نویسنده: مصطفی دلشاد تهرانی
تشویق و تنبیه، قدردانی و مجازات
از مهم ترین مختصات یک نظام اداری بسامان قدردانی از کارگزاران و کارکنان کوشا و نیکوکردار و تشویق آن ها و مجازات متعدیان و بدکرداران و تنبیه آن هاست. در نظام اداری و سازمانی که نیکوکردار و بدکردار، خدمتگزار و خیانتکار، عالم و جاهل، امانت دار و تباه کار یکسان شمرده می شوند، انگیزه ی نیک کرداری و خدمتگزاری و علم اندوزی و امانت داری سست می شود و رنگ می بازد و به بدی و خیانت و جهالت و تباه گری میدان داده می شود. امیر مؤمنان علی (ع) در این باره به مالک اشتر می نویسد:
«و لَا یَکونَنَّ المُحسِنُ و المُسیءُ عندکَ بمنزلهٍ سَواءٍ، فانَّ فی ذلکَ تَزهیداً لاهلِ الاحسانِ فی الاحسانِ، و تَدریباً لاهلِ الاساءهِ علَی الاساءهِ! و الزِم کُلاً منهُم ما الزَم نَفسهُ.»(1)
و مبادا که نکوکار و بدکردار در نزدت یکسان باشند، که آن رغبت نکوکار را در نیکی کم کند، و بدکردار را به بدی وادار نماید، و درباره ی هر یک از آنان آن را عهده دار باش که او بر عهده ی خود گرفت.
بنابراین لازم است که مدیریان و مسئولان پس از ارزشیابی کارکنان خود با هر یک از آنان متناسب با عملکرد او رفتار نمایند و در این امر کوتاهی نورزند. اصل را بر قدردانی و تشویق قرار دهند و رنج و تلاش هر کس را برای خود او منظور نمایند و هنگام قدردانی و تشویق چیز کم نگذارند. فرمان امیرمؤمنان علی (ع) در این باره به مالک اشتر کاملاً صریح و گویاست:
«َو واَصِل فی حُسن الثَّناءِ علیِهم، و تَعدیدِ ما ابَلی ذَوُو البَلاءِ منهُم؛ فانَّ کثَرهَ الذِکرِ لحُسنِ افعالهِم تَهُزُ الشُجاعِ، و تُحرضُ الناکِلَ، ان شاءَ اللهِ.»(2)
آنان را به نیکویی یاد کن و پیوسته تشویقشان نما و کارهای مهمی که انجام داده اند بر شمار، زیرا یاد کردن کارهای نیک آنان، دلیل شان را [به کوشش و حرکت بیشتر] بر انگیزاند و از کار مانده را به خواست خدای [به کار و تلاش] ترغیب نماید.
تشویق و قدردانی انگیزه ی تلاش و حرکت
امیر مؤمنان علی (ع) تشویق و قدردانی را بهترین انگیزه ی تلاش و حرکت می داند و از این رو به مالک اشتر فرمان می دهد که رنج کسانی را که کوشش کرده اند بر زبان آرد، و توضیح می دهد که این امر دلیران را بیشتر بر می انگیزاند و از کار ماندگان را به کوشش مایل می گرداند. انسان با تأکید کمالاتش و با تشویق نیکویی هایشان و با قدردانی از زحماتش انگیزه اش در کمال یابی و نیکی و تلاش افزون می گردد و بدو قدرت و نیروی بیشتر در جهت خیر و صلاح می بخشد و سبب ظهور حس اعتماد و توان مندی اش می شود؛ و حتی قدردانی و تشویق، در اشخاص از کار مانده میل به کار و تلاش ایجاد می کند. بنابراین بهترین وسیله ی ترغیب اشخاص در کار بهتر، قدردانی از زحمات و تلاش های آنان و تشویق مناسب و درست و کامل ایشان است. امام (ع) در فرمان خود به مالک اشتر درباره ی قدردانی و تشویق می نویسد:
«ثُّم اعرِف لکُل امریٍ منهُم ما ابَلی، ولا تَضُمنَّ بَلاء امریٍ الی غیرهِ، و لا تُقَصرِنَّ به دوُنَ غایهَ بلائهِ، ولا یَدعُونکَ شرفُ امریٍ الی ان تُعظِمَ مِن بَلائهِ ما کانَ صغیراً، و لا ضَعهُ امریٍ الی ان تَستصغِرَ من بلائهِ ما کانَ عظیماً.»(3)
پس رنج و کار هریک از آنان را برای خودش منظور دار و رنج و زحمت کسی را به حساب دیگری مگذار، و در تشویق و پاداش او به اندازه ی رنجی که دیده و زحمتی که کشیده کوتاهی روا مدار، و مبادا بزرگی کسی موجب شود که رنج اندک او را بزرگ شماری و مبادا پایینی رتبه ی کسی سبب شود که کوشش سترگ وی را خوار به حساب آری.
تشویق و قدردانی انسان را در انجام دادن وظایفش کوشا می سازد و میل به حرکت بیشتر و فزونی در کمال را در او شدت می بخشد. از امیر مؤمنان علی (ع) چنین وارد شده است:
«مَن اشتاقَ ادلَجَ.»(4)
هر که مشتاق باشد اول شب به راه می افتد.
مشخص است که میل و انگیزه، چه گونه انسان را به کار و تلاش وا می دارد و در این راه سر از پا نمی شناسد. بنابراین باید بیش از هر چیز میل و انگیزه در کار را فراهم کرد و با تشویق و قدردانی آن را پایدار و شکوفا نمود. هر که مشتاق کمالی والا باشد دست به کجی و تباهی نمی گشاید. پیشوای عدالت خواهان، علی (ع) فرموده است:
«مَن اشَتاقَ الی الَجنِه َسلا عَن الشَّهواتِ.»(5)
هر که مشتاق بهشت باشد، خود را از شهوتها دور نگه دارد.
از این روست که در اداره ی مردمان باید اصل را بر تشویق و قدردانی قرار داد و بر این اساس میل به تلاش و روح امیدواری و انگیزه کمال جویی و عشق به خدمتگزاری را در آنان فراهم ساخت.
مشی امیرمؤمنان علی (ع)
امیرمؤمنان علی (ع) خود در اداره ی امور از قدردانی و تشویق کارگزاران و مردمان دریغ نمی ورزید و در این امر کوتاهی روا نمی داشت و پیوسته آنان را بدین وسیله به کار و تلاش ترغیب می نمود. ابن ابی الحدید معتزلی از کتاب جمل مدائنی و نیز جمل واقدی نقل کرده است که امیر مؤمنان علی (ع) پس از فراغت از جنگ جمل از سخنانی خطاب به انصار گفت و در واقع از آنان قدردانی کرد.(6)
شریف رضی سخن امام (ع) را چنین آورده است:
«انتُم الانصَارُ علَی الحَقِ، و الاخوانُ فی الدینِ، و الجُنَنُ یومَ الباسِ، و البِطانهُ دُونَ الناسِ. بکُم اضرِبُ المُدبرَ، و ارجُو طاعهَ المُقبلِ. فَاعیِنُونی بمُناصَحهٍ خلیهٍ منَ الغِشِ، سَلیمهٍ من الریبِ، فَو اللهِ انی لاولَی الناسِ بالناسِ!.»(7)
شمایید یاران حق، و برادران در دین و ایمان، و در روز جنگ، چون سپر نگاهبان؛ و خاصگان و محرمان، جدا از دیگر مردمان. آن را که پشت کند، به یاری شما می زنم و به راه می آورم؛ و طاعت آن را که رو آرد، امید می دارم. پس مرا یاری کنید، به خیرخواهی نمودن با نصیحتی تهی از دغلی و دورویی که به خدا، من از مردمان بر مردمان اولایم [که وصی و جانشین رسول خدایم].
آن حضرت پس از جنگ جمل و گشودن بصره در قدردانی از مردم کوفه در نامه ای خطاب به اهل کوفه چنین نوشت:
«و جَزاکُم اللهُ مِن اهلِ مصرٍ عَن اهَل بیتِ نَبیکُم احسنَ ما یَجزی العَاملینَ بطاعتهِ و الشَّاکرینَ لنِعمتهِ، فقَد سَمِعتُم و اطَعتُم، و دُعیتُم فَاجبَتُم.»(8)
و خدا شما مردم شهر را پاداش دهاد! از سوی خاندان پیامبرتان [که درود خدا بر او باد] نیکوترین پاداش که فرمانبران خود را بخشید و سپاسگزاران نعمتش را دهد که شنیدید و پذیرفتید، و خوانده شدید و پاسخ گفتید.
از نمونه های دیگر در رفتار امیرمؤمنان علی (ع) هنگام نبرد اصلی در پیکار صفین است. در نبرد اصلی هنگامی که همه ی سپاهیان دو طرف درگیر شدند، میمنه ی سپاه عراق رو به هزیمت گذاشت. امیر مؤمنان علی (ع) همراه حسن و حسین علیهما السلام وارد جنگ شدند و حضرت به میمنه منتقل شد و سپاهیان را به ثبات و مقاومت فرا خواند و به مالک اشتر گفت: به این مردم فراری بگو: «اَینَ فرِارُکَُم منَ المَوتِ الذَی لَن تُعجزُوه الی الحَیاهِ التَّی لا تَبقیَ لکُم؟»(9) (از مرگی که هرگز نتوانید بر آن چیره آیید و ناتوانش سازید، به سوی زندگی ناپایداری که دوام نمی یابد، به کجا می گریزید؟)
مالک اشتر مردم را به ثبات و پایمردی خواند و گرد خویش باز آورد و به شدت به صفوف سپاه شام تاختند و مسیره ی شامیان را از جا برکندند و به خیمه های معاویه رسیدند و چون غروب آفتاب نزدیک شده بود، به صفوف خود مراجعت کردند.(10) پس از بازگشت صفوف، امام (ع) در برابر میمنه قرار گرفت و چنین فرمود:(11)
«و قَد رایتَ جَولتَکُم و انحیازکُم عَن صفُوفِکُم، تَحُوزُکُم الجَفاهُ الطَغامُ، و اعرابُ اهلِ الشامِ، و انتُم لهَامیمُ العرب،ِ و یَافیخُ الشَّرفِ، و الانُف المُقدمُ، و السَّنامُ الاعظمُ. ولقَد شفَی و حاَوِحَ صَدری ان رَایتکُم باخرهٍ تَحوزُنَهُم کَما حَازوُکم، و تُزیِلوُنَهُم عَن مَواقفِهم کَما ازَالوکُم. حَسَّا بالنصِالِ، و شَجراً بالرِماحِ، تَرکَبُ اولاُهم اخُرَاهُم، کالابلِ الهِیمِ المَطرودهِ، تَُرمَی عنَ حیِاضِها، و تَذادُ عَن مَوارِدهَا.»(12)
همانا، از جای کنده شدن و بازگشت شما را در صفها دیدم. فرومایگان گمنام و بیابان نشینان از مردم شام، شما را پس می رانند، حالی که شما گزیدگان عرب، و جاندانه های شرف، و پیشقدم در بزرگواری، و بلند مرتبه والامقام هستید. سرانجام سوزش سینه ام فرو نشست که در واپسین دم دیدم که آنان راندید، چنان که شما را راندند، و از جایشان کندید، چنان که از جایتان کندند. با تیرها کشتیدشان و با نیزه ها از پای درآوردیدشان، تا آن جا که هر یک دیگری را می راند [و پیشین آنان خود را به پسین می رساند] هم چون شتران تشنه که از حوض هایشان برانند، و از آبش خورهایشان دور دارند.
امیر مؤمنان علی (ع) آن جا که کجی ظهور می کرد و انحراف پدید می آمد و تشویق چاره ساز نبود، مناسب و بجا تنبیه می کرد و مجازات می نمود تا کجیها راست شود و انحرافات زدوده گردد و راه کجی و انحراف مسدود شود و راه راستی و درستی بر همگان گشوده باشد. روایت شده است که آن حضرت می فرمود:
«مَن لَم یُصلِحُه حسُن المُداراهِ یصُلحهُ حُسن المُکافاهِ.»(13)
کسی که با خوشرفتاری اصلاح نشود، با خوب کیفر کردن اصلاح شود. آن جا که مدارا و ملایمت و نیک رفتار کردن و کرامت نمودن درمان نمی کند و چاره ساز نیست، نیک کیفر کردن و درست مجازات کردن و بجا پایین آوردن، درمان کننده و چاره ساز است، به بیان امیر مؤمنان علی (ع):
«مَن لَم تُصلحهُ الکَرامهُ اصلحتُه الاهَانهُ.»(14)
کسی که کرامت او را اصلاح نکند، خواری اصلاحش می کند.
از این رو حضرت در برابر کجی ها و انحرافات سکوت نمی کرد و از این امور گذشت نمی نمود، و به تناسب کجی انجام شده و انحراف پیش آمده برخورد تنبیهی می کرد و مجازاتی درخور و بایسته می کرد. هنگامی که به آن حضرت گزارش رسید که عثمان بن حنیف استاندار بصره در مهمانی ای شرکت کرده است که همه ثروتمندان بوده اند و جایی برای فقیران نبوده است، و در آن جا سفره ای رنگارنگ و مترفانه ی پهن شده و استاندار حضرت نیز با همه ی شایستگی ها و کمالاتش در آن مجلس حضور یافته و از غذاهای رنگارنگ آن جا تناول کرده است، حضرت نامه ای تند و تنبه آمیز بدو نوشت و او را بیدار و هشیار کرد و با سخنان گلایه آمیز خود مجازاتش نمود. در نامه ی حضرت چنین آمده بود:
«امَّا بَعدُ، یابنش حُنیفٍ، فَقد بَلغنِی انَّ رجُلاً من فتَِیهِ اهلِ البصرهِ دعاکَ الی مَادُبهٍ فاسَرعتَ الیَها تُستطاَبُ لکَ الالوانُ، و تُنقَلُ الیکَ الجفانُ. و ما ظَننتُ انکَ تُجیبُ الی طعامِ قومٍ، عَائلهُم مَجفُّو، و غَنِیهُم مَدعوُّ. فانظُر الی ما تَفضمُه من هَذا المَقضَمِ، فَما اشتبَه علیکَ علمهُ فالفظهُ، و مَا ایقنتَ بطیبِ وجُوههِ فَنل منُه… فاتقِ اللهَ یَابنَ حُنیفٍ، و لتَکفُف اقراصُکَ، لیکُون من النَّارِ خَلاصُکَ.»(15)
اما بعد، ای پسر حنیف به من گزارش رسیده است که مردی از جوانان بصره تو را بر خوانی خوانده است و تو بدانجا شتافته ای. خوردنی های نیکو برایت آورده اند و پی در پی کاسه ها پیشت نهاده. گمان نمی کردم تو مهمانی مردمی را بپذیری که نیازمندشان به جفا رانده است و بی نیازشان خوانده. به آن چه می خوری بنگر [که آیا حلال است یا حرام]. آن گاه آن چه حلال بودنش بر تو مشتبه بود از دهان بیفکن و آن چه را یقین به پاکیزگی و حلیتش داری تناول کن … پس پسر حنیف! از خدا بترس و گرده های نانت تو را کفایت کند، اگر به رهایی از آتش دوزخت عنایت است.
هم چنین وقتی به امیرمؤمنان علی (ع) گزارش رسید که یکی از کارگزارانش در حفظ امکاناتی که در اختیارش بوده، کوتاهی کرده و دست تعدی گشوده است، نامه ای تند و تهدید آمیز به او نوشت و او را متنبه ساخت و به حسابش رسیدگی کرد. شریف رضی نامه ی امام (ع) را چنین آورده است:
«امَّا بَعدُ، فَقد بَلغنِی عنکَ امرُ ان کُنتَ فعَلتهُ فقَد اسخَطتَ ربَّک، و عَصیتَ امامکَ، و اخَزیتَ امانتکَ. بلَغنی انکَ جرَّدتَ الارضَ. فَاخذتَ ما تَحتَ قَدمیکَ، و اکَلتَ ما تَحتَ یَدیکَ، فَارفَع الی حِسابَکَ، و اعلَم ان حِسابَ اللهِ اعظمُ من حسابِ الناسِ.»(16)
اما بعد، از تو به من گزارشی رسیده است؛ اگر چنان کرده باشی پروردگار خود را به خشم آورده باشی، و امام خویش را نافرمانی کرده، و امانت خود را از دست داده. به من گزارش داده اند تو کشت زمین را برداشته و آن چه پایت بدان رسیده برای خود نگاه داشته ای، و آن چه در دستت بوده خورده ای. حساب خود را به من باز پس ده و بدان که حساب خدا بزرگتر از حساب مردمان است.
در موارد متعدد دیگر نیز امیرمؤمنان علی (ع) هر کجا تعدی و انحرافی می یافت، به تنبه می پرداخت و متعدیان و منحرفان را مجازاتی در خور و شایسته می کرد و در این امر هیچ گونه ملاحظه ای جز ملاحظه ی حق نمی کرد، چنان که وقتی به امام (ع) گزارش رسید که یکی از پسر عموهای آن حضرت که کارگزار وی بوده، دست تعدی و تطاول گشوده است، در نامه ای او را سخت تهدید کرد و متنبه ساخت و چنین نوشت:
«فاتَّقِ اللهَ و اردُد الی هولاءُ القَومِ اموالهُم، فانکَّ ان لَم تَفعل ثُم امکنَنِی اللهُ منکَ لاعذِرَنَّ الی اللهِ فیک،َ و لاضربنَّک بسَیفی الذی ما ضَربتُ به احداً الا دخلَ النارَ! و اللِه لو انَّ الحسنَ و الحُسینَ فعَلا مثلَ الذِی فَعلتَ، ما کَانت لهُما عندِی هوَادهُ، و لا ظَفرا منی بارادهٍ، حتَی اخُذ الحقَ منهُمَا، و اُزیحَ الباطلَ عَن مَظلمَتهِما.»(17)
پس از خدا بیم دار و مال های این مردم را باز سپار، و اگر نکنی و خدا مرا یاری دهد تا بر تو دست یابم، کیفرت دهم که نزد خدا عذرخواه من گردد، و به شمشیری تو را بزنم که کس را بدان نزدم جز که به آتش درآمد. به خدا اگر حسن و حسین چنان کردند که تو کردی، از من روی خوش ندیدندی، و به آرزویی نرسیدندی، تا آن که حق را از آنان بستانم و باطلی را که به ستمشان پدید شده نابود گردانم.
آداب تشویق و تنبیه و قدردانی و مجازات
تشویق و تنبیه، و قدردانی و مجازات در یک نظام اداری – هم چون دیگر موارد – زمانی مفید و کارساز و رشد دهنده و بازدارنده خواهد بود که مبتنی بر آدابی صحیح باشد که به مواردی از این آداب – بنابر اندیشه ی سیاسی و سیره ی حکومتی علی (ع) – اشاره می شود.
فراهم کردن زمینه ی اصلاح و پیشگیری از بروز خلاف
در اداره ی درست امور اصل بر فراهم کردن زمینه ی اصلاح مردمان و نیز بر پیشگیری است تا درمان. از این رو باید بستر صلاح و سامان مردمان به وجود آید و زمینه های پیدایش خلاف زدوده شود و نباید شرایطی فراهم گردد که اشخاص به دلیل نیازمندی و فشار زندگی، یا مناسبات ناسالم در نظام اقتصادی، یا فقدان آموزش های اداری، و جز این ها دست به خیانت بیالایند. امیر مؤمنان علی (ع) در عهد نامه ی مالک اشتر، پس از گزینش درست کارگزاران و کارمندان و آموزش ایشان درباره ی پیشگیری از بروز خلاف می فرماید:
«ثُمَّ اسبِغ علُیهِمُ الارزَاقَ، فانَّ ذلکَ قُوهُ لُهم علَی استصلاحِ انفسهِم، و غَنی لهُم عَن تَناوُلِ ما تَحت ایدیِهم، و حُجهُ علیِهم ان خَالفُوا امرکَ او ثَلمَوا امانتکَ.»(18)
پس روزی آنان را فراخ دار! که فراخی روزی نیرویشان دهد تا در پی اصلاح خود برآیند، و بی نیازشان سازد، تا به مالی که در اختیار دارند دست نگشایند، و حجتی بود بر آنان اگر فرمانت را نپذیرفتند، یا در امانت خیانت ورزیدند.
اگر این گونه عمل شود، موارد خلاف و خیانت به حداقل می رسد و فقط کسانی در این دایره قرار می گیرند که از سلامت نفس به دورند و از سرآزمندی و تباه گری دست به خیانت می آلایند و در این صورت تنبیه و مجازات ضروری و کارساز است.
عمل به موقع و به جا
تشویق و تنبیه، و قدردانی و مجازات باید به موقع و به جا صورت گیرد، و آن جا که باید از کسی قدردانی شود تأخیر روا نگردد، و آن جا که کسی باید مجازات شود مسامحه صورت نپذیرد. امیر مؤمنان علی (ع) پس از آن که به مالک اشتر می آموزد که زمینه های خلاف کاری را بزداید و با تأمین کامل زندگی کارگزاران و کارمندان سلامت لازم و آبرومندی زندگی را برایشان فراهم نماید، آن گاه فرمان می دهد که در صورتی که با وجود این مقدمات کسی دست تعدی گشود و خیانتی مرتکب گردید، با عمل به موقع و بجا ریشه ی فساد را برکند تا زمینه ی آزمندی و تباه گری زدوده شود. آن حضرت می فرماید:
«فاَنَّ احدُ منهُم بَسطَ یَدهُ الی خیانهٍ اجتمَعت بهَا علیهِ عندکَ اخبارُ عیُونکَ، اکتَفیتَ بذلکَ شاهداً، فَبسطتَ علیهِ العُقوبهَ فی بدنهِ، و اخذَتُه بمَا اصابَ من عَملهِ، ثُمَّ نصَبتهُ بمقَامِ المَذلهِ، و وَسمتُه بالخیانهِ، و قَلدتهُ عارَ التُهمهِ.»(19)
اگر یکی از آنان دست به خیانتی گشود، و گزارش مأموران مخفی تو بر آن خیانت همداستان بود، بدین گواه بسنده کن، و کیفر او را با تنبیه بدنی بدو برسان و آن چه به دست آورده بستان، سپس او را خوار بدار و خیانت کار شمار و طوق بدنامی را درگردنش درآر.
رعایت حد و اندازه
در تشویق و تنبیه، و قدردانی و مجازات باید مراقبت شود که حد و اندازه به درستی رعایت گردد که در این صورت تأثیرگذاری و کارساز و بازدارنده و رشد دهنده است. امیر مؤمنان علی(ع) در این باره می فرماید:
«و لَا تقَُصِرنَ به دُونَ غایهِ بلائهِ.»(20)
و در تشویق و پاداش هر کس به اندازه ی رنجی که دیده و زحمتی که کشیده کوتاهی روا مدار.
فراتر رفتن از حد و اندازه در قدردانی و مجازات، نه تنها تأثیر مثبت و مفید آن را زایل می کند، بلکه تأثیر منفی و مخرب خواهد داشت. به بیان امیرمؤمنان علی (ع):
«الثَناءُ باکثرِ مِنَ الاستحَقاقِ َملقُ، و التقَصیِرُ عَن الاستحقاقِ عیُّ او حسدُ.»(21)
ستایش بیش از استحقاق، تملق است، و کمتر از استحقاق درماندگی یا رشک بردن است.
و نیز از آن حضرت روایت شده است که فرمود:
«الافراطُ فی المَلامَهِ یُشِبُ نارَ اللجَاجهِ.»(22)
افراط در سرزنش کردن، میزان لجاجت را افزون تر می کند.
تعلق تشویق و تنبیه به عمل و صفت
آنچه باید مورد تشویق و تنبیه قرار گیرد. عمل و صفت شخص و عملکرد نیک و بد اوست تا انگیزه ی فزونی در نیکی و دوری از بدی ایجاد شود. بدین ترتیب است که شخص در می یابد آنچه ارزش قدردانی یافته عمل او و صفت والای اوست یا می فهمد آن چه سبب مجازات شده عملکرد و رفتار تباه اوست؛ و در این میان باید مراقبت شود که افراد هر چه بیشتر به درستی و نیک کرداری متمایل شوند و از نادرستی و بدرفتاری جدا گردند. از این روست که نباید شخصیت انسانی افراد به هیچ وجه مورد اهانت و حقارت قرار گیرد. امیرمؤمنان علی (ع) در این باره سخنی والا و گویا دارد و می فرماید:
«انَّ اللَه سُبحانهُ قَد وضعَ العقابَ علَی معَاصیهِ ذیادهً لعبادهِ عَن نَقمتهِ.»(23)
به درستی که خدای سبحان کیفر را بر معاصی خود قرار داده است تا بندگانش را از عذاب خویش باز دارد.
زدودن بدی ها با رشد دادن خوبی ها
تشویق صالحان و قدردانی از نیکوکاران خود بهترین زمینه ی زدودن بدی ها و رشد دادن خوبی هاست و باید پیش از آن که در پی مجازات بود، در صدد قدردانی بر آمد که این خود عاملی اساسی در صلاح و سامان نظام اداری است. امیر مؤمنان علی (ع) در این باره رهنمودهایی گران قدر داده است، آن جا که می فرماید:
«ضَادُّوا الشَّرَّ بالخَیرِ.»(24)
به وسیله ی خوبی یا بدی بستیزید.
«ضَادُّوا القسَوهَ بالرَّقهِ.»(25)
از راه نرمی و مدارا با سخت دلی بستیزید.
«ضَادُوا الاساءهَ بالاِحسانِ.»(26)
به وسیله ی نیکی با بدی بستیزید.
این روش خود راهی است نیکو و مفید و کارساز، زیرا هیچ چیز چون رحمت و محبت، و بزرگ واری و قدردانی مردمان را به درست کرداری سیر نمی دهد؛ و بدین ترتیب می توان بد کرداران را به نیکوکاری سوق داد. امیر مؤمنان علی (ع) فرموده است:
«ازُجرِ المُسیءَ بثَوابِ المُحسنِ.»(27)
گنهکار را به وسیله ی پاداش دادن به نیکوکار تنبیه کن.
پی نوشت ها :
1. نهج البلاغه، نامه ی 53.
2. همان.
3. همان.
4. شرح غررالحکم، ج5، ص 457.
5. همان، ص 328.
6. شرح ابن الحدید، ج7، ص 284.
7. نهج البلاغه، کلام 118.
8. همان، نامه ی 2.
9. وقعه صفین، ص 250.
10. منهاج البراعه الخوئی، ج7، صص 275-276.
11. وقعه صفین، ص 256[ با مختصر اختلاف در لفظ نسبت به آن چه شریف رضی نقل کرده است].
12. نهج البلاغه، خطبه ی 107.
13. غررالحکم، ج2، ص 178.
14. همان، ص 235.
15. نهج البلاغه، نامه ی 45.
16. همان، نامه ی 40.
17. همان، نامه ی 41.
18. همان، نامه ی 53.
19. همان.
20. همان.
21. همان، حکمت 347.
22. غررالحکم، ج1، ص 88.
23. شرح غررالحکم، ج2، ص 517.
24. غررالحکم، ج1، ص 420.
25. همان.
26. همان، ص 421.
27. نهج البلاغه، حکمت 177.
منبع مقاله: دلشاد تهرانی، مصطفی، (1379)، دولت آفتاب: اندیشه سیاسی و سیره حکومتی علی (ع)، چاپ چهارم: 1387.