آیه تبلیغ را بنویسید و با توجه به این آیه بگویید چرا ابلاغ نکردن ولایت امام علی ـ علیه السلام ـ موجب ناتمام ماندن رسالت است؟ و استمرار ولایت امام علی ـ علیه السلام ـ در زمان فعلی به چه شکل است؟

آیه تبلیغ را بنویسید و با توجه به این آیه بگویید چرا ابلاغ نکردن ولایت امام علی ـ علیه السلام ـ موجب ناتمام ماندن رسالت است؟ و استمرار ولایت امام علی ـ علیه السلام ـ در زمان فعلی به چه شکل است؟

«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْک مِن رَّبِّک وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُک مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ؛ ای پیامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است (کاملا به مردم) برسان و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده و خداوند تو را از (خطرات) مردم نگاه می دارد، و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمی کند».[1] این آیه شریفه که معروف به آیه تبلیغ است، لحن خاص به خود گرفته که آن را از آیات قبل و بعد مشخص می سازد، در این آیه روی سخن، فقط به پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ، و تنها وظیفه او را بیان می کند، با خطاب ای پیامبر (یا ایها الرسول) شروع شده و با صراحت و تأکید دستور می دهد، که آنچه را از طرف پروردگار بر او نازل شده است به مردم برساند. (بلغ ما انزل الیک من ربک) سپس برای تأکید بیشتر به او اخطار می کند که اگر از این کار خودداری کنی (که هرگز خودداری نمی کرد) رسالت خدا را تبلیغ نکرده ای. (و ان لم تفعل فما بلغت رسالته) و آنگاه به پیامبر که گویا از واقعه خاصی اضطراب و نگرانی داشته دلداری و تأمین می دهد و به او می فرماید: «از مردم در ادای این رسالت وحشتی نداشته باش، زیرا خداوند تو را از خطرات آن ها نگاه خواهد داشت «والله یعصمک من الناس» و در پایان آیه به عنوان یک تهدید و مجازات، به آنهائی که این رسالت مخصوص را انکار کنند و در برابر آن از روی ـ لجاجت کفر بورزند، می گوید: «خداوند کافران لجوج را هدایت نمی کند» «ان الله لا یهدی القوم الکافرین».[2] طبق روایات زیادی که از طریق شیعه و سنی درباره این آیه وارد شده، پیامی که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مأمور ابلاغ آن شده بود، مسأله وصایت و جانشینی و تعیین وصی و جانشین بعد از خودش در میان امت اسلامی می باشد که باید او را معرفی نموده و مردم را به اطاعت از او فرمان دهد.
گرچه متأسفانه پیش داوری ها و تعصب های مذهبی مانع از آن شده است که حقایق مربوط به این آیه بدون پرده پوشی در اختیار همه مسلمین قرار گیرد، ولی در عین حال در کتاب های مختلفی که دانشمندان اهل تسنن، اعم از تفسیر و حدیث و تاریخ نوشته اند، روایات زیادی دیده می شود که با صراحت می گوید: آیه فوق درباره علی ـ علیه السلام ـ نازل شده است، این روایات را جمع زیادی از صحابه از جمله «زید بن ارقم» و، ابو سعید خدری، و ابن عباس، و جابر بن عبدالله انصاری، و ابوهریره، برّاء بن عاذب، و حذیفه و ابن مسعود، نقل کرده اند، و گفته اند آیه فوق درباره علی ـ علیه السلام ـ و داستان، روز غدیر نازل گردیده است.[3] مسأله امامت و جانشینی امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ ، همان امری است که دین الهی به واسطه آن به اکمال رسیده و نعمت خدا بر مردم و امت اسلامی تمام شده است. و سرّ این که تعیین علی ـ علیه السلام ـ به جانشینی نبی اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ باعث اکمال دین و اتمام نعمت و یأس و ناامیدی کافران گردید این است که: دشمنان اسلام و منافقان انتظار داشتند که آئین اسلام قائم به شخص پیغمبر اسلام است. و با از میان رفتن آن حضرت، اوضاع به حال سابق بر می گردد، و اسلام تدریجاً برچیده می شود، اما هنگامی که مشاهده کردند مردی که از نظر علم و تقوی و قدرت و عدالت بعد از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در میان مسلمانان بی نظیر بود به عنوان جانشین پیامبر انتخاب شد و از مردم برای او بیعت گرفت یأس و نومیدی نسبت به آینده اسلام آن ها را فرا گرفت و فهمیدند که آئینی است ریشه دار و پایدار.
در این روز بود که آئین اسلام به تکامل نهایی خود رسید، زیرا بدون تعیین جانشین برای پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و بدون روشن شدن وضع آینده مسلمانان، این آئین به تکامل نهایی نمی رسید.[4] اهمیت تعیین جانشینی امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ به حدی بود که خداوند متعال در قرآن درباره آن می فرماید: «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کفَرُواْ مِن دِینِکمْ».[5] و «الْیَوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکمْ نِعْمَتِی…».[6] یعنی با تعیین امیر المومنین ـ علیه السلام ـ به جانشینی پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ کسانی که کافر شده اند از (کارشکنی در) دین شما نومید شدند، و دین شما کامل گردید و نعمت خدا بر شما تمام گردیده است.
