اندیشه قوم برگزیده در یهودیت (3)

اندیشه قوم برگزیده در یهودیت (3)

نویسنده:رضا گندمى

2. برگزیدگى به مثابه یک تکلیف و مسئولیت دینى

بر پایه این تفسیر، خدا قوم یهود را برگزید تا درمیان اقوام دیگر خادم او باشند و در اصلاح عالم بکوشند و بین اقوام و ملل مختلف وحدت و همدلى ایجاد کنند. این نوع انتخاب و گزینش برخلاف تفسیر نخست از تفوق و برترى قوم یهود حکایت ندارد، بلکه تکلیفى است که خداوند بر دوش آنها نهاده است و از این رو مسئولیت آنها سنگین تر است. در عاموس آیه اى است که همین معنا و برداشت از برگزیدگى را تداعى مى کند، آن جا که مى گوید: از میان تمام اقوام روى زمین، من تنها شما را انتخاب کرده ام. به همین دلیل وقتى گناه مى کنید شما را تنبیه مى کنم: زیرا گناهان شما باعث مى شود که رابطه من و شما تیره شود (عاموس، 3:2ـ3).

3. برگزیدگى به مثابه سرى از اسرار الاهى و یک امر ربانى و ملکوتى

طبق این برداشت، پرسش از فلسفه و علت برگزیدگى عبث و بیهوده است; زیرا برگزیدگى بى نیاز از علت و فلسفه است. همین که اراده خدا بر این امر تعلق گرفت که از میان اقوام مختلف قوم خاصى را برگزیند کفایت مى کند و شایسته نیست که از علت آن سؤال شود. این برداشت متأثر از تفکر مسیحى است، زیرا چنان که خواهیم گفت، متألهان مسیحى در باب برگزیدگى قوم یهود سه دیدگاه دارند که بر پایه یکى از آنها، یهودیان بر اثر لطف و فیض الاهى انتخاب شدند نه به علت خوب بودن خودشان و یا برخوردارى از امتیازهاى دیگر. بر اساس این نظریه، برگزیدگى یک امر الاهى است که انسان باید از صمیم قلب و سویداى وجود خویش به آن اذعان کرده، از چند و چون آن نپرسد. بنابراین برگزیدگى ارتباطى با خیر و شر و طاعت و معصیت ندارد، زیرا محبت خدا نسبت به قوم برگزیده بر عدالت او غالب است.
چنان که گذشت، تفسیر سوم از برگزیدگى متأثر از تفکر مسیحى است. در انجیل یوحنا، از برگزیدگى به عنوان فعل خدا یاد شده است نه بنى اسرائیل: «شما مرا برنگزیدید، من شما را برگزیدم» (یوحنا، 15:16). به باور یوحنا، برگزیدگى به مثابه سرى از اسرار الوهى است، هر چند یهودیان به فلسفه این راز پى نبردند. تنها رهبران دینى خاصى دعوت و فراخوان جدایى از تمام کفار و ملحدان را دریافتند. در سفر تثنیه بر این جدایى تأکید شده است; چه آن که تثنیه در زمانى نوشته شد که هم تاریخِ گذشته و هم تاریخِ فعلى از نتایج اسف بار عقیده توحید همراه با مدارا نسبت به کفار پر شده بود (آشتیانى 1368، 475).

4. برگزیدگى به مثابه حکم ازلى

همانگونه که پیشتر گفتیم، اغلب معتقدند که برگزیدگى قوم بنى اسرائیل ریشه در عهد و پیمانى دارد که خدا از طریق آباى اولیه و حضرت موسى با ایشان بسته است; عهد و پیمانى که خداوند در کوه سینا و نیز براى بار دوم در دشت موآب با آنان بست. ولى مارتین بوبر، فیلسوف شهیر یهودى، هیچ نوع ارتباطى میان برگزیدگى قوم اسرائیل و مسئله عهد و میثاق قائل نیست، بلکه معتقد است خداوند از ازل این قوم را مستعد یافته و برگزیده است، هرچند نافرمانى ها و خطاهاى زیادى در پرونده آنان ثبت شده است. بوبر روایت خروج را بازگو مى کند که یهوه به فرعون مى گوید: «به فرعون بگو خداوند چنین مى گوید اسرائیل پسر من و نخست زاده منست و به تو مى گویم پسر مرا رها کن تا مرا عبادت نماید و اگر از رهاکردنش ابا نمایى همانا پسر تو یعنى نخست زاده ترا مى کشم» (خروج، 4:22).
بوبر مى پرسد: در آن موقع که هنوز یهوه با اسرائیل عهد و پیمانى نبسته بود، چگونه او را پسر ارشد خود خواند؟ اسرائیل چرا از ابتدا قوم خدا و ملت مقدس است؟ علت این تقدیس با آن همه ناپاکى هاى این قوم در آینده چیست؟ بوبر معتقد است که اسرائیل بالقوه قوم مبارک و قوم خدا بوده است و او را یهوه از قبل برگزیده تا روزى مقدس شود! او مى نویسد: «خداوند اسرائیل را با عشق و علاقه جستوجو کرد و قوم خود را برگزید، زمانى که هنوز او به وجود نیآمده بود… در عصر جدایى اقوام و هنگامى که از اسرائیل هیچ اثرى نبود، خداوند این قوم متولدنشده را رفعت بخشید تا نخستین فرزند ذکور او گردد» (المسیرى، 5، 137).

5. برگزیدگى به مثابه موهبت الاهى

آیا برگزیدگى قوم اسرائیل از سر لطف و رحمت یهوه است؟ به عبارت دیگر، آیا اراده الاهى بر این تعلق گرفت که قوم اسرائیل برگزیده شود یا این که این قوم لایق این برگزیدگى بوده و خداوند باید آنان را به این مقام و جایگاه ارتقا مى بخشید؟ به بیان دیگر، آیا برگزیدگى هبه و عطاى الاهى است یا این که جزء حقوق این قوم بوده و تخلف خداوند از این کار شایسته نبوده است؟ برگزیدگى در ابتدا از رحمت و اراده خدا نشأت گرفت، لکن قوم یهود خود را سزاوار این برگزیدگى مى دانستند، لذا برگزیدگى از موهبت الاهى بودن به حقى از حقوق یهود تحول یافت و بر این اساس، حتى اگر قوم یهود به بیراهه بروند، بر خدا لازم است آن حق و دین را ادا کند. در تلمود از زبان خدا آمده است: «با جماعت یهود همچون ملت هاى دیگر معامله نمى کنم، حتى اگر اعمال خوب آنان اندک باشد» (The Interpreter’s Bible, 30).
خداوند از میان اقوام مختلف، بنى اسرائیل را برگزید، اما نه از آن رو که توانمند و برخوردار بودند، بلکه چون ضعیف بودند. این موضوع با توجه به این که خدایانِ معمولى بیشتر دل نگران افراد فرهیخته، توانمند و متمدن بودند، معنا پیدا مى کند. در سفر تثنیه هیچ دلیلى براى برگزیدگى جز توجه خاص خدا و وعده او به پدران اولیه ارائه نمى شود. کوتاه سخن آنکه، این عمل از سرلطف است، و دیگر سؤال نمى شود که چرا خدا، آباى اولیه را برگزید؟ (قزوینى یزدى، 1378، 201).

دیدگاه متفکران یهودى در باره قوم برگزیده

فیلون اسکندرانى

تقریباً تمام متفکران یهودى اعم از فیلسوف، الاهیدان و عارف به فراخور حوزه مطالعاتى خود در باب برگزیدگى قوم یهود موضعى اتخاذ کرده اند. با این که موضوع فوق مقاله مستقلى مى طلبد، در این مجال تنها به ذکر دیدگاه هاى تنى چند از متفکران یهودى خواهم پرداخت که به گونه اى تمام ادوار تاریخى را پوشش قرار دهد. فیلون اسکندرانى که از او به عنوان مؤسس فلسفه دینى در قلمرو ادیان ابراهیمى نام برده مى شود، در صدر این افراد است. فیلون در سه جا به موضوع برگزیدگى پرداخته است: «رساله درباره قوانین خاص»، «رساله درباره زندگى موسى» و «رساله درباره فضایل». در رساله نخست به بررسى نسبت قوم یهود با سایر اقوام پرداخته است. از نظر او نسبت قوم یهود با کل جهانِ مسکون از نوع نسبت کاهن با یک شهر است. یک کاهن با بیان حقیقت به مردم یک شهر خدمت مى کند. قوم یهود نیز با بیان حقیقت وقوانین الاهى اى که خداوند درباره تن و روان هر دو وضع کرده است، به کل نژاد انسانى خدمت مى کند (Philo 1995a, 583).
فیلون در «رساله درباره زندگى موسى» ذیل گستره قوانین یهودى در میان غیریهودیان به موضوع برگزیدگى پرداخته است. به باور او، هر قومى نسبت به آداب، نهادها، مؤسسات و ارزش هاى قومى خود تعصب خاص دارد و حاضر نیست تحت هیچ شرایطى از آنها روى تافته، به ارزش ها و رسوم سایر اقوام روى آورد. یونانى ها، مصرى ها و بربرها هر یک تنها آداب و رسوم و نهادهاى خود را پاس مى دارند. در حالى که این موضوع درباره ارزش ها، فضایل و آداب و نهادهاى قوم یهود صورت متفاوتى یافته است; زیرا تمام اقوام پاره اى از قوانین موسوى را تکریم مى کنند و پاس مى دارند. فیلون به طور موردى به روز هفتم که براى استراحت در نظر گرفته شده اشاره مى کند. به زعم او، تمام اقوام در این خصوص از قوم یهود الهام گرفته اند (Philo 1995b, 492). شبات یکى از نشانه هاى برگزیدگى است. دلایل چندى براى قداست این روز برشمرده اند که در اینجا مجال ذکر آنها نیست. تنها به ذکر این نکته بسنده مى کنم که در اسفار پنج گانه به دفعات بر حفظ شعایر شبات همچون عهد همیشگى بین خدا و جماعت اسرائیل تأکید شده است.
سومین جایى که فیلون راجع به برگزیدگى سخن گفته است «رساله درباره فضایل» است. وى در آن جا هدف شریعت موسوى را بیان مى کند. از نظر او، موسى تنها درصدد سعادت قوم یهود نبود، بلکه سعادت تمام جهانیان از هر مذهب و نژادى، وجهه همت او بود. خواست او ترویج وحدت کلمه، رفتار محبت آمیز، دوستى و رفاقت و احساس متقابل میان تمام انسان ها بود. هر چند تاکنون به این امور در دعاها اشاره شده است، باید تلاش کرد به واقعیت بپیوندد (Philo 1995c, 651).

یهودا هلوى

یهودا هلوى در باب برگزیدگى یهودیان نظر خاصى ابراز کرده است. او معتقد است که خداوند استعداد و قوه دینى ویژه اى ابتدا به آدم و بعد به نمایندگان منتخب و برگزیده خود در طول تاریخ و نیز سپس به تمام بنى اسرائیل اعطا کرد. بنابراین، این قوه و استعداد دینى موروثى است و تنها قوم اسرائیل قادرند در ارتباط با خدا باشند. به خاطر این عامل و اثر الاهى برگزیدگى، اسرائیل یک مشیت فوق طبیعى است که سایر اقوام از آن محروم اند. اندیشه قوم برگزیده چنانکه دیدیم، جایگاهى محورى به خود اختصاص داده، ولى سایر فلاسفه از آن به عنوان موضوعى فرعى بحث کرده اند (Hertzberg, 40).

اسپینوزا

دیدگاه اسپینوزا درباره برگزیدگى را مى توان به شرح ذیل بیان کرد: 1. برگزیدگى با سعادت و خوشبختى به معناى واقعى کلمه در تعارض است. کسى که خود را خوشبخت و سعادتمندتر از دیگران مى داند تنها به این دلیل که از امتیازاتى برخوردار است که بقیه فاقد آن هستند از معناى واقعى سعادت غافل است. سعادت واقعى انسان صرفاً عبارت از حکمت و شناخت حقیقت است نه این که او عاقل تر از دیگران است. ملاحظاتى از این دست حکمت یا سعادت حقیقى انسان را افزایش نمى دهد. 2. آیاتى که از برگزیدگى قوم یهود سخن مى گویند به فراخور درک و فهم یهودیان بوده است. براى نمونه، آیات 6 و 7 باب 9 تثنیه نشان مى دهد که عبرانیان سعادت حقیقى را نمى شناختند. لذا اگر خدا به طور یکسان تمام انسان ها را به نجات فرامى خواند، آنان در راه سعادت گام برنمى داشتند. وقتى که خدا به سلیمان مى گوید: «اینک برحسب کلام تو کردم و اینک دل حکیم و فهیم به تو دادم، به طورى که پیش از تو مثل توئى نبوده است و بعد از تو کسى مثل تو نخواهد برخاست (اول پادشاهان، 3:12) در واقع خدا بنابه فهم عبرانیان با آنان سخن گفته است. البته اسپینوزا منکر این نیست که خدا شریعت موسوى را تنها براى آنان تنظیم و وضع کرده و فقط با آنان سخن گفته است. عبرانیان در شناخت و درستکارى بر بقیه اقوام برترى ندارند، آنان به خاطر زندگى خوب و ایده هاى متعالى برتر نیستند، چه آن که تمام اقوام کموبیش از این مواهب برخوردارند. 3. برگزیدگى یهودیان به خاطر حکومت مستقل و سازمان اجتماعى آنان بوده است نه برخوردارى از حکمت و مواهبى از این دست. در واقع، موفقیت آنان در امر حکومت باعث شد تا از مزایاى حکومت مستقل و سعادت موقتى برخوردار گردند. این تنها چیزى است که خدا به پاتریاخ ها و اخلاف آنان داده است. در شریعت موسوى هیچ پاداشى براى فرمانبردارى جز برخوردارى از مواهب پیش گفته پیشنهاد نشده است. در مقابل، اگر عهد را نقض کنند، قوم از هم خواهد پاشید و نه تنها وعده هاى خدا در حق آنان عملى نخواهد شد که عذاب و کیفر خواهند دید. این موضوع به قوم یهود اختصاص ندارد، بلکه تمام اقوام این گونه اند; اگر قانون را رعایت کنند به امنیت و آسایش دست خواهند یافت.
4. سایر اقوام نیز قوانین خاص خود را دارند. از آنجا که خدا قوم یهود را براى تشکیل جامعه و حکومت خاص برگزیده است، قوانین خاص آنان را تنظیم و وحى کرده است، ولى این بدین معنا نیست که سایر اقوام قوانین خاص خود را ندارند. در سفر پیدایش آمده است: «مَلْکِیصَدَق مَلِک سالیم و کاهن خداى تعالى بود». این آیات دلالت مى کند بر این که قبل از آنکه خدا قوم اسرائیل را به وجود آورد، پادشاهان و کاهنانى در سالیم بوده اند که مناسک و قوانین خاص خود را داشته اند (پیدایش، 14:18ـ20)، و نیز آمده است «ابراهیم قول مرا شنید و وصایا و اوامر و فرایض و احکام مرا نگاه داشت» (پیدایش، 26:5)، زیرا ابراهیم هیچ گونه مناسک و احکام خاصى از خدا دریافت نکرد، لذا بر طبق قوانین ملکیصَدَق عمل کرد.
در کتاب ملاکى نبى آمده است اسم خدا در میان امت ها عظیم خواهد بود. اما شما آن را بى حرمت مى سازید (ملاکى نبى، 1:10ـ12). آیاتى از این دست نشان مى دهد که اقوام دیگر نیز احکام و مناسک خاص خود را داشته اند و محبت خدا تنها به یهودیان اختصاص نداشته است. در سفر تثنیه آمده است: «کدام قوم بزرگ است که خدا نزدیک ایشان باشد. چنانکه یهوه خداى ماست. در هر وقت که نزد او دعا مى کنیم و کدام طایفه بزرگ است که فرایض و احکام عادله مثل تمام این شریعتى که من امروز پیش شما مى گذارم دارند» (تثنیه، 4 و 7). اسپینوزا مى گوید مفاد این آیه به زمان حکومت یهودیان و نیز هنگامى که معجزات بیشمار رخ داد اشاره دارد وگرنه از نظر عقل و فضیلت و مهربانى خدا نسبت به تمام اقوام مهربان است. در مزامیر آمده است: «خداوند عادل است در جمیع طریق هاى خود، و رحیم در کل اعمال خویش» (مزامیر، 145:16). در ایوب آمده است خداوند شریعت را مقرر کرد براى تمام نژاد بشرى تا خدا را تقدیس کنند و از پلیدى و گناه در امان بمانند و در انجام خوبى ها توانا گردند. ایوب با این که بیگانه بود، از میان تمام انسان ها به خدا نزدیک تر و مقبول تر بود; زیرا او در تقوا و دین دارى بر همگان برترى داشت» (ایوب، 38:28). در یونس از رحیم، کریم و دیرغضب بودن خدا صحبت شده است و نیز بر این که مشمول حال تمام انسان هاست. اسپینوزا نتیجه مى گیرد تمام انسان ها به یک اندازه مشمول لطف و رحمت الاهى اند.
5. پیامبرى اختصاص به قوم یهود ندارد، بلکه تمام اقوام از عطیه پیامبرى برخوردار بوده اند. به عبارت دیگر، کتاب مقدس عبرانى تنها به ثبت و ضبط تاریخ مقدس و پیامبران خود اهتمام ورزیده است، ولى این دلیل نمى شود که سایر اقوام پیامبر نداشته اند. از طرفى پیامبران عبرانى بسیارى از سوى خدا براى هدایت و راهنمایى نه تنها قوم یهود که اقوام غیرعبرانى فرستاده شدند. به عنوان مثال، حزقیال براى تمام ملت هاى شناخته شده آن زمان و نیز یونس به منظور هدایت مردم نینوا فرستاده شد. اشعیا از فراز و فرود سایر اقوام سخن گفته است; آن جا که مى گوید خداوند براى رهایى مصرى ها منجى براى ایشان خواهد فرستاد و خدا در میان آنان معروف خواهد گشت و مصریان خدا را عبادت خواهند کرد و در پایان خدا از مصریان به عنوان قوم خود یاد مى کند: «زیرا یهوه صبایوت آنها را برکت داده خواهد گفت قوم من مصر و صنعت دست من آشور و میراث من اسرائیل مبارک باشند (اشعیا، 19: 25). ارمیا نه تنها پیامبر قوم یهود که پیامبر تمام ملت ها خوانده شد (ارمیا، 1:5). ناگفته نماند که در عهد عتیق از پیامبرانى نظیر نوح، بلعم و اخنوخ نام برده شده که بیگانه و غیرمختون بوده اند. کوتاه سخن آنکه، از نظر اسپینوزا آیاتى نظیر ارمیا، 31:37 و حزقیال 20:32 که دلالت بر برگزیدگى مى کنند، چنان که در کنار آیاتى از قبیل لاویان، 18:27 و تثنیه، 8:19 قرار دهیم بر موقتى بودن برگزیدگى بنى اسرائیل دلالت خواهند داشت(Hertzberg, 38) .
از نظر اسپینوزا، رابطه خدا با قوم اسرائیل فراتاریخى است. بنابراین، تاریخ محلِ این ارتباط نیست. در قبالا آمده است که اصولا تاریخى وجود ندارد. ما براى این که تصور بهترى از ایده برگزیدگى پیدا کنیم باید سراغ نظریات فلسفى اى برویم که بر نظریه اسپینوزا و قبالا استوار نباشد، یعنى نظریاتى که این رابطه را زمانى و تاریخى مى دانند.
اسپینوزا مى گوید تنها به یک شرط با ادعاى یهودیان مبنى بر برگزیدگى از سوى خدا مخالفت ندارم و آن این که این برگزیدگى، اعم از موقت و ابدى، تنها با رفاه زندگى جسمانى آنان در ارتباط باشد، زیرا از این نظر ممکن است قومى با اقوام دیگر فرق داشته باشد، ولى از حیث فهم و فضایل هیچ فرقى میان اقوام نیست و از این لحاظ نمى توان گفت خدا قومى را از میان اقوام دیگر برگزیده است.
به نظر اسپینوزا، کناره گیرى یهودیان از سایر ملل و عدم اختلاط با آنان و نیز انجام پاره اى ازمناسک باعث ماندگارى آنان شده است: «سبب این امر، معجزه نیست بلکه از همه اقوام دیگر به نحوى کناره گرفته اند که کینه همه را نسبت به خود برانگیخته اند، و نشانه این کناره گیرى تنها رسوم و آدابشان نیست که به کلى عکس رسوم و آداب دیگران است، بلکه ختنـه نیز نشانه جدایى ایشان از اقوام دیگـر شده است… موضوع ختنـه چنان موضوع مهمى است که اطمینان دارم این قوم را همیشه نگاه خواهد داشت (Spinoza, 44).

موسى مندلسون

موسى مندلسون و هرمان کوهن، از اندیشمندان بنام یهودیت، برگزیدگى بنى اسرائیل را برنتافته، در مقابل آن موضع گرفته اند. آنان بر قوانین نوح تأکید مىورزند و از این طریق مى کوشند مبنایى عقلانى براى اصول اخلاقى مشترک و جهانى دست و پا کنند. از نظر مندلسون، اصول عقاید یهودیت همان اصول دین عقل اند که تمام انسان ها مى توانند با تأمل بدان دست یابند و از طرفى همگانى و فراگیرند. از این رو، کسانى که بر برگزیدگى بنى اسرائیل تأکید مى کنند و اصول عقاید یهودیت را کاملا وحیانى مى پندارند، سایر اقوام را از آگاهى هاى نجات بخش به حقایق ازلى بى بهره مى دانند، زیرا وحى الاهى بر آنان ناشناخته و مجهول است. به نظر مندلسون، جامعه دینى فقط مى تواند خواهان همراهى در عمل باشد و در حیطه عقیده نمى تواند چنین درخواستى داشته باشد (یاسپرس، 1375، 154).

کاوفمان کهلر

کاوفمان کهلر (1843ـ1926)، شخصیت مهم یهودیتِ اصلاحگراى آمریکایى است. او دین را با پیشرفت و رشد اخلاق، و برگزیدگى را با فعالیت مشترک براى عملى کردن آن یکى مى داند. یهودیت در دوران مربوط به کتاب مقدس دینى بوده و در زمان خودش بیشترین نفوذ و پیشرفت را داشته است و در حال حاضر نیز چنانچه آرمان ها و روش هاى کهنه و منسوخِ گذشته جاى خود را به آرمان ها و روش هاى جدید امروزى دهند و در آنها پالایش و اصلاحى صورت گیرد، مى تواند چون گذشته، نفوذ و پیشرفت داشته باشد. از نظر کهلر، تجلى یهوه به حادثه سینا محدود نمى شود، بلکه رو به پیشرفت است و در هر زمانى متناسب با همان زمان جلوه گر مى شود.
برگزیدگى اسرائیل را نمى توان یک عمل الوهى و مستقلى تلقى کرد که در لحظه وحى یا حتى در طول دوره مربوط به کتاب مقدس به پایان رسیده است. در عوض باید آن را فراخوانى دانست که در همه زمان ها اصرار مىورزد و تمام سرزمین ها را احاطه کرده است و فعالیت پیوسته روح است که براى خودش مبشران و قهرمانان جدیدى مى خواهد تا به حقیقت عدالت و دین متعالى شهادت دهند(Hertzberg, 38) .
ادامه دارد …

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید