به طور کلی، زنان از سوی دو گروه مورد تحقیر قرار گرفتهاند؛ یکی کسانی که زن را تنها ابزار شهوترانی گرفته و فراتر از آن، برای وی ارزشی قایل نیستند و دیگر، کسانی که از سر تقدس، نزدیک شدن به زن را، باعث پلیدی خود شمرده، به همین دلیل در پرهیز از زن، سخن فراوان گفتهاند.
این نگرش زاهدانه، ضربه سهمگینی بر موقعیت و حیثیت زن وارد کرده و او را در حوزه پلیدی، وارد نموده و از اسباب پرورش بُعد حیوانی انسان، تلقی کرده است. در این دیدگاه، دوستی زن نه تنها نشانه کمال نیست، بلکه نشانه دوری از کمال است.
چنین بینشی، در عالم اندیشههای گذشته بشر و حتی با نام دین، بیسابقه نیست، شاید بتوان گفت: نزدیکترین مورد آن به ما، مسیحیت است.
علاوه بر ابهاماتی که از لحاظ نظری در دیدگاههای مسیحیت، راجع به زن وجود دارد، در عمل نیز با نگاهی زاهدانه، زن را تحقیر کردهاند.
نظری به واکنش افراطی جهان غرب در حال حاضر ـ در برابر مسیحیت قرون وسطا ـ دامنه بعد عملیِ این نگرش مسیحیت را نشان میدهد.
اسلام در این باره نیز دیدگاهها و تجربههای فراوانی را عرضه میکند. سیره رسول خدا(ص) و همین طور سیره امامامان معصوم(ع) بر اساس اعتدال و توازن، بنا شده و یک تجربهء عینی از نظام فکری و فقهی اسلام است که باید به دقت مورد بررسی قرار گیرد.
پیامبر اکرم(ص) در برابر کسانی که دوستی زن را مانع کمال و ترقی انسانی دانستهاند، محبت به زن را در کنار دوستی خود نسبت به نماز و عطر، قرار میدهد. روشن است که نگرش «پرهیز از زن» در واقع، چیزی جز تحقیر زن نیست، آن هم نه در قالبی به ظاهر فاسد، بلکه در نگاهی زاهدانه، زن را بیشتر تحقیر نموده، به انزوا میکشاند، در حالی که رسول خدا(ص) «عبادت» و «زن» را از امور «محبوب» خود میداند و «عطر» را نیز.
همان گونه که عطر، دنیای اطراف را به مشام انسان، معطر و باصفا میسازد و نماز، به زندگی، روح و جلا میبخشد، زن نیز زندگی را به مذاق انسان شیرین و دلپذیر میسازد. این سه، مرز دنیا و آخرت را به هم نزدیکتر میکنند، چرا که در آخرت نیز این سه، برگزیده عطایای خداوندند.
امام صادق(ع) میفرماید: «من اخلاق انبیاء حب النساء»(1)
دین از اخلاق انبیا بوده که زن را دوست بدارند.
این سخن انسانهایی است که عمری را با اخلاص تمام در راه خدا گام برداشته و بیشترین سختیهای جسمی و روحی را متحمل شدهاند. آنان از پرهیزکارترین مردمان روزگار و بندههای شایسته و برگزیده خداوند بودهاند. اگر «دوستی زنان» از اخلاق پرهیزگاران است، باید دانست که این محبت، یک دوستی ارزشمند و این محبوب یک موجود متعالی است. ناگفته نماند که این دوستی در چارچوب «شرع» معنا میدهد، اما در مجموع، بیانگر یک نگرش والا است.
اینک، به اصل موضوع میپردازیم.
امام حسین(ع) و رباب
آن امام همام، به راستی سرور آزادگان است، کسی که در اخلاص دینی او برای هیچ انسان آشنا به سیرهاش، تردیدی وجود ندارد، چه رسد به شیعیان آن گرامی که قرنهاست به عشق او بر سر و صورت میزنند و مفهوم حیات معقول را از حیات عینیاش برگرفتهاند.
سخن ما در بارهء «امام حسین(ع) و زن» است. ابتدا برخورد آن حضرت را با رباب، همسر بزرگوار و صبورش بیان میکنیم و سپس در قسمت بعد برخوردش را با زنی دیگر به نام «هوی» دنبال خواهیم کرد.
رباب، دختر «امرءالقیس» و جزو یکی از قبایل شامی است. پدر در زمان خلیفه دوم، اسلام آورده و در مدینه، سه فرزند خود را از فرط علاقه و
ارادت به حضرت علی(ع) به عقد ازدواج امیرالمؤمنین(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) درآورد.(2) رباب به عقد امام حسین(ع) درآمد و تا آخرین لحظات زندگی آن حضرت در کنار وی میماند.
