1. غیب در لغت:
غیب در لغت به چیزی گفته میشود که از دیده پنهان باشد مثل پنهان شدن خورشید و غروب نمودن آن، و بعدها در مواردی که از حواس انسان چیزی پنهان باشد و یا از علمش مخفی باشد نیز غیب به کار رفته است و امّا مراد از غیب در این جا علوم و آگاهی هایی است که از راههای غیرعادی به دست آید، خواه از قبیل شهود باشد و یا غیب و پنهانی.[1]
2. غیب در آیات قرآن:
آیات قرآن در این زمینه به چند دسته تقسیم میشوند.
1. آیاتی که علم غیب را مخصوص خداوند میدانند مثل آیهی ذیل «و عِندَهُ مفاتیح الغیب لاَیْعَلَهُما اِلاّ هُو…»[2] کلیدهای غیب نزد اوست و جز او کسی آن هارا نمی داند…[3]
2. آیاتی که صریحاً علم غیب را درباره پیامبران و بندگان شایسته خداوند اثبات میکنند مانند آیه ی « عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُول..ٍ»[4] خداوند به غیب آگاه است و براسرار غیبش احدی را جز کسانی که می پسندد از پیامبران اطلاع نمی دهد. و مانند آیهی که می گوید: «…چنین نبود که خداوند شما را از اسرار غیب آگاه کند ولی خداوند از میان رسولان خود هر کس را بخواهد برمی گزیند، (و قسمتی از اسرار نهان را که برای مقام رهبری او لازم است در اختیار او می گذارد) …»[5]
جمع این دو دسته آیات این است که علم غیب اصالتاً و ذاتاً مال خدا است و خدا مالک حقیقی آن است و او به هرکس که بخواهد تعلیم می دهد، منتهی با این حال زمام این عمل بدست اوست و از سلطنت خداوند خارج نمی شود.[6]
در نتیجه ی بیان فوق بخش اوّل سؤال «آیا غیر از خداوند کسی دیگر علم غیب می داند» روشن شد که بلی دیگران با عنایت خداوند و تعلیم او میتوانند به غیب و آینده… آگاهی پیدا کنند.
امّا قسمت دوّم سؤال که چرا شیعیان امامان خود را عالم به غیب میدانند؟
اوّلاً از آیات گذشته روشن شد که امکان دارد که افراد شایسته، از طرف خداوند آگاه به غیب شوند، و این امکان را فلاسفه هم تأیید میکنند؛ چنانکه بوعلی سینا می گوید: «اگر عارفی از غیب خبر داد و آینده درستی آن را ثابت کرد او را تصدیق کن…»[7] و مرحوم صدرالمتألهین گفته: «نفس بر اثر اتصال با جهان عقل و یا عالم مثال (جهان صور اشیاء) آگاهی هایی (غیبی) کسب می کند[8] و ثانیاً: آیات و روایات دلالت دارند، که ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ علم الهی، و آگاهی غیبی خدادادی دارند که به عنوان نمونه به بعضی از آنها اشاره میشود:
الف: آیات قرآن: 1. بگو هر چه میخواهید انجام دهید بزودی خداوند و پیامبران و مؤمنان کار شما را خواهند دید و بزودی به سوی عالم غیب و شهادت باز می گردید.»[9] آیهی فوق می رساند که عدهای از مؤمنین همراه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ ناظر اعمال مردمند، و قطعاً این افراد، انسانهای لایق و شایستهای باید باشند، وبه شهادت تمام فرق اسلامی، در اعمال و رفتار شایستهتر از ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ وجود ندارد، و در روایات هم بیان شده است که مراد از مؤمنان ائمه ـ علیهم السّلام ـ میباشند چنانکه امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود مراد از مؤمنان در آیهی «قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ…» ائمه هستند.[10]
2. «…قل کفی بالل شهیدا…» [11] بگو برای شهادت میان من و شما، خدا و کسی که علم الکتاب دارد کفایت میکند»در این آیه شهادت عالم به تمام کتاب، در ردیف شهادت خداوند ذکر شده است، آیهی دیگر می گوید، «..او یتلوه شاهد منه..»[12] این شاهد از خاندان رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ و از اهلبیت اوست، حال این کسی که علم الکتاب را دارا است چه کسی می باشد. روایات متعددی از طریق شیعه و اهل سنّت، نقل شده که منظور از این شاهد که علم الکتاب را دارد علی ـ علیه السّلام ـ می باشد.[13] اهمیّت «علم الکتاب» داشتن هنگامی روشن می شود که در داستان حضرت سلیمان و احضار تخت بلقیس توسط کسی که بهرهای از علم الکتاب داشت دقت کنیم، «کسی که بهرهای از علم الکتاب داشت گفت: من تخت بلقیس را حاضر می کنم پیش از آنکه چشم به هم بزنی…»[14]
وقتی آگاه بودن از برخی از علم الکتاب چنین اثر شگفتانگیزی داشته باشد، می توان حدس زد که داشتن همه علمالکتاب چه آثار عظیمتری را در بر خواهد داشت.[15] در نتیجه علی ـ علیه السّلام ـ عالم به غیب و آگاه به علم الکتاب می باشد، ائمه دیگر با کمک روایت مشمول آیهی فوق قرار می گیرند چنانکه امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود به خدا قسم آن کسی که علم همه کتاب را دارد، ما هستیم، به خدا قسم علم همه کتاب نزد ماست؟[16] آیا با این حال نمی توانند به إذن الهی، بر غیب آگاهی داشته باشند؟
ب: روایات: 1. از شیعه و سنی نقل شده است که علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: «رسول خدا هزار باب علم به من آموخت که هر بابی هزار باب دیگر می گشاید و مجموعاً هزارهزار باب تا آنجا که از هر چه بوده و تا روز قیامت خواهد بود، آگاه شدم و علم منایا و بلایا (مرگها و مصیبتها) و داوری بحق را فرا گرفتم،[17] از روایات فوق به خوبی استفاده میشود که علی ـ علیه السّلام ـ (و با تعلیم آن حضرت ائمه دیگر) از گذشته و آینده آگاهی دارند.
2. چند روایت مختصر:
از امام صادق ـ علیه السّلام ـ سؤال شد هنگامی که سؤالی از امام می شود چگونه و با چه عملی جواب می دهد، فرمود گاهی به او الهام می شود و گاهی از فرشته می شنود و گاهی هر دو[18] و فرمود: امامی که نداند چه مصیبتی به او می رسد و کار او به کجا می انجامد حجّت خدا بر بندگانش نخواهد بود[19] و نیز چند روایت از آن حضرت نقل شده است که فرمود: هرگاه امام بخواهد چیزی را بداند خدای متعال او را آگاه می سازد.[20] گذشته از اینها در روایات عدیدهای غیبگویی های ائمه ـ علیهم السّلام ـ نقل شده است که دقیقاً بعدها واقع شده است این روایات در حدّی می باشند که یقین آورند، مانند خبر دادن علی ـ علیه السّلام ـ از آینده خوارج[21] شهادت رشید هجری[22] و میثم تمّار[23] و گزارشی از حوادث کربلا[24] و خبر از آینده خود با معاویه[25] و ده ها مورد دیگر از علی ـ علیه السّلام ـ و ائمه دیگر.[26]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. علم پیامبرو امام در قرآن،احمد مطهری، غلامرضا کاردان.
2. بررسی مسائل کلّی امامت، ابراهیم امینی، ص 231ـ322.
3. تجلیّات ولایت، علی کبر بابازاده، ج 1ـ2، تمام کتاب.
پی نوشت ها:
[1] . مطهری، احمد، کاردان، غلامرضا، علم پیامبر و امام در قرآن، قم، مؤسسه در راه حق، چاپ اوّل، 1361، ص 9ـ12.
[2] . انعام/ 59.
[3] . نمل/ 65، احقاف/ 23، ملک/ 26، مائده/ 116، هود/ 49، کهف/ 26.
[4] جن/26و27
[5] . آل عمران/ 179.
[6] . علم پیامبر و امام در قرآن، پیشین، ص 17.
[7] . ابوعلی سینا، التنبیهات والاشارات ، چاپ هشتم، به نقل از علم پیامبر و امام در قرآن، پیشین، ص 74.
[8] . صدرالمتألهین، حاشیه حکمه الاشراق، به نقل از علم پیامبرو امام، پیشین، ص 74.
[9] . توبه/ 105.
[10] . کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیّه، ج 2، ص 363 و صدوق، امالی، ص 263.
[11] . رعد/ 43.
[12] هود/17
[13] . ر.ک: سلیمان قندوزی حنفی، ینابیع الموده لذوی القربی، تحقیق سید علی الحسینی، قم، دار الاسوه، چاپ اوّل، 1416 هـ ق، باب 30، ج 6.
[14] . نمل/ 40.
[15] . مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقائد، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ سوّم، 1378، ص 322 ـ 324.
[16] . اصول کافی، پیشین، ج 1، ص 257.
[17] . ینابیع الموده، پیشین، ص 88، و اصول کافی، ج 1، ص 296.
[18] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ دوّم، 1403، ص 58، ح 26.
[19] . اصول کافی، پیشین، ج 1، ص 258.
[20] . همان.
[21] . نهجالبلاغه، فیضالاسلام، ص 149.
[22] . بحارالانوار، پیشین، ج 42، ص 136.
[23] . همان، ج 42، ص124.
[24] . ابن ابی الحدید، شرح نهچالبلاغه، ج 7، ص 47 ـ 48.
[25] . نهجالبلاغه، خطبه، 56، ص 146.
[26] . بحارالانوار، ج 43، ص 328 و… .