و مسلّم بود که بدون تعیین جانشین، رسالت پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ناتمام بود و او نمی توانست جامعه اسلامی را سرخود رها کند. او حتی در مواقعی که به سفر می رفت، جانشینی برای خود تعیین می کرد که مرکز اسلام را اداره کند و اکنون که می خواست برای همیشه از این جهان رخت بربندد، لازم بود کسی را برای رهبری و امامت و ولایت جامعه اسلامی انتخاب کند.
با قطع نظر از ادله متعدّد و معتبر نقلی، بر اساس حکم فطری و عقلی نیز می بینیم که: هر صاحب مسئولیتی چون بخواهد غیبت کند، امور خود را یله و رها نمی گذارد و به شخص دیگری که مورد امانت و لایق قیام به امر اوست می سپارد. عالم که می میرد شاگرد خود را به معلمی امین می سپارد. طبیب، تاجر، کاسب، و زارع و حتی یک حمّامی در نبود خود امور خود را حتماً و الزاماً به دیگری می سپارد.
و این امر آن قدر بدیهی است که به قول اهل منطق «من القضایا التی قیاساتها معها» نیاز به استدلال و برهان ندارد. امر وصیت در این گونه امور از مسلمات است. آنگاه چگونه شخصی می تواند به خود اجازه دهد که: چنین گمان کند که دینی همچون اسلام با قوانین و احکام فراگیر و جهانی، نیازمند به قائم و ولی امر نباشد؛ و پیامبری همچون محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ که عقل کل است، از دنیا برود و ولایت امور امت را به کسی بعد از خودش نسپارد؛ و امت را همچون گله بی چوپان رها کند، که دستخوش حملات گرگ ها و گزند آفات و مهالک خانمان سوز فقدان رئیس و امام و سرپرست و مدّبر و مدیر، قرار گیرند؟!
آیا دین اسلام بر خلاف سایر موازین و مقررات عامّه و قوانین است که نیاز به حافظ و نگهبان ندارد؟ و آیا امت اسلامی و مجتمع دینی، از سائر مجتمعات انسانی مستثنی هستند، و نیازمند به والی و ولی امر که امورشان را منظم و مرتب کنند نیستند؟ و آیا نیازمند به مجری امری که امور آن ها را جریان دهد، و چرخ حیات آن ها را به گردش در آورد نمی باشد؟ و آن شخص دانشمند و آگاهی که در سیره رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و سیره او مطالعه می کند؛ و می بیند که چون به غزوه، می رود به جای خودش شخصی را می گمارد، به چه عذری می توان او را قانع کرد که پیغمبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ رحلت کرد؛ و برای مردم و امت اسلامی سرپرست و خلیفه معیّن نکرد؟[7] بنابراین باید ملازمه بین عدم تبلیغ این حکم خاص یعنی ابلاغ جانشینی امیرالمؤمنین که مفاد آیه شریفه تبلیغ است، و بین عدم تبلیغ اصل دین و عدم اداء رسالت به طور کلی به جهت اهمیتی باشد که در این حکم وجود دارد؛ به طوری که اگر مهمل گذارده شود گوئی شریعت مهمل گذاشته شده؛ و تمام معارف و احکام به خاک نسیان و بطلان سپرده شده است. گویی این حکم به منزله جان و روح است؛ که به کالبد و جسد افتاده و به شریعت و ناموس دین، حیات می بخشد؛ و آن را زنده می کند؛ و به آن شعور و حس می بخشد.
و از اینجا می توان به دست آورد که آیه دلالت دارد بر آن که خدا به پیامبرش امری نموده و حکمی فرستاده است که به آن امر دین، صورت کمال پذیرد و شریعت به مقام تمام برسد و کشتی نجات در محل خود قرار گیرد.
این سیره الهی پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در طول تاریخ و تا قیامت ثابت و استوار است؛ و جانشینان معصوم آن بزرگوار به امر خداوند، یکی پس از دیگری سرپرستی و تدبیر امور امت اسلامی و مؤمنان را بر عهده گرفته و هم اکنون که خلافت و ولایت منتهی شده است به امام عصر حجه بن الحسن العسکری المهدی (عج) امامت امت و مقام خلافت بر عهده آن حضرت می باشد، که به دلایل، علل و موانعی در پرده غیبت به سر می برد و مومنین از وجود مقدس او بمانند خورشید پنهان در پس ابر بهره مندند. از امام صادق ـ علیه السلام ـ از پدر بزرگوارش و از امام زین العابدین ـ علیهم السلام ـ نقل شده که فرمود: «… از هنگام خلقت آدم تا قیامت، زمین از حجت خدا خالی نبوده و نخواهد بود؛ خواه حجت اش در میان مردم آشکار و معروف باشد یا غائب و ناپیدا…» راوی می پرسد: مردم در زمان غیبت چگونه از امام غائب بهره مند می شوند؟ فرمود: «همچنان که از خورشید هنگامی که در پشت ابرها است بهره مند می گردند».[8] و در غیبت آن بزرگوار برخی از امور عامه مؤمنین به نواب عام او یعنی علماء و فقهاء صالح و جامع الشرایط که در روایات اوصاف آنان بیان شده است واگذار شده است.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ امام شناسی، ج7، علامه سید محمد حسین تهرانی.
2ـ تفسیر نمونه، ج5، آیت الله مکارم شیرازی.
3ـ ترجمه تفسیر المیزان، ج5، علامه طباطبائی.

پی نوشت ها:
[1]. مائده / 67.
[2]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش، ج5، ص3.
[3]. همان، ج5، ص5.
[4]. طباطبائی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، قم، جامعه مدرسین، 1374ش، ج5، ص283.
[5]. مائده / 3.
[6]. همان.
[7]. تهرانی، سید محمد حسین، امام شناسی، ج7، قسمت پنجم، مبحث آیه تبلیغ.
[8]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ترجمه منصور پهلوان، قم، دارالحدیث، 1382ش، ج1، ص393.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید