این امام برحق و فرزند مکرم حضرت رسول، همانند اسلاف و اخلاف خود، یک امام و جلودار بزرگ نیز بود و لذا با وجود سختیهایی که در زندگی ایشان وجود داشت، روایات گوناگونی از مبارزات و اقدامات سیاسی ایشان نقل شده است.
ذکر نام و یاد حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام)، همواره با دو چیز همراه است: ذکر و یاد عسرت و دشواریهایی که فرزندان و جانشینان حقیقی پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) در راه انجام وظایف الهیشان متحمل شدند -به گونهای که در زیارتنامه امام موسی به همین فقره اشاره شده است: اشهد انک… صَبَرْتَ علَى الْأَذى فى جنب اللَّه- و نیز جایگاه رفیع و بلند این امام همام در مقام باب الحوائجی که ملجا عموم شیعیان و مسلمانان است.
با این همه این امام برحق و فرزند مکرم حضرت رسول، همانند اسلاف و اخلاف خود، یک امام و جلودار بزرگ نیز بود و لذا با وجود سختیهایی که در زندگی ایشان وجود داشت، روایات گوناگونی از مبارزات و اقدامات سیاسی ایشان نقل شده است. به مناسبت سالروز دستگیری و آغاز اسارت ایشان، بهتر دیدیم که به گوشهای از مبارزات حضرتش اشارهای داشته باشیم:
دفاع امام کاظم از حق فدک و احیای نام سیدالشهداء در دربار عباسی
* دشواریهای امام هفتم
اوضاع شخصی امام چندان تعریفی نداشت. از سخن گفتن ایشان با اطرافیان و مردم جلوگیری میکردند. ایشان را در فقر و تنگدستی نگه میداشتند و حتی اموال خودشان را نیز از ایشان دریغ میکردند. نقل شده است که حتی دختران امام لباسی مناسب نداشتند تا از خانه بیرون بیایند. در روایاتی که از دیگر امامان شیعه نقل شده، غالبا نام امام ناقل آن ذکر شده است؛ مثلاً راوی میگوید: «از امام صادق شنیدم… از اباعبدالله شنیدم… از ابیجعفر شنیدم»؛ ولی در احادیثی که از امام کاظم نقل شده، چنین آمده است: «از آن مرد شنیدم»، «از عالم شنیدم»، «از مرد صالح شنیدم»؛ یعنی شرایط بهگونهای بود که یاران و علاقهمندان امام، مجبور بودند نام ایشان را هم به شکل رمزی ذکر کنند.
* امام موسی و خلفای عصر
اما با همه این دشواریها و مرارتها، این توصیفات تنها بخشی از ماجرا است. حضرت باب الحوائج (علیهالسلام)، با اینکه تحت نظارت دشمنان بود و در اسارت به سر میبرد، از همه فرصتها برای احیای دین پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) و انجام وظیفه الهیاش استفاده میکرد. امام را از زندانی به زندان دیگر منتقل میکردند. این به خاطر آن بود که رفتار و کردار فرزند رسول خدا در زندان، و عبادتها خالصانه و وجود مبارکش، در اطرافیان اثر میگذاشت و در دل آنان نفوذ میکرد. به گونهای که پس از مدت کوتاهی جلادان و نگهبانان زندان هم خادم و شاگرد امام میشدند.
دوران امامت امام کاظم(علیهالسلام)، همزمان بود با خلافت چهار طاغوت عباسی: منصور دوانیقی، مهدى، هادى و هارون الرشید عباسی. حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام)، هرگز در برابر این خلفای جور بیکار و خاموش ننشست و در مواضع گوناگون به مقابله با آنها و افشای ستمگری آنان پرداخت.
* احیای نام سیدالشهداء در دربار عباسی
منصور دوانیقى در میان خلفای عباسی به سبعیت شهره بود. او براى حفظ تاج و تختش از به قتل رساندن بسیاری از سادات و یاران اهل بیت (علیهمالسلام) خودداری نکرد. با این حال، امام هفتم شیعیان، در همین دوره هم با اقدامات فراوانی، جبهه حق مومنان را تقویت و از آنها پاسداری کرد. در این مدت تقریبا ده ساله، امام کاظم (علیهالسلام)، گاه با پرورش شاگرد و گاه گسترش مدرسه علمی شیعیان و نیز با دیگر شیوههای فرهنگى به تقابل با کینه و خشم جاهلانه منصور مىپرداخت. روزی، منصور از حضرت باب الحوائج (علیهالسلام) خواست به طور رسمى در جشن عید نوروز در دربار عباسی حضور یابد.
با اینکه امام در آغاز این درخواست را رد کرد، اما با فشار و تعدی منصور، با اکراه در آن مجلس شرکت کرد. مردم هدایاى بسیارى آورده بودند. در این میان، پیرمردى شیعه، نزد امام (علیهالسلام) آمد و گفت: «من مستمندم، چیزى نداشتم تا برای هدیه بیاورم اما جدم در رثای جدتان سیدالشهدا(علیهالسلام) اشعارى سروده که همان را تقدیم میکنم.» او آن اشعار را خواند و موسی بن جعفر (علیهما السلام) همه هدایایى را که آورده بود به آن پیرمرد بخشید. [اعلام الوری]
این اقدام امام (علیهالسلام)، سه معنا داشت: نخست؛ زهد و بیاعتنایی امام شیعیان به مال دنیا را نشان داد؛ دوم اینکه به شیعیان کمکی کرد که در حالت عادی امکان آن نبود؛ و سوم خاطره مقتول کربلا (علیهالسلام) را که بزرگترین نیروی محرک مبارزه با طاغوتیان بود احیا کرد.
* دفاع از حق غصبشده فدک
امام کاظم (علیهالسلام) در مدینه زندگی میکرد. هنگامى که منصور مرد، پسرش مهدى در برابر ایستادگی و اقدامات امام، آن حضرت را از مدینه به بغداد فرا خواند و در بغداد زندانى کرد. براساس برخی روایات، روزی مهدى عباسى براى فریب و اخفای جنایات عباسیان اعلام کرد که مىخواهد مظالم و حقوقى را که مردم بر گردنش دارند بپردازد. هنگامی که امام کاظم (علیهالسلام)، این اعلام را شنید براى استرداد «فدک» که ماترک پیامبر برای حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) و سپس فرزندان ایشان بود نزد مهدى عباسی آمد که گفتگویی بین آن دو رخ داد.
امام کاظم فرمود: «چرا آنچه که از ما به زور گرفته شده به ما باز نمىگردد؟… خداوند متعال، فدک و حومه آن را براى پیامبرش فتح کرد و بر آن اسب و شتر رانده نشد. خداوند طبق آیه «و آت ذالقربى حقه»، آن را به فاطمه (سلاماللهعلیها) بخشید… اینک در دست دیگران است. دستور بده آن را به ما که از فرزندان فاطمه (سلاماللهعلیها) هستیم برگردانند.» …مهدی گفت: «حدود فدک را مشخص کن، تا آن را در اختیارتان بگذارم.» حضرت موسی بن جعفر (علیهالسلام)، فرمود: «حد اول آن، کوه احد؛ حد دوم آن، عریش مصر؛ حد سوم آن، سیف البحر و حد چهارمش، دومه الجندل (بین شام و عراق) است.» مهدی عباسی ناگهان گفت: «این همه مقدار، زیاد است؛ باید در این باره اندیشید.»
نظیر همین مناظره، مابین امام کاظم (علیهالسلام) و هارون الرشید نیز نقل شده است که در آنجا هارون گفت: «تو همه چیز را جزء فدک کردی، براى ما چیزى باقى نماند.» و امام در پاسخ او فرمود: «من که در آغاز گفتم اگر حدود فدک را مشخص کنم در اختیارم نخواهى گذاشت.» [اصول کافی و مناقب ابن شهراشوب]
* مناظره امام هفتم با هارون الرشید
مناظرههای امام کاظم با هارون، هر کدام دلیل روشنى بر موضع گیرى قاطع آن حضرت در برابر هارون است. در یکی از این موارد، هارون در یکی از سفرهای حج، به مدینه وارد شد و در کنار مرقد مطهر پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله)، از روى غرور و تفاخر، در حالی که حضرت باب الحوائج (علیهالسلام) هم حضور داشت، خطاب به قبر گفت: «سلام بر تو اى پسر عمو!» در همین هنگام، امام کاظم (علیهالسلام) در واکنش به او فرمود: «سلام بر تو اى رسول خدا، سلام بر تو اى پدر!» [یعنى اگر پیامبر عموى تو است، پدر من میباشد.] هارون از این سخن امام، سرافکنده و ناتوان شد و دستور دستگیری آن حضرت را صادر کرد.
* حمایت از قیام شهید فخ
جلوه دیگر مبارزات امام موسی بن جعفر، حمایت از قیام شهید فخ بود. شهید فخ، حسین بن علی بن حسن المثنی بن الحسن المجتبی (علیهمالسلام) است به دلیل تولد در سرزمین فخ به این نام مشهور شده بود. این فرزند رسول خدا که از ستم عباسیان نسبت به شیعه به ستوه آمده بود در زمان هادی عباسی دست به قیام زد. او شب قبل از آغاز حرکت خود، به خدمت امام موسی (علیهالسلام) رسید. امام خطاب به شهید فخ فرمود: «تو شهید خواهی شد. ضربهها را نیکو بزن و نهایت تلاش خود را بنما، این مردم فاسقاند و به ظاهر ایمان دارند و در باطن، شک و نفاق خود را پنهان میکنند. همه ما مملوک خداییم و به سوی او باز میگردیم.» امام پس از شهادت حسین فخ نیز فرمود: به خدا سوگند که حسین در حالی از دنیا رفت که مسلمان و نیکوکار و روزهدار و امر کننده به معروف و نهیکننده از منکر بود و در خاندانش همانند نداشت.»
* سیاست نفوذ در دستگاه خلافت
امام موسی بن جعفر (علیهالسلام) روزگار دشواری را گذراند. ایشان را از مردم دور و تحت نظارت نگه میداشتند و برای اصحاب امام دسیسهچینی میکردند. در همین رابطه ماجرای «علی بن یقطین» مشهور است. او از یاران امام و از دانشمندان زمان خود بود. علی بن یقطین، همزمان در دستگاه حکومت هارون عباسی هم جایگاه بالایی داشت و به او مشورت میداد. تا آنجا به خلیفه عباسی نزدیک بود که میتوانست اموال دارالخلافه را در آنچه میخواهد مصرف کند. با این وجود، او از اینکه مجبور بود در دستگا خلافت کار کند نزد امام شکایت میآورد و میگفت: «دوست دارم این کار را رها کنم؛ ولی بر سر جانم میترسم.» امام کاظم در پاسخ او فرمود: «تو برای حاکم ستمگر کار میکنی، ولی میتوانی از این رهگذر به همکیشان و دوستان و مستضعفان خدمت کنی، از آنان دفاع کنی و حقوقشان را بپردازی. این کفاره کار توست. پس جایز است در این کار بمانی و بلکه رها کردن آن بر تو جایز نیست. باید آنجا باقی بمانی و کار کنی.»
از این رو، اتفاقا یکی از سیاستهای حضرت باب الحوائج (علیهالسلام) همین بود که یاران خود را در دستگاه طاغوت نفوذ میداد و از این طریق هم بر سیاستها و نقشههای آنان نظارت میکرد و هم میتوانست برای مستضعفان و نیازمندان کمکهایی را فراهم کند.