استدلال کلامی و فقهی چه تفاوتی با هم دارند؟ (به این معنا که مثلاً اگر بنا باشد از یک روایت در دو بحث کلامی و فقهی استفاده کنیم، سبک و روش استفاده از آن روایت در فقه و کلام چه تفاوت هایی با هم دارند؟)

استدلال کلامی و فقهی چه تفاوتی با هم دارند؟ (به این معنا که مثلاً اگر بنا باشد از یک روایت در دو بحث کلامی و فقهی استفاده کنیم، سبک و روش استفاده از آن روایت در فقه و کلام چه تفاوت هایی با هم دارند؟)

در مقدمه برای روشن شدن جواب به چند نکته اشاره می شود:
1- معیار فقهی بودن یک مسأله
اموری که هدف از آنها این است که انسان در خارج، عمل خاصی انجام دهد و یا عملی که انجام می دهد، چگونه باشد، و چگونه نباشد، و یا عملی را باید و یا بهتر است ترک کند، و این امور برگرفته از شرع (قرآن و سنت و…) باشد، مسائلی که  مربوط به افعال مکلفین (از حیث وجوب و حرمت، استحباب، کراهت و جواز) می باشد، مسائل فقهی است.[1] 2- علومی که مجتهد به آن نیازمند است
1- آگاهی از ادبیات عرب (صرف و نحو) 2- آشنائی با محاورات عربی (علم معانی بیان) 3- علم منطق 4- آگاهی از مسائل مهم علم اصول 5- علم رجال و درایه  6- آشنایی با تفسیر قرآن و حدیث 7- آزمون و تجربه و چگونگی دست یابی به فروع از طریق اصول را آزموده باشد 8- جستجوی کاملی از سخنان علماء در مسأله مورد اجتهاد 9- آشنایی با کلیات کلام و عقائد اسلامی.[2] 3- ضابطه و معیار کلامی بودن یک مسأله
هر مسأله مرتبط با عقاید و اعتقادات دینی و یا مسایلی که مربوط به «چرایی» حکمی باشد، آن را مسأله کلامی می نامند.
4- تفاوت علم فقه با علم کلام
1- کلام زیربناست و فقه روبنا 2- کلام مربوط به عقائد و دید انسان نسبت به خدا و جهان می باشد، ولی فقه مربوط به عمل و رفتار انسان است 3- عمده مسائل کلامی، مبتنی بر ادله عقلی است؛ ولی غالب مسائل فقهی برگرفته از ادله نقلی قرآن و روایات می باشد 4- در کلام تقلید و تعبد راه ندارد، ولی در فقه می توان یا مجتهد بود یا مقلد و یا محتاط.[3] (قابل ذکر است که یک بحث فنی مطرح است، بین علمای اصول و… که دوئیّت و امتیاز دو علم به موضوع است یا غایت، و یا مسائل آن، که در کتابهای فنی، مانند: جلد اول کفایه آخوند خراسانی و… بحث شده است، اینجا فقط به نظر آیه الله جوادی اشاره می کنیم که می گوید: «امتیاز دو علم کلام و فقه، نه به عقلی بودن یا نبودن مسائل آن، بلکه به موضوع آنهاست که در فقه موضوع «فعل مکلف» و در کلام موضوع آن «فعل الله» است. هر مسأله ای که موضوعش فعل خدا باشد، کلامی خواهد بود و هر مسأله ای که موضوع آن فعل مکلف باشد، فقهی است»[4] ولی ما در مقام بیان این مسأله نبودیم، فقط خواستیم اجمالا فرقهای دو علم را بیان کنیم.)
با توجه به این نکات اولاً باید گفت: در استدلال فقهی ابهام در مقام نظر، منجر به ابهام در عمل نمی شود (با رجوع به اصول عملیه)؛ ولی در کلام تا ابهام نظری رفع نشود عقلاً و نقلاً در مقام عمل کاری صورت نمی گیرد.
ثانیاً: استدلال کلامی غالباً داعیه اثبات دارد و استدلال فقهی غالباً وظیفه کشف دارد. لذا با ظن معتبر سازگار است. ولی در کلام یقین لازم است.
ثالثاً: در اغلب استدلالهای کلامی، فقط از قواعد خاصی استفاده می شود؛ ولی در استدلالات فقهی با توجه به علومی که فرآگیری آنها لازم است، بیشتر از قرآن و روایات بر اساس قواعد اصولی استدلال می شود، به بیان دیگر، کلام از استدلالات عقلی مبتنی بر قواعد کلامی استفاده می شود، ولی در فقه از منابع چهارگانه بر اساس قواعد اصولی استدلال می شود که در اینجا به خلاصه قواعد، هر دو علم اشاره می شود.[5] البته توجه داشته باشید که ممکن است بعضی از قواعد، مشترک بین کلام و فقه باشد:
الف) کلیات قواعد علم کلام
1- قاعده حسن و قبح که از وسیعترین قاعده کلامی است که بحث های زیر بر آن مبتنی است: وجوب شناخت خدا، اثبات عدالت و حکمت خدا، قاعده لطف، بحث از مشکل شرور، لزوم تکلیف و وجوب آن، لزوم بعثت، عصمت انبیاء، و ائمّه ـ علیهم السلام ـ و ضمناً این قاعده در اخلاق و علم اصول کاربرد دارد. 2- قاعده لطف و اصلح 3- حکیم و عادل بودن خدا 4- قاعده فطری بودن دین.[6] ب) قواعد اصولی
علم اصول، یک علم دستوری است که راه و روش استنباط صحیح احکام را از منابع اصلی به ما می آموزد، دو قسمت می شود: 1- دستور استنباط صحیح احکام شرعی واقعی از منابع مربوطه، 2- دستور صحیح استفاده از یک سلسله قواعد علمی و در صورت عدم دسترسی به منابع اصلی که بخش اول را به اصول استنباطیه و دوم را اصول عملیه می گویند.
و اما اصول استنباطیه، عناوین اهم بحث های آن عبارت است از:
1- حجیت ظواهر کتاب و روایات، 2 – حجیت خبر واحد، 3- بحث تعادل و تراجیح، 4- بحث وجوب امر و حرمت نهی، 5- عام و خاص، 6- مطلق و مقیّد، 7- بحث مفاهیم، 8- مجمل و مبین، 9- ناسخ و منسوخ.
و اما اصول عملیه کلیه که در همه ابواب فقه مورد استفاده قرار می گیرند چهار چیز می باشد: 1- اصل برائت، 2- اصل احتیاط، 3- اصل تخییر، 4- اصل استصحاب[7] مثلا در قرآن و رویات آمده اقیموا الصلوه؛ فقیه می گوید اقیموا امر است، و امر دلالت بر وجوب دارد (چنانکه در اصول بیان شده است) ولی متکلم می گوید: نماز تکلیف است و این تکلیف باعث تقرب به خداوند می شود، لذا به عنوان مصداق «لطف» تعیین تکالیف از جمله نماز بر خداوند لازم است.
مثال دیگر در قرآن می خوانیم «اطیعوا الله واطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» فقیه می گوید: اطیعوا، امر است و در اصول گفته شده است که امر دلالت بر وجوب دارد، پس از اطیعوا استفاده می شود که اطاعت خداوند و پیامبر و صاحبان امر، بطور مطلق واجب است (ولو وجوب ارشادی) ولی متکلم می گوید: اطاعت از رسول، مصداق قاعده لطف است و باعث تقرّب انسان به خداوند می شود.
مثال سوم: در روایات آمده (ایاک ظلم فانه اکبر المعاصی، …)[8] استفاده می کند، ظلم حرام است و از گناهان کبیره شمره می شود، و متکلم بر اساس قاعده حسن و قبح می گوید، ظلم قبیح است ؛چون عقل نسبت به قباحت آن استقلال دارد. البته باید توجه داشت که هر روایتی این قابلیت را ندارد، باید روایت به گونه ای باشد که بتواند موضوع برای حکم فقهی و کلامی قرار گیرد، تا بتوان طبق قواعد لازمه هر دو تا علم، از آن روایت بهره برداری و استنباج نمود.
نتیجه این شد که در کلام، از قواعد عقلی خاصی که در جای خود بیان شده است، استفاده می شود؛ ولی در فقه بر اساس قواعد اصولی استنتاج می شود.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1- آشنایی با علوم اسلامی، کلام، فلسفه، استاد مطهری (انتشارات صدرا).
2- آشنایی با علوم اسلامی، اصول فقه، فقه، استاد مطهری (انتشارات صدرا).
3- معتزله بررسی و تحقیق و حوال و آراء و افکار معتزله، دکتر محمود فاضل، بخش اول.
4- مبانی کلامی اجتهاد، هادوی تهرانی , مؤسسه امام صادق ـ علیه السلام ـ.
5- در آمدی بر علم کلام ,  ربانی گلپایگانی , مؤسسه امام صادق ـ علیه السلام ـ.

پی نوشت ها:
[1] . برگرفته از: مطهری، مرتضی، علوم اسلامی اصول فقه، انتشارات صدار، سال 1358، ص 553.
[2] . برگرفته از: معالم الدین، (پیشین)، ص 25، مبانی کلامی اجتهاد، هادوی، مؤسسه امام صادق ـ علیه السلام ـ، مقدمه کتاب و شرح لمعه…
[3] . مسأله اول تمام رساله ها.
[4] . جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، تنظیم: محمد محرابی، مرکز نشر اسراء، چاپ دوم، 1379، ص 142.
[5] . بد نیست بدانید که فرق است بین «قواعد کلامی و فقهی» با «مسأله کلامی و فقهی» قاعده کلامی و فقهی آن است که در تمام ابواب هر دو علم به کار می رود، ولی مسأله آن است که اختصاص به یک باب از ابواب دو علم دارد، مثلا در فقه وقتی می گویند نماز بدون سوره فاتحه نمی شود، و رکوع از ارکان نماز است و… مسأله فقهی است ولی اینکه در اسلام ضرر زدنی نیست یا حرجی نیست… قاعده فقهی است و در کلام بحث از توحید و مراتب آن مسأله کلامی است ولی بحث از حکمت و عدالت خدا حسن و قبح… قاعده کلامی است.
[6] . ربانی، القواعد الکلامیه، مؤسسه امام صادق ـ علیه السلام ـ، ص 1.
[7] . ر،ک: مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، اصول فقه، معالم الدین.
[8] . صابری، علیرضا، الحکم الزاهره، قم، موسسه نشر الاسلامی، اول، 1405، هـ ق، ص 295.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید