نهاد و مدعی شد که نقش مهدی را بر عهده دارد و پیروان او در پاکستان و غرب اروپا، حتی در اواخر قرن بیستم به تبلیغ او ادامه می‏دادند. آموزه‏های احمد در اصل یا اصول اسلام سنی مطابقت دارد اما ابزار خشونت یا هر گونه ادعای سیاسی را نفی می‏کند. خود مهدی تجسم عیسی و محمد تلقی می‏شود، و در عین حال تجسم کریشنا، دومین مسیح یا مسیح موعود است. [به مدخل احمدیه نیز مراجعه کنید.] میراث مهدی. بیشتر آنچه که در باره‏ی مهدی گفته می‏شود در مقولاتی بجز ایده‏های انتزاعی واقع می‏شود. افسانه‏های مربوط به نقش، شخصیت، اعمال و قدرت او گفتمانی عینی و اغلب روایی است که باید آن را در بافت حیات دینی و معنوی مسلمانان درک کرد. در عین حال، حوزه‏های اجتماعی و سیاسی جامعه را نمی‏توان از مجموعه اسطوره‏های مربوط به مهدی تفکیک نمود. جریانهای احیاگر و آرمانگرای افراطی در مسیحاگرایی اسلامی یکدیگر را تقویت می‏کنند و کشمکشی که اسطوره مهدی بین این دو جهت ایجاد می‏کند، تبیین می‏کند که چگونه می‏تواند یا طغیانی فجیع و پیامبرگونه در تاریخ ایجاد کند یا باعث “خنثی سازی” نظری و حتی عرفانی آرمانهای مربوط به عصر طلایی گردد.
شخصیت مهدی در احیای رهبری متعصب یا نا بهنگام، در بسیج توده‏هایی که به خاطر مصادره اموالشان یا بی‏توجهی اجتماعی سرکوب شده یا تحت فشار سلطه‏ی بیگانه بوده‏اند و در ارائه پشتوانه‏ی ایدئولوژیکی و دینی برای کمک به مؤمنین در مقابله‏ی خلاق با واقعیتهای تاریخی خود، نقشی اسطوره‏ای داشته است. شکلهای دیگر این اسطوره که بیشتر پیامبر گونه و ستیزه‏جو بوده است به سمت تحول انقلابی تاریخی گرایش داشته، به لحاظ تاریخی اهمیت بیشتری دارد. سازگاری بدعت و مهدویت در اسلام تصادفی نیست و ایده‏های ظاهرا “بدعت‏گذارانه” به عنوان عوامل ذاتی، در واقع نقشی معقول و موجه در تاریخ اسلام داشته‏اند. نیروهای حیاتی که در شخصیت مهدی نهفته است، حتی زمانی که حافظ کشمکش سازنده‏ی موجود در تفاسیر متناقض از وحی هستند، به طور بالقوه آشفته و ویرانگرند. امروزه استفاده از این میراث همچنان ادامه دارد و هنوز به بیم‏ها و امیدهای مسلمانان دامن می‏زند، چه در احیای عظیم شیعه که هم اکنون در ایران و لبنان جریان دارد چه در بین رهبران بنیادگرای عرب که بر اصلاح و اسلامی کردن حکومت و جامعه پافشاری می‏کنند.
[به معادشناسی، مقاله‏ای پیرامون معادشناسی اسلامی؛ نبوت؛ و مدرنیسم، مقاله‏ای پیرامون مدرنیسم اسلامی مراجعه کنید.]

کتاب شناسی
هیچ مطالعه‏ی جامعی در خصوص کل موضعات مربوط به مهدی و نهضتهای تاریخی وجود ندارد. یک آشنایی کلی “در مهدی” اثر کریستین اسنوک هارگرونژه در Versprede Geschriften (بُن(12)، 1923). جلد 1، صص 81 ـ 147 ارایه شده است؛ نظر یک مسلمان آگاه در سده‏های میانی نیز در مقدمه‏ی ابن خلدون به نام درآمدی بر تاریخ، ترجمه‏ی فرانز روزنتال(13) (لندن، 1985)، جلد 2، صص 232 ـ 156 آمده است.
مطالعات مهم پیرامون ظهور اولیه، سابقه، و توسعه‏ی ایده‏ی مهدی در نهضتهای شیعه عبارتند از اثر ژان اولاف بلیچ فلدت(14) تحت عنوان آغاز مهدویت (لیدن(15)، 1985)، و اثر اِی.اِی. ساشادینا(16) تحت عنوان مهدویت در اسلام: ایده مهدی در شیعه‏ی دوازده امامی (آبانی، 1981). جهت اطلاع از آغاز انقلاب عباسی می‏توان به اثر موسی شارون تحت عنوان عناوین سیاه شرق: دوره‏ی تکوین یک شورش (بیت المقدس؛ 1983) مراجعه کرد. تحقیق ادگارد بلوکه(17) تحت عنوان Le messiarusme dans lheterodoxie musulmane (پاریس، 1903) نیز در رابطه با نهضتهای افراطی شیعه مفید است، اگر چه باید با دقت آن را مطالعه کرد.
روند کلی سنت دوازده امامی در خصوص مهدی و آثار عرفانی آن را می‏توان در اثر شیخ مفید تحت عنوان کتاب الارشاد: کتاب راهنمای زندگی دوازده امام، ترجمه‏ی آی. کی. اِی. هاوارد (لندن، 1981)، صص. 554 ـ 524؛ در اثر هانری کوربن(18) تحت عنوان پیرامون اسلام ایرانی: ابعاد معنویات در فلسفه، جلد 1،Le Shiisme duodecimain (پاریس، 1971)، فصل 2، 6 و 7؛ و در مقلات کوربن در شماره 28 (1959) و شماره 32 (1968) یافت. تجربه‏ی مهدویت در شیعه‏ی اسماعیلیه به وسیله‏ی پی. جی. واتیکیوتیس(19) نظریه فاطمیون در باب دولت (لاهور، 1975)، دیوید برایر(20) در ریشه‏های دین دروز”، در اسلام 52 (1975): 85 ـ 47، 262 ـ 239، و 53 (1976): 27 ـ 5؛ و مارشال جی. اس هاجسون(21) در نظام حشاشین [فدائیان حسن صباح] نزاع اسماعیلیان نزاری الویه در برابر جهان اسلام (1955؛ چاپ مجدد، نیویورک، 1980) بررسی شده است. در خصوص مدعیان مهدویت در هند در قرون شانزدهم و هفدهم ارزیابی مختصری به وسیله‏ی اس. ای. اِ رزوی(22) در نهضتهای احیاگر مسلمان در شمال هند ارائه شده است (آگرا، 1965)؛ در خصوص احمدیه، به اثر اسپنسر لاوان(23) تحت عنوان نهضت احمدیه: تاریخ و دورنما (دهلی نو، 1974) مراجعه کنید.
تحقیق خوبی در خصوص ابعاد مختلف مهدویت و ائتلافهای صوفی ـ شیعه پس از دوره‏ی مغول به وسیله‏ی میشل ام. مازوئی(24)، تحت عنوان ریشه‏های صفویه: شیعه، صوفی‏گری و غُلات(25) (ویزبادان(26)، 1972) انجام شده است. در خصوص باب و ایران در قرن نوزدهم، به اثر ادوارد جی. براون(27) تحت عنوان مطالبی در خصوص مطالعه‏ی دین بابیه (کمبریج، 1918) و اثر ای. اِل. اِم. نیکولاس(28) تحت عنوان سید علی‏محمد، ملقب به باب (پاریس، 1905) مراجعه کنید.
———————————————-

پی نوشت
1. در متن انگلیسی اَشرات الساعه (ashrat alsaah) آمده است. [مترجم] .citecoD .2
.tramuT nbI .3
.dahomlA .4
.zeF .5
.abA .6
.ebluF .7
.oidoF naD namusu uhehS .8
otokoS .9= )م‏جرتم( ه‏برجین ی‏برغ ل‏امش رد ی‏روشک
.hayisunaS .10
acianeryC .11 = )م‏جرتم( ی‏بیل روشک ی‏قرش ل‏امش رد ی‏روشک
.nnoB .12
.lahtnesoR znarF .13
.ejnorgruH kcuonS naaitsirhC .14
.nedieL .15
.anidehcaS .A .A .16
.ehcolB dragdE .17
.nibroC yrneH .18
.sitoikitaV .J .P .19
.reyrB divaD .20
.nosgdoH .S.G llahsraM .21
.ivziR .A .A .S .22
.navaL recnepS .23
.iuozzaM .M lehciM .24
.taluG .25
.nedabseiW .26
.enworB.G drawdE .27
.salociN M .L .A .28
.WORC .S SALGUOD .29
:ترجمه: بهروز جندقی
سایت انتظار

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید