در پاسخ این سؤال می توان به سه نکته اشاره کرد:
1ـ مخالفان خلافت امام علی ـ علیه السلام ـ را می توان به سه گروه تقسیم کرد.
الف: منافقان: یعنی همان کسانی که به تعبیر قرآن کریم[1] هرگز حقیقت ایمان در دل آنها نفوذ و رسوخ نکرد، چون قدرت و سلطه اسلام را دیدند مسلمان شدند یعنی در برابر قدرت اسلام تسلیم شدند و هیچ وقت ایمان نیاوردند. و اینها کسانی بودند که پدران، برادران و… خود را در جنگها از دست داده بودند[2].
ب: قدرت طلبان و جاه طلبان: کسانی که در طول دوران بعثت به پیامبر نزدیک شدند تا در فرصت مناسب قدرت را قبضه نمایند.
ج: مردم عادی نا آگاه که در اثر تبلیغ سوء و منفی دو گروه اول و دوم نسبت به امام علی ـ علیه السلام ـ نظر بد بینانه ای پیدا کرده بودند. زیرا آنها چنین القاء کرده بودند که علی در امر بیت المال سختگیر و او فردی است که اهل سازش نیست; و اگر خلافت را به دست گیرد زندگی را بر مردم سخت خواهد کرد!
بنابراین زمینه لازم که امام از حق خود دفاع کند آماده نبود، و جو عمومی بر علیه امام تحریک شده بود و در این فضای مسموم امام ـ علیه السلام ـ چگونه می توانست صد نفر را به عنوان شاهد بطلبد و آنها به نفع حضرتش شهادت دهند؟!
2ـ جو خفقان و ترور اجازه این کار را به امام نمی داد.
برای تأیید سخن فوق کافی است نگاهی اجمالی بیندازیم به سرنوشت مخالفین بیعت با ابوبکر تعدادی از افراد بنی هاشم و طلحه و زبیر در خانه علی ـ علیه السلام ـ به قصد مخالفت اجتماع کرده بودند، عمر با گروهی از افراد خود به سوی خانه علی ـ علیه السلام ـ رفت، در حالی که زبیر شمشیر به دست می گفت: جز با علی بیعت نمی کنم عمر دستور داد تا شمشیر او را گرفتند و بر سنگ کوبیدند و همچنین آنها را تهدید به آتش زدن خانه هایشان کرد[3]. آیا با چنین جو فشار و وحشت کسی حاضر بود تا جان خود و خاندان خود را به خطر اندازد و به نفع خلافت امام علی ـ علیه السلام ـ شهادت و گواهی دهد؟!
علاوه بر این اکثریت مردم ناآگاه بودند و به عواقب و پیامدهای این کار توجه نداشتند هنگامی که امام علی ـ علیه السلام ـ حضرت فاطمه ـ علیها السلام ـ را نزد انصار فرستاد و از آنها کمک طلبید. آنها در پاسخ گفتند: اگر زودتر آمده بودی ما با علی بیعت می کردیم!! و چون با ابوبکر بیعت کرده ایم، بیعت خود را نمی شکنیم!
مردمی که سطح آگاهی آنها تا این میزان بود، چه انتظاری از آنها می رفت و امام با وجود این توده های نا آگاه چه می توانست انجام دهد؟!
و همین جو خفقان بود که «سعد بن عباده» رئیس گروه «خزرج» چون با ابوبکر بیعت نکرد، شبانه او را ترور کردند و بعد گفتند: جن ها او را کشته اند!!
چه تضمینی بود اگر کسانی می آمدند و به نفع امام شهادت می دادند; پس از آن[4] گرفتار سرنوشت سعد بن عباده نمی شدند؟!
و این در حالی بود که عموم مردم از مهاجر و انصار شک و تردیدی در امامت علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ نداشتند! ابن ابی الحدید می نویسد: عامه المهاجرین و الانصار لا یشکون ان علیا صاحب الامر[5] اما جو رعب و وحشت به آنها اجازه اظهار نظر نمی داد.
3ـ گذشته از جوابهای فوق، خود امام دفاع از حق خود را ملازم با جنگ و شروع اختلافات داخلی می دانست، و امام مصلحت اسلام را بیش از مصلحت خود می دانست لذا سکوت تلخ را اختیار نمود. استاد مطهری درباره سکوت امام علی و انگیزه های آن می نویسد:
«سکوت علی سکوت حساب شده و منطقی بود، نه صرفاً ناشی از اضطرار و بیچارگی، یعنی او از میان دو کار بنا به مصلحت یکی را انتخاب کرد که شاق تر و فرساینده تر بود، برای او آسان بود که قیام کند و حداکثر آن بود که به واسطه نداشتن یار و یاور خودش و فرزندانش شهید شوند، شهادت آرزوی علی بود[6]».
اما اگر امام در آن روزها به شهادت می رسید آیا می توانست چهره نفاق بنی امیه و غیر آنان را برملا کند؟! بدیهی است که استقبال از شهادت در آن روزها به نفع امام و اسلام نبود و اگر امام به شهادت می رسید، اساساً تشیع که در حقیقت همان اسلام علی ـ علیه السلام ـ است شکل نمی گرفت و مکتب صادقین و باقرین ـ علیهما السلام ـ به وجود نمی آمد تا «اصول اربعمأته» (که در واقع کلیات اسلام و تشیع بود) مطرح شود. بنابراین راه جنگ، دفاع و شهادت هیچ یک به مصلحت نبود، لذا امام راه دوم را انتخاب کرد. خود امام ـ علیه السلام ـ در این باره فرموده:
«در اندیشه فرو رفتم که میان دو راه کدام را برگزینم؟ آیا با کوته دستی قیام کنم یا بر تاریکی کور صبر کنم، تاریکیی که بزرگسال در آن فرتوت می شود و تازه سال پیر می گردد و مؤمن در تلاش سخت تا آخرین نفس واقع می شود، دیدم صبر بر همین حالت طاقت فرسا، عاقلانه تر است پس صبر کردم در حالی که خاری در چشم و استخوانی در گلویم بود[7]».
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ پرسشها و پاسخ های مذهبی، استاد جعفر سبحانی.
2ـ تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان.
3ـ سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی.
پی نوشت ها:
[1]- حجرات/49.
[2]- و دل پرخونی از امام «علیه السلام» داشتند زیرا بسیاری از کشته ها در میدان جنگ توسط امام انجام شده بود.
[3]- انساب الاشراف، ج 1، ص 576 و شرح نهج البلاغه ج 2، ص 56 و 57، کنزالعمال ج 5، ص 381.
[4]- همان کتاب، ص 270.
[5]- ابن ابی الحدید، ج2، ص13، به نقل از امامت و رهبری مطهری، ص250.
[6]- نگاه کنید به سیری در نهج البلاغه، انتشارات دار التبلیغ اسلامی، ص 176 و 177.مرتضی مطهری.
[7]- نهج البلاغه، خ3، ترجمه این بخش از شهید مطهری است. همان مدرک، ص 177 و 178.