نویسنده:علی اصغر رضوانی
به نظر برخی, در عصر ما بحث از مذهب و امامت ـ که زمان بسیاری از صدر اسلام گذشته است ـ بی فایده بلکه زیان آفرین است, زیرا این بحث ها مربوط به قضیه ای است تاریخی که قرن ها از وقوعش گذشته است. بحث از این که خلیفه و جانشین بعد از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ چه کسی بوده و هست؟ علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ یا ابوبکر؟ در این زمان خالی از فایده است و حتی چه بسا این مباحث در این زمان, جز ایجاد فتنه و نزاع و بر انگیختن کینه ها, اثر دیگر ندارد: به عبارت دیگر در این عصر که احتیاج مبرم به وحدت و تقریب بین مذاهب است, چرا این گونه مباحث که اختلاف زا است مطرح می گردد؟
ما به لطف خداوند متعال در صددیم آثار و فواید بحثِ امامت را در این عصر طیّ مطالبی بیان کنیم.
1. حقیقت وحدت
از آنجا که اشکال کننده, به واژه « وحدت » اهمیت فراوانی می دهد, جا دارد ابتدا به مفهوم حقیقی آن بپردازیم:
دو اصطلاح و عنوان مهمّ است که باید در کنار هم مورد توجه خاص قرار گیرد و هیچ کدام را نباید فدای دیگری کرد: یکی حفظ وحدت و یک پارچگی امّت اسلامی و دیگری حفظ اصل اسلام.
شک نیست که همه مسلمانان وظیفه دارند این دین حنیف را حفظ کرده و در گسترش آن بکوشند و از این رو همگان در این راه مسئولیت سنگینی دارند, هم چنین از آن جا که مسلمانان دشمنان مشترکی دارند که در صددند اصل اسلام و مسلمانان را نابود کنند, باید متحد شده و در حفظ کیان اسلام و مسلمانان بکوشند. ولی این بدان معنا نیست که از وظیفه دیگر شانه خالی کرده و از بیان حقایق مسلّم اسلامی سرباز زنند. هرگز نباید مسئله وحدت یا اتحاد را اصل و هدف قرار داده و حقایق شریعت را فرع و فدای آن نماییم. بلکه بر عکس, اگر اسلام بر وحدت یا تحاد بین مسلمانان تاکید دارد, برای صیانت و نگه داری از دین است, حال چگونه ممکن است مسئله « وحدت » برای کسی بسیار مهمّ جلوه کند؛ به طوری که دست از برخی مسلّمات دین و مذهب بر دارد و یا آن که در صد توجیهات بی مورد آنها بر آید.
تاریخ و سیره پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بهترین شاهد و مؤیّد این مطلب است: پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ با آن که می داند بنی امیه با علی ـ علیه السّلام ـ و بنی هاشم مخالف است و هرگز عده ای زیر سلطه و ولایت امام علی ـ علیه السّلام ـ نمی روند و امامت او را هرگز نمی پذیرند, اما این مسئله باعث نشد که از بیان حقّ و حقیقت صرف نظر کرده و ولایت و امامت علی ـ علیه السّلام ـ را بیان نکند, بلکه در طول 23 سال بعثت خود در هر جا و هر نحو که ممکن بود و موقعیت داشت, ولایت و امامت علی ـ علیه السّلام ـ را به مردم گوشزد کرد, با این که به طور قطع می دانست از هنگام وفاتش در این موضوع اختلاف خواهند کرد, بلکه این اختلاف باقی مانده تا روز ظهور امام زمان ـ علیه السّلام ـ ادامه پیدا خواهد کرد, با این همه حقّ را بیان کرد. چرا که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ با این که می داند تا روز قیامت به سر مسئله امامت علی ـ علیه السّلام ـ اختلاف می شود, این گونه بر ولایت علی ـ علیه السّلام ـ تأکید می ورزد, که حتی در روز غدیر برای جلوگیری از شک و شبهه دست آن حضرت را بالا می برد, تا همه ببینند که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ چه تأکیدی بر ولایت او داشته است.
از این جا به خوبی روشن می شود که بیان حقّ و حقیقت اصل است و در هیچ موقعیّتی نباید از آن صرف نظر کرد؛ حتی در صورتی که می دانیم با بیان آن میان مسلمین دو صف ایجاد شده و دو دستگی ایجاد خواهد شد. ولی این بدان معنا نیست که مسلمانان به جان یکدیگر افتاده و هم دیگر را نابود کنند, بلکه با بیان مدّعای خود, یکدیگر را تحمل کرده و به پیروی از گفتار نیکو دعوت نمایند, ولی در عین حال از دشمن مشترک نیز غافل نباشند. قیام امام حسین ـ علیه السّلام ـ نیز دلیل و شاهد خوبی بر مدعای ماست, زیرا حضرت ـ علیه السّلام ـ با آن که می دانست با قیامش بین دو دسته از مسلمانان نزاع خواهد شد, در عین حال هرگز به جهت اتحاد بین مسلمانان از اصل مهمّ امر به معروف و نهی از منکر غافل نشد.
سیره و روش امام علی ـ علیه السّلام ـ نز گویای این مطلب است, زیرا به نظر برخی حضرت می توانست با دادن امتیاز بی جا به طلحه و زبیر و معاویه, جلوی جنگ جمل و صفین را بگیرد و با این کار از ایجاد اختلاف بین مسلمانان تا هزاران نفر در این قضیه کشته نشوند, ولی آن حضرت به جهت حفظ اصول اسلام و حقّ و حقیقت و شریعت اسلامی هرگز حاضر نشد از آن حقایق چشم پوشی کند.
پس حقیقت مفهوم « وحدت » ـ و به عبارت صحیح تر « اتحاد » ـ آن است که با حفظ عقاید قطعی و مسلم خود در مقابل دشمن مشترک موضع واحدی داشته و از او غافل نباشیم و این بدان معنا نیست که از بحث و گفتگوی علمی محض و خالی از تعصبات پرهیز کنیم, زیرا همه امور در حقیقت برای حفظ شریعت اسلامی است.
از این رو است که امام علی ـ علیه السّلام ـ در بحبوبه جنگِ صفین, از وقت فضیلت نماز سؤال می کند و بعد از آن که از او سؤال می شود که اکنون در اوج نبرد چه وقت نماز است؟ در جواب می فرماید: مگر ما برای غیر از برپایی نماز می جنگیم؟ لذا نباید هیچ گاه هدف , فدای وسیله گردد.
شیخ محمد عاشور, معاون رئیس دانشگاه الازهر مصر و رئیس کمیته گفت و گوی بین مذاهب اسلامی دربیان نظریه ای کاملاً منطقی و متین می گوید: « مقصود از اندیشه تقریب بین مذاهب اسلامی, یکی کردن همه مذاهب و روی گردانی از مذهبی و روی آوردن به مذهبی دیگر نیست, که این به بیراهه کشاندن اندیشه تقریب است. تقریب باید بر پایه بحث و پذیرش علمی باشد تا بتوان با این اسلحه علمی به نبرد با خرافات رفت و باید دانشمندان هر مذهبی در گفت و گو.ی علمی خود, دانش خود را مبادله کنند, تا در یک محیط آرام بدانند, بشناسند, بگویند و نتیجه بگیرند»[1]
نگاه اهل هر مذهب به نقاط مشترک , باعث همکاری درون گروهی برای زیستن در جامعه جهانی می شود و نگاه به نقاط اختلاف, در یک بستر علمی و تحقیقاتی, باعث جدیّت و تلاش در بحث و پژوهش علمی برای رسیدن به حقیقت و تبیین آرا و نظرات دیگران می گردد. نمی توان در پوشش شعار « تمسک به ولایت اهل بیت ـ علیه السّلام ـ », آثار و لوازم فقهی اقرار به « شهادتین » را نفی کرد, همان طور که نمی توان تحت عنوان « وحدت اسلامی » و با شعار براندازی تعصبات, از جهات اختلاف در اصول ایمانی و آثار و لوازم آن چشم پوشی نمود.
نفی تعصّب به معنای عدول از حقایق نیست, بلکه به معنای پایه ریزی مبانی اعتقادی بر موازین علمی و کارشناسانه است ـ چه در زمینه پژوهش و تحقیق, و چه در زمینه گفت و گو و بحث ـ تا در نتیجه این نظام فکری, سلوک اهل مذاهب با یکدیگر بر پایه مدارا و عدم خشونت , شکل گیرد.
2. وحدت بر محور امام بر حقّ
اسلام بر وحدت میان مسلمانان تأکید فراوانی دارد؛ قرآن کریم می فرماید:
« اذکُرُوا نِعمَتَ اللهِ عَلَیکُم إِذ کُنتُم أعداءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلوبِکُم فَأَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ إِخواناً؛ »[2] « و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که دشمنان ( یکدیگر ) بودید, پس میان دلهای شما الفت و مهربانی انداخت تا به لطف او برادران هم شدید. ».
« وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اختَلَفُوا مِن بَعدِ ما جاءَهُمُ البَیِّناتُ وَ أولئِکَ لَهُم عَذابٌ عَظیمٌ »؛[3] « و چون کسانی مباشید که پس از آن که دلایل آشکار بر ایشان آمد, پراکنده شدند و با هم اختلاف پیدا کردند و برای آنان عذابی سنگین است.»
« إنَّمَا المُومِنُونَ إِخوَهٌ»؛[4] « در حقیقت مومنان با هم برادرند.»
« إِنَّ الَّذینَ فَرَقُوا دینَهُم وَ کانُوا شِیَعاً لَستَ مِنهُم فی شَیءٍ »؛[5] «کسانی که دین را پراکنده ساختند و فرقه فرقه شدند, تو هیچ گونه مسئول ایشان نیستی.»
« وَ اعتَصِمُوا بِحَبلِ اللهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»؛[6] « و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید.»
«وَ لا تَنازَعوُا فَتَفشَلُوا وَ تَذهَبَ ریحُکُم»؛[7] « و با هم نزاع مکنید که سست شوید و مهابت شما از بین برود.»
«إِنَّ هذِهِ أمَّتُکُم أمَّهً واحِدَهً وَ أَنَا رَبُّکُم فَاعبُدُونِ»؛[8] «و این امت شما که امتی یگانه است و منم پروردگار شما, پس مرا بپرستید.»
با این همه تأکید فراوان که قرآن بر مسئله وحدت اسلامی و اتّحاد دارد, لکن از این نکته نباید غافل بود که وحدت, محور می خواهد و به تعبیر دیگر کانالی برای رسیدن به وحدت و اتحاد لازم است. تأکید بر اصل وحدت, بدون آن که محور و کانال آن مشخّص شود, کاری لغو و بیهوده ای است.
هرگز قرآن صامت به تنهایی نمی تواند محور وحدت باشد, زیرا به تعبیر امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ : قرآن دارای وجوهی است که می توان لفظ آن را به هر یک از آن وجوه حمل کرد؛ از این رو می بینیم که قرآن کریم, با آن که از کتاب آسمانی به «امام» تعبیر می کند آن جا که می فرماید: « وَ مِن قَبلِهِ کِتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحمَهً»؛[9] « و پیش از وی ( نیز ) کتاب موسی راهبر و مایه رحمت بوده است.» همچنین از صحف ابراهیم و موسی یاد کرده و می فرماید: « صُحُفِ إِبراهیمَ وَ مُوسی »؛[10] « صحیفه های ابراهیم و موسی.
» ولی در عین حال به آن اکتفا نکرده, ابراهیم ـ علیه السّلام ـ را به عنوان امام ناطق معرفی می کند و می فرماید: « وَ إِذِابتَلی إِبراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأتَمُّهُنَّ قالَ إنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَ مِن ذُرِّیَّتی قالَ لایَنالُ عَهدِی الظَّالِمینَ»؛[11] « و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود و وی آن همه را به انجام رسانید, (خدا به او) فرمود: « من تو را پیشوای مردم قرار دادم.» ( ابراهیم ) پرسید: « از دودمانم ( چطور)؟» فرمود: پیمان من به بیدادگران نمی رسد.»
از این جا به خوبی استفاده می شود که امام صامت که همان کتاب های آسمانی است, کافی نیست, بلکه نیاز به امام ناطقی است که در موارد اختلاف , بیانگر حقّ و حقیقت باشد. و به تعبیر دیگر او محور حقّ و وحدت اسلامی گردد.
از آیه اعتصام نیز این نکته به خوبی روشن می شود؛ زیرا مسلامانان را امر می کند که به ریسمان الهی چنگ زنند؛ یعنی آن که شما را به طور قطع به خداوند می رساند, کسی جز امام بر حقّ و معصوم نیست, زیرا همان گونه که اشاره شد قرآن دارای ظاهر و باطن متعدّدی . ضابطه بسیار مهم در وحدت اسلامی این است که نتیجه آن باید اتحاد و وحدت بر حقیقتی باشد که پس از بحث و بررسی کارشناسانه خبرگان امر, کشف می شود. مراد و نتیجه وحدت, دست برداشتن از حقایق نیست, بلکه وحدت در مسیر حقیقت است. آیه اعتصام با تعیین معیار و میزان وحدت در امت اسلامی از این راز بسیار مهم پرده بر می دارد که این وحدت در امّت محقّق نمی شود مگر با اعتصام و تمسک به « حبل الله»؛ چنگ زدن به ریسمان الهی امّت را از تفرقه و فرو افتادن در وادی بدبختی ها و فتنه های تیره و تار نجات می دهد.
نکته قابل توجه این است که از محور وحدت, به حبل تعبیر شده است. روشن است که این ریسمان دو طرف دارد: یک سوی آن امت و سوی دیگرش خداوند متعال است؛ واسطه ای است بین زمین و آسمان؛ بشر و غیب. پس باید این قطب دایره وحدت و اتحاد, متّصل به عالم غیب و ملکوت باشد تا بتواند حلقه ارتباط عالم شهود با عالم غیب گردد. از همین جا می توان نتیجه گرفت که کشتی وحدت باید در بندر حقّ و حقیقت پهلو گیرد و لنگر بیندازد, نه در اسکله هوا و هوس؛ اتحاد بر حقّ و حقیقت مدّ نظر است, نه اتفاق بر هوا و هوس.
بنابر این, « حقیقت» واقعیتی است که هیچ گونه ربطی به وفاق یا عدم وفاق امّت ندارد. و این, وظیفه امّت است که حقیقت را بیابد و به آن صورت جمعی ـ چنگ بزند؛ یعنی پس از درک آن حقیقت, با تطبیق خود بر آن, متّحد گردد. پس « حقیقت », مولود اتفاقِ امت نیست که هرگاه بر چیزی متفق شد, همان حق باشد و هرگاه از چیزی روی گرداند, باطل گردد. همان گونه که حضرت سید الشهداء ـ علیه السّلام ـ , شجاعانه اتحاد مسلمانان را بر هم زد و علیه یزید قیام کرده و فرمود: « إنّما خرجت لطلب الاصلاح فی أمّه جدّی أرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر.»[12] من به جهت اصلاح در امت جدّم قیام کردم و هدف من امر به معروف و نهی از منکر است. اگر نفس اتفاق امّت, ملاک و معیار حقّ و حقیقت است, دیگر احتیاج به اصلاح ندارد. اصلاح و امر به معروف و نهی از منکر قوی ترین برهان است که حقّ, حقّانیت خود را از اجماع مردم کسب نمی کند, بلکه این مردم اند که باید خود را بر حق عرضه کنند, و خویش را با آن هماهنگ سازند. با مراجعه به روایاتی که ذیل آیه « اعتصام » وارد شده نیز به این نتیجه می رسیم که ریسمان خدا همان امامان معصوم اند که انسان را به طور قطع و یقین به خداوند متعال می رسانند.
ابن حجر هیتمی این آیه را در ردیف آیاتی آورده که در شأن اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ وارد شده است.[13] هم چنین می توان حدیث ثقلین را مفسّر آیه « اعتصام » دانست, زیرا در آن حدیث, رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ مؤمنان را امر می کند که به دو گوهر گران بها چنگ زنند، که همان قرآن و عترت است, تا به حقّ و حقیقت رهنمون شده و از گمراهی رها شوند.
ابو جعفر طبری در تفسیر آیه « اعتصام » می گوید: مقصود از «اعتصام», تمسک و چنگ زدن است, زیرا ریسمان, چیزی است که انسان را به مقصد خواهد رساند.[14] از طرف دیگر در برخی از متن های حدیث ثقلین , تعبیر « اعتصام » به کار رفته است. از باب نمونه ابن ابی شیبه, حدیث ثقلین را چنین نقل می کند که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: « انّی ترکت فیکم ما لن تضلّوا بعدی ان اعتصمتم به: کتاب الله و عترتی.»[15] از این جاست که مفسران و محدثان, حدیث ثقلین را در ذیل آیه شریفه « اعتصام » ذکر کرده اند.
حاکم حسکانی به سند خود از رسولخدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل می کند: « کسی که دوست دارد سوار بر کشتی نجات شده به ریسمان محکم چنگ زند و اعتصام به ریسمان الهی داشته باشد, باید ولایت علی را پذیرفته و به فرزندان هدایتگر او اقتدا کند. [16]
نتیجه این که از آیه شریفه و روایاتی که در تفسیر آن آمده است به خوبی استفاده می شود که اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ محور وحدت میان امت اسلامی اند, و بحث از امامت و ولایت آنان در حقیقت, بحث از محور وحدتی است که قرآن و روایات بر آن تأکید فراوانی داشته اند. همان گونه که روایات دیگر نیز بر این امر تأکید دارند؛
حاکم نیشابوری به سند خود از ابن عباس نقل می کند که رسولخدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود:
« ستارگان, امان اهل زمین اند از غرق شدن و اهل بیت من امان اند برای امّتم از اختلاف و هرگاه قبیله ای از عرب با آنان مخالفت کنند, در میان خودشان اختلاف افتاده و جزءِ جزب ابلیس می گردند.[17] و نیز به سند خود از ابوذر نقل می کند که او در کنار کعبه ایستاد, دست ها را به درِ کعبه گرفت, خطاب به مردم فرمود: ای مردم! هر کس مرا می شناسد که می شناسد و هر کس نمی شناسد, من ابوذرم, از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ شنیدم که فرمود: « مثل اهل بیت من مثل کشتی نوح است, هر کس سوار بر آن شود نجات یافته است و هر کس از آن سرپیچی کند غرق شود.»[18] آن گاه هر دو حدیث را صحیح می شمرد.
3. بحث علمی زمینه ساز وحدت
بزرگ ترین اختلاف بین امت اسلامی, مسئله امامت و رهبری است. شهرستانی می گوید: « بزرگترین خلاف بین امّت, اختلاف در مسئله امامت است , زیرا در هیچ مسئله ای در اسلام مانند امامت این قدر شمشیر کشیده نشده است.»[19] لذا هر مسلمانی وظیفه دارد که در راه وحدت مسلمانان بکوشد ولی این دان معنا نیست که دست از بحث علمیِ خالی از هر گونه تعصّب و عناد بر دارد, زیرا این بحث ها به طور قطع در وحدت صفوف مسلمان اثر دارد. هنگامی که هر کدام از فرقه های مسلمانان, پی به عقاید واقعی فرقه دیگر برده و بداند که او نیز عقائدش مستند به عقل و قرآن و سنت است. کینه و دشمنی نسبت به یکدگر کمتر می شود. بخش مهمّ کینه ها و دشمنی ها به این خاطر است که مسلمانان از عقاید یکدیگر بی خبر و یا بدون دلیل می دانند. اگر شیعه را جهت اعتقاد به بدا متهم به کفر می کنند, تقیه را به نفاق نسبت می دهند, به خاطر آن است که از حقیقت این اعتقاد و عمل ناآگاه اند, که بخشی از آن به کوتاهی ما در عرضه نمودن عقاید خودمان باز می گردد. مسئله امامت نیز از این موضوع مستثنا نیست اگر اهل سنت اعتقاد شیعه امامیه را در مسئله امامت و شرایط آن غلوّ می دانند, به جهت آن است که ما به طور علمی و صحیح آن را معرفی نکرده ایم, و هر جا که خوب عمل کردیم تا حدود زیادی موفق بوده ایم و زمینه ساز وحدت مسلمانان شده ایم. اینک به نمونه هایی از این قبیل اشاره می کنیم:
الف: تمایل به حق
1. شیخ محمود شلتوت, رئیس دانشگاه الأزهر مصر در عصر خود, بعد از مطالعه فراوان در فرقه شیعه و مرجعیت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ پی به اعتبار شیعه جعفری برده و فتوای معروف خود را در جواز تعبّد به مذهب جعفری صادر می کند و می فرماید: « مذهب جعفری, معروف به مذهب شیعه امامی اثنا عشری, مذهبی است که تعبّد به آن شرعاً جایز است, همانند سایر مذاهب اهل سنت, لذا سزاوار است بر مسلمانان که آن را شناخته و از تعصّبِ به ناحق نسبت به مذهبی معیّن خلاصی یابند.».[20]
2. شیخ أزهر, دکتر محمد محمد فحّام نیز در تقریظی که بر فتوای شلتوت نوشت نظر او را تأیید کرده, فرمود: « من از شیخ محمود شلتوت و اخلاق, علم, گستردگی اطلاع, بهره مندی از لغت عرب, تفسیر قرآن و اصول فقه او رد عجبم. او فتوا به جواز تعبد به مذهب شیعه امامیه را صادر کرده است. شک ندارم که فتوای او اساس محکمی دارد, که اعتقاد من نیز همان است.»[21]
و نیز می فرماید: خدا رحمت کند شیخ شلتوت را که به این معنای کریم التفات نمود و با آن فتوای صریح و شجاعانه ای که صادر کرد خودش را جاودانه ساخت, او فتوا به جو از عمل به مذهب شیعه امامیه داد, از آن جهت که مذهبی است فقهی و اسلامی, و اعتماد آن بر کتاب و سنت و دلیل محکم است … »[22]
3. شیخ محمد غزالی نیز می گوید: « من معتقدم که فتوای استاد اکبر؛ شیخ محمود شلتوت, راه طولانی را در تقریب بین مسلمان پیموده است.. عمل او در حقیقت تکذیب خیالاتی است که مستشرقین در سر می پروراندند, آنان دراین خیال بودند که کینه ها و اختلافاتی که بین مسلمانان است بالاخره روزی امت اسلامی را از هم پاشیده قبل از آن که به وحدت برسند و تحت لوای واحد درآیند, آنان را نابود خواهد کرد.
3. شیخ محمد غزالی نیز می گوید: « من معتقدم که فتوای استاد اکبر؛ شیخ محمود شلتوت, راه طولانی را در تقریب بین مسلمان پیموده است.. عمل او در حقیقت تکذیب خیالاتی است که مستشرقین در سر می پروراندند, آنان دراین خیال بودند که کینه ها و اختلافاتی که بین مسلمانان است بالاخره روزی امت اسلامی را از هم پاشیده قبل از آن که به وحدت برسند و تحت لوای واحد درآیند, آنان را نابود خواهد کرد.ولی این فتوا در نظر من شروع راه و اولین کار است.»[23]
4. عبد الرحمن نجار, مدیر مساجد قاهره می گوید: « ما نیز فتوای شیخ شلتوت را محترم شمرده و به آن فتوا می دهیم و مردم را از انحصار در مذاهب چهار گانه بر حذر می داریم. شیخ شلتوت, امامی است مجتهد, رأی او صحیح و عین حقّ است, چرا باید در اندیشه و فتاوایمان , اکتفا بر مذاهب معیّنی نماییم, در حالی که همه آنان مجتهد بودند؟.»[24]
5. استاد احمد بک, استاد شیخ شلتوت و ابوزهره می گوید: « شیعه امامیه همگی مسلمان اند و به خدا و رسول و قرآن و هر چه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آورده, ایمان دارند. در میان آنان از قدیم و جدید فقیهانی بزرگ و علمایی در هر علم و فنّ دیده می شود. آنان تفکّری عمیق داشته و اطلاعاتی وسیع دارند. تألیفات آنان به صد ها هزار می رسد و من بر مقدار زیادی از آنها اطلاع پیدا نمودم.»[25]
6. شیخ محمد ابوزهره نیز می نویسد:« شکی نیست که شیعه, فرقه ای است اسلامی, … هر چه می گویند به خصوص قرآن یا احادیث منسوب به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ تمسک می کنند. آنان با همسایگان خود از سنّی ها دوست بوده و از یکدیگر نفرت ندارند.»[26]
7. استاد محمود سر طاوی, یکی از مفتیان اردن می گوید: « من همان مطلبی را که سلف صالحمان گفته اند می گویم و آن این که شیعه امامیه برادران دینی ما هستند, بر ما حق اخوّت و برادری دارند و ما نیز بر آنان حق برادری داریم.»[27]
8. استاد عبد الفتحاح عبد المقصود نیز می گوید: « به عقیده من شیعه تنها مذهبی است که آینه تمام نما و روشن اسلام است و هر کسی که بخواهد بر اسلام نظر کند باید از خلال عقائد و اعمال شیعه نظر نماید. تاریخ بهترین شاهد است بر خدمات فراوانی که شیعه در میدان های دفاع از عقیده اسلامی داشته است.».[28]
9. دکتر حامد حنفی داود, استاد ادبیان عرب در دانشکده زبان قاهره می گوید: « از این جا می توانم برای خواننده متدبّر آشکار سازم که تشیع آن گونه که متحرفان و سفیانی ها گمان می کنند که مذهبی است نقلی محض, یا قائم بر آثاری مملو از خرافات و اوهام و اسرائیلیات, یا منسوب به عبد الله بن سبأ و دیگر شخصیت های خیالی در تاریخ , نیست, بلکه تشیع درروش علمی جدید ما به عکس آن چیزی است که آنان گمان می کنند. تشیع اولین مذهب اسلامی است که عنایت خاصی به منقول و معقول داشته است و در میان مذاهب اسلامی توانسته است راهی را انتخاب کند که دارای افق گسترده ای است. و اگر نبود امتیازی که شیعه در جمع بین معقول و منقول پیدا کرده هرگز نمی توانست به روح تجدد در اجتهاد رسیده خود را با شرائط زمان و مکان وفق دهد به حدّی که با روح شریعت اسلامی منافات نداشته باشد.»[29]
او همچنین در تقریظی که بر کتاب عبد الله بن سبأ زده می گوید: « سیزده قرن است که بر تاریخ اسلامی می گذرد و ما شاهد صدور فتواهایی از جانب علما بر ضدّ شیعه هستیم, فتاوایی ممزوج با عواطف و هواهای نفسانی . این روش بد سبب شکاف عظیم بین فرقه های اسلامی شده است. و از این رهگذر نیز علم و علمای اسلامی از معارف بزرگان این فرقه محروف گشته اند, همان گونه که از آرای نمونه و ثمرات ذوق های آنان محروم بوده اند و در حقیقت خساراتی که از این رهگذر بر عالم علم و دنش رسیده, بیشتر است از خساراتی که توسط این خرافات به شیعه و تشیع وارد شده است, خرافاتی که در حقیقت, ساحت شیعه از آن مبرّا است. و تو را بس, این که امام جعفر صادق ( ت 148 هـ . ) پرچم دار فقه شیعی ـ استاد دو امام سنّی است: ابوحنیفه نعمان بن ثابت ( ت 150 هـ . ) و ابی عبدالله مالک بن انس ( ت 179 هـ. ) و در همین جهت است که ابو حنیفه می گوید: اگر آن دو سال نبود, نعمان هلاک می شد. مقصود او همان دو سالی است که از علم فراوان جعفر بن محمد بهره ها برده بود. و مالک بن انس می گوید: من کسی را فقیه تر از جعفر بن محمد ندیدم.»[30]
10. دکتر عبد الرحمن کیالی یکی از شخصیت های حلب در نامه خود به علامه امینی ( ره می نویسد: « علام اسلامی همیشه نیاز شدید به مثل این تحقیقات دارد … چرا بعد از وفات رسول اعظم, بین مسلمین اختلاف شد و در نتیجه بنی هاشم از حقّ خود محروم شدند؟ و نیز سزاوار است که از عوامل انحطاط و انحلال مسلمانان سخن به میان آید, چه شد که مسلمانان به این وضع امروز مبتلا شده اند؟ آیا ممکن است آنچه از مسلمانان رفته با رجوع به تاریخ اصیل و اعتماد بر آن, باز گرداند؟».[31]
11. استاد ابوالوفاء غنیمی تفتازانی, درس فلسفه اسلامی در دانشگاه الأزهر می گوید:« بسیاری از بحث کنندگان در شرق و غرب عالم, از قدیم و جدید, دچار احکام نادرست زیادی بر ضدّ شیعه شده اند که با هیچ دلیل یا شواهد نقلی سازگار نیست. مردم نیز این احکام را دست به دست کرده وبدون آن که از صحت و فساد آن سؤال کنند, شیعه را به آنها متهم می نمایند. از جمله عواملی که منجرّ به بی انصافی آنان نسبت به شیعه شد, جهلی است که ناشی از بی اطلاعی آنان نسبت به مصادر شیعه است ودر آن اتهامات تنها به کتاب های دشمنان شیعه مراجعه نموده اند.».[32]
پی نوشت ها:
منبع: اندیشه قم
[1] . اسکندری, بازخوانی اندیشه تقریب, ص 32.
[2] . آل عمران ( 3) آیه 103.
[3] . آل عمران (3) آیه 105.
[4] . حجرات(49) آیه 10.
[5] . انعام (6) آیه 159.
[6] . آل عمراه(س) آیه 103.
[7] . انفال(8) آیه 46.
[8] . انبیاء(21) آیه 92.
[9] . هود(11) آیه 17.
[10] . اعلی(87) آیه 19.
[11] . بقره(2) آیه 124.
[12] . بحار الانوار, ج44, ص 329.
[13] . الصواعق المحرقه, ص 90.
[14] . جامع البیان, ج4, ص 21.
[15] . ابن ابی شیبه, المصنّف.
[16] . شواهد التنزیل, ج1, ص 130.
[17] . مستدرک حاکم, ج2, ص 149.
[18] . همان, ج2, ص 343.
[19] .الملل و النحل, ج1, ص 24.
[20] . رافعی, اسلامنا, ص 59؛ مجله رساله الاسلام, تاریخ 13 ربیع الاول 1378 هجری , قاهره.
[21] . فی سبیل الوحده الإسلامیه, ص 64.
[22] . همان.
[23] . دفاع عن العقیده و الشریعه, ص257.
[24] . فی سبیل الوحده الاسلامیه, ص 66.
[25] . تاریخ التشریع الاسلامی.
[26] . تاریخ المذاهب الاسلامیه, ص 39.
[27] . مجله رساله الثقلین, شماره 2, سال اول 1413 هجری , ص 252.
[28] . فی سبیل الوحده الاسلامیه.
[29] . نظرات فی الکتب الخالده, ص 33.
[30] . عسکری, عبدالله ابن سبأ, ج1, ص 13.
[31] . الغدیر, ج4, ص 4 و 5 .
[32] . مع رجال الفکر فی القاهره, ص 40.