در آیه 58 سوره احزاب یا آیه 23 سوره نور، خداوند عائشه را از مصادیق مؤمنات و محصنات می داند. چگونه است که شیعیان، او را منافق می دانند.

در آیه 58 سوره احزاب یا آیه 23 سوره نور، خداوند عائشه را از مصادیق مؤمنات و محصنات می داند. چگونه است که شیعیان، او را منافق می دانند.

در توضیح این پرسش مطالب ذیل اینگونه ارائه می‌گردد:
الف: ابتدا مروری اجمالی بر تاریخ و نظرات برخی علمای اهل سنّت داریم. به شهادت تاریخ، جناب عائشه از سران جنگ جمل می باشد که جنگ را با کمک دیگران، علیه امیر المومنین(ع) به راه انداختند. طبق منابع اهل سنّت، کسی که امامت او ثابت شده باشد، اطاعتش واجب و خروج علیه او، حرام می باشد. ابن قدامه در «الشرح الکبیر» اینطور آورده: فکلّ من ثبتت امامته، وجبت طاعته و حرم الخروج علیه و قتاله لقول الله تعالی: «یا ایها الذین آمنوا و اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم)… و علیّ رضی الله عنه قاتل اهل الجمل و اهل الصفین و اهل النهروان ….»[1]. ترجمه: پس هرکس که امامت او، ثابت شد، اطاعت از او، واجب است و خروج و قتال علیه او، حرام است، به دلیل قول خداوند متعال: ای کسانیکه ایمان آورده اید! از خدا و رسول و صاحبان امر، اطاعت کنید)… و علی (خدا از او راضی باشد) با اهل جمل و اهل صفین و اهل نهروان، جنگید….». ابن قدامه در کتاب «المغنی» اینطور می آورد: «مسأله: قال ابوالقاسم رحمه الله (و اذا اتفق المسلمون علی إمام فمن خرج علیه من المسلمین یطلب موضعه، حوربوا و دفعوا بأسهل ما یندفعون به) و جمله الأمر أنّ من اتفق المسلمون علی إمامته و بیعته، ثبتت إمامته و وجبت معونته لما ذکرنا من الحدیث و الاجماع …».[2] ترجمه: ابوالقاسم رحمه الله گفت: «و هنگامی که مسلمانان، بر امامی، اتفاق نظر داشتند، پس هر کس که از مسلمین، علیه امام خروج کند، به طمع بدست آوردن جایگاه او، با او مبارزه می شود و به آسان ترین روش، دفع می شود» و همانا کسی که مسلمانان، بر امامت و بیعت با او، اتفاق نظر داشتند، امامتش ثابت می شود و یاری و کمک به او، واجب می شود به دلیل آنچه که از حدیث و اجماع، ذکر کردیم…». غزالی در کتابش اینطور آورده:«و قال جماهیر المعتزله: عائشه و طلحه و الزبیر و جمیع اهل العراق و الشام، فسّاقّ بقتال الإمام الحق».[3] ترجمه:« و جمهور معتزله معتقدند عائشه و طلحه و زبیر و جمیع اهل عراق و شام، به سبب جنگ با امام حقّ، فاسق می باشند».
وقتی که مسلمین با امیرالمومنین علی بن ابی طالب(ع)، بیعت کردند و ایشان را به رهبری برگزیدند، اطاعت و یاری ایشان، بر تمام مسلمین از جمله عائشه، واجب می باشد و قتال و خروج علیه امیرالمومنین(ع)، حرام می باشد. جناب عائشه، نه تنها امیرالمؤمنین(ع) را یاری نکرد و از ایشان اطاعت نکرد، بلکه جنگ جمل را رهبری می کرد.
ب: قرآن کریم می فرماید:«إنّ الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الآخره و اَعَدَّ لهم عذاباً مهیناً»[4]. ترجمه: همانا آنان که خدا و پیامبرش را بیازارند، خداوند ایشان را در دنیا و آخرت لعن کرد و برای ایشان، عذابی خوار کننده را آماده کرد. از طرف دیگر در منابع اهل سنّت آمده که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند:«… من آذی علیاً فقد آذانی». ترجمه:« … هر کس علی را اذیت کند مرا اذیت کرده است». حاکم نیشابوری به دنبال این حدیث، می نویسد: هذا حدیث صحیح الإسناد و لم یخرجاه.[5]یعنی: سند این حدیث، طبق شرط بخاری و مسلم، صحیح است ولی جناب بخاری و مسلم، این حدیث را در صحیح خود، نیاورده اند. این حدیث در منابع دیگری نیز وارد شده است.[6] وقتی آیه 57 از سوه احزاب را کنار این حدیث قرار دهیم، روشن می شود که آزار و اذیت، نسبت به امیرالمومنین(ع)، آزار و اذیت پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می باشد و کسیکه پیامبر اکرم را بیازارد، در دنیا و آخرت مورد لعن الهی قرار می گیرد و در جنگ جمل، عائشه، خود را از مصادیق آیه 57 سوره احزاب قرار دادند.
ج: در جای دیگر خداوند متعال اینچنین می فرماید: «و إن طائفتان من المومنین، اقتتلو فأصلحوا بینهما فإن بغت إحدیهما علی الأخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفیء إلی امر الله …»[7]. ترجمه: و اگر دو گروه از مؤمنان کارزار کردند، پس میان آنان آشتی افکنید، و اگر یکی از آنها بر گروه دیگر ستم کرد، پس با آن که ستمگر است، نبرد کنید تا بسوی فرمان خدا برگردد….». جصاص از علمای عامه، اینطور می گوید: «فأمر الله بقتال الفئه الباغیه و لابغیَ اشدّ من قصد انسانٍ بالقتل بغیرِ استحقاقٍ فاقتضتِ الآیه قتلَ من قصد قتل غیره بغیرِ حق»[8]. یعنی: «پس خداوند به جنگیدن با گروه ظالم و ستمگر، دستور داد و ظلمی بالاتر نیست از اینکه انسانی بدون استحقاق، کشته شود، پس آیه اقتضاء می کند کشتن کسی را که قصد می کند کشتن دیگری را بدون استحقاق». آیه می گوید:«فقتلوا التی تبغی…» یعنی نبرد کنید با آن که ستمگر است. گروه ستمگر، یا به فرمان خدا، گردن می نهد یا کشته می شود. در صورت دوم، خون او هدر است. آیا کسی که خونش هدر است، فاسق نیست؟ و عایشه به فرمان خداوند و امیرالمومنین گردن ننهاد پس ستمگری است که خونش هدر است و کسی که خونش هدر باشد فاسق است.

