مشتاق، کسی است که به خواب و آب و خوراک میل نداشته و با دوستانش انس نمیگیرد؛ در خانهای منزل نکرده و در هیچ منطقهای ساکن نمیشود؛ لباس نپوشیده و آرام و قرار ندارد…
مقوله عشق جزء پیچیدهترین مطالب حیات است و هرگاه سخن از عشق به میان میآید، دل، دچار ضربان تندتری میشود. عشقهای زیادی در اطرافمان دیده و یا شنیدهایم؛ مثل لیلی و مجنون، خسرو و شیرین، وامق و عذرا؛ ولی همیشه این سوالات ذهن بشر را به خود معطوف داشته که عشق واقعی چیست؟ راز ماندگاری عشق در چیست؟ چگونه میتوان بین عشق و هوس فرق قائل شد؟ آیا بین دو موجود زمینی با تعلقات خاکیشان، عشق میتواند واقع شود یا باید انگیزهای آسمانی در بین باشد؟ و اینکه آیا معشوق میتواند لزوماً انسان نباشد، بلکه وسیلهای باشد برای رسیدن به خدا؟
برای تبیین این بحث از کتاب گرانقدر «اسرار عبادات» اثر عالِم بزرگوار آیت الله جوادی آملی و کتاب «المراقبات» یادگار ارزشمند استاد اخلاق میرزا جوادآقا ملکی تبریزی بهره میبریم که در ادامه میآید:
*مبدأ کلمه شریفه عشق
گفتهاند عشق که یک واژه عربی است از یک گیاه خاصی که «عَشَقه» نام دارد مشتق شده است. «عَشَقَ» در عربی همان است که در فارسی به آن «پیچک» میگوئیم. گیاهی که وقتی به بدنه درخت چسبید، آن را رها نمیکند. راه نفس را بر درخت میبندد طوری که کمکم درخت زرد میشود، برگهایش میریزد و سرانجام خشک میشود. در این هنگام میگویند این درخت را عشقه گرفت. عاشق به چنین انسانی میگویند. آنکه پیچک عبادت او را گرفت(1)، زرد کرد و راه نفس را بر او بست و سرانجام او را خشک و از خود تهی کرد.
*فرق شائق و عاشق
شائق(2) به کسی میگویند که ندارد و میطلبد، عاشق به کسی میگویند که رسید و نگه میدارد. فرق شوق و عشق این است.(3) آن انسان تشنهای که به دنبال چشمه میرود میگویند او مشتاق چشمه است، وقتی به آب رسید و آب را گرفت و حفظ کرد، میگویند او عاشق چشمه است. شوق قبل از وصول است و عشق بعد از وصال.
رسول الله(ص) فرمودند: «خوشا به حال کسی که عبادت را معشوق خود بداند. با عبادت معانقه کند و او را با تمام وجود لمس کند و برای او فرقی نکند که دنیا را در سختی صبح کند یا در آسانی»(4) یعنی دقیقا حال یک عاشق، که طوری در عشقش اسیر است که چشمش جز او را نمیبیندو اگر همه عالم به او پشت کنند ولی معشوق، اقبال؛ یقین دارد که داراترینِ داراهای عالم است.
*مشتاق کیست؟
در کتاب مصباح الشریعه از امام صادق(ع) نقل شده است که درباره صفات مشتاق فرمودند: «میلی به خواب و آب و خوراک نداشته و با دوستی انس نمیگیرد؛ در خانهای منزل نکرده و در هیچ منطقهای ساکن نمیشود؛ لباس نپوشیده، آرام و قرار نداشته و شب و روز خداوند را عبادت میکند با این امید که به مورد اشتیاق خود برسد؛ با زبان شوق با او مناجات نموده و آنچه در دل دارد را بر زبان میآورد.»
چنانچه پیامبر(ص) در مورد حضرت موسی(ع) فرمودند: «نخورد و نیاشامید و نخوابید و به خاطر شوقی که به پروردگارش داشت در چهل روز رفت وآمد میلی هم به هیچکدام از اینها نداشت».(5)
بنابراین آنگاه که وارد میدان شوق شدی، دست از هواهای نفسانی و خواستههای دنیایی بشوی، تمام چیزهایی را که با آنها انس گرفتهای فرو گذار؛ از هرچیزی بجز آنچه به آن اشتیاق داری روی برگردان و از یاد نبر که اشتیاق را با معرفت بخواهی.
*محبت، باطن عبادت است
بعضی دوست نمازند بعضی نمازگزار، حسین بن علی(ع) عصر تاسوعا به قمر بنی هاشم(ع) فرمودند: «از اینها مهلت بگیر، برای اینکه خدا میداند که من نماز را دوست دارم»(6)، نفرمودند مهلت بگیر ما
چند رکعت نماز بخوانیم. فرمودند من نماز را دوست دارم، نماز محبوب من است و من میخواهم امشب با محبوبم وداع کنم. سخن از محبت است نه تکلیف و آن شوقِ همراه با معرفت است که این محبت را میآورد و این، باطن عبادت است.
*خدا محبوبش را حفظ میکند
خدای سبحان اگر عبادت ظاهری را مقرر کرد، رازش محبوب شدن انسان است نزد او. و اگر کسی محبوب خدا شد، آثار خدایی در او ظهور میکند و هیچ عاملی به او گزند نمیرساند، زیرا سراسر نظام هستی سپاهیان حقاند: «لله جنود السموات والارض»(7)؛ خدای سبحان محبوب خود را با سراسر عالم حفظ میکند، آنگاه چیزی نمیتواند محبوب خدا را از پا درآورد.
*راه محبوب شدن
امام صادق(ع) فرمودند: «اگر با قلبتان متوجه خدای سبحان باشید، چندین پاداش به شما مرحمت میکند، گذشته از اقبال الهی و گذشته از بهشت، خداوند دلهای دیگران را متوجه شما میکند و شما محبوب دلهای مردم میشوید».(8)
قرآن کریم راه محبوب شدن بین مومنین را این گونه بیان کرد که آنان که از نظر عقیده مومن و از نظر اعمال صالحاند، خدا برای اینها محبت قرار میدهد و اینها را محبوب دلهای دیگران میکند، دلهای دیگران متوجه اینها میشود و چه ذخیرهای بالاتر از این؟
*تعالَوا تعالَوا
عمل اگر صالح شد بالا میرود و چنین نیست که عمل از عامل جدا باشد، یعنی اگر عمل بالا رفت، روح عامل نیز بالا میرود. به ما گفتهاند بالا بیایید، انبیا به امتهایشان میفرمایند: «بالا بیایید». رسول خدا(ص) میفرمایند: «تعالوا اتل علیکم»(9)
«ِالَیَّ» غیر از «تعال» است، اگر دو نفر در یک سطح قرار گیرند، یکی به دیگری میگوید: «اِلَیَّ»؛ پیش من بیا. اما اگر در دو طبقه باشند، آنکه بالاتر است میگوید: «تعال»؛ یعنی بالا بیا.
این لطیفه را در تفسیر بیضاوی ملاحظه میفرمایید، این ادیب چنین میگوید: «در بین بادیه نشینان عرب رسم بود و هم اکنون هم هست که در مناطق کوهستانی خانهها را در سینههای کوه میسازند و دامنه کوه را که هموار است برای کشت و زرع آماده می کنند و بچهها در نقاط هموار به بازی مشغول میشوند. هنگام غروب پدر و مادر به لبه ایوان منزل میآمدند و به بچهها میگفتند: «تعالوا تعالوا»؛ بیائید بالا! بیائید بالا!»
تا کی به طرف طبیعت و خاک؟ صدر المتالهین میگوید: «درخت هر چقدر که بلند باشد اصلش در خاک است، شما انسانید؛ مثل فرشته باشید نه درخت».(10)
*کریمانه بیا
«کرامت» یک تعبیر لطیف عربی است که ظاهراً معادلی در فارسی ندارد. در فارسی کلمهای نیست که بتواند ترجمه «کرامت» باشد. بزرگداشت و تکریم و مانند اینها غیر از مساله «کرامت» است. کرامت آن بزرگواری و بزرگمنشیاست که انسان کریم برخوردار است. خداوند کرامت را صفت فرشتگان میداند. وقتی ملائکه را معرفی میکند میگوید ملائکه کریماند، مکرماند، بزرگوارند. سائلی از عبدالله بن جعفر در مسافرتی ناشناس چیزی خواست، او پول فراوانی به سائل داد. گفتند: «ای عبدالله! تو در این منطقه ناشناسی و این سائل هم به کمتر از این مقدار قناعت میکرد، چرا چنین پول سنگینی به او دادی؟» گفت: «اگر مردم این منطقه مرا نمیشناسند، من خود را میشناسم؛ و اگر او به کمتر از این قناعت میکرد، طبع بلند من قناعت نمیکرد، من راضی نمیشدم که داشته باشم و مال کم بدهم. این روح، روح کرامت است.(11) صفت فرشته را تو نیز میتوانی داشته باشی. بیا و کریمانه بیا.
*دعای کریمانه امام رضا
این دعای امام رضا(ع) چقدر کریمانه است که فرمود: «خدایا در مشرق و مغرب عالم هر کسی که اهل ایمان است، او را بیامرز».(12)
این معنای لطیف را حکیم ابن سینا نیز میفرماید: «استوسع رحمه الله». تعبیر لطیفی دارد که مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی میگوید: این عبارتها به روایت شبیهتر است تا عبارتهای یک کتاب عادی.(13) یعنی؛ «وسیع کن رحمت خدا را». بگذار دیگران زیر پوشش این رحمت واسعه قرار بگیرند. کریم فقط برای خود، دعا نمیکند.
*ماه حرام
ماه مبارک «ذی القعده»، اولین ماه از ماههای حرام است. سایر ماههای حرام عبارتند از: ذی الحجه، محرم و رجب. این عبارت از دو کلمه «ذی» به معنای صاحب و واجد، و کلمه «قعده»، از ریشه قعود به معنای نشستن است. این ماه را به این سبب، «ذی قعده» نامیدهاند؛ که عرب مینشست و قتال نمیکرد و این ماه، حرام است چرا که جنگ با کفار در این ماه، حرام است (غیر از دفاع که در همه ایام واجب است)، رعایت این حرمت، عمل به ظاهر عبادت است و سر این عبادت در این است که جنگ و مخالفت با خدا را حرام بدانی و بدانی که حرمت مخالفت خدا در این ماه بیش از سایر ماههاست. بنابراین باید با طاعت از خدا و بالا بردن رضایت خود از او، احترام این ماه را حفظ نمایی. زیرا خداوند بسیار شکرگزار بوده و با رضایت خود از تو، از رضایت تو از او، تشکر مینماید. و اگر از شرافت رضایت او اطلاع داشتی، در راه بدست آوردن آن از بذل جان هم دریغ نمیکردی.
*خدا کریم است
امام باقر(ع) فرمودند: «خداوند از توبه بنده خود، بیش از شخصی که در شب دراز و بسیار تاریک، مرکبِ سواری و آذوقه خود را گم کرده و سپس پیدا کند، خوشحال میشود».(14)
بنا به روایت رسول اکرم(ص) روز یکشنبه این ماه نمازی دارد(15) که هر کسی آن را بخواند؛ توبهاش مقبول است و با ایمان از دنیا میرود. در این روایت آمده: «بندهای از امت من چنین عملی را انجام نمیدهد، مگر اینکه از آسمان به او ندا می رسد: بنده خدا عمل را از نو شروع کن که توبه تو قبول، و گناهانت بخشیده شد.» این همان جملهای است که منادی عرش به حجاج بیتاللهالحرام در روز عرفه میگوید؛ یعنی خواندن این نماز انسان را به مقام حجاج در صحرای عرفات میرساند و تا چه اندازه خدا کریم است!؟
*حج؛ داروی الهی
از مهمترین اعمال این ماه، رفتن حجاج به زیارت بیت اللهالحرام است که البته این، ظاهر عبادت است و تفسیر سر حج بسیار است؛ که یکی از آن بسیار، دور شدن صفات بد از انسان و نزدیک شدن او به صفات نیک است. حج دارویی الهی و مرکب از اجزای بسیار نافعی برای بیماریهای دل میباشد. بیماریهایی که قلب را از عالم نور باز میدارد؛ مثلاً خرج کردن در حج بیماری بخل، تواضع و طواف و نماز، مرض تکبر و هروله، تنبلی را معالجه میکند.
*قدم زدن در سرای سلطان
امام زینالعابدین(ع) روایتی را درباره اسرار عبادت حج برای شبلی(راوی حدیث، که به حج رفته و اعمال آن را انجام داده بود) بیان کردند که در آن هدف اصلی از هر کدام از اعمال حج ذکر شده است. آن حضرت فرمودند: « اگر اعمال را به این نیتها انجام نداده باشی، گویا اصلاً آن را انجام ندادهای».(16)
در بخشی از این روایت میفرمایند: «منظور تو از سعی صفا و مروه این بود که بین ترس و امید هستی»؛ یعنی در حالی بین صفا و مروه رفتوآمد کن که واقعاً در حال ترس و امید باشی؛ مانند کسی که در آستانه سرای سلطان قدم زده و بزودی او را میبیند، که چگونه هم امید دارد که با کرم و جود با او برخورد نموده و او را بپذیرد و هم می ترسد که او را رد کرده و مجازات کند و در حالیکه فکرش مشغول این دو است، قدم میزند.
*بدرقه معشوق
و اینک که حجاج، راهی سرزمین نورند در هر کوی و برزنی ممکن است شاهد بدرقهای باشی از هر جنس؛ یکی با گل، دیگری با کاسه آب، آن یکی با ریزش کاسه چشمش و بدرقه زائر با نگاه تا جایی که چشم کار میکند و …
و از میان همه اینها، عاشقانهترین بدرقه، نثار معشوق آسمان و زمین ـ حضرت صاحبالزمان(عج) باد. ای مقتدای حجاج و ای آبروی صحن و سرای حرمین! دلهامان تپنده راهتان و چَشمهامان، ریزنده در قدوم شما، یا صاحبالزمان! دستمان از زیارت حرم الهی و مسجد پیامبرش و بقیع آسمانیِ دلها کوتاه، اما دلمان در امتداد این مسیر، پر از تلاطم. شرمنده که با دست تهی برای بدرقه آمدیم، آخر مگر در حضور دارایِ داراهایِ عالم میشود دستِ پر نیز بود؟ توراهیِ سفرتان یک بغل دل عاشق. ای کلمه شریفه عشق! چَشم امیدمان به شماست، ما را در زمره عشاق راستین خود قرار دهید و طلب کنید برایمان آنچه را که صلاحمان در آن است. چشم دشمنانتان کور و وجود نازنینتان در این سفر الهی سلامت باد.
*پینوشتها:
1- اقربالموارد
2- عشق مشتق از«عَشَقَ» است که نوعی گیاه پیچک است و در اصطلاح افراطالحب است و شوق به معنای کشش و میل بدون افراط است. اساساللغه، جوهری، اقربالموارد، واژه عشق و شوق
3- تحفالعقول، وصایای امیرالمومنین ـ سلاماللهعلیه ـ، ص 80
4- اصول کافی، جلد2، بابالعباده، حدیث 3
5- المراقبات، ص 388
6- مقتلالحسین مقرم، ص 256
7- سوره فتح، آیه 4 و 7
8- منلایحضرهالفقیه، جلد 1، باب 30، حدیث 11
9- سوره انعام، آیه 151؛ تفسیر بیضاوی
10- صدرالمتالهین شیرازی، تفسیرالکبیر، ج 1
11-اسدالغابه فیمعرفهالصحابه؛ سفینهالبحار، ماده عبد
12-بحارالانوار، جلد 2، ص 23
13-اشارات، جلد 3، ص 328
14-المراقبات، ص 369
15-مفاتیحالجنان، اعمال ماه ذیقعده
16-المراقبات، ص 382
یادداشت از: زهرا سادات آفرینی