پیش از آنکه به پاسخ سئوال مورد نظر بپردازیم لازم است یک نگاه گذرا به معنای کلمه (حجت) بیندازیم: کلمه (حجت) از کلماتی است که دایره استعمال آن بسیار وسیع و گسترده می باشد و در فنون و جوامع مختلف علمی به معنای متعدد و احیاناً متفاوتی به کار رفته است که به چهار مورد آن که عمده ترین و جامع ترین معنای کلمه حجت است اشاره می گردد:
1ـ «حجت در لسان اهل لغت عبارت است از هر چیزی که به واسطه آن بر غیر (دیگران)، احتجاج (و استدلال) بشود.»[1] حالا یا به قصد مغلوب ساختن (غیر) و باطل نمودن دلیل او و یا به قصد بیان معذوریت.
2ـ حجت در اصطلاح منطقی عبارت است از «مجموع قضایای پیوسته به هم و دارای ارتباط که از تألیف آن ها علم به مجهولی حاصل می گردد چه در مقام احتجاج با کسی باشید یا اصلاً در مقام احتجاج و مخاصمه نبوده باشد (گاهی هم حجت بر نفس (حد وسط) در قیاس اطلاق می شود».[2]
3ـ «حجت در اصطلاح اصولی عبارت است از حد وسطی که به آن بر ثبوت اکبر برای اصغر احتجاج می شود و واسطه قطع (حصول علم) به ثبوت کبرا برای صغرا می گردد.[3] پس این که می گوئیم: ظن حجت است یا بیّنه (شاهد) حجت است یا فتوای مفتی (مجتهد) حجت است مقصود این است که این امور واسطه برای اثبات احکام متعلقات آن ها اند. و حجت به این معنای اصولی مرادف با کلمه (اماره) و (دلیل) و (طریق) می باشد.[4]» البته تعریف های دیگری هم برای کلمه حجت در کتب اهل فن شده است که به یکی از سه معنایی که بیان شد بر می گردد: مثل «الحجه الدلاله المبیّنه للمحجّه»[5] حجت دلالت روشن بر مقصود است. و یا: «الحجه هی الدلیل عیناً»[6] حجت همان نفس دلیل است.
4ـ حجت در اصطلاح اهل ولاء که مشتمل برتمام مراتب و معانی حجت می باشد و معنای مستقل و جدای ندارد و به همین جهت معانی سه گانه حجت را نیز بیان کردیم تا به خوبی روشن گردد که حجت در اصطلاح اهل ولایت در استعمالات کثیره ای که دارند در هر موردی که به کار رفته به مناسبت و تناسب یکی از معانی سه گانه است که بیان گردید. برای این که خوب توانسته باشیم حجت را معنا نمائیم اول اقسام حجت به معنای چهارم را بیان می کنیم و بعد به تفصیل و تشریح معنا و مفهوم آن می پردازیم: امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ فرمود: «و لم یخل الله سبحانه خلقه من نبیّ مرسلٍ او کتابٍ منزل او حجه لازمه او محجهٍ قائمه»[7] در این عبارت به چهار موضوع اشاره شده است که هر کدام آن بیانگر نوعی از حجت است که همواره یکی از آن ها یا قسمتی از آ نها در میان خلق خدا وجود دارد و از این طریق بر آن ها اتمام حجت می شود.[8]
نخست پیامبران الهی است، خواه دارای کتاب آسمانی باشد یا نه، زیرا وجود پیامبر در هر حال مایه هدایت و بیداری و اسباب اتمام حجت است.
دوم کتب آسمانی است که در امت ها وجود دارد هر چند پیامبرانی که آنرا آورده اند چشم از جهان فرو بسته باشند.
سوم اوصیاء و امامان معصوم است که از آن تعبیر به «حجه لازمه» شده است البته بعضی احتمال داده اند که منظور دلیل عقل باشد ولی چون دلیل عقل به تنهائی برای هدایت کافی نیست این احتمال بعید به نظر می رسد، اما مانعی ندارد که هر دو با هم در این عبارت امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ جمع باشند چنانچه در روایات اسلامی آمده است که: «اِنَّ الله علی الناس حجتین، حجه ظاهره و حجه باطنه، فاما الظاهر فالرسل و الانبیاء و الائمه ـ علیهم السلام ـ و اما الباطنه فالعقول»[9] برای خداوند دو حجت برای مردم است، حجتی آشکار و حجتی پنهان اما حجت آشکار، پیامبران و رسولان و امامان ـ علیهم السلام ـ هستند. و اما حجت باطن و پنهان، عقل ها و خردها می باشد. ولی با اینحال پیدا است که این رسول باطن، رسالت محدودی دارد در حالی که حجت و رسول ظاهر که متّکی به منبع وحی و علم بی پایان خدا است رسالت اش نامحدود و حجت اش عام و تام است.
چهارم سنّت پیامبران و اوصیاء و امامان که از آن تعبیر به «حجّه قائمه» شده است زیرا «حجّت را در لغت به معنای طریق واضح و مستقیم معنا کرده اند ـ خواه ظاهری باشد یا معنوی، راهی که انسان را به مقصود می رساند»[10] به این ترتیب، خداوند بر تمام ملل و امّت ها در جمیع قرون و اعصار اتمام حجت نموده و اسباب هدایت را از آن ها دریغ نداشته است. همانگونه که در کلام امیر المؤمنین مشاهده میگردد کتاب آسمانی و پیامبران در کنار هم قرار گرفته اند و حجت الهی و سیره معتبر در کنار هم. آری، همراه هر کتاب آسمانی باید پیامبری باشد تا آن را دقیقاً تبیین و علاوه بر تبیین در عمل پیاده کند و در ادامه راه، همراه سنّت پیامبران باید وصّی و امامی باشد تا میراث پیامبران را حفظ و در تحکیم و اجرای آن بکوشد. این همان چیزی است که از آن تعبیر به «حجت الله» می کنیم و اعتقاد ما بر آن است و در حدیثی از امام صادق ـ علیه السلام ـ وارد شده،: «لو لم یبق فی الارض الا اثنان لکان احدهما الحجه»[11] اگر در روی زمین جز دو نفر نباشد یکی از آن دو، حجت الهی و امام دیگری است. و نیز همان است که امام امیر المؤمنین در کلمات قصارش فرموده است: «اللّهم بلی لا تخلوا الارض من قایم لله بحجه اما ظاهراً مشهوراً و امّا خائفاً مغمور لئلّا تبطل حجج الله و بیّناته»[12] بار خدایا آری زمین خالی نمی ماند از کسی که به حجّت و دلیل، دین خدا را برپا دارد (و آن کس) یا آشکار و مشهور است (مانند یازده امام ـ علیهم السلام ـ ) یا غایب و پنهان (مانند امام دوازدهم ـ عجّل الله تعالی فرجه الشریف ـ ) تا حجت ها و دلیل های روشن خدا (آثار نبوت و احکام دین و علم و معرفت) از بین نرود.
بنابر این حجت عبارت است از انسان کاملی که بعد از رسول خدا به مقام خلافت الهی می رسد و دارای تمام شئوون پیامبر به جز نبوت می باشد و به او حجّت گفته می شود زیرا:
1ـ خداوند متعال به وجود او بر خلق اش احتجاج و اقامه دلیل و حجت خواهد فرمود چنانچه از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده که در تفسیر آیه شریفه 45 سوره نساء: «پس چطور است آن زمانی که بیاوریم از هر امتی گواهی (برای آن امت) و تو را به گواهی بر اینان احضار کنیم»[13] فرمود: «درباره امّت محمّد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به خصوص نازل شده، در هر قرنی از ایشان امامی باشد از ما که گواه است بر ایشان و محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ گواه است بر خود ما»[14] و نیز امام صادق ـ علیه السلام ـ در تفسیر آیه مبارکه: «و هم چنین شما را امّت وسط ساختیم تا بر مردم گواه باشید»[15] «فرمود: ما هستیم آن امت وسط و مائیم شهداء بر خلق اش و حجّت های او در زمین اش… »[16] که خدای متعال به وجود مقدس آنان بر مردم احتجاج خواهدکرد. و این همان معنائی است که در لغت برای کلمه (حجت) کرده اند که: «الحجه لغه: کل شیء یصلح ان یحتّج به علی الغیر».[17]
2ـ وجود او واسطه در ایجاد و آفرینش است چه آنکه: «وجود حجت از نظر وساطت در آفرینش پیش از خلق است (همان گونه که) از نظر تربیت و پرورش به همراه آن ها است و از نظر این که غایت و هدف ایجاد است بعد از آن ها خواهد بود.» و لذا فرموده اند: «الحجّه قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق».[18]
و نیز وجود امام و حجت الهی واسطه فیض و نزول نعمت های الهی است و وجود او و ولایت اش واسطه در قبولی اعمال خلق است چنانچه در روایت آمده: «به واسطه امامت، نماز، روزه، زکات، حج و جهاد (و سایر اعمال خلق)، درست (و قبول می شود) غنیمت و صدقات بسیار می گردد.»[19] و در زیارت جامعه کبیره که از امام هادی ـ علیه السلام ـ روایت شده، در وصف امامان معصوم چنین می خوانیم: «پدر و مادر و جانم فدای شما به واسطه ولایت و رهبری شما خدا معالم و حقایق دین را به ما آموخت و هر آنچه از امور دنیای ما فاسد و پریشان بود اصلاح فرمود (ما را از فقر و ذلت و جهالت به علم و عزّت و دولت رسانید) و به واسطه ولایت و رهبری شما کلمه (توحید و معارف الهیه) به حد کمال رسید و نعمت بزرگ دین به خلق عطاء گردید و پراکندگی (عقاید و آراء) امت به الفت و اتّحاد مبدل گردید و به ولایت و دوستی شما طاعت فریضه خلق (اعمال واجب آن ها) پذیرفته می شود… و به واسطه شما خدا بر ما باران رحمت نازل کرد و به واسطه شما آسمان را به پاداشت… و به واسطه شما غم و اندوه و رنج ها از دل ها بر طرف می گردد…».[20]
پس وجود امام واسطه در فیض و نزول نعمت ها و رفع و دفع مفاسد و بلاها از خلق است و این همان حجت به معنای اصطلاحی یعنی واسطه در اثبات است: «الحجه عباره عن: الوسط الذی به یحتج علی ثبوت احکام متعلقاتها»[21]بی تردید آنچه از قسمتی از جامعه کبیره بیان شد در توصیف مقام امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ به منزله احکامی است که مترتب بر وجود مقدس این انوار الهیه است و وجود این بزرگواران و ولایت شان واسطه در اثبات این امور محسوب می شوند و لذا حجت است و حجت به این معنا بر دلیل و طریق هم اطلاق می گردد و به همین مناسبت ائمه طاهرین دلیل و طریق الی الله هم هستند: «السلام علی الدعاه الی الله و الادلاّء علی مرضات الله».[22]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ اصول کافی، ج 2، کتاب الحجت.
2ـ پیام امام، آیت الله مکارم شیرازی، ج3.
3ـ شرح زیارت جامعه کبیره، سید عبد الله الشبّر.
پی نوشت ها:
[1] . اصول فقه، الشیخ محمد رضا المظفر، ج3، ص 12.
[2] . پیشین.
[3] . النکت فی مقدمات الاصول، الشیخ مفید، ص26.
[4] . فرائد الاصول، الشیخ مرتضی الانصاری، ج1، ص 29.
[5] . اصول الفقه، الشیخ محمد رضا المظفر، ج3، ص 13.
[6] . مفردات راغب، ص 17.
[7] . نهج البلاغه، خ 25، ص 77.
[8] . پیام امام، آیت الله مکارم شیرازی، ج1، ص 218.
[9] . پیام امام، آیت الله مکارم شیرازی، ج1، ص 223.
[10] . پیام امام، آیت الله مکارم شیرازی، ج1، ص 219.
[11] . اصول کافی، ج2، ص 56.
[12] . نهج البلاغه، فیض الاسلام، ح 139، ص 1159.
[13] . نساء، آیه 45.
[14] . اصول کافی، ج2، ص 88.
[15] . بقره، آیه 138.
[16] . اصول کافی، ج2، ص 89.
[17] . اصول فقه، شیخ محمد رضا مظفر، ج3، ص 12.
[18] . شرح اصول کافی، ج2، ص 687، آیت الله شیخ محمد باقر کمره ای.
[19] . اصول کافی، ج2، ص 123.
[20] . مفاتیح الجنان، ص 1009، شیخ عباس قمی.
[21] . فرائد الاصول، شیخ مرتضی الانصاری، ج1، ص 29.
[22] . مفاتیح الجنان، شیخ عباس القمی، ص 100، زیارت جامعه.