و اما نکته آخر:
اهل سنت معتقدند کسیکه در سوره نور، به او نسبت قذف داده شده، عائشه است، در حالیکه شیعه، چنین نسبتی را راجع به ماریه قبطیه امّ ابراهیم، روایت کرده.[9] ثانیاً در صورتی که شیعه، این مطلب را راجع به عائشه، روایت کرده باشد، سؤال کننده می تواند سؤال کند که چرا شیعه، عائشه را منافق می داند؟ بلکه سؤال کننده ، طبق منابع شیعه باید سؤال را طرح کند و به شیعه نسبت دهد، نه اینکه طبق منابع خود (اهل سنت) این سؤال را مطرح کند و نسبت دهد.
ثالثاُ چنانچه سؤال کننده، طالب باشد نظر شیعه را در مورد کسی که بر امام معصوم خروج کند بداند، توجه او را به مطلبی که شیخ طوسی در کتابش آورده جلب می کنیم: ایشان می فرماید: «ظاهر مذهب الإمامیه، أن الخارج علی امیرالمؤمنین علیه السلام و المقاتل له، کافر».[10]

خلاصه مطالب آنکه:
1. خروج و قیام علیه امام واجب الإطاعه، حرام است و جناب عائشه به تصریح جمهور معتزله، فاسق می باشد (نه مؤمن).
2. جناب عایشه به علت اذیت و آزار نسبت به امیرالمومنین، خود را مورد لعن خداوند متعال، قرار داد.
3. آیه 9 از سوره حجرات، اقتضاء می کند کشتن کسی که قصد کشتن دیگری را بناحق دارد و در صورتی که گروه یاغی و ستمگر، به امر خداوند باز نگردد و کشته شود، خونش هدر است و این به معنی فسق گروه یاغی است.
آیه:«یا نسآء النبی من یأت منکنّ بفحشهٍ مبیّنهٍ یُضعَف لها العذاب ضعفین و کان ذلک علی الله یسیراً».[11] ترجمه:«ای زنان پیامبر! هر کس از شما فحشایی (ناشایستی) آشکار آورد، شکنجه او، دو برابر شود و همانا آن برای خدا آسان است».

پی نوشت ها:
[1] . عبدالرحمن بن قدامه، الشرح الکبیر، ج10،ص48‌ـ49، بیروت، دارالکتب العربی.
[2] . عبدالرحمن بن قدامه، المغنی، ج10،ص520 بیروت، دارالکتب العربی.
[3] . الغزالی، المستصفی فی علم الاصول،ص130، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعه 1417.
[4] . احزاب/ 57.
[5] . النیسابوری، الحاکم، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالمعرفه، 1406 هجری، ج3، ص122.
[6] . الهیثمی، مجمع الزوائد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408 هجری، ج9، ص129، ابن ابی شیبه، المصنف، دارالفکر، چاپ 1، 1409 هجری، ج7، ص502، الاسکافی، ابوجعفر، المعیار و الموازنه، تحقیق: شیخ محمد باقر المحمودی، ص 224.
[7] . حجرات/ 9.
[8] . جصاص، احکام القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیه، چ 1، 1415 هجری، ج2، ص502.
[9] . طباطبائی، المیزان، دارالکتب الاسلامیه، چ 5، 1372، ج15، ص96.
[10] . طوسی، الاقتصاد الهادی إلی طریق الرشاد، قم، چاپ خیام، 1400 هـ ، ص 226.
[11] . احزاب/ 30.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید