قرآن مجید در آیات 3 ـ 4 سوره دخان و در سوره قدر میفرماید: جمیع مقدرات بندگان در تمام سال در شب قدر تعیین میشود، و در جوامع روایی هم این امر تأیید شده و روایات متعددی بیانگر این هستند که: در آن شب مقدرات یک سال انسانها تعیین میگردد از قبیل ارزاق و پایان عمر و امور دیگری که بنا است در طول سال اتفاق بیفتد. البته تعیینی که هیچ گونه منافاتی با آزادی انسان ندارد[1] (که البته این مسئله باید در جای خود مورد بررسی قرار بگیرد). وقتی قرآن مجید و روایات اسلامی میگویند مقدرات یک سال انسانها در شب قدر تعیین میشود دیگر جا و زمینه برای این گونه حرفها باقی نمیماند. انبیاء و ائمه ـ علیهم السّلام ـ شدیدا با خرافات و مسایل بیاساس مبارزه کرده اند. چنان که در حالات پیامبر اکرم نوشتهاند فرزند حضرت به نام ابراهیم وقتی از دنیا رفت، آفتاب گرفت، گروهی بیخبر از نوامیس و قوانین طبیعت جهان، تصور کردند که آفتاب برای مرگ ابراهیم گرفته است، به طور مسلم چنین اندیشه باطلی اگر چه افسانه و موهوم بود ولی در ظاهر به نفع پیامبر تمام میشد و اگر پیامبر یک رهبر عادی و مادی بود جا داشت بر این اندیشه، صحه بگذارد و از این راه عظمت و بزرگی خود را ثابت نماید. ولی برخلاف تصور،پیامبر بر فراز منبر رفت و مردم را از حقیقت آگاه ساخت و فرمود: هان! ای مردم! بدانید آفتاب و ماه نشانههای قدرت خدا هستند. آنها بر طبق سنن حرکت مینمایند و هرگز برای مرگ کسی و یا تولد کسی نمیگیرند.[2] جریان دیگری هم نقل شده که سن پیامبر اکرم از چهار سال تجاوز نکرده بود و در صحرا زیر نظر دایه و مادر رضاعی خود حلیمه زندگی مینمود، از مادر خود خواست که همراه برادران رضاعی خود به صحرا برود. حلیمه میگوید فردای آن روز محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ را شستشو دادم، و به موهایش روغن زدم، به چشمانش سرمه کشیدم برای این که دیوهای صحرا به او صدمه نزنند، یک مهره یمانی که در نخ بود به گردنش آویختم پیامبر مهره را از گردن در آورد و به مادر خود چنین گفت: «مادر جان آرام، خدای من پیوسته با من است و نگهدار و حافظ من».[3]
هنوز بسیارند کسانی که نعل اسب را سبب خوشبختی، و روز سیزده را سبب بدبختی و پریدن از روی آتش را در بعضی از شبهای سال سبب خوشبختی و امثال این خرافات که در شرق و غرب عالم در میان ملل و اقوام مختلف دیده میشود. چه بسیار انسانها که در اثر گرفتار شدن به این خرافات از فعالیت در زندگی بازمانده و گرفتار مصیبتهای زیادی شدهاند. اسلام در تمام این پندارهای خرافی قلم سرخ کشیده و سعادت و شقاوت انسان را در فعالیتهای مثبت و منفی و نقاط قوت و ضعف اخلاقی و برنامههای عملی و طرز تفکر و عقیده هر کس میداند،[4] و از آن جا که اسلام همیشه از مسائل مثبت، استقبال میکند، از فال بد نهی کرده و آن را به شدت محکوم مینماید. حتی در بعضی از روایات آن را در حد شرک شمردهاند. از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل شده که فرمود: فال بد زدن و آن را در برابر خدا در سرنوشت خویش مؤثر دانستن، یک نوع شرک به خدا است. مثلا در مورد آن چه در میان عوام معروف است که میگویند فلان همسر، خوش قدم بود و یا بدقدم و از آن روزی که به خانه فلان کس گام گذاشت و همسرش شد چنین و چنان گشت که قطعا به این صورت خرافهای بیش نیست.
اسلام به آن شکل سازنده تربیتی داده، در حدیثی از امام صادق ـ علیه السّلام ـ میخوانیم که فرموده: از بد قدمی زن سنگینی مهرش و زیادی مخارجش میباشد.
و در حدیث دیگر از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ میفرمایند: خانه شوم خانه تنگ و تاریک و خانهای است که همسایگان بد داشته باشد. همان الفاظی که در مفاهیم خرافی مردم به کار میبرند استفاده برای مفاهیم واقعی کرده و اندیشههای بیراهه را به راه راست هدایت نموده است.[5]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الاسلامیه.
2. نوری، یحیی ،اسلام و عقاید آراء شرک یا جاهلیت و اسلام، تهران: بنیاد علمی اسلامی.
3. بانوی اصفهانی، روش خوشبختی، اصفهان: کتابفروشی ثقفی، چ پنجم، 1347، ص 182.
4. آقا جمال خوانساری، کلثوم ننه، کتابی در رابطه با خرافات زنان.
پی نوشت ها:
[1] . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، تهران: دار الکتب الاسلامیه، ج 18، ص142، سوره دخان؛ فیض کاشانی، تفسیر صافی، تهران: شارع نوذری حمیدی، سوره قدر، جزء 3؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الاسلامیه، ج 27، ص 187، سوره قدر.
[2] . سبحانی، جعفر، فرازهایی از تاریخ اسلام، تهران، معاونت بعثت، مقام معظم رهبری، 1371، ص 493 ـ 494.
[3] . همان، ص 20، نقل از مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 22، ص 155.
[4] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الاسلامیه، ج 9، ص 252.
[5] . همان، ج 12، ص 53.