نویسنده: محمدرضا برته*
گونه های جنگ مشروع
هر عملی بسته به مقدار مطلوبیت آن در یک دین، درجه ای از تمایل و خواست اجرا را در پی دارد. حال، هرچه این مطلوبیت افزون تر باشد، تمایل به اقدام بدان نیز بالاتر خواهد بود. دقیقاً در همین نقطه، خواسته های آمرانه، رتبه های گوناگونی چون خوب، خیلی خوب و ضروری می یابند. بالاترین درجه مشروعیت و مطلوبیت، از آن دسته ای است که عنوان واجب یا ضروری به خود می گیرند. جنگ نیز بسان یکی از افعال اختیاری انسان در حوزه اوامر دینی قرار دارد. هر یهودی متدینی انتظار دارد تا یهودیت طی برنامه ای مدون او را از ضرورت، حسن و یا ممنوعیت اقدام به جنگ و آداب آن مطلع سازد.
دانشوران و عالمان یهود به این مسئله بی توجه نبوده و با بررسی متون دینی خویش دریافته اند که اقدام به جنگ، در مواردی ضرورت( بالاترین درجه مطلوبیت دینی)، حسن( رجحان عمل) و نیز ممنوعیت می یابد. البته ملاک های مختلفی وجود دارند که از منظر هریک می توان تقسیم بندی متفاوتی ارائه داد: ملاک هایی چون میزان مطلوبیت، گستره کسانی که ملزم به حضور در جنگ بوده اند، جغرافیای منطقه جنگی، برهه های تاریخی وقوع جنگ و … . تقسیمی که در این مقاله ملاک عمل قرار می گیرد، معیاری است که ربی(1) یوسف قارو(2) در میشنه کسف(3) شرح(4) خود ناظر بر میشنه تورای ابن میمون(5) بیان کرده و نزد متأخرین مقبولیت یافته است.(6)
آنچه در پی می آید، بیان اقسام جنگ مشروع از منظر یهودیت است که شامل دو نوع واجب و ممدوح است. از آنجا که نوع اول، خود شامل دو بخش می شود، در مجموع سه گونه جنگ مشروع یهودی وجود دارد. این بخش متکفل بحث از نوع نخست است.
ملحمت حُوا(7)
واژه «ملحمت حُوا» به معنای جنگی است که یک وظیفه تلقی شده و اقدام بدان ضروری است. در عین حال، این واژه مصداق های روشنی دارد. پیمان یهوه با موسی، میثاق طرفینی بود که براساس آن، یهوه مصمم می شود تا سرزمین مقدس را به بنی اسرائیل ببخشد و در مقابل، ایشان هم به شریعت پایبند باشند. بدیهی است که به دست آوردن سرزمین های مورد نظر بنی اسرائیل، بدون جنگ با ساکنان آن و بیرون راندن ایشان، میسر نبوده است. از این رو، ملحمت حُوا به جنگ هایی اطلاق می شود که بنی اسرائیل به منظور تصرف ارض موعود، مطابق با امر یهوه و نیز وجود نص صریح توراتی بر ضرورت اتیان، بدان مبادرت ورزیده اند.
ربای آری شاوت در توضیح این مطلب می گوید:
رامبام می گوید: ما براساس تورات مأموریم تا مالک سرزمینی باشیم که خدا آن را به پدران ما ابراهیم، اسحاق و یعقوب داده است و نیز موظفیم تا آن را به دستان دیگر ملل نسپاریم و ویرانه اش هم نسازیم؛ چرا که یهوه می گوید:” و زمین را به تصرف آورده در آن ساکن شوید؛ زیرا که آن زمین را به شما دادم تا مالک آن باشید.”(8)… این همان چیزی است که دانشوران ما آن را ملحمت حُوا نامیده اند. همانند نبردهای یوشع(9) برای فتح سرزمین. ملحمت حُوا، یک فرمان ایجابی برای همه نسل هاست.(10)
بنابراین، ملحمت حُوا یک جنگ آغازگرانه است.(11) بدین معنا که این جنگ، نه به منظور پاسخ به حمله دشمن، که برای تصرف سرزمین های دیگران آغاز می شود و در شروع رزم، جنبه دفاعی ندارد. افزون بر حکم کلی تورات بر ضرورت این نوع جنگ، برخی مصداق های ملحمت حُوا بسیار مورد توجه اسفار خمسه بوده و اوامر صریح و ویژه ای در خصوص آنها صادر شده است. در اینجا به چند نمونه از مهم ترین این احکام و مصداق ها اشاره می شود.
جنگ با اقوام هفت گانه(12)
اقوام هفت گانه همان ساکنان اصلی سرزمین موعودند. تورات چندین بار به صراحت بنی اسرائیل را ملزم به جنگ با اقوام هفت گانه دانسته و از ایشان می خواهد تا برای نابودی آنها اقدام کنند. تورات می گوید:« اما از شهرهای این امت هایی که یهوه خدایت تو را به ملکیت می دهد، هیچ ذی نفسی را زنده مگذار، بلکه ایشان را یعنی حتیان و اموریان و کنعانیان و فرزّیان و حوّیان و یبوسیان را چنان که یهوه خدایت تو را امر فرموده است، بالکل هلاک ساز».(13)
در جایی دیگر نیز چنین آمده است:« چون یهوه خدایت تو را به زمینی که برای تصرفش به آنجا می روی در آورد و امت های بسیار را که حتیان وجرجاشیان و اموریان و کنعانیان و فرزّیان و حوّیان و یبوسیان هفت امت بزرگتر و عظیم تر از تو باشند از پیش تو اخراج نماید.»(14)
فرازهایی دیگری از این دست نیز در تنخ وجود دارند.(15)
هر خواننده ای با مطالعه این بخش از تورات با خود می اندیشد که چرا یهوه به جای سازش یا تصرف پس از دعوت به صلح، خواهان چنین اقدام خانمان براندازانه ای است. اقدامی که قتل همه جانداران، اعم از حیوانات و انسان ها شامل مردان، زنان، پیران و خردسالان، را نه تنها تجویز می کند، بلکه واجب نیز می داند.
پرسش اصلی این است که تا این اندازه چه چیزی می تواند مشروعیت بخش و تجویز کننده خشونت باشد؟ آیا جرمی وجود دارد که مرتکب و همه منسوبان به او را مستحق چنین عقوبتی کند؟ البته روشن است که برای یک مؤمن به کتاب مقدس، صرف بیان و صراحت این کتاب، خود به تنهایی مشروعیت آفرین است و هرگز از چنین شخصی انتظار نمی رود که در پی کسب فهمی بالاتر برای تبیین فلسفه ی چنین اقدامی باشد. نهایت چیزی که از سوی وی اتفاق خواهد افتاد، کشف چرایی این امر از خلال فرازهای تورات یا ارائه توجیه و تفسیری قابل قبول از این خواسته یهوه برای خوانندگان تورات است؛ وگرنه تورات به تنهایی برای او خودبسنده و کافی است.
این موضوع، محل تضارب آراء میان دانشمندان شده است. دو مورد از مهم ترین احتمالات عبارتند از:
1. یهوه بارها وعده ی مالکیت سرزمین کنعان را به بنی اسرائیل داده بود. این یک وعده قطعی و لایتغیر است. روشن است که اگر تصرف کنعان به دست بنی اسرائیل، همراه با زنده ماندن گروهی از ساکنان پیشین این سرزمین باشد، این امکان وجود خواهد داشت که پس از گذشت زمان، این گروه داعیه دار میراث مغصوب خویش شوند. از این رو، باید همه ی این مردم، یعنی همه افراد اقوام هفت گانه بدون در نظر گرفتن جنسیت، سن و اقدام یا عدم اقدام خصمانه ایشان، از صفحه روزگار محو شوند.
2. نبرد با اقوام هفت گانه پیش و بیش از آنکه یک جنگ سرزمینی باشد، یک نبرد فرهنگی است.
در واقع از دو محذر، باید یکی را برگزید الف. برخورد مسالمت آمیز با بومیان ارض موعود به قیمت از دست رفتن تعالیم موسی و انحطاط فرهنگی بنی اسرائیل؛ ب. قلع و قمع اقوام هفت گانه به منظور پیش گیری از اختلاط فرهنگی و تأثیرپذیری بنی اسرائیل از آداب و رسوم دینی ایشان.(16) انتخاب یهوه؛ گزینه دوم بود؛ زیرا به صراحت پرده از این راز برداشته و در تورات می گوید:« تا شما را تعلیم ندهند که موافق همه رجاساتی که ایشان با خدایان خود عمل می نمودند عمل نمایید و به یهوه خدای خود گناه کنید.»(17)
پرسش دیگری که باید بدان پاسخ گفت، این است که آیا یهودیان مخاطب این فرمان، موفق به عمل بدان شدند یا خیر؟ ظاهراً مصداق هایی وجود دارد که حاکی از زنده ماندن برخی از اهالی سرزمین کنعان است. مانند راحاب(18) فاحشه که به سبب همکاری اش با جاسوسان یوشع از قتل وی و خاندانش چشم پوشی شد.(19) از سوی دیگر، اهالی جبعون (20) نیز موفق به فریب یوشع شده و از شمول این قانون توراتی جان سالم به در بردند.(21)
ربای بنیامین با استفاده از آثار ابن میمون و شروح قارو بر فرمان یهوه بر جنگ با اقوام هفت گانه، معتقد است که زنده باقی گذاردن راحاب و اهالی جبعون، تمرّد از فرمان تورات شمرده نمی شود؛ زیرا ایشان در سایه ی توافق با بنی اسرائیل و پذیرش مفاد پیمان نوحی، عملاً از شمول « ملت کنعانی»(22) خارج شده اند (23) و از همین رو، از سوی یوشع برای خدمت به یهوه نصب می گردند.(24)
جنگ با عمالقه(25)
براساس تاریخ نگاری و نسل شماری عهد عتیق، عمالقه از فرزندان عمالیق هستند (26) که خود وی فرزند الیفاز(27) نخست زاده عیسو (28) است. (29) از سوی دیگر، در سفر تکوین ماجرای نبرد کدرلاعمر(30) با عمالقه، که به عنوان همسایگان اموریان(31) و ساکنان حصون تامار(32) معرفی می شوند، حکایت می شود؛ حکایتی که به لحاظ زمانی معاصر با لوط(33) برادرزاده ابراهیم و سال ها پیش از الیفاز و فرزندش عمالیق است. گویا قوم معاصر با ابراهیم با نام سرزمینی که در آن ساکن اند نامیده می شوند؛ اما نه نام معاصرش بلکه با نام متأخرش که برگرفته از نام عمالیق فرزند عیسو است. مانند این که ما در زمان حال و در روایت واقعه ای کهن، که در سرزمینی مشخص روی داده است، نام امروزی آن محل را ذکر کنیم، نه نامی را که در گذشته داشته است.
عمالقه وارثان دشمنی با بنی اسرائیل
خواننده عهد عتیق می تواند از نحوه ی روایتگری تاریخ حیات عمالقه و ارتباط آنان با بنی اسرائیل دریابد که داستان در پی بیان نامردی و نامردمی و دشمنی دیرینه عمالقه و بنی اسرائیل در خلال سالیان دراز است. عیسو نخست زادگی(34) و برکت خود را به یعقوب می بازد(35) و در دل کینه او را می پروراند و عزم کشتن او می کند.(36) الیفاز تیمانی، که احتمالاً از نوادگان عیسو است، دشمنانه ایوب را متهم به گناه، و مصیبت های او را زاییده خطاهای وی می داند.(37) عمالیق در هنگام خروج بنی اسرائیل از مصر، بر ایشان می تازند و دشمنی فروخفته خود را ابراز می کنند. آیا این همه کافی نیست تا یک بار برای همیشه مسئله جنگ این دو خاندان به پایان رسد و اکنون که بنی اسرائیل از قدرت و امکانات لازم برخوردارند، دشمنان دیرینه خود را نابود سازند؟
گناه عمالقه
در تعامل بنی اسرائیل با دیگر اقوام از بدو خروج از مصر تا زمان تسلط ایشان بر سرزمین موعود، شاهد دشمنی های زیادی میان این قوم و دیگر ملل بوده ایم. اما تصریحات و فرامینی که بر نابودی عمالقه وجود دارد، منحصر به فرد و در نوع خود عجیب است. مسئله در خور توجه بیشتر، گناه عمالقه از منظر یهودیت است. پرسش اساسی این است که گناه عمالقه چه بوده که تا این اندازه موجبات غضب یهوه را در پی داشته است؟ ربای تندلر(38) چهار پاسخ به این سؤال می دهد:
1. سرزمین عمالقه در زمره سرزمین کنعان و اقوام هفت گانه نبوده و وجهی برای ترس ایشان از بنی اسرائیل وجود نداشته است. پس حمله تهاجمی ایشان به بنی اسرائیل نه یک جنگ بازدارنده، که نبردی از سر دشمنی دیرینه و به منظور نابودی کامل بنی اسرائیل بوده است. از این رو، گناه ایشان نابخشودنی است و اگر به ایشان فرصت داده شود، دوباره به این امر مبادرت خواهند ورزید؛
2. عمالقه به عنوان برادرزاده های یعقوب، باید حق نخست زادگی را بر او تمام می کردند. در نتیجه، اقدام ایشان به نبرد با بنی یعقوب، ناسپاسی و نمک نشناسی غیرقابل اغماضی است؛
3. دشمنی عمالقه و جنگ ایشان با بنی اسرائیل، در سایه ی بغض ذاتی ایشان از یهوه و برتری دادن بنی یعقوب از سوی یهوه بر بنی عیسو است؛
4. هدف از نبرد با بنی اسرائیل، نه نابودی خود ایشان که جنگ با یهوه بوده است. اینان می اندیشیدند که با نابودی بنی اسرائیل یهوه نیز از بین خواهد رفت. به همین دلیل در پس خروج بنی اسرائیل از مصر- آن هم در حالی که هیچ خطری از ناحیه بنی اسرائیل آنها را تهدید نمی کرد- با حمله به ایشان قصد نابودی آنها را در سر داشتند.(39)
شواهدی در کتاب مقدس وجود دارد که برخی از پاسخ های بالا را تقویت می کند. برای مثال، در تورات تصریح می شود که عمالیقدر برابر خدا بی پروایی کرده اند و با وجود اینکه شاهد خروج معجزه آمیز بنی اسرائیل از مصر بودند، بلافاصله اقدام به نبرد با ایشان نمودند و این یعنی نترسیدن از یهوه و مقابله با او.(40) از سوی دیگر، وضعیت بنی اسرائیل در زمان حمله عمالقه بسیار أسف بار بوده است. ایشان به تازگی از بند اسارت رهیده، بسیار گرسنه، خسته و ضعیف شده بودند. آیا چنین جمعیتی می تواند یک خطر برای عمالقه تلقی شود و آیا حمله به ایشان ضعیف کشی به معنای دقیق کلمه نیست؟(41) بر همین اساس، عمالقه وضعیتی استثنایی در میان دشمنان بنی اسرائیل می یابد و تنها این قوم هستند که از سوی یهوه محکوم به قتل فجیع و نسل کشی بی مانندی می شوند که هیچ موجودی از این کشتار مستثنا نمی گردد.(42)
واقعه ی نبرد میان عمالقه و بنی اسرائیل از منظر تفاسیر ذوقی و عرفانی نیز مورد توجه است. سرزمینی که تهاجم عمالقه به بنی اسرائیل در آن رخ می دهد، « رفیدیم»(43) نام دارد. این واژه در زبان عبری عموماً به معنای مکان و توقفگاه است و از آنجا که بنی اسرائیل پس از خروج از مصر در این مکان اتراق کرده اند، آنجا را رفیدیم نامیده اند. برخی از عالمان یهود معتقدند که رفیدیم به معنای « دست کشیدن» (44) و خلاصه عبارت« ایشان از تورات کوتاهی ورزیدند»(45) است. در این توصیف، داستان عمالقه یک استعاره است؛ بدین بیان که منظور از تشنگی و نبود آب، (46) دوری بنی اسرائیل از یهوه و احساس نکردن حضور اوست. این گناه بنی اسرائیل، با حمله عمالقه موأخذه می شود. از سوی دیگر، گناه عمالقه نه صرفاً حمله نظامی، بلکه سوء استفاده از وضعیت موجود جهت تضعیف ایمان ایشان است. منظور از این بخش تورات که می گوید:« واماندگانت را بریدند، در حالی که ضعیف بودی و از خدا نترسیدند.»(47) اشاره به ضعف ایمان بنی اسرائیل و اقدام عمالقه به پراکندن بذر تردید و دودلی در میان ایشان دارد تا جایی که بنی اسرائیل اساساً در مورد وجود یهوه در میان خود تردید کرده و از موسی می پرسند که آیا یهوه در میان ما است؟(48) طبق این بیان، عمالقه نماد شک و تردید و عدم اطمینان به خدایند. از این رو، از هر جنس و در هر اندازه و سنّی که باشند باید از میان برداشته شوند. مسئله دستان موسی(49) در نبرد با عمالیق نیز بر همین نکته اشاره دارد و بالا رفتن دستان موسی، کنایه از اعتماد و توکل قوم به یهوه و در نتیجه، پیروزی و ظفرمندی ایشان در جنگ با عمالیق و پایین آمدن دستان(50) وی، حاکی از افت ایمان و توکل بنی اسرائیل به خداوند خویش است.(51)
پی نوشت:
* کارشناس ارشد رشته ادیان.
1.
2. یوسف قارو( Joseph ben Ephraim Caro 1488-1575) در زمره یکی از قانون نامه نویسان مشهور و متأخر یهودی است که آثار وی به سرعت در زمره منابع معتبر شرعی یهودی قلمداد شد. کتاب مشهور وی با نام شولحان عاروخ یکی از مهم ترین آنها است و در رده مراجع متأخر از آن یاد می شود.
3.
4. میشنه کسف نام اثر مشهور ربی یوسف قارو است و تفسیری نسبتاً جامع بر میشنه تورای ابن میمون به شمار می آید. البته بسیاری از عبارت های این کتاب در دیگر آثار قارو عینا موجود است و بر همین اساس به نظر می رسد متأخر از آثار دیگر وی باشد. نام این اثر برگرفته از فراز 12 فصل 43 از سفر پیدایش بوده و به معنی نقد مضاعف است. ر.ک:
http:// people.ucalgary.ca/~elsegal/TalmudMap/MishnehTorah/MTKesefMishneh.html.
5.
6.The Bounds of Wartime Military Conduct In Jewish Law, MICHAEL J. BROYDE,Emory University School of Law,p 13.
7.( mil.kha.met kho.va).
8.Numbers 33:53 And ye shall dispossess the inhabitants of the land,and dwell therein:for I have given you the land to possess it.
9.(yeh.ho.shu.ah).
10.see Rabbi Rav Ari Shvat,The Religious View of the Secular State of Israel,at:
http://www.yeshiva.org.il/midrash/shuir.asp?id=10970#48b
11.CONTEMPORARY HALAKHIC PROBLEMS,J. DAVID BLEICH, KTAV PUBLISHING HOUSE, INC. YESHIVA UNIVERSITY PRESS NEW YORK,1995,v3 p251.
12.(sha.vu.ah go.im).
13.Deuteronomy 20:16-17.
14. Deuteronomy 7:1-2.
15.Numbers 33:51-53.
16. در تفاسیر و شروح توراتی، موضوع مقابله با احتمال تأثیرپذیری بنی اسرائیل از کنعانیان مهم ترین توجیه برای مشروعیت بخشیدن به نبرد با اقوام هفت گانه مورد اشاره و بررسی قرار گرفته است.ر.ک:
Jeffery H. Tigay,The JPS(The Jewish Publication Society) Torah Commentary,Philadelphia& Jerusalem,1996.
17. Deuteronomy 20:18.
18. ( ra.khav).
19.Joshua 2: 1-7.
20. (ghiv.ohn).
21.Joshua 2:3-27.
22. در نظر ایشان ملت کنعانی یک استعاره برای نشان دادن جغرافیای فرهنگی و دینی حاکم بر کنعانیان است که به سبب آن، قوانینی چون شرک و قربانی انسان تجویز شده و احکام نسبی و سببی متفاوتی نیز جاری است. بر همین اساس، خروج از شمول اصطلاح ملت کنعانی نه در سایه نفی بلد که به واسطه پس زدن قوانین پیش گفته و گردن نهادن به پیمانی جدید است که به اعتقاد رامبام این پیمان های همان عهد نوحی است.
See: Rabbi Benjamin Hecht,Choice in Destruction,at:
http://www.nishma.org/articles/update/updatemarch92-choice.htm.
23. همان.
24. Joshua 9:23.
25.(am.a.lak).
26.Sara E.Karesh and Mitchell M.Hurvitz, Encyclopedia of Judaism, p12.
27.(el.e.faz).
28.(a.sav).
29.Genesis 36:12, 16; 1 Chronicles 1:36.
30.(ked.or.la.o.mer).
31.(em.o.re).
32.(khats.ets.on.ta.mar).
33.(lote).
34.Genesis 25:29-34.
35.Genesis 27:1-31; 35.
36.Genesis 27:41.
37.Job 15.
38.Rabbi Aaron Tendler(1931),Rabbi of Sharrey Zedek Congreagation,Valley Village,CA , and Assistant Principal of YULA.
39.http://www.torah.org/learning/rabbis-notebook/5765/vayikra.html.
40.How he met thee by the way,and smote the hindmost of thee,all that were enfeebled in thy rear,when thou wast faint and weary; and he feared not God.Deuteronomy 25:18.
41.Judaism,Between Religion and Morality ,Avi Sagi, Chapter 10, p 200, Tel Aviv,HaKibbuth HaMeuchad,1998.
9042. 1Samuel 15:1-4.
43.(ref.e.dem).
44.Shrinking of hands.
45.They loosened their grip on the Torah.
46.Wherefore the people strove with Moses,and said:’Give us water that we may drink’. And Moses said unto them:’Why strive ye with me? whrefore do ye try the LORD?’ And the people thirsted there for water; and the people murmured against Moses,and said:’Wherefore hast thou brought us up out of Egypt,to kill us and our children and our cattle with thirst?Exodus 17:2.
47.Deuteronomy 25:18.
48….The LORD among us, or not?Exodus 17:7.
49. اشاره به داستان نبرد بنی اسرائیل با عمالقه، که در خلال آن موسی بر سر کوه رفته و دست به آسمان بلند می کند و هر گاه دستانش خسته شده و پایین می آمد، قوم شکست می خوردند و هرگاه دستانش بالا می رفت، قوم قوت می گرفتند. از این رو، هارون و حور، یکی از این طرف و دیگری از آن طرف دست های او را برمی داشتند و دست هایش تا غروب آفتاب برقرار ماند و یوشع عمالقه را از دم تیغ گذرانید. خروج، 17: 7-14.
50. در تلمود بابلی تأویل دیگری نیز از این ماجرا به دست داده می شود. دستان موسی، حاکی از تفکر بنی اسرائیل است. این بدان معناست که هرگاه قوم، نگاه خود را به آسمان بیندازد و اندیشه اش متوجه یهوه باشد پیروز خواهد بود و اگر به زمین چشم بدوزد و مادی نگر باشد محکوم به شکست است و این نه صرفاً حکایتی از گذشته که درسی برای آینده گان است. ر.ک:
Talmud-Mas.Rosh HaShana 29a.
51.Rev.Pattie DeLea, The Sin of Amalek,Rivers in the Desert Ministries, April 2009, Vol 8, No 1, p2.
منبع: نشریه معرفت ادیان شماره 2