کراماتی از امام صادق علیه السلام

کراماتی از امام صادق علیه السلام

بر صاحبان خرد، پوشیده نیست که طبع انسانى را به داستان و سرگذشت دیگران رغبتى بسزاست. از این غریزه مى توان براى عبرت گرفتن و بیدار شدن دلها از خواب غفلت نهایت استفاده را نمود و بدون اینکه به تحریف و جعل داستانهاى دروغى احتیاجى باشد از سرگذشت پیشینیان و دیگران اندرز گرفت، چنانکه خالق یکتا در کتاب آسمانی خود به آن توصیه می فرماید:

کراماتی از امام صادق علیه السلام

« لَقَدْ کانَ فى قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِاُولىِ اْلاَلْبابِ »(1).

ارواح پنجگانه

مفضل بن عمر، یکى از شاگردان برجسته امام صادق علیه السلام مى گوید: از آن حضرت پرسیدم : با اینکه امام (معصوم) در میان اطاقى است که پرده اش آویخته است، چگونه به آنچه در اطراف سراسر زمین است، آگاهى دارد؟

امام صادق علیه السلام : خداوند «پنج روح» را در پیامبر صلی الله علیه وآله قرار داد که عبارتند از:

روح زندگى ؛ که بوسیله آن بجنبد و حرکت کند.

روح قوه ؛ که به وسیله آن قیام و کوشش کند.

روح تمایلات نفسانى ؛ که به وسیله آن بخورد و بیاشامد و با همسران خود آمیزش نماید.

روح ایمان ؛ که به وسیله آن، ایمان بیاورد و به عدالت رفتار کند.

روح القدس ؛ که به وسیله آن مسئولیت مقام نبوت را به عهده بگیرد و اجرا نماید.

سپس فرمود: هنگامى که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله رحلت فرمود، روح القدس، از وجود او، به امام (جانشین او) انتقال یابد… « و روح القدس کان یرى به »: و با روح القدس، همه چیز دیده و دریافت مى شود. (2)

افشای اسراری که سر به باد می دهد

حفص تمّار حکایت می کند که در بحبوحه آن روزهائى که مُعلّى بن خُنیس که یکى از راویان حدیث و از اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام بود را به دار آویخته و کشته بودند، به محضر مبارک امام صادق علیه السلام شرف حضور یافتم .

حضرت فرمود: ما مُعلّى را به چیزى دستور دادیم و او مخالفت کرد، سرپیچى از دستور، سبب قتل او گردید. عرض کردم : یاابن رسول اللّه ! آن سرّى که او آشکار کرد، چه بود؟

حضرت فرمود: روزى او را غمگین و ناراحت دیدم ، پرسیدم : تو را چه شده است ، که این چنین غمگین مى باشى ؟

مثل این که آرزوى دیدار خانواده و فرزندانت را دارى ؟

مُعلّى پاسخ داد: بلى .

به او گفتم : جلو بیا؛ و همین که او نزدیک من آمد، دستى بر صورتش کشیدم و گفتم : هم اکنون کجائى و چه مى بینى ؟

جواب داد: در خانه خود، کنار همسر و فرزندانم مى باشم . آن گاه من او را به حال خود رها کردم تا لحظاتى در کنار خانواده اش باشد، جائى که حتّى از همسر خود نیز کامى برگرفت.

پس از آن، به او گفتم : جلو بیا؛ و چون جلو آمد، دستى بر صورتش کشیدم و گفتم : الآن کجا و در چه حالى هستى؟

گفت: در مدینه، در منزل شما و کنار شما مى باشم .

سپس به او گفتم: اى معلّى ! ما داراى این اسرار هستیم، هر که اسرار ما را نگهدارى کند و مخفى دارد، خداوند دین و دنیاى او را در أمان دارد. اى معلّى ! موضوعى را که امروز مشاهده کردى، فاش مگردان وگرنه موجب هلاکت خویش ، خواهى شد. اى معلّى ! متوجّه باش کتمان اسرار ما موجب عزّت و سعادت دنیا و آخرت مى باشد؛ و هر که اسرار ما را افشاء نماید، به وسیله آهن (یعنى شمشیر و تیر) و یا در زندان نابود خواهد شد.

بعد از آن حضرت فرمود: و چون معلّى بن خُنیس نسبت به سخنان من بى اهمّیت بود و اسرار ما را براى مخالفین بازگو کرد، همین بى توجّهیش ‍ موجب هلاکتش گردید.(3)

یارِ راستین

شخصى به نام سهل به امام صادق علیه السلام عرض کرد: چرا نشسته اى با این که صد هزار شمشیر زن یار و یاور دارى؟ امام صادق علیه السلام دستور داد در تنور خانه آتش افروختند. آن گاه به سهل فرمود: به درون آتش ‍ تنور برو و در آتش بنشین .

سهل عرض کرد: اى آقاى من! مرا در آتش نسوزان، مرا رها کن تا من نیز حرفم را پس بگیرم. امام علیه السلام فرمود: تو را رها ساختم.

