نویسنده: مصطفی دلشاد تهرانی
بررسی عملکرد کارگزاران و کارکنان و ارزشیابی ایشان و فرق گذاشتن میان نیک کرداران و بدکرداران از امور مهم در یک نظام اداری است؛ و اساساً آن چه انگیزه های خیر و صلاح و خدمت گزاری را در اشخاص تحکیم می کند و رشد می دهد، ارزش گذاری کار آنان است و به تناسب آن با ایشان رفتار کردن. امیر مؤمنان علی (ع) در عهدنامه ی مالک اشتر به او چنین می نویسد:
«و َلا یکُوننَّ المُحسنُ و المُسیءُ عندکَ بمنزلهٍ سَواءٍ، فانَّ فی ذلکَ تزهیداً لاهِلِ الاحسانِ فی الاحسانِ، و تَدریباً لاهلِ الاساءهِ علَی الاساءهِ.»(1)
و مبادا که نکوکار و بدکردار در نزدت یکسان باشند، که آن رغبت نکوکار را در نیکی کم کند، و بدکردار را به بدی وادار نماید.
نقش اساسی ارزشیابی
در سازمان و نظامی که ارزشیابی وجود ندارد و یا عملکردها به درستی ارزشیابی نمی شود، سامان امور مختل می گردد و هر کس راه خود را می رود و نیکوکاران و خادمان و تلاش گران از نیکی و خدمت و تلاش دلسرد می شوند و بدکاران و خائنان و بدرفتاران در ادامه ی روش نادرست و ناپسند خود دلیر و گستاخ می گردند. این احساس که میان خوب بودن و بد بودن، میان زحمت کشیدن و سستی نمودن، میان خدمتگزاری و خیانت کاری فرقی وجود ندارد، سبب تباه شدن نظام مدیریت می شود. امیر مؤمنان علی (ع) به مالک اشتر تأکید می کند که مبادا در اداره ی امور از ارزشیابی درست کارکنان خود غفلت ورزد، و نکوکار و بدکار را یکسان بشمرد.
معیارگرایی در ارزشیابی
ارزشیابی درست، بر اساس ملاک های حق و عدل صورت می گیرد و ملاحظات خلاف حق و عدل به هیچ وجه در آن راه ندارد. بر این اساس است که امیر مؤمنان علی (ع) به مالک اشتر سفارش می نماید که در ارزشیابی خود معیارش عملکرد اشخاص باشد، نه حسب و نسب و ارتباطها و پیوندها و اموری از این قبیل:
«و لَا یَدعُونکَ شَرفُ امریٍ الی ان تعُظِمَ من بَلائهِ ماکانَ صغیراً، و لا ضعهُ امریٍ الی ان تَستصغرَ مِن بَلائهِ ماکانَ عظیماً.»(2)
و مبادا بزرگی کسی موجب شود که رنج اندک او را بزرگ شماری و مبادا پایینی رتبه کسی سبب شود که کوشش سترگ وی را خوار به حساب آری.
بنابراین معیار ارزش یابی، عملکرد اشخاص بدون در نظر گرفتن سایر ملاحظات است. امیر مؤمنان علی (ع) خود را ارزشیابی کار کارگزارنش این گونه عمل می کرد. آن حضرت در نامه ای به دو تن از امیران سپاه خود، چون مالک اشتر را امیر و فرمانده کل سپاه قرار داد، بر اساس معیارهایی روشن او را ارزشگذاری کرد وبه آنان یادآور شد:
«وَ قَد امرتُ علَیکُما و عَلی مَن فی حَیزکُما مالکَ بن الحارثِ الاشترَ فاسَمعا لهُ و اطیعاَ، و اجعَلاهُ درعاً و مجناً، فانُه ممَّن لَا یخُافُ وهنهُ و لا سَقطتهُ و لا بُطوُه عَما الاسراعُ الیهِ احزمُ، و لا اسراعُه الی ما البُطءُ عنهُ امثلُ.»(3)
من مالک اشتر پسر حارث را بر شما و سپاهیانی که در فرمان شماست، امیر کردم، گفته ی او را بشنوید و از وی فرمان برید! او را چون زره و سپر نگهبان خود کنید که مالک را نه سستی است و نه لغزش، و نه کندی آن جا که شتاب باید، و نه شتاب گیرد آن جا که کندی شاید.
از جمله معیارهای مهم در ارزشیابی مدیران و مسئولان نظرخواهی از مردم و افراد تحت سرپرستی آنان است. در واقع نوع قضاوت مردم و افراد تحت سرپرستی مدیران و مسئولان نشان دهنده ی نوع عملکرد و میزان توفیق و عدم توفیق ایشان در اداره ی امور و سیر به سوی اهداف تعیین شده است. مردم به خوبی می توانند نسبت به توانایی، آگاهی، تعهد، پایبندی به اصول، پاکی و پاکدامنی، امانت داری و… و خلاف این ها قضاوت نمایند؛ و این قضاوت معیاری باشد برای شناخت و ترقی و تنزل مدیران و مسئولان.
امیر مؤمنان علی (ع) در عهد نامه ی مالک اشتر این حقیقت را بدو یادآور شده و چنین نوشته است:
«ثُّم اعلَم یا مالِکُ انی قَد وَجهتُکَ الی بِلادٍ قَد جَرت علَیها دُولُ قَبلکَ من عدلٍ و جَورٍ. و انَّ الناسَ یَنظرُونَ من امُورکَ فی مثلِ ما کنُتَ تَنظُر فیهِ مِن امُورِ الوُلاهِ قبلکَ، و یَقولُونَ فیکَ ما کنُتَ تقُولُ فیِهم. و انَما یُستَدلُّ علَی الصَّالحینَ بما یُجرِی اللُه لهُم علَی السُنِ عبادهِ. فلیکُن احَبَّ الذَخائرِ الیکَ ذَخیرهُ العَملِ الصَّالحِ.»(4)
و مالک! بدان که من تو را به شهرهایی می فرستم که دست خوش دگرگونی ها گردیده، گاه داد و گاهی ستم دیده، و مردم در کارهای تو چنان می نگرند که تو در کارهای والیان پیش از خود می نگری، و درباره ی تو آن می گویند که درباره ی آن می گویی، و نیکوکاران را به نام نیکی توان شناخت که خدا از ایشان بر زبان های بندگانش جاری ساخت. پس نیکوترین اندوخته ی خود را کردار نیک بدان.
بنابراین نوع نگاه مردم به زمامداران و مدیران و قضاوت ایشان درباره ی آنان معیاری است نیکو در شناخت و ارزشیابی آنان. به بیان امیر مؤمنان علی (ع) افراد شایسته را با آن چه خداوند بر زبان بندگانش درباره ی آنان جاری می سازد می توان شناخت. پس رضایت مردمان از زمامداران و مدیران از جمله معیارهای ارزشیابی کار آنان است. امام (ع) به مالک اشتر می نویسد:
«ولیَکُن احَبُّ الامُورِ الیکَ اوسَطهَا فی الحَق، و اعَمَّها فی العَدلِ و اجمَعها لرَضی الرَّعیهِ.»(5)
و باید از کارها آن را بیشتر دوست بداری که نه از حق بگذرد، و نه فرو ماند، و عدالت را فراگیرتر بود و مردمان را دلپذیرتر.
زمامداران و مدیران شایسته را با عمل به حق، و اجرای عدالت و رضایت رعیت می توان شناخت. پس باید چنان به حق و عدالت عمل شود که رضایت رعیت فراهم گردد. امیر مؤمنان علی (ع) پس از این موارد به مالک اشتر می نویسد:
«فَلیکُن منکَ فی ذلکَ امرُ یَجتمعُ لکَ به حسُن الظَّنِ برَعیِتکَ.»(6)
پس رفتار تو چنان باید که خوش گمانی رعیت برایت فراهم آید.
امیر مؤمنان علی (ع) خود این معیار را پاس می داشت و به نظر مردم درباره ی کارگزارانش احترام می گذاشت، هر چند که آن مردم غیر مسلمان، یا کافر و یا مشرک بوده باشند، چنان که وقتی دهقانان فارس و بحرین که غیر مسلمان بودند از رفتار و نوع سرپرستی کارگزار امام، عمرو بن سلمه ارحبی(7) شکوه کردند، آن حضرت بر اساس نظر و قضاوت ایشان به کارگزار خود چنین نوشت:(8)
«امَّا بَعد، فانَّ دهَاقینَ اهلِ بَلدکَ شَکوا منکَ غلظهً و قَسوهً، و احتقَاراً و جَفوهً، و نَظرتُ فَلَم ارُهم اهلاً لان یُدنَوا لشِرکِهم و لا ان یقُصَوا و یجُفَوا لعَهدهِم. فالبَس لهُم جلباباً من اللینِ تشَوبُه بطرفٍ مِن الشَّدهِ، و دَوال لهُم بَینَ القَسوهِ و الرَّافهِ، و امزُج لهُم َبینَ التَقریبِ و الادناءِ، و الابعادِ و الاقصاءِ، ان شاءَ اللُه.»(9)
اما بعد، دهقانان شهر تو شکایت دارند که با آنان درشتی می کنی و سختی روا می داری. ستمشان می ورزی و خردشان می شماری. من در کارشان نگریستم، دیدم چون مشرکند نتوانشان به خود نزدیک گرداند، و چون در پناه اسلامند، نشاید آنان را راند. پس، در کار آنان درشتی و نرمی را به هم در آمیز! گاه مهربان باش و گاه تیز، زمانی نزدیکشان آور و زمانی در دورتر، ان شاء الله.
بنابراین امام (ع) با توجه به رأی و نظر مردم مشرک تابع حکومت اسلامی در منطقه ی فارس و بحرین به کارگزار خود در آن مناطق فرمان می دهد که با ایشان از سر اعتدال رفتار نماید و به یک جانب میل نکند. چون مشرکند آنان را به خود نزدیک نسازد و چون در پناه دولت اسلامی اند آنان را نراند و بر اساس راه و رسمی میانه با ایشان سلوک نماید.(10)
پی نوشت ها :
1. همان، نامه ی 53.
2. همان.
3. همان، نامه ی 13.
4. همان، نامه ی 53.
5. همان.
6. همان.
7. «عمروبن سلمه ارحبی» که به صورت «عمرو بن سلمه همدانی کوفی» و «عمرو بن ابی سلمه» و «عمرو بن سلمه» و «عمر بن مسلمه» نیز وارد شده است، از بزرگان تابعین از یاران امیر مؤمنان علی (ع) و شخصیتی بزرگوار و مورد اطمینان بوده و در سال هشتاد و پنج هجری در گذشته است. ر. ک: الطبقات الکبری، ج6، ص 171؛ أبوعبدالله محمد بن اسماعیل البخاری، التاریخ الکبیر، دارالفکر، بیروت، 1407ق، ج6، ص 337؛ أبومحمد عبدالرحمن بن أبی حاتم الرازی، الجرح و التعدیل، الطبعه ی الاولی، مطبعه مجلس دائره المعارف العثمانیه، حیدرآباد الدکن، ج6، ص 235؛ شمس الدین أبوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان الذهبی، سیر أعلام النبلاء، اشرف علی تحقیق الکتاب و خرج احادیثه شعیب الارنووط، الطبعه الثامنه، مؤسسه الرساله، بیروت، 1412ق، ج3، ص 524.
8. «بلاذری» این نامه را خطاب به «عمروبن سلمه ارحبی» آورده است، (أنساب الاشراف، ج2، ص 390) و «یعقوبی» خطاب به «عمر بن مسلمه ارحبی» (تاریخ الیعقوبی، ج2، ص 203) و «شریف رضی» آن را بدون ذکر مخاطب نامه با عنوان «به یکی از کارگزاران خود» نقل کرده است و البته در این نقل ها مختصر اختلاف وجود دارد. و نیز ن. ک: منهاج البراغه الخوئی، ج18، صص 322-324؛ نهج البلاغه، ج6، صص 600-601.
9. نهج البلاغه، نامه ی 19.
10. محمد جواد مغنیه، فی ظلال نهج البلاغه، الطبعه الثالثه، دارالعلم للملایین، بیروت، 1979م. ج3، ص 432.
منبع مقاله: دلشاد تهرانی، مصطفی، (1379)، دولت آفتاب: اندیشه سیاسی و سیره حکومتی علی (ع)، چاپ چهارم: 1387.