در برخی از نقلها پدر او را انیف کلبی معرفی کردهاند(3)، اما نقل نخست، فراوان روایت شده است. علاوه بر این، شاید مراد دسته دوم، رباب دیگری باشد که دختر انیف و همسر زبیر بنعوام و مادر مصعب بنزبیر بوده است.(4)
رباب سه فرزند از امام حسین(ع) داشت، یکی سکینه و دیگری عبداللّه و علی اصغر. عبداللّه در روز عاشورا در حالی که کودکی بیش نبود، در جلوی چشم پدر و مادرش به شهادت رسید.(5) سکینه نیز، بعدها در شمار زنان بزرگ عالم اسلام درآمده، بویژه در ادب، شخصیت شناختهشدهای یافت.
رباب بر اساس شواهدی در کربلا حضور داشته است. این مطلب را برخی از مورخان آوردهاند.(6)
از اخبار محدودی که در زمینه روابط امام حسین(ع) و همسرش رباب به دستمان رسیده، چنین برمیآید که روابط آن دو بسیار صمیمی بوده است، آن قدر که هم امام(ع) و هم رباب از اظهار این روابط صمیمی میانِ خود، خودداری نمیکردهاند، همان گونه که پیامبر(ص) نیز از نشان دادن صمیمیتی که نسبت به برخی از همسران خود داشت، خودداری نمیکرد. به دلیل وجود همین شواهد است که ابنکثیر میگوید:
امام حسین(ع) همسرش رباب را بسیار دوست میداشته و از روی علاقهمندی به وی، در بارهاش شعر میگفت.(7)
نسابه معروف «المجدی» نیز تأکید دارد که: امام حسین(ع) سکینه و مادرش رباب را دوست میداشت(8).
این دوستی به دلیل بزرگواری رباب بود، چنان که از هشام کلبی، مورخ مشهور نقل شده که:
«من خیار النساء و افضلهنَّ(9)» رباب از بهترین زنان و از برترین آنها بود.
در زمینه این دوستی، دو بیت شعر از امام حسین(ع) در باره سکینه و رباب نقل شده، و در برخی از منابع، بیتی دیگر نیز به آن افزوده شده است.
لَعَمْرُک اِنِّنی لَاُحِبُّ دارا
تَحُلُّ بها سکینهُ و الربابُ
اُحبِّهما وَ اَبْدُلُ جُلَّ حالی
وَ لَیْسَ لِلاَئمی فیها عِتابُ(10)
«به جان تو سوگند! من خانهای را دوست دارم که سکینه و رباب در آن باشند.
آنها را دوست دارم و تمامی داراییام را به پای آنها میریزم و هیچ کس نباید در این باره با من سخنی بگوید.»
در نقلی از سکینه آمده است که امام حسن
مجتبی(ع) در باره انتساب این شعر به امام حسین(ع) تأملی کرد و گویا تعجب کرده بود سپس، امام بیتی دیگر بر آن افزود: وَ لَسْتُ لَهُمْ وَ اِنْ عَتَبُوا مُطیعا حَیاتی اَوْ یُغَیِّبُنی الترابُ(11)
«حتی اگر کسانی در این باره به من اعتراض کنند، آنها را در زندگی و نز وقتی مرا در خاک پنهان میکنند، پیروی نخواهم کرد.»
این شعر به طور مستقیم از طرف امام حسین(ع) نقل شده و تا آنجا که ما میدانیم هیچ کس آن را به عنوان زبان حال، ندانسته و نسبت آن را به امام تکذیب نکرده است.
شعر مزبور، نشانگر ارتباط صمیمی امام با همسرش رباب و فرزندش سکینه است. توجه داریم که سرودن این شعر، همراه با انتشار آن در میان مردم بوده است، بدین جهت، این شعر در بیشتر کتابهای تاریخی آمده است.
شعر دیگری نیز از امام حسین(ع) در باره رباب نقل شده است:
اُحبُّ لِحُبِّهَآ جمیعا
وَ نَثْلَهَ کُلَّها و بَنیِ الرُّباب
وَ اخْوالاً لَهَا مِن آلِ لامَ
اُحِبُّهُم وَ طَرَّبَنی جنابُ(12)
«من به خاطر دوستی او زید، نثل و تمام «بنور رباب» را دوست دارم.
و همچنین داییهای او را از خاندان [بنی] لام، همه را دوست دارم و «جناب» را که مرا به طرب آورده است».
گویا اینها افراد وابسته به رباب هستند که از آنان یاد شده است.
رباب نیز علاقه وافری به امام حسین(ع) داشت. او در سفر کربلا همراه امام(ع) بود و پس از شهادت آن حضرت(ع) نیز وفاداریاش را به زبان شعر، و نیز در عمل، نشان داد.
دو مرثیه از رباب در دسترس، قرار دارد که هر دو دارای معانی بسیار زیبا بوده و خلوص و ارادت رباب را نسبت به آن حضرت(ع) نشان میدهد:
اِنَّ الّذی کانَ نورا یُستَضضاءُ به
بِکربلا قتیلُ جزاکَ غَیْرُ مدفونِ
جَنَبِتَ خُسرانَ الموازین
قد کنتَ لی حَبلاً صَعبا اَلُوذُبه و
کنت تَصْحَبنا بالرَحم و الدین
مَن لِلْیَتامی وَ مَنْ للسائلین و مَنْ
یُغنی و یاوی اِلیْه کُلُّ مِسْکِینِ
وَ للّهِ لاَابتَغی بَیْنَ الرّملِ و الطین(13)
«آن پرتوی که دیگران از درخشش آن بهره میبردند، در کربلا کشته شده و غیر مدفون رها شده است.
ای فرزند پیامبر(ص)! خدا از طرف ما تو را پاداش نیکو داده و در وقت «میزان» تو را از هر زیانی به دور دارد.
تو آن چنان کوه محکمی بوده که من بدان پناه
میبردم و تو با رحمت و از سر دینداری با ما همنشینی داشتی.
دیگر چه کسی برای یتیمان و فقیران، مانده؟ و چه کسی است که مسکینان بدو پناه برده و او بینیازشان سازد؟
به خدا قسم! دیگر سایهای بعد از تو بر سرم نخواهم پذیرفت تا در میان خاک، پنهان شوم.»
رباب در بیت سوم، ارتباط عمیق خود را با امام حسین(ع) تصویر میکند؛ امام چون کوهی است که پناهگاه آرامبخش رباب بوده و آن حضرت نیز با کمال ملاطفت و از سر دینداری با وی برخورد داشته است. رباب در بیت آخر، عزم راسخ خود را در عدم ازدواج با دیگری تا پایان عمر بیان میکند.
شخصیت والای رباب، باعث شد تا عدهای از اشراف قریش، پس از شهادت امام، از وی خواستگاری کنند، امام به نوشته مورخان نپذیرت و گفت: من پس از آنکه رسول خدا پدرشوهرم بوده، شخص دیگری را به عنوان پدرشوهر نمیپذیرم.(14)
شعر دیگری از رباب در مرثیه اباعبداللّه(ع) روایت شده است.
رباب، زمانی که در محفل ابنزیاد، سر امام حسین(ع) را در دامن نهاده، بر آن بوسه میزد، چنین سرود:
وا حُسینَا فَلا نسیتُ حسینا
اقصَدَتْهُ اُسِنَهُ الاعداء
غادَروُهُ بِکربلاء صریعا
لا سقی اللّهُ جانبی کربلاء(15)
«من هرگز حسین را فراموش نخواهم کرد، حسینی که نیزههای دشمن او را هدف قرار دادند.
او را در حالی که در کربلا افتاده بود، کشتند؛ خداوند سرزمین کربلا را سیراب نکند.
روشن است که چنین شعری، در محفل زیاد، کمال مظلومیت امام حسین(ع) را آشکار نموده، خاطره سخت شهادت را زنده کرده است. به نقل از سبط ابنجوزی و همان گونه که از «ابناثیر» نقل شده، اشراف قریش و نیز یزید، خواستار رباب بودند اما شدت علاقه رباب به اباعبداللّه سبب شد که نه تنها خواسته آنان را رد کند، بلکه از فرط غصه و گریه، بیش از یک سال زنده نماند، او در این یک سال حتی زیر سایه ننشست. ابناثیر تصریح کرده که همین امر، باعث رحلت او گردید.(16)
بر اساس برخی از نقلها، رباب یک سال نزد قبر امام حسین(ع) باقی مانده و بعد از آن به مدینه رفت.
ابنکثیر با نقل این مطلب، شعری را نیز از زبان او آورده است:
اِلی الحول ثمَ اَسْمُ السلامَ علیکما وَ مَنْ یَبْکِ حَوْلاً کَامِلاً فَقَد اعْتَذَر
«تا یک سال، پس از آن بر شما درود میفرستم و [وداع میکنم] کسی که یک سال کامل بگرید پس از آن معذور است.»(17)
این شعر ممکن است پس از یک سال گریه در مدینه سروده شده باشد، اما اقامت یکساله رباب بر سر قبر امام، نباید درست باشد، بویژه که سپاه ابنزیاد، تمام اسرار را با اجبار به کوفه و پس از آن به شام فرستادند، بعضی از مورخان، تصریح کردهآند که رباب به شام رفته است. اگر آنها به کربلا بازگشته باشند، میتوان پذیرفت که او پس از بازگشت، مدتی بر سر قبر آن حضرت، باقی مانده است، اما این امر نیز چندان ثابت شده نیست، و گزارشی که در آن، سفر رباب به شام ذکر شده است رفتن او را پس از آن به مدینه یادآور شده است.(18) ابناثیر با نقل این مطلب، این نظر را که رباب یک سال بر سر قبر امام مانده و بعد از آن به مدینه آمده، بر اثر غم و غصه در گذشته، نقل کرده است.
بر اساس اخباری که بیان شد، میتوان شدت علاقه و پیوند میان امام حسین(ع) و رباب را به دست آورد؛ پیوندی که امام، آشکارا آن را بیان کرد و رباب نیز با شعر و عمل خود، آن را به اثبات رسانده است.
پى نوشت ها:
1ـ مکارمالاخلاق، ص197، بیروت.
2ـ الاغانی، ج16، ص140 ـ 141، قاهره، انسابالاشراف، ج1، ص195، انتشارات محمودی.
3ـ مجله تراثنا، ش10، 187، مؤسسه آلالبیت.
4ـ طبقات الکبری، ج3، ص100 و ج5، ص182، 186، بیروت.
5ـ الاغانی، 16، ص141 ـ جمهره انساب العرب، ص457.
6ـ البدایه و النهایه، ج8، ص212 ـ الکامل، ابناثیر، ج4، ص88، بیروت.
7ـ البدایه و النهایه، ج8، ص212.
8ـ المجدی، ص92، قم.
9ـ الاغانی، ج16، ص141.
10ـ مجله تراثنا، ش10، ص128 ـ الاغانی، ج16، ص136 ـ انساب الاشراف، ج1، ص195 ـ 196 ـ البدایه و النهایه، ج8، ص211 ـ المعارف، ص93، بیروت ـ الفصلو المهمه، ص183 ـ المجدی، ص92 ـ مقاتل الطالبین، ص94، بیروت ـ اعلام النساء المؤمنات. ص346. در برخی از نقلها به جای «تحلّ بها»، «تکون بها» آمده و در روایتی دیگر به جای آن «تُصیَّفُها».
11ـ الاغانی، ج16، ص140 ـ اعیان الشیعه، ج6، ص449 (طبع جدید) ـ تراثنا، ش10، ص128 ـ البدایه و النهایه، ص211، شرح الاخبار، الجزء الثالث عشر، ص14. در نقلی به جای «مطیعا»، «مضیعا» آمده و برخی دیگر به جای «یُغَیِّبُنی»، «یعلینی» ذکر شده است.
12ـ تاج العروس، ج1، ص263 ـ اعیان الشیعه، ج6، ص449. ابوالفرج از قول ابنعبده آورده است که رباب، فرزند حارثه، فرزند اوس بنحارثه بنلامالطایی بوده است (مقاتل الطالبین، ص94). ظاهرا مقصود از آل لام، همین خانواده است.
13ـ الاغانی، ج16، ص142 ـ اعیان الشیعه، ج6، ص449 ـ اعلام النساء، ص439 ـ اعلام النساء المؤمنات، ص347 ـ منتهیالآمال، ج1، ص335 ـ ادبالطف، ج1، ص61، انتشارات دارالمرتضی.
14ـ الکامل، ج4، ص88 ـ الاغانی، ج16، 141 ـ اعیانالشیعه، ج6، ص449.
15ـ تذکرهالخواص، ص260، انتشارات نینوی الحدیثه ـ ادب الطف ـ ج1، ص61، به نقل از: تاریخ القرمانی، ص4 ـ منتهیالآمال، ج1، ص463 ـ اعیانالشیعه، ج6، ص449 ـ اعلام النساء المؤمنات، ص347.
16ـ تذکره الخواص، ص265 ـ الکامل، ج4، ص88.
17ـ البدایه و النهایه، ج8، ص212.
18ـ الکامل، ج4، ص88.
منبع:پیام زن ش4