نویسنده:محمد صحّتى سردرودى
«هل من ناصرٍ ینصرنى»
براى این سخن بسیار مشهور نیز که به امام حسین(علیه السلام) نسبت داده مىشود، سند و مدرکى یافته نشد. معنا و مفهوم سخن، چنان مىنماید که روضهخوانان براى گریاندن مردم آن را از زبان امام حسین(علیه السلام) ساخته و پرداختهاند. اما سخنان مشابه و هم معنایى که در توجیه آن نقل مىشود نیز در منابع مستند و قابل قبول یافته نشده است.(17) با اعتماد به کتابهاى که به کوشش معاصران و یا متأخّران نوشته شده است، هرگز نمىتوان این شعار را به عنوان حدیث یا روایت پذیرفت.
تفسیر «کهیعص»
کلمه فوق از کلمات مقطّعه قرآن، و پس از آیه شریف بسم الله الرحمن الرحیم، دومین آیه از سوره مریم است. در تفسیر و تأویل این کلمه روایتى آوردهاند که حتى در کتابهاى بسیار قدیمى هم دیده مىشود.(18) این منابع مىنویسند:
… راوى مىگوید: به امام زمان (علیه السّلام) عرض کردم: اى پسر رسول خدا، مرا از تأویل کهیعص آگاه ساز. امام – به ادعاى راوى – فرمود: این حروف از اخبار غیبى است که خداوند بنده خویشْ زکریا را از آن آگاه ساخته و سپس آن را براى محمد (صلی الله علیه واله) بیان کرده است. [اطلاع زکریا از این اخبار] به این سبب بود که وى از پروردگار خویش خواست تا نامهاى پنج تن را به او بیاموزد. پس جبرئیل بر او نازل شد و آنها را به وى آموخت و [از آن پس] هرگاه زکریا، محمد، على، فاطمه و حسن را یاد مىکرد، اندوه او برطرف و گرفتارىاش حل مىشد و هرگاه از حسین یاد مىکرد، گریه گلوى او را مىگرفت و نفسش مىبرید. روزى گفت: خداوندا، مرا چه مىشود که هرگاه چهارتن از آنان را یاد مىکنم، با نام آنان اندوهم برطرف مىشود، اما وقتى از حسین یاد مىکنم، از چشمانم اشک فرو مىریزد و اندوه و درد مرا فرا مىگیرد؟
در این هنگام خداوند او را از ماجراى حسین(علیه السلام) آگاه کرد و فرمود: کهیعص ؛ کافِ آن یعنى کربلا،هاى آن یعنى هلاکتِ عترتِ [رسول] ؛ یاى آن یعنى یزید بن معاویه که به حسین ستم کرد ؛ عین آن عطش و تشنگى حسین ؛ و صاد آن صبر اوست…(19)
محقق منتقد، شیخ محمدتقى شوشترى که بیشتر با اثر بزرگ خود در علم رجال، یعنى قاموس الرجال، شناخته مىشود. در دیگر اثر پربار و گرانسنگ خود، الاخبار الدخیله، بخشى را با عنوان «الباب الثانى فی الاحادیث الموضوعه» (باب دوم در احادیث جعل شده و موضوع) باز کرده و اولین حدیث موضوعى که آورده، همین حدیث مورد بحث و طولانى است که از کمال الدین شیخ صدوق نقل کرده است. محقق شوشترى بحثهاى مفصلى را در نقد و رد این خبر مطرح کرده و نُه صفحه از کتاب الاخبار الدخیله را (ص 96 – 104)، به انتقاد از این خبر اختصاص داده است.
محقق شوشترى در مورد قسمت یاد شده (تفسیر کهیعص) نیز شش حدیث دیگر – که از قضا سه حدیث آن در آثار دیگر شیخ صدوق هم آمده – روایت کرده که همگى حاکى از این است که کهیعص از اسماى مقطّعه خداست. از جمله آن احادیث، این روایت از کتاب وقعه صفّین است که: «امام على (علیه السلام) در هنگامه جنگ و جهاد خدا را با عبارتِ «یا کهیعص» مىخواند.»(20)
یکى دیگر از پژوهشگران نیز در این باره مىنویسد:
روایت مزبور دربر دارنده امور نامأنوسى از این قبیل [تفسیر کهیعص به کربلا] است که باید در آن تأمل ورزید. هرچند آنچه از این روایت نقل کردیم در غرابت و نامأنوسى و شگفتانگیزى، کمتر از آنچه واگذاشتیم نیست…
اما تفسیرى که در روایت فوق در مورد «کهیعص» وجود دارد، با اخبار و روایات فراوان دیگرى که در تفسیر این حروف آمده است، منافات دارد. از جمله در برخى از این روایات آمده است که مراد از این کلمه، آن است که خداوندْ کافى، هادى، والى، عالم و در وعده خویش صادق است.(21)
نویسنده پس از آنکه چندین روایت دیگر را نیز در تفسیر کهیعص نقل مىکند – که همگى با روایت مورد بحث در تعارض و تناقض است – ، در ادامه مىنویسد:
افزون بر همه اینها، سند روایت فوق مشتمل بر برخى راویان متهم به دروغپردازى در حدیث است که محمد بن بحر شیبانى از جمله آنان به شمار مىآید و درباره او گفتهاند که وى از قائلان به تفویض و غالیان و از کسانى بود که در نقل حدیث به راویان ضعیف اعتماد مىکرد….(22)
استاد علىاکبر غفارى، مصححِ کتاب کمالالدین نیز در ذیل روایت مورد بحث مىنویسد:
رجال سند این روایت، بعضى مجهولالحال و برخى دیگر مهمل هستند، و متن روایت هم متضمن حرفهاى غریبى است که بعید است از معصوم(علیه السلام) صادر شده باشند، و شامل احکامى است که مخالف احکامِ به صورت صحیح رسیده از امامان معصوم(علیه السلام) است. اضافه بر همه اینها باید گفت واسطه میان صدوق و سعد بن عبدالله (کسى که این خبر از زبان او روایت شده) در همه کتابهایش یک نفر، پدرش یا محمد بن حسن است و این براى پژوهشگرى که در کتابها و مشیخه صدوق تحقیق کرده باشد مسلّم است با این حال چگونه است که در خبر مورد بحث میان صدوق و سعد، پنج واسطه است؟!(23) استاد غفارى در چند مورد دیگر نیز انتقادهایى بر این خبر وارد مىکند؛(24) از جمله در جایى مىنویسد: «در حاشیه کتاب بحارالأنوار نیز چندین ایراد بر این خبر وارد شده که با جمله – فیه غرابه – شروع مىشود…»(25)
افزون بر همه این اشکالهاى به جا و وارد، اشکال دیگرى نیز در متن خبر مورد بحث دیده مىشود که دانشوران یادآورى نکردهاند و آن، تحریف بزرگى است که این خبر در متن خود دارد و به صراحت در تفسیر حرفِ «هأ» از حروف کهیعص مىگوید که «هأ، یعنى هلاکت عترت!»
پر واضح است که سازندگان این روایت خواستهاند شهادت عترت رسول خدا(صلی الله علیه واله) و فرزندان على(علیه السلام)، به ویژه شهادت امام حسین(علیه السلام)، را – که صحبت در تفسیر حروف یاد شده، درباره عاشورا و کربلاى اوست – هلاکت بنامند. تردیدى نیست که هلاکت خواندن شهادت، آن هم شهادت شهداى کربلا و سیدالشهدا(علیه السلام) تحریفى بزرگ و بسیار ناجوانمردانه است.
تحریفى در متن یک خبر
نوشتهاند که مردى از قبیله بنىتمیم که عبدالله بن حوزه نامیده مىشد، روز عاشورا سوار بر اسب بهسوى سپاهیان امام حسین(علیه السلام) تاخت. یاران امام (علیه السلام) به او نهیب زدند که: مادرت در عزایت بنشیند! کجا مىتازى؟ او گفت: «إنّى اَقْدمُ عَلى رَبٍّ رَحیمٍ وَشفیعٍ مُطاعٍ.»، امام حسین(علیه السلام) از یارانش پرسید: این کیست، گفتند: این، ابن حوزه است. امام(علیه السلام) گفت: بار پروردگارا، وى را به آتش انداز! عبدالله بن حوزه که از نفرین امام حسین(علیه السلام) عصبانى شده بود، به اسب خود نهیب زد، اما اسبش رم کرد و او را سرنگون ساخت.
بعد درحالىکه پاى چپش در رکاب اسب گیر کرده بود و پاى راستش رو به بالا در هوا سرگردان بود، اسب وى را مىکشید. در این هنگام، مسلم بن عوسجه به او نزدیک شد و پاى راستش را با شمشیر قطع کرد و با این حال، اسب او را به این سو و آن سو مىکشید تا سرش را آن قدر به سنگها و درختها کوبید که او را کشت و خداى سبحان به زودى روحش را به آتش کشید.(26)
حال با توجه به منابع و متون دیگر معلوم مىشود که در این خبر تحریفى روى داده و جمله «انّى اقدم على ربّ رحیم و شفیع مطاع» از سخنان امام حسین(علیه السلام) است که به اشتباه – از سوى نسخه برداران در هنگام استنساخ و یا هر کس دیگر – به عبدالله بن حوزه نسبت داده شده است ؛ چرا که هیچ تناسبى ندارد که آن مرد جسور و گمراه در آن شرایط بدون هیچ گونه مناسبتى این سخن را گفته باشد. صحیح باید همان گونه باشد که در منابع و متون دیگر، به این ترتیب آمده است:
مردى از لشکر عمر سعد بهسوى امام (علیه السلام) آمد و گفت: حسین کجاست؟ امام حسین(علیه السلام) گفت: من اینجا هستم، آن مرد گفت: تو را به آتش مژده مىدهم[کنایه از اینکه تو به جهنم خواهى رفت]! امام حسین(علیه السلام) گفت: «کلاّ انّى اقدم على ربّ رحیم و شفیع مطاع… ؛ یعنى نه چنان است که تو مىپندارى، بلکه من بهسوى پروردگار رحیم و شفیع که اطاعت مىشود، مىروم….(27)
بقیه خبر هم با مختصر تفاوتى چنان است که گذشت. البته با ملاحظه منابع مختلف معلوم مىشود که علاوه بر تحریف یاد شده، تحریفات دیگرى نیز در پیرامون این خبر، بهویژه درباره نامهاى اشخاص، رخ داده است. علامه شوشترى در این مورد و نیز درباره نامها و اخبار چند شهید دیگر از شهداى کربلا بحث کرده و پرده از روى برخى تصحیفها و تحریفها برداشته است.(28)
در مورد زیارت عاشورا
در متن زیارت عاشورا، فقرهاى است که چنین خوانده مىشود: «اللّهم العن العصابه التى جاهدت الحسین.»(29) پیداست که در این عبارت تحریفى روى داده است و صورت صحیح عبارت باید یکى از دو شکل زیر باشد:
1 . «اللهم العن العصابه التى حاربت الحسین(علیه السلام)».(30)
2 . «اللهم العن العصابه التى جاحدت(31) الحسین(علیه السلام)»(32) زیرا احتمال دارد راوى زیارت و یا دیگران، هنگام شنیدن یا نوشتن و استنساخ کردن، دچار اشتباه شده باشند و عبارت صحیح «جاحدت» را به غلط «جاهدت» شنیده یا نوشته باشند.
اما احتمال بیشتر و نزدیک به واقع، همان صورت اول یعنى«حاربت» است که در روایت کامل الزیارات آمده است. کتاب شریف کامل الزیارات، نوشته فقیه و محدّث جلیلالقدر، ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه (متوفاى 367ق)، علاوه بر اینکه کتابى بسیار معتبر و مستند و مورد عنایت ویژه علماى شیعى است، قدیمىترین کتابى است که متن زیارت عاشورا را آورده است. و نویسنده آن از همه نویسندگانى که متن مورد بحث را به صورت «جاهدت» نوشتهاند، به زمان صدور روایت نزدیکتر بوده است ؛ زیرا در میان منابع قدیمى و متقدم، تنها کتاب مصباح المتهجد، نوشته شیخ طوسى (م461ق) است که عبارت را «جاهدت» آورده و مرحوم محدّث قمى در مفاتیح الجنان و دیگران نیز آن را از مصباح شیخ گرفتهاند. اما چنان که گذشت، ابن قولویه که یک قرن پیشتر از شیخ طوسى زندگى مىکرده، همان عبارت صحیح «حاربت» را روایت کرده است.
با توجه به مفهوم و معناى هر دو کلمه («حاربت» و «جاهدت)» نیز معلوم مىشود که حق، همان عبارتِ «حاربت» است و «جاهدت» به هیچ وجه نمىتواند صحیح باشد ؛ چرا که جنایتهاى دشمنان امام حسین(علیه السلام) را هرگز نمىتوان جهاد خواند و گفت که: «خدایا، آنها را که با امام حسین(علیه السلام) جهاد کردند لعنت کُن!»
به تصریح معجمهاى الفاظ قرآن و صحیفه سجادیه و نهجالبلاغه و متون معتبرى چون کُتُب اربعه، کلمه «جهاد» و «مجاهد» و دیگر مشتقات آن همیشه بارى از قداست را به دوش خود حمل کرده است و همهجا در موارد مثبت جنگ به کار برده شده است. جهاد و مجاهدت با آن بارِ قداستى که در متون دینى دارد، هرگز نمىتواند درباره دشمنان و کُشندگانِ سیدالشهدا(علیه السلام) به کار برده شود.
بىتردید جنایت آنان محاربه بود و جانیان عاشورا نیز محارب با خدا و رسول خدا(صلی الله علیه واله) و سید الشهدأ(علیه السلام) بودند. با دقت در عبارتهاى متن خودِ زیارت عاشورا نیز همین معنا – یعنى «حاربت» – دیده مىشود : «انّى سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم».
در متن زیارتى که از امام صادق(علیه السلام) براى روز عاشورا روایت شده است نیز همین معناىِ «حاربت» دیده مىشود. امام صادق(علیه السلام) پس از آنکه مقدماتى را براى زیارت امام حسین در عاشورا یادآورى مىکنند و به ویژه نماز خاصى را تعلیم مىدهند، مىگویند: در همان مصلاى خود توقف مىکنى و هفتاد بار مىگویى: «اللهمّ عذّب الذین حاربوا رُسُلک و شاقّوک، و عبدوا غیرک و…».(33)
کل یوم عاشورا و کلّ ارضٍ کربلا
برخى سخن فوق را بدون مدرک و مأخذ از زبان امام صادق(علیه السلام) نقل مىکنند.(34) ما نتوانستهایم براى این حدیث بسیار مشهور، مأخذ و مدرکى بیابیم، بلکه احادیث و راویتهاى چندى را در متون مستند و معتبر دیدیم که با این سخن، تعارض و تضادى آشکارا دارند. در اینجا چند نمونه از آنها را نقل مىکنیم:
1 . شیخ صدوق با آوردن اسناد و به نقل از مشایخ روایتى خویش روایت مىکند که امام صادق(علیه السلام)، هم به نقل از پدرش امام محمدباقر(علیه السلام) و هم به نقل از پدر بزرگش امام زینالعابدین(علیه السلام)، از امام حسن مجتبى(علیه السلام) روایت کرده است که آن حضرت در پیشگویى شهادت برادرش امام حسین(علیه السلام) به او گفت: «لا یوم کیومک یا أبا عبدالله؛ اى ابا عبدالله! هرگز روزى چون روز تو (عاشورا) نباشد».(35)
2 . شیخ صدوق در حدیث دیگرى به سند خویش از امام سجاد(علیه السلام) نقل مىکند که آن حضرت مىفرمود: «لا یوم کیوم الحسین(علیه السلام)؛ هرگز روزى مانند روز حسین (عاشورا) نباشد».(36)
3 . علامه حلى نیز به نقل از احمد بن یحیى بلاذرى (متوفاى 279ق)، صاحب کتاب انسابالاشراف، نقل مىکند که عبدالله بن عمر هم مىگفت: «لا یوم کیوم قتل الحسین».(37)
با این همه جاى بسى شگفتى است که آن سخن ساختگى (کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا) بدون دلیل و بىآنکه سند و مأخذى داشته باشد، همچنان پیوسته به امام صادق(علیه السلام) نسبت داده مىشود و شبانهروز از رسانههاى عمومى و در محافل مذهبى، تبلیغ و ترویج مىگردد و برخى حتى آن را با تفصیل بیشترى چنین نقل مىکنند که: کلّ یوم عاشورا، کلّ ارض کربلا، کلّ شهرٍ محرّم و کلّ فصل عزا.(38) غافل از اینکه این سخن را هرگز سندى و مدرکى، حتى به صورت مرسل و مقطوع یا ضعیف و سست هم نیست. چنان مىنماید که این عبارت، شعار یا شعرى از شاعرى وابسته به حزبى جنگ طلب باشد.
معنا و مفهوم این شعار به فرقه زیدیه یا کیسانیه و یا اسماعیلیه بیشتر برازنده است تا به مذهب عدل علوى، یا تشیع سبز حسنى و حسینى و سجادى. به نظر ما، این سخن نمىتواند با شیعه اثنا عشرى و مذهب جعفرى نسبتى داشته باشد. رئیس مذهب ما امام جعفر صادق(علیه السلام) است که بزرگترین شاخصه او همچون پدرش امام محمد باقر(علیه السلام) دانش و بحث و درس است. اصولاً در مذهب جعفرى و امامیه، امامت بیشتر به معناى هدایت است و امام بیش از هر چیز با علم و دانشش شناخته مىشود؛ برخلاف زیدیه که امام در میان آنها نخست با خون و شمشیر شناخته مىشود و به اعتقاد آنان، نخستین شرط و مهمترین امتیاز در امامت و امام، همانا قیام مسلحانه و «قائم بالسیف» بودنِ امام است. چنین به نظر مىرسد که این سخن ناسخته از زیدیه سرچشمه گرفته است که هر روز عاشورا و همه جا کربلاست.
به میان کشیدن این سخن که بالاخره هر روز، حق و باطل در تخاصم و تعارضاند نیز مغالطهاى بیش نیست؛ چرا که در مقابله با باطل، آنچه همواره لازم و بایسته است، معرفت و دانش است، و حق همیشه با صراحت دانش و صداقت منطق، پیروز و سربلند است. این امر در سیره سبز پیشوایان هادى و هادیان صادق به وضوح دیده مىشود.
منابع و مآخذ مقاله :
1 . الاخبار الدخیله، محمدتقى شوشترى، تهران: مکتبه الصدوق، چاپ اوّل/ 1390 ق.
2 . اخبار و آثار ساختگى، هاشم معروف الحسنى، ترجمه حسین صابرى، مشهد: آستان قدس رضوى، چاپ اوّل/1372 ش.
3 . ادب الحسین و حماسته، نویسنده نامعلوم، به تحقیق احمد صابرى همدانى، قم: مؤسسه النشر الاسلامى، چاپ دوم/بىتا.
4 . الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد، محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، قم: مؤسسه آل البیت لاحیأالتراث، چاپ دوم/ 1416ق.
5 . الاقبال بالاعمال الحسنه (اقبال الاعمال) سید رضىالدین على بن طاووس، به تحقیق جواد قیّومى، قم: دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ اول/1416ق.
6 . الأمالى، ابو جعفر محمد بن على بن الحسین بن بابویه قمى (شیخ صدوق)، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیه، قم: مؤسسه البعثه، چاپ اول/ 1417ق.
7 . انسان کامل، مرتضى مطهرى، تهران: انتشارات صدرا، چاپ چهاردهم/ 1375 ش.
8 . پیام عاشورا، عباس عزیزى، قم: دارالنشر، چاپ اول/ص 34/ 1373ش.
9 . تراث کربلا، سلمان هادى طعمه، بیروت: چاپ دوم/1403ق.
10 . ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، محمدتقى جعفرى، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اول/1360 ش.
11 . جواهر الکلام فی سوانح الایّام، حسن اشرف الواعظین، تهران: مطبعه علمیه، چاپ اول/ 1362ش.
12 . دیوان ابى الحبّ هویزى، عبدالمحسن ابى الحبّ هویزى، قم: انتشارات الرضى، چاپ اول/1371ش.
13 . سیماى کربلا، حریم حرّیّت، محمد صحّتى سردرودى، تهران: سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ دوم/1372 ش.
14 . فرهنگ عاشورا، جواد محدّثى، قم: نشر معروف، چاپ اول/ 1374ش.
15 . کامل الزیارات، ابن قولویه، به تحقیق و تصحیح علامه امینى، نجف: المطبعه المرتضویه، چاپ اول/1356ق.
16 . کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، به تصحیح علىاکبر غفارى، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم/1395ق.
17 . مثیر الاحزان، نجم الدین ابن نماى حلّى، قم، چاپ سوم/1406ق.
18 . الملهوف على قتلى الطفوف، سید ابن طاووس، تحقیق فارس حسّون تبریزیان، تهران: دارالأسوه، چاپ اول/1414ق.
19 . المنتخب للطریحى فی جمع المراثى و الخطب المشهور بالفخرى، فخرالدین طریحى نجفى، نجف: المطبعه الحیدریه، چاپ اول/ 1379ق.
20 . موسوعه کلمات الامام الحسین(علیه السلام)، معهد تحقیقات باقرالعلوم، قم: نشر معروف، چاپ اول/ 1373ش.
21 . نهج الحقّ و کشف الصدق، علامه حلّى، به تحقیق عین اللّه حسنى ارموى، قم: دارالهجره، چاپ اول/1407ق.
پی نوشت :
17. فرهنگ عاشورا، جواد محدثى، 470 – 472 .
18. کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ص 454 – 465 ، چاپ دوم، دارالکتب الاسلامیه، 1395ق . این خبر طولانى است و ما تنها قسمتهایى را که مربوط به عاشوراست آوردهایم.
19. همان، ص 461.
20. الاخبار الدخیله، ج 1، ص 100 – 101 .
21. اخبار ساختگى، هاشم معروف حسنى، ص 305 .
22. همان، ص 306 .
23. کمال الدین، ص 454 ، پانوشت.
24. همان، ص 457، 459، 460، 461، 463 و 465.
25. همان، ص 457، پانوشت.
26. الارشاد، ج 2 ، ص 102.
27. الاخبار الدخیله، ج 3، باب اول از فصل نهم، ص 191 – 192 ، به نقل از تاریخ طبرى و مثیر الاحزان ابن نماى حلّى ؛ موسوعه کلمات الامام الحسین(علیه السلام)، ص 436، به نقل از تاریخ طبرى، ج3، ص 322 و الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 564 ، با اندکى اختلاف در عبارتهاى دیگر، به ویژه در نام مرد یاد شده.
28. الاخبار الدخیله، همان، ص 190 – 202.
29. مفاتیح الجنان، زیارت عاشورا، ص 810 .
30. کامل الزیارات، ص 176، باب 71 ؛ الاخبار الدخیله، ج 4، ص 254.
31. «جحد»: انکار کردن، تکذیب نمودن ؛ «جاحدت»: انکار کردند، عناد ورزیدند، تکذیب نمودند.
32. الاخبار الدخیله، ج 3، ص 318 .
33. اقبال الاعمال، سید ابن طاووس، ج 3، ص 67 .
34. پیام عاشورا، عباس عزیزى، ص 28، از زبان امام صادق(علیه السلام) و بدون مأخذ و مستند نیز، ر.ک: فرهنگ عاشورا، جواد محدثى، ص 371.
35. الأمالى، شیخ صدوق، ص 177. افزون بر شیخ صدوق، دیگر دانشوران شیعى نیز این حدیث را نقل کردهاند. ر.ک: مثیر الأحزان، ابن نماى حلّى، ص 23؛ الملهوف على قتلى الطفوف، سید ابن طاووس، ص99 .
36. الأمالى، شیخ صدوق، ص 547.
37. نهج الحق و کشف الصدق، علامه حلّى، ص356.
38. به این ترتیب و لابد: کلّ قتل شهاده و کلّ امامٍ حسین!