اعتقاد به مسیحیت و شناخت شناسی جدید (1)

اعتقاد به مسیحیت و شناخت شناسی جدید (1)

نویسنده:دکتر حسین متفکر

در شناخت شناسی جدید غربی جهان شناسی می خواهد توصیفی از جهان را به عنوان یک کل ارائه دهد. اما فاقد معیارهای مناسب، کافی برای انتخاب نظریه ای خاص می باشد و همچین نظریه های جهان شناختی به راحتی آزمون پذیر نیستند. در نتیجه، باورهای دینی مسیحی می تواند در آنها نقش اساسی را ایفا کند.
مقاله ی حاضر به دنبال مشخص کردن نقش باور مسیحی در جهان شناسی جدید است تا چه حد، جهان شناسی غربی بر باور مسیحیت مبتنی است؟ چگونه باورهای دینی غربی، جهان شناسی آنها را تحت تأثیر قرار می دهند؟ از یک منظر مسیحی، تا چه اندازه باورهای مسیحی در جهان شناسی نقش ایفا می کند؟

بحث و بررسی

بررسی معرفت جهان شناختی در شناخت جدید دشوارتر از اکثر معرفت های علمی دیگر است. بخشی از این دشواری به این مربوط می شود که تنها یک جهان برای مشاهده تجربی پیش روی غربی ها است؛ بنابراین، نمی توان آن را از یک محدوده ی کوچک زمانی و مکانی مشاهده کرد. حتی در این صورت نیز، دستیابی به اجرام آسمانی نسبتاً غیرمستقیم است و محدود به پرتوهایی می شود که ( احتمالاً) از آنها ساطع می شود. گذشته از این، آنان در تبیین مشاهدات خود محدود به بکاربردن معرفتی هستند که می توانند تحت شرایط محدود، در آزمایشگاهی محلی به دست آوردند.
بنابراین، به منظور ارائه دادن مدلی از جهان با مسئله ی بسط فیزیک محلی به مشاهدات ستاره شناختی محدود، مواجه هستند. انجام این کار بدون ارائه ی فرض های نظری پیرامون ماهیت جهان امکان پذیر نیست. برخی از این فرض ها ممکن است ذاتاً اثبات پذیر نباشد و بنابراین جهان شناسی آنان بر چنین فرض هایی مبتنی است زیرا مشاهدات ستاره شناختی و فیزیک محلی به انحای مختلف بسط پذیرند. بنابراین، مسئله اصلی انتخاب و توجیه پیش فرض هایی است که برای بنای مدلی از جهان مورد نیاز است. به این منظور، تا اندازه ی زیادی متکی به پیش داوری های فلسفی و دینی قبلی درباره ی نحوه ی عملکرد جهان هستند.

فرض های بنیادی شناخت شناسی غربی

فرض های شناخت شناسی غربی شامل فرض هایی کلی از این قبیل است: اعتبار کلی فیزیک محلی( به ویژه نسبیت عام)، اینکه جایگاه خاصی در عالم داریم و اینکه می توان جهان را با امتداد زمانی- مکانی چهار بعدی نشان داد.
به علاوه، فرض های جزئی تری نیز ارائه شده است. برای مثال، جابجایی و تمایل خطوط طیف های کهکشانی(galactic redshifts) در اثر میدان جاذبه شدید از گسترش عالم ناشی می شود و جهان کنونی فرض می شود در اثر رویداد شگفت انگیزی در گذشته تکوین یافته است.

استقرار(Induction)

به طور عموم گمان می کنیم اصل استقرار معتبر است. قوانین فیزیک که در حال حاضر مشاهده می شوند می توانند به طور عام به کار روند و تبیین های مربوط به ساختار آن، براساس همین قوانین ارائه شده اند. در عین حال که اصول یکپارچگی می توانند به نظر معقول باشند، بدون مشکل نیز نیستند. توجیه استقرار یکی از مسائل حل نشده ی فلسفه ی علم بوده است و هم اکنون نیز آن را تا اندازه زیادی لاینحل می دانند.
همانطور که دیوید هیوم( David Hume) در 1379 خاطر نشان کرد، هیچ دلیل قانع کننده ای برای پذیرش اعتبار اصل استقرار وجود ندارد. استقرار را نمی توان به وسیله ی مشاهده(زیرا جهان غیر مشهود، از حیث تعریف غیر مشهور است) و نه به وسیله ی منطق توجیه کرد( زیرا هیچ گونه دلیل منطقی برای ضرورت عملکرد یکنواخت عالم وجود ندارد)، بنابراین از نظر آنان، جهان ورای تجربه می تواند کاملاً متفاوت با چیزی باشد که می تواند انتظار داشت.
استقرار مسئله ی خاصی در جهان شناسی است، زیرا می کوشد تاریخ کامل از کل جهان فیزیکی بیان کند. مسئله صرفاً این نیست که فرض کنیم قوانین که در حال حاضر فهمیده می شوند، می توانند به طور عام بکار روند. علاوه بر این تصور می شود قوانینی که تحت شرایطی محلی و کاملاً محدود معتبرند، هنوز تحت شرایط فوق العاده متفاوتی، تقریباً مثل رویداد شگفت انگیز انفجار بزرگ( Bin Bang)به کار می روند.
به عنوان نمونه ای نهایی از یک مدل جایگزین، این مفهوم اساسی را در نظر بگیرید که جهان در این اواخر آناً تکوین یافته است. به تعبیر جورج الیس( George Ellis) جهان شناس:
جهان شناسی جدیدی که در عین حال متکلمی دارای دیدگاه های سخت بنیادگرایانه نیز هست، می تواند مدلی از جهان ارائه دهد که از شش هزار سال پیش تکوین یافته و عمر آن به اندازه ی شش هزار سال نوری بوده است… خدای بخشنده می تواند به راحتی آفرینش را نظم بخشد… به طوری که پرتو مناسبی از کران عالم بر آنان تابیده است تا تصور یک عالم گسترده بزرگ تر و فوق العاده قدیمی تر را به آنان ارائه دهد. انکار این تصویر جهان از نظر تجربی یا مشاهده ای برای هیچ یک از دانشمندان روی زمین امکان پذیر نیست، او فقط می تواند با مبدع قضایای جهان شناسی مخالفت کند.
این دیدگاه به ظاهر افراطی چند خصومت مثبت دارد. از آنجا که دیدگاه مزبور به گذشته متکی است، هیچ مشاهده و تجربه ی حال یا آینده ای نمی تواند آن را رد کند( در این دیدگاه) نیز هیچ امر غیر منطقی درباره ی منشأ عالم وجود ندارد. فیزیکدان دیگری به نام هربرت دینگل( Herbert Dingle) درباره ی این نظریه می نویسد:
بی تردید این نظریه عاری از تناقص درونی است و با همه حقایق تجربی که باید تبیین کنیم مطابقت دارد، چون فقط به یک فرضیه متکی است، یقیناً بدون ضرورت فرضیه ها را به دست نمی دهد؛ و به وضوح مصون از ابطال های آتی است. پس اگر قرار باشد از مفاهیم خود فقط بخواهیم تجربه ی فعلی آنان را به نحوی موجز با دیگران تجربیاتمان مربوط کند، باید آن را بر دیگری ترجیح دهیم با این وجود، انجام چنین کاری به وسیله ی یک شخص، محل تردید است.
شاید کسی اشکال بگیرد چنین نظریه هایی آزمون ناپذیر و در نتیجه غیر علمی اند. با این حال فرانک تیپلر(Frank Tipler) فیزیکدان اثبات کرده است که ساختن مدل های خلقت گرای ابطال پذیر(falsifitible creationist models) امکان پذیر است:
غیرممکن است بتوان نظریه ابطال پذیری را ارائه داد که طبق مشاهدات بی شمار، عمر عالم را میلیاردها سال نشان دهد در حالی که ادعا می شود عمر عالم تنها به چند سال می رسد. من چنین عقیده ای را لکه ی ننگی بر قوه ی ابتکار فیزیکدانان نظری می دانم، ما می توانیم یک نظریه ابطال پذیر را با هر ویژگی که شما نام ببرید بسازیم.
مفهوم اصلی این مدل چنین می باشد، در حالی که عمر جهان به نظر بسیار طولانی می رسد چنین فرضی تنها یک خیال باطل است. چنین پیشینه ی باطلی تنها منحصر به نظریه ی او نیست. بر اساس تفسیر چند جهانی از عملکرد کوانتوم، به دلیل دخالت معین احتمالات بسیار، بسیاری از پیشینه های گوناگون وجود دارد که بر زمان حال منحصر می شوند. این عقیده متضمن آن است که وجود سوابق تاریخی بیانگر وقوع هیچ اتفاقی در گذشته نمی باشد. هرچند تیپلر ادعا می کند که نظریه خود را قبول ندارد، وی اظهار می دارد که این نظریه را ارائه داده است تا جهان شناسان و فلاسفه را بر آن دارد تا از نظر علمی دلایل خوب و منطقی را برای رد آن ارائه دهند. به عقیده ی وی نظریه ی او نه تنها ابطال پذیر می باشد بلکه اکثر معیارهای دیگر را که در نوشته های علمی به آن پرداخته شده دارا می باشد. از نقطه نظر مسیحیت، اگر خداوند قادر مطلق باشد، حداقل این امکان وجود دارد که او جهان را به طور آنی خلق کرده باشد. در حالی که رد چنین نظریه ای از نظر علمی دشوار می باشد، ایراد اصلی که به چنین مدل هایی وارد است، از نوع الهیات بوده و فریبکاری را به خداوند نسبت می دهد. با این حال طرفداران این عقیده با این ایراد این چنین مقابله می کنند که می گویند از آنجا که خود خداوند یک « خلقت از عدم»( Creadtio exnihilo)را نشان داده است نمی توان او را به فریبکاری متهم کرد. به طور آشکار عقاید شخص درباره ی خداوند و طبیعت بسیار به انتخاب جهان شناسی او کمک می کند.

اصل: جهان شناسی

فرضیه ی دومی که غالباً ارائه می شود درباره یک ویژگی مشاهده ای است: جهان اطراف آنان بسیار « همگرا» می باشد، یعنی از تمام جهات بسیار یکسان به نظر می رسد. یک توضیح واضح برای این امر این است که از نظر آنان، نزدیک زمین مرکز جهان که از نظر کروی متقارن است قرار داریم. اما چنین نظریه ای مخالف جهان شناسی جدید می باشد. همان طور که الیس می گوید:
طی سال ها همگان بر این عقیده بودند که زمین در مرکز جهان قرار دارد. همان طور که می دانیم، آونگ هم اکنون تا انتهای طرف مقابل حرکت کرده است. چنین مفهومی تقریباً مورد قبول هیچ انسان متفکری نمی باشد… این به دلیل انقلاب کپرنیک – داروین در فهم آنان از طبیعت انسان و جایگاه او در جهان می باشد. او از جایگاه متعالی خود که زمانی آن را اشغال کرده بود خلع شده است.
این امر که ما در مرکز عالم قرار داریم کاملاً مطابق با مشاهدات کنونی است و نیز این امر که برای مثال، منابع رادیویی به طور متقارن و کروی دور آنان پخش شده اند و درون پوسته هایی قرار دارند که هرچه فاصله شان از آنان بیشتر می شود چگالی و درخشندگی شان افزایش می یابد. هرچند گاهی مدل های ریاضی برای توضیح این جهان شناسی های زمین- محوری طراحی شده است، اما آنها نیز جدی گرفته نشده اند. درواقع برجسته ترین ویژگی های بحث های منتشر شده درباره منابع رادیویی این است که چگونه امکان آشکاری به مقدار قابل توجهی کاسته شده است. در عوض به منظور توصیف همگرایی مشاهده شده، اصل جهان شناسی اتخاذ می شود. این امر متضمن آن است که آنان یک جایگاه عادی، و نه ویژه را در جهان اشغال کرده اند. چنین فرض می شود که تمام مشاهده کنندگان فرضی در سراسر بطور همزمان، ویژگی های همگرایی یکسانی را از عالم مشاهده می کنند. این مطلب به این نکته اشاره دارد که عالم دارای هیچ انتهایی نیست: عالم یا یک فضای محدود است که مثل یک کره دارای انحناست و یا نامحدود می باشد. از آن جا که آنان قادر به مشاهده عالم تنها از یک جایگاه، جایگاه خود می باشند از این رو، مدرک صریحی برای اثبات اصل جهان شناسی از دیدگاه غربی وجود ندارد.
با این حال یک آزمایش غیرمستقیم وجود دارد: اگر اصل جهان شناس معتبر باشد، در این صورت جهان باید از نظر فضایی یکسان باشد: در هر زمان پراکندگی مواد در سراسر جهان باید کاملاً یکسان باشد. با این حال مشاهدات نشان می دهد که کهکشان های دور به طور یکنواخت در فضا پخش نشده اند. تا حدی چنین ادعایی قابل قبول است، زیرا کهکشان های دورتر احمالاً نشانگر عصری قدیمی می باشند که در آن عالم متراکم تر بوده و کهکشان ها به هم نزدیک تر بوده اند. حتی پس از تصحیح چنین رابطه ای، تراکم(چگالی) کهکشان ها ظاهراً به فاصله آنها از آنان بستگی دارد. در دید اول چنین عقیده ای ظاهراً اصل جهان شناسی را نفی می کند. با این حال این اصل از ابطال به دور است زیرا می توانیم فرض کنیم کهکشان ها طی زمان تکامل می یابند. در گذشته کهکشان ها به هم نزدیک تر نبودند بلکه تعداد کهکشان های موجود بیش از هم اکنون بوده است. میزان تکامل را مستقلاً نمی توان تعیین کرد، اما این روند به طریقی است که عالم را همسان سازد:
فرضیه ی همسانی فضایی خواه ناخواه ساخته شده و این چنین نتیجه گیری کرده است که تعداد منابع رادیویی بی نهایت سریع تکامل می یابد. در نتیجه آنچه پیش روی آنان است یک فرضیه جهان شناسی اثبات نشده است که کاملاً مورد قبول واقع شده و از آن برای دستیابی به اطلاعات تقریباً غیر منتظره درباره ی فرایندهای فیزیک نجومی استفاده می شود.
به طور خلاصه اصل جهان شناسی یک باور وراء الطبیعه است که با معرفی نظریه های کمکی ویژه دور از ابطال می باشد. اصل جهان شناسی دارای این مزیت است که یک مدل نسبتاً ساده را ارائه می دهد. با این حال سادگی به تنهایی برای نشان دادن صحت و راستی آن کافی نیست. می توان مدل های دیگری را نیز براساس فرضیه های مختلف ارائه داد. برای مثال جهان شناسی یکنواختی بر پایه اصل جهان شناسی عالی استوار است: براساس این فرض عالم نه تنها در فضا بلکه در زمان نیز تقریباً یکسان می باشد. شخص ممکن است اصل جهان شناسی را تماماً رها کند و مدل هایی را بسازد که آنان را نزدیک مرکز یک عالم کروی متقارن قرار دهد.
به همین ترتیب شخص می تواند فرضیات دیگر را مورد سؤال قرار دهد. مثل پدیده ی انفجار بزرگ که منشأ پرتوهای پیش زمینه ریز موج می باشد یا این نظریه که جابجایی و تمایل خطوط طیف های کهکشانی از گسترش عالم ناشی می شود. باید به این نکته واقف بود که جابجایی خطوط طیف ها قطعاً یک سری ویژگی هایی مشاهده ای را نشان می دهد که مخالف عقیده ی گسترش عالم می باشد: خطوط طیف های کهکشان های نزدیک به هم در فواصل منظم با هم یکی می شوند و آرپ (Arp) به موارد بسیاری اشاره کرده است که در آن کهکشان هایی که ظاهراً از نظر فیزیکی به هم متصل اند خطوط طیف بسیاری و مختلفی را دارا می باشند. اخیراً جهان شناسی های مختلفی ارائه داده شده که برخی از آنها حتی وجود یک عالم ایستا را تأیید می کند.
منبع: نشریه فکر و نظر شماره 2-3

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید