نویسنده: ابراهیم فیاض
1- زن شریک جنسی وعاطفی مرد است، فهم معرفتی زن فهم معرفتی نیمی از جوامع انسانی است و معرفت شناسی زن بدون معرفت شناسی مرد ممکن نیست. چون تا بوده زن و مرد با هم بوده اند و ذهن و معرفت و تفکر زن با مرد شکل گرفته و بر عکس. پس معرفت شناسی زن بدون معرفت شناسی مرد ممکن نیست.
2 – زن و مرد از باب قابل و فاعل، مکمل یکدیگر می باشند(حسن التبعل) اگر بخواهیم مرد و زن را تقلیل به انسان بدهیم و وجه جنسیت آن دو نادیده گرفته شود یک نوع نگاه اومانیستی به زن است که زن و مرد را یک انسان صاحب سوژه می داند پس یک نوع «فردیت ذهنی» برای آن دو قائل می شود و برای زن و مرد دوگانگی فکری و معرفتی ترسیم می کند.
3 – دو گانگی فکری که برای زن و مرد ترسیم می شود سبب دو گانگی اجتماعی جامعه انسانی می شود که گاهی به سلطه مرد بر زن خواهد انجامید و مرد سوژه می شود زن ابژه(مثل مدرنیسم) و گاهی زن سوژه می شود و مرد ابژه(مثل پسامدرنیسم) پس زندگی اجتماعی غربی صحنه تعارض زن و مرد بوده است و می توان تاریخ تفکر اجتماعی غربی را این گونه ترسیم کرد.
4 آنچه تاریخ سنتهای اجتماعی بشری به ما نشان داده این است که یک نوع معرفت شناسی میان ذهنیتی بر روابط زن و مرد حاکم می باشد و این تعامل، زندگی بشری را صورت و شکل بخشیده است. در زمانی که انسان شکار و گرد آوری غذا می کرد اقتصاد مردانه بود و زن زندگی درونی بشر آن روز یعنی مسکن را شکل می داده است.
5 – زمانی که زن توانست به اهلی کردن حیوانات بپردازد و دامداری را به وجود آورد زندگی انسانی از کوچ ناشی از شکار به کوچ ناشی از دامداری برای چراگاه تبدیل شد، امور دامداری مثل شیر دوشیدن و تولید لبنی به عهده زنان بود، پس زندگی دامداری نیز یک امر مشارکتی بود.
6 – با کشت دانه های گیاهی توسط زنان، کشاورزی شروع شد. با کشاورزی زندگی کوچ نشینی به یکجا نشینی تبدیل شد و سپس شهرنشینی به وجود آمد. پس شهرنشینی یا تمدن یک امر زنانه است و زنان بودند که یکجا نشینی را برای بشر به ارمغان آوردند.(جمله مشهور مردم شناسان این است که اگر زنان نبودند هنوز مردان بر سر درختها زندگی می کردند)
7 – در شهر و قبل از آن، عرفان، وجه غالب مذهبی جوامع انسانی بوده است و عرفان یک مذهب زنانه بوده، چرا که در عرفان، مبنا بر اساس یک «قابلیت فعال» است که در وجود زنانه تجلی می یابد. استعاره خدای عرفانی، یک زن است(مثل خدای حافظ) که از آن به خدای رحمانی نیز یاد می شود. و بعد از هبوط آدم و نزول وحی صفت رحیمیت خداوندی تجلی می یابد.
8 – در تاریخ مذهب، خدایانی که به گونه ای شرک آلود ترسیم شده اند( مثل بتها) زنانه طراحی شده اند مثل لات و منی و عزی یا خدایان امروز هندو. چرا که خدای زنانه، خدای جمال و خدای زیبایی هاست یعنی انسان خدایی را می پرستد که خود را ساخته است. و آن را با زیبائی شناسی خودش، خلق کرده است.
9 – انسانها در شهرها که زندگی می کنند تکثرها و کثرتها را نظاره گرند. به همین دلیل شرک آلود می شوند(از بعد معرفتی) و سپس در این فضای شرک آلود به گناه می پردازند پس در شهرها فضای شرک آلود با اعمال گناه آمیز همراه می شود (در قرآن بارها این نکته بیان شده است) و انسانها همه اینها را در بت های خود و معابدشان تجلی می دادند(معابد فسادانگیز مشرکان که در قرآن از آنها یاد شده است).
10 – همه اینها از سوژه شدن انسان یا «تکیه مطلق بر عقل خود بنیاد» در تمدنها رخ می دهد که غالبا بر اثر حاکم شدن جنسیت زن یا مرد رخ می دهد یا زنها دارای هویت جداگانه از مرد و مردها یک هویت جداگانه از زن می شود و سپس بر اساس این هویت زنانه و یا مردانه غریزه های خود را ارضا ء می کنند و در این ارضاء از ذهن خود کمک می گیرند (ego) و سعی می کنند که قواعد و قوانین اجتماعی را با این ارضاء همراه کنند و فساد و منکر را به گونه قواعد اجتماعی، وضع و آ، را هنجارمند کنند.(super ego)
11 – در انتها و اوج تمدنها، غریزه طلبی محور اجتماعی واقع می شود لذت طلبی بر اخلاقیات یک تمدن حاکم می شود و این نیز در روابط زن و مرد تاثیر می گذارد؛ یعنی به جای تنظیم روابط جنسی بین مرد و زن به طرف لذت طلبی جنسی فردی(چه زن و مرد) می روندو اینجاست که همجنس گرایی در اواخر تمدنها به وجود می آید و رواج می یابد و قاعده مند می شود چون اوج لذت طلبی فردی، همجنس گرایی می باشند(مثل حقوق بشر)
12 – سوژه گرایی فلسفه یونان به همجنس گرایی کشانده شد(تاریخ آکادمی یونان در نگاشته های تاریخی، شاهد بر این کلام است) به همین دلیل فلسفه غربی را ضد زن دانسته اند (برعکس عرفان شرقی کلما زاد فی الایمان زاد فی حب الشاء) که اختلال در روابط اجتماعی در سطح کلان تمدنی را سبب شده است.
زن مکمل مرد در اجتماع می باشد نه متضاد با او و شاید این نکته را در نهضت کربلا بایستی دید، جنگ مردانه و نقش معناسازی و تبلیغی زنانه پس از آن.