در همین هنگام هارون مکى که یکى از یاران راستین امام صادق علیه السلام بود، وارد شد. امام علیه السلام به او فرمود: برو در درون آتش تنور بنشین. او بى درنگ رفت و در درون آتش نشست. امام صادق علیه السلام درباره اوضاع خراسان با سهل به گفت و گو پرداخت، به گونه اى که گویا در خراسان بوده و همه اوضاع آن جا را از نزدیک دیده است. سپس به سهل خراسانى فرمود: برخیز و ببین چه کسى در میان تنور آتش است.

او برخاست و کنار تنور آمد دید هارون مکى چهار زانو در میان آتش نشسته است. امام علیه السلام به سهل فرمود: در خراسان چند نفر مانند این شخص هست؟ سهل گفت سوگند به خدا حتى یک نفر مثل این شخص نیست. امام صادق علیه السلام فرمود: من خروج و قیام نمى کنم در زمانى که (حتى) پنج نفر یار راستین براى ما پیدا نشود ما به وقت قیام آگاه تر هستیم. (4)

مسخ شدن بی ایمان به سگ

علی بن حمزه می گوید: با جمعی در حضور جعفر بن محمد (امام صادق علیه السلام) عازم بیت الله الحرام بودیم. پس از مدتی راهپیمایی خسته و ناتوان در زیر درخت خشک و بی ‏برگی برای استراحت نشستیم.

ناگاه لب‏های مبارک جعفر بن محمد علیهماالسلام به حرکت درآمد و مشغول دعاهایی شد که ما مضمون آن را درک نمی کردیم، سپس اشاره به درخت نمود و فرمود: «ای درخت! ما را از روزی‏ ای که خدا در تو قرار داده است بهره‏ مند ساز.»

ناگاه درخت به سوی حضرتش متمایل شد و برگ‏هایش سبز شد و رطب تازه به بار آورد!

جعفر بن محمد علیهماالسلام خطاب به همسفرانش فرمود: «با نام خدا از میوه‏های این درخت میل کنید.»

پس همگی از آن تناول نموده و آن رطب ‏ها را بهترین آنها یافتیم. در این میان جملگی از حضرت تشکر کردیم و دانستیم که خداوند به برکت آن امام معصوم درخت خشک را سرسبز و بارور نموده است، ولی یک نفر عرب، این کار را سحر و جادوگری خواند و گفت: تاکنون چنین سحر بزرگی را ندیده بودم!

جعفر بن محمد علیهماالسلام با زبان نرم و لحنی مهربان به او گفت:

« ای عرب! این کار ما سحر نیست، بلکه خداوند، دعای ما را مستجاب می کند» ، ولی آن مرد لجوج هم‏چنان در امامت و کرامت روشن امام تشکیک و اظهار بی ‏ادبی می کرد.

حضرت فرمودند: «ای عرب! ما اگر از خداوند بخواهیم که تو را مسخ نموده و به صورت دیگری درآورد، اجابت می شود!»

مرد عرب گفت: اگر راست می گویی این کار را بکن.

پس جعفر بن محمد علیهماالسلام اراده‏ای فرمود و خداوند آن عرب را بی‏درنگ به صورت سگ ممثل نمود!

راوی گوید: من به دستور امام آن عرب مسخ شده را تعقیب کردم و دیدم او را که به سوی خانه ‏اش برگشت و بچه ‏هایش را دیدم که چگونه او را با چوب و سنگ می زدند و از خانه ‏اش بیرون می کردند!! او که همچون سگ شده بود، زوزه می کشید و پارس می کرد و عاقبت به کنار حضرت جعفر بن محمد علیهماالسلام آمد و به عنوان استرحام و عذرخواهی اشک می ریخت و خودش را در خاک‏ها می غلتاند، تا آنکه آن امام مهربان دست به دعا بلند کرد و خداوند توانا، وی را به صورت اول باز گردانید!

آنگاه امام جعفر بن محمد علیهماالسلام فرمود: «آیا ایمان آوردی؟»

او گفت: بلی، بلی یابن رسول الله! هزار بار ایمان آوردم. (5)

—————————————————-

پی نوشت:

1) یوسف: 11

2) اصول کافى، ج 1، باب فیه ذکر ارواح التى فى الائمه، ح 3

3) اختصاص شیخ مفید: 321، رجال کشّى: 240، بحارالانوار: 47/87، مستدرک الوسائل: 12/297

4) سفینه البحار: 2/714

5) الخرایج و الجرایح: 296

منابع:

داستانهاى اصول کافى، محمد محمدى اشتهاردى.

کرامات و مقامات عرفانی امام جعفر صادق علیه السلام، علی حسینی قمی.

چهل داستان و چهل حدیث از امام جعفر صادق علیه السلام، عبداللّه صالحى.

داستانهاى شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم علیهم السلام، على گلستانى.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید