با توجّه به آیه «واتقوا یوماً لا تجزی نفس عن نفس شیئاً و لا یقبل منها شفاعه[1]» شفاعت از دیدگاه قرآن مردود شمرده شده است پس چگونه آن را مجاز می‌شمارید؟

با توجّه به آیه «واتقوا یوماً لا تجزی نفس عن نفس شیئاً و لا یقبل منها شفاعه[1]» شفاعت از دیدگاه قرآن مردود شمرده شده است پس چگونه آن را مجاز می‌شمارید؟

برای پاسخ مناسب به این شبهه،قبل از هر چیز دقت و تأمل در یک نکته تفسیری برای کسانی که بخواهندمطلبی را از آیات قرآن،استفاده کنند،ضروری است و آن عبارت است از این‌که برای تفسیر آیه‌ای از آیات قرآن،باید آن را با آیات دیگر قرآن،در نظر گرفت و مقایسه کرد و به ناچار نتیجه و تفسیری که از آن استنباط می‌شود،می ‌بایست با توجّه به تمام آیات مربوطه ی مورد بحث باشد؛چرا که آیات دیگر قرآن می ‌توانند مفسر و مبین و قرینه مفاد همان آیه مورد بحث باشند؛ چنان‌که امام علی ـ علیه السلام- که خود بالاترین مفسر قرآن است می ‌فرماید: «ان کتاب الله یصدّق بعضُهُ بعضاً[2]؛ قرآن برخی،برخی دیگر را تصدیق می کند.»هم‌چنین آن حضرت می ‌فرماید: «در کتاب خدا بعضی به کمک بعضی سخن می ‌گویند و برخی از آن،بر برخی گواهی می ‌دهد.»[3] بنابراین برای کسی که می‌خواهد در مورد یک موضوعی از قرآن، تحقیق و تفحص کند،تا مطلبی را بفهمد و معنا و تفسیر کند،بسیار دورازاسلوب وروش برداشت صحیح ازقرآن است که از میان مثلاً این همه آیات مربوط به شفاعت به یک آیه تمسک کند و به آن برای اثبات مدعای خویش استدلال کند،و از آیات دیگر در این زمینه چشم‌پوشی کند و تغافل بورزد،زیرا ابهام و اجمال برخی از آیات به وسیله آیات دیگر، برطرف می‌گردد.
با توجّه به این مقدمه چاره‌ای جز این نیست که در توضیح این شبهه از این شیوه پیروی کنیم.به طور کلی ماده شفاعت،(با تمام مشتقات خود، «سی بار» در سوره‌های مختلف قرآن به طور نفی و اثبات وارد شده است.در یک نگاه کلّی آیات مربوط به شفاعت را می توان به هفت گروه تقسیم‌بندی کرد:

گروه نخست
در بخشی از آیات قرآن،به آیاتی برمی ‌خوریم که با قبول اصل مسأله شفاعت،آن را مختص خدا می‌داند و آن رااز دیگر شفاعت کنندگان، نفی می ‌کند.آیاتی چون: «و انذر به الذین یخافون ان یحشَروا الی ربّهم لیس لهم من دُونهِ ولی و لا شفیعٌ لعلهم یتَّقون»[4] وبوسیله  آن (قرآن) کسانی را که امید دارند به سوی پروردگار خود بازگردند،بیم بده،و نصیحت کن زیرا برای آنان جز خدا حامی و شفیعی نیست شاید آنان پرهیزکار گردند.در آیه دیگر آمده که: «قل لله الشفاعه جمیعاً له ملک السماوات والارض ثم الیه ترجعون»[5]؛ بگو شفاعت همگی مال خدا است و او مالک آسمان‌ها و زمین است، پس به سوی او باز می گردید.» ممکن است کسی در این آیات شبهه کند که پس غیر از خدا هیچ کس از جمله انبیاء و ائمه ـ علیهم السّلام ـ و شهداء نمی ‌توانند در روز قیامت گنه‌کاران را شفاعت کنند؟
در جواب می توان گفت که اولاً با توجّه به آیات ما قبل برخی از این آیات،فهمیده می شود که مراد این آیات،ابطال این نظریه بت ‌پرستان است که بت‌ها را شفیعان خود می دانستند؛لذا قرآن برای ابطال این اندیشه می فرماید: «لله الشفاعه جمیعا» شفاعت از آن خداست و بس نه از آن بت‌ها مثلاً قبل از آیه44زمرکه به آن اشاره شدآمده است: «آیا آنان غیر از خدا شفیعانی برای خود گرفته‌اند؟! به آنان بگوآیا (ازآن ها شفاعت می طلبید؟)هر چند مالک چیزی نباشند و درک وشعوری برای آن هانباشد؟!.»[6] بنابراین نفی هرگونه شفاعت کننده‌ای غیر از خدا در این آیات نفی مطلق نیست بلکه فقط سلب حق شفاعت از بت‌هاست و هرگز این آیات ناظر به دیگر شافعان مورد قبول خدا،نیست.
ثانیاً:این سری آیات که شفاعت را مختص خدا می ‌داند و از دیگران نفی می ‌کند،مراد از نفی،نفی شفاعت استقلالی است؛یعنی هیچ شفاعت کننده‌ای استقلالاً و بی ‌اذن خدا نمی تواند کسی  را شفاعت کند و این منافاتی با شفاعت برخی از شفاعت کنندگان که بااذن الهی صورت می ‌گیرد، ندارد.
علامه طباطبایی،در مورد این سری از آیات می ‌فرماید: «بعضی از این آیات دلالت دارد که شفاعت،مخصوص خداست و بعضی دیگر مقام شفاعت را به غیر خدا یعنی کسانی که به اذن و رضایت او شفاعت کنند تعمیم داده است و در هر حال اصل موضوع را بدون اشکال ثابت می کند، منتها در بعضی،آن را به عنوان اصالت مخصوص خداوند معرفی کرده،و در پاره‌ای در مورد غیر خدا با اجازه و رضایت او نیز اثبات نموده است و از طرفی همان طور که دانستیم موضوع شفاعت در عدّه‌ای از آیات نفی شده،بنابراین نسبت این دو دسته از آیات (آیات نفی کننده و اثبات کننده) به یک دیگر، مانند آیات نفی کننده علم غیب است از غیر خدا، نسبت به آیاتی که علم غیبت را به عنوان اصلی برای خدا و به رضایت او برای غیر خدا ثابت می ‌کند.
… (پس) منظور از آیات نفی کننده شفاعت این است که کسی به عنوان استقلال چنین حقی را ندارد و منظور از آیات اثبات کننده شفاعت این است که اصلاً و ذاتاً‌ شفاعت برای خداست و برای غیر خدا بااذن و تملیک اوست یعنی این مقام ممکن است برای غیر باشد امّا با اذن و اجازه او.»[7]

دسته دوّم آیات
آیاتی هستند که با صراحت هر چه کامل‌ تر شفاعت غیر خدا را در محکمه عدل الهی به عنوان یک اصل مسلم پذیرفته و غیرقابل رد می‌داند، هر چند آن را از نظر شفیع و شخص که مورد شفاعت قرار می‌گیرد، محدود و مشروط معرفی می ‌کند.از نظر شفیع شرایطی دارد که مهم‌ترین آن این است که شفاعت باید به اذن خدا باشد و بدون اذن او هیچ گاه اثری نخواهد داشت.از نظر مورد شفاعت نیز شرایطی دارد که به طور اجمال این است که شخصی که مورد شفاعت قرار می ‌گیرد باید رضایت خدا را جلب کرده باشد.لازم به ذکر است که در این گروه از آیات نام و خصوصیات شافعان مکتوم مانده و بیان نشده و تنها به ذکر صفات و شرایط پذیرفته شدن شفاعت آن‌هااکتفاء شده است.برخی از این آیات عبارتند از:
1. «من ذالذی یشفع عنده الا باذنه؛[8] کیست که بدون اذن و شفاعت کند.» ظاهر این آیه این است که هیچ کس بدون اذن الهی نمی ‌تواند شفاعت کند و لی تلویحاً می‌رساند که در روز قیامت،شفیعانی هستند که شفاعت می ‌کنند.
2. «لا یملکون الشفاعه الا من اتّخذعند الرحمان عهداً؛[9] آنان مالک شفاعت نیستند،مگر آن‌کسی که نزد خداوندرحمان عهدی داشته باشد. یعنی تنها گروهی می‌ توانند شفاعت کنند که خداوند به آن‌ها قول شفاعت داده باشد.

دسته سوم
در این بخش،دسته‌ای از آیات هستند که نه تنها به طور کلی از وجود شفاعت شافعین خبر می‌دهد بلکه آن شافعین را هم با نام و مشخصات معین می‌کند.از جمله این آیات عبارتند از:
1. «گویند: خداوند از فرشتگان،فرزندانی برای خود انتخاب کرده است،بلکه آنان بندگان گرامی خدا هستند،هرگز بر فرمان او سبقت نمی گیرند و به آن عمل می کنند،خداوند از پیش آن‌ها و پشت سر آن‌ها آگاه است و درباره کسانی شفاعت می‌کنند که مورد پسند خدا باشند.»[10] 2. در آیه دیگر آمده که: «حاملان عرش و کسانی که در اطراف آن قرار دارند، خدا را تسبیح می گویند و به او ایمان می آورند و درباره افراد با ایمان طلب آمرزش می کنند.»[11]دراین آیه یکی ازموارد ومصادیق شفاعت ذکر شده که همان دعای شفیع و طلب آمرزش از خدا برای افراد باایمان است.این سه دسته ازآیات شفاعت مربوط به شفاعت مثبت و مورد تأیید و پسند خداوند متعال است،امّا چهار دسته‌ای که در ذیل آمده از نوع شفاعت‌های منفی و مذموم و مورد انتقاد خداوند است که عبارتند از:

دسته چهارم
آیاتی است که خداوند متعال از شفیع قرار دادن بت‌ها توسط کافر، انتقاد می ‌کند: با مراجعه به تاریخ عرب و قرآن کریم فهمیده می‌شود که بت ‌پرستان در آن دوران،این بت‌های فلزی و سنگی و چوبی را عبادت و پرستش می کردند،وآن‌ها را شفیع خود قرار می ‌دادند.از جمله این آیات:در آیه‌ای خداوند خطاب به کفار می‌فرماید: «موجوداتی را می ‌پرستند که ضرر و سودی به آن‌ها نمی رساند و می گویند آن‌ها شفیعان ما در پیشگاه خداوند می ‌باشند….»[12] هم چنین در آیه‌ای دیگر آمده: «بلکه آنان شفیعانی جز خدا اتخاذ نموده‌اند،بگو با این که آن‌ها مالک چیزی نبوده وتعقلی ندارند (باز آن‌ها را شفیع می‌پندارید).»[13] علامه طباطبایی در این زمینه می ‌فرماید: «اقوام گذشته اعم از بت‌ پرست‌ ها و غیر آن‌ها معتقد بودند که زندگی آخرت نیز یک نوع حیات دنیوی است که قانون اسباب و تأثیر و تأثرات مادی و طبیعی، عیناً در آن حکم فرماست،لذا انواع قربانی‌ها و هدایا را به خدایان خود تقدیم می داشتند،تا از گناهان آن‌ها صرف نظر کرده و یا در احتیاجات،آن‌ها را کمک کنند و یا آن‌ها راشفاعت کنند… با این‌ که قرآن تمام این آراء سست و عقاید غلط را باطل ‌شمرده و صریحاً اعلام کرده است که: «والامر یومئذٍ لله؛[14] در آن روز حکم و فرمان برای خداست.[15]

دسته پنجم
آیاتی که صریحاً بیان می ‌کند که روز قیامت برای گروه کافر،شفیع و شافعی وجود ندارد و یا شفاعت شافعان به حال آن‌ها هیچ سودی در روز رستاخیز ندارد.از باب نمونه در آیه‌ای آمده که: « در این روز شفاعت،شافعان به حال آنان فائده‌ای نمی ‌بخشد.»[16] به قول مفسران،مقصود از شافعان در این آیه،شافعان حقیقی است نه شافعان پنداری مثل بت‌ها و علّت این‌ که شفاعت آنان درباره این گروه سودی نمی بخشد،این است که این افراد در اثر کفر و انکار روز قیامت و ارتکاب یک سری جرائم بزرگ شایستگی شفاعت را ندارند؛ زیرا کوچک‌ ترین ارتباط ایمانی با خدا نداشته و پیوند معنوی خود را با شافعین قطع کرده‌اند.
نتیجه آن ‌که در هر صورت نبودن شفیع برای گروه کافر و منکران معاد،در روز قیامت،منافاتی با ثبوت شفاعت درباره اهل ایمان ندارد.

دسته ششم
دسته‌ای از آیات در مورد شفاعت اشاره به این دارد که شفاعت مورد نظر یهود از نظر خداوند باطل و لغو است. زیرا آنان درباره شفاعت عقیده خاصی دارند.از جمله آیات مربوط به این قسمت عبارت است از: «و اتقوا یوماً لا تجزی نفسُ عن نفسٍ شیئاً و لا یقبل منها شفاعهٌ و لا یؤخذُ منها عدلٌ و لا هم یُنصرون؛[17] از آن روز بترسید که کسی به جای کسی مجازات نمی‌ گردد، نه شفاعت پذیرفته می‌ شود و نه غرامت و بدل قبول می گردد و آنان یاری نمی‌شوند.» این آیه و امثال آن به گواهی ما قبل و مابعد آن مربوط به نفی شفاعتی است که یهود درباره خویش معتقد بودند و جمله «واتقوا» در آیه خطاب به آنان است و آیه ماقبل آن این است که «ای گروه بنی‌اسرائیل نعمت‌های مرا که بر شما ارزانی داشته‌ام به خاطر بیاورید و من شماها را بر جهانیان برتری داده‌ام.»[18] پس باتوجه به آن دسته از آیاتی که شفاعت در روز قیامت را تأیید می نمود و هم‌چنین با توجّه به آیات ماقبل این آیه فهمیده می ‌شود که این دسته از آیات که پذیرفته شدن هر نوع شفاعت را نفی می کند،ناظر به شفاعتی است که فرزندان اسرائیل درباره خویش معتقد بودند؛آنان می گفتند که ما فرزندان پیامبران هستیم و هر اندازه بار گناهان سنگین باشد؛پدران ما در حق ما شفاعت خواهند کرد. اعتقاد به چنین شفاعتی بی قید و شرط و این که دست فرزندان پیامبران در انجام هر نوع کار زشتی باز باشد وانتساب آنان به خاندان رسالت کافی باشد که پدران آن‌ها درباره آن‌ها شفاعت کنند،شدیداً مورد انکار اسلام است زیرا آئین اسلام،ملاک و زیربنای نجات را ایمان و عمل صالح می داند،نه نسب و پیوند خویشاوندی.[19]

دسته هفتم
ظاهردسته‌ای از آیات،نفی شفاعت است مطلقا یعنی به طور کلی نفی می کندوآن این آیه است : «یا ایّها الذین آمنواأنفقوا مما رزقناکم من قبلِ آیأتیَ یومٌ لا بیعٌ فیه و لا خلَّهٌ و لا شفاعه ٌ والکافرون هُم الظالمون؛[20] ای افراد باایمان از آن چه ما روزی شما کردیم،انفاق کنید پیش از آن‌که روزی فرا رسد که در آن داد و ستد و پیوند و پیوند دوستی و شفاعت وجود ندارد و  کافران همانا ستمگرانند.»
برخی ‌ها به این جمله «ولا شفاعه» تمسک جسته‌اند و بدین جهت به طور کلی،این امر مسلم را در روز قیامت منکر شده‌اند،امّا با توجّه به سایر آیات مربوط به شفاعت که در مباحث گذشته از نظر گذشت و با توجّه به مفاد این آیه و نکات ذیل آن،نمی توان به این ظاهراخذ کردولذا این نظریه کاملاًمردوداست زیرا توجّه به یک آیه و چشم‌پوشی از سایر آیات دیگر که در این زمینه وارد شده است،نمی ‌تواند مبنای صحیح و کاملی برای تفسیر قرآن و تحقیق در یک موضوع باشد،بلکه باید تمام آیاتی را که در این موضوع آمده مورد دقت و ارزیابی قرار داد مثلاً در همین آیه «و لا بیعٌ فیه و لا خلهٌ و لا شفاعهٌ…» مورد بحث که به ظاهر وجود شفاعت در قیامت نفی شده درحالی که وقتی سایرآیات مربوطه وازجمله آیه معروف به آیه الکرسی را وقتی مطالعه می کنیم, به وجود شفیعانی تصریح می ‌کندکه به اذن خداوند درباره گروهی شفاعت خواهند کردچنان که می فرماید: «من ذالذی یشفع عنده الا باذنه»[21]چه کسی است که نزد اوشفاعت کند جز به اذن او؟
بنابراین مراداز نفی شفاعت،دردسته هفتم ازآیات شفاعت نفی مطلق شفاعت نیست بلکه هدف نفی برخی از اقسام شفاعت است:
اولاً: مفادآیه این است که راه‌های نجاتی که در دنیا از طریق مادی وجود دارد،هیچ کدام در قیامت نیست، نه کسی بیع و معامله‌ای می تواند انجام دهد که سعادت و نجات از عذاب را برای خود بخرد و نه دوستانی ‌که در این جهان با سرمایه‌های خود کسب کرده بود،در آن جا نفعی به حالش دارند،زیرا آن‌ها نیز به نوبه خود گرفتار خویش‌اند و از خود به دیگری نمی ‌پردازند و نه شفاعت در آن جا به حال ونه شفاعت به حالی کسی که پیوندش راباخدابریده است،سودی دارد؛زیرا شفاعت الهی در سایه کارهای الهی انجام می گیرد که انسان را شایسته شفاعت می ‌کند .[22] ثانیاً:شاهدی بر این‌که مقصود از نفی شفاعت،نفی مطلق نیست،جمله «و لا خلَهٌ» «دوستی نیست» در آیه می ‌باشد.زیرا ظاهر این جمله آن است که پیوند دوستی همه افراد در روز قیامت از بین می‌رودامّااز آیه دیگر استفاده می ‌شود که تنها پیوند دوستی افراد کافر از هم گسسته می‌شود؛امّا پیوند دوستی افراد پرهیزکار به شکلی که در دنیا بوده باقی می‌ ماند.چنان که خداوند متعال می فرماید: «دوستان در روز قیامت دشمنان یکدیگرندمگرافرادپرهیزگار (که پیوند دوستی آنان باقی می ماند)».[23] پس هم چنان که ظاهر جمله و لا خلهٌ را نمی ‌توان دلیل برنفی مطلق دوستی هادرقیامت گرفت؛هم‌چنین نمی ‌توان به جمله و لا شفاعه برای نفی همه ی انواع شفاعت, تمسک جست.
ثالثاً: درست است که در ابتدای آیه خطاب به صورت «یا ایها الذین آمنوا…» آمده است لکن بلافاصله امر به انفاق دادن که مقصود اداء زکات است می‌کند و در ذیل آیه کسانی را که از دادن زکات خودداری می کنند کافر خوانده است «والکافرون هم الظالمون. پس این آیه ناظر به شفاعت درمورد گروهی است که اصلاًایمان نیاروده‌اند و اگر ایمان هم دارند،ایمان آنان،آن چنان ضعیف است که آن ها را بر اداء یک چنین فریضه بزرگ اسلامی تحریک نمی‌کند و به طور مسلم هر دو دسته به حکم آیه ؛ازشفاعت محروم خواهند بود و چنان که دانسته شد شفاعت پیامبران و صالحان در مورد گروهی است که قابلیت و استعداد برای شفاعت را داشته باشند.امّا کسانی که این قابلیت را نداشته مورد شفاعت قرار نمی گیرند.[24] بنابراین برای جمع بین آیاتی که شفاعت را رد و انکار می‌کند و آیاتی که آن را بالصراحه یا اجمالا تأیید می‌کند،باید گفت که آیاتی که ناظر به نفی شفاعت هستند،نفی مطلق و عام نیستند؛بلکه نفی برخی از انواع شفاعت،هم چون شفاعت بت‌ ها برای کفار و مشرکین و یا فایده نداشتن شفاعت انبیاء و ائمه ـ علیهم السّلام ـ در حق کسانی که قابلیت شفاعت را نداشته باشند پس این نفی برخی از انواع شفاعت،منافاتی با آیاتی که شفاعت را در مورد برخی انسان‌ها شایسته در روز قیامت آن هم با اذن خداوند،صحیح دانسته؛ندارد.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. تفسیر المیزان،علامه طباطبایی،ج1 ص 156.
2. جعفر سبحانی،منشور جاوید،ج 8،انتشارات توحید.
3. تفسیر نمونه،ج 2،آیت الله مکارم شیرازی و همکاران، ص 2، ص 258.

پی نوشت ها:
[1] . بقره/ 48 و 123.
[2] طبرسی .احمدبن علی, الاحتجاج, ج1 ص 259.بی تا ,بی نا
[3] . نهج‌البلاغه، عبده، ج 2، ص 23، خطبه 129.
[4] . انعام/ 51، همچنین به این مضمون انعام/ 70 و سجده/ 4.
[5] . زمر/ 44.
[6] . زمر/ 43.
[7] . تفسیر المیزان، ج 1، ص 158 و 159.
[8] . بقره/ 255.
[9] . مریم/ 87، همچنین یونس/ 3 و طه/ 109 و سبأ/ 23 و زخرف/ 86.
[10] . انبیاء/ 28 ـ 26.
[11] . غافر/ 7.
[12] . یونس/ 18.
[13] . زمر/ 43. انعام/ 94 و روم/ 13 و یس/ 23.
[14] . انفطار/ 19.
[15] . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج 1، ص 156.
[16] . مدثر/ 48 ـ 46، اعراف/ 53، شعراء/ 101 ـ 98.
[17] . بقره/ 48،
[18] . بقره/ 47.
[19] . سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج 8، ص 32 و 33.
[20] . بقره/ 254.
[21] . بقره/ 255.
[22] . مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، ج 2، ص 258.
[23] . زخرف/ 67.
[24] . ر. ک: سبحانی، جعفر، منشور جاوید، انتشارات توحید، چاپ اوّل، ج 8، ص 32 ـ 30.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید