نویسنده : آیت الله جعفر سبحانى
با توجه به این اصل، هدف بسیارى از آیات که دستاویز براى نافیان عصمت شده است روشن مىگردد و براى تکمیل مطلب بخشى از این آیات را مىآوریم:
1- مسلمانان مدتى به سوى بیتالمقدس نماز مىگزاردند سپس روى مصالحى دستور آمد که به سوى کعبه نماز گزارند، در این موقع مسأله تغییر قبله جنجالى میان یهود و منافقان بر پا کرد که آیات قرآن و احادیث از آن حاکى است. قرآن با قاطعیت هر چه تمامتر بر ایرادهاى نا آگاهان از علل تشریع پاسخ مىگوید آنگاه رو به پیامبر مىکند و مىفرماید:
« الحق من ربک فلا تکوین من الممترین (بقره /147): حق، از براى پروردگار تو است؛ پس هیچ شکى به دل راه مده!» .
قرآن مسأله الوهیت مسیح را ابطال مىکند و تولد او را از مریم با کره، بسان آفرینش آدم از خاک مىداند که هیچ کدام گواه بر «فرزند بودن» آنها نسبت به خدا نیست آنگاه رو به پیامبر مىکند و مىفرماید:
«الحق من ربک فلا تکن من الممترین (آل عمران /60) فرمان و سخن خدا حق است، هرگز در این مورد شک و تردید به خود راه مده!»
پیامبر که جهان غیب براى او به صورت شهود در آمده و فرشته وحى را دیده و سخن او را شنیده و آیات خدا را در شب معراج مشاهده کرده، هرگز شک و تردید به خود راه نمىدهد ، هدف تذکر دیگران است که هرگز فریب سخنان پوچ دیگران را نخورند و خود را در آتش شک نسوزانند.
2- خداوند در مسأله قضاوت درباره فردى که تفصیل آن در دلائل عصمت پیامبر از خطا و لغزش گذشت پیامبر خود را چنین خطاب مىکند:
« و لا تجادل عن الذین یختانون انفسهم ان الله لا یحب من کان خوانا اثیماً» (نساء /105 – 107).
«از آنها که به خود خیانت کردهاند دفاع مکن، خداوند افراد خیانت پیشه و گنهکار را دوست نمىدارد».
«انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اریک الله ولا تکن للخائنین خصیماً»
«کتاب را به حق بر تو فرستادیم تا میان مردم به آنچه که پروردگارت ارائه کرده داورى کنى، هرگز حامى افراد خائن مباش!»
این نوع خطابها به خاطر هدایت گروهى است که رک گوئى را تحمل نمىکنند و زبان حال آنان این است که انتقاد خوب است اما از دیگران! از این جهت بهترین راه سخن گفتن با این طائفه، سخن گفتن طى «حدیث دیگران» است حدیث دیگران هر چه هم تلخ و زهرآگین باشد چون درباره دیگران است واکنش حاد و تندى نخواهد داشت .
پیامبر در مسأله زره مسروقه، ناچار بود که طبق ظواهر داورى کند و هرگز نه از خائنى دفاع کرد و نه طرفدار خائنى بود، این ضوابط قضائى است که گاهى با واقع تطبیق نمىکند و در نتیجه حق پایمال مىگردد لذا خداوند فوراً پیامبر را در جریان واقع قرار داد«بما اریک الله» و خطایى از او سر نزد!
ولى خداوند براى سرکوبى گروهى که عالمانه به سود خائنى گواه داده بودند به پیامبر خود خطاب مىکند تا آنان حساب خود را دانسته باشند.
3- خداوند در سوره اسراء فرمانهاى حکیمانهاى دارد که ما از آنها به عنوان «منشور جاوید» یاد کردیم و این فرمانها با مضمون واحدى آغاز و پایان یافته است .
آنجا که مىفرماید:
«لا تجعل مع الله الها آخر فتقعد مذموماً مخذولاً (اسراء /22): با خدا، خداى دیگرى قرار مده که مذموم و یاور مىشوى».
و در پایان «منشور» مىفرماید: «ولا تجعل مع الله الها اخر فتلقى فى جهنم ملوما مدحورا (اسراء /39): با خدا، خداى دیگرى فراز مده که سرزنش و رانده شده در جهنم مىافتى».
تحلیل این نوع خطابها و دستورها در همگى یکى است و همگى ناظر به یکى و یا دو جهت است:
1- صدور هر نوع خلاف و گناه از فرد معصوم از آن نظر که انسان است کاملاً ممکن و مترقب مىباشد و این نوع خطاب ناظربه این ویژگى است نه از آن نظر که او معصوم و پیراسته از گناه مىباشد.
2- مورد خطاب در ظاهر، پیامبر است ولى مخاطب واقعى امت او است و این نوع سخن گفتن در میان تمام ملل جهان رائج است .
با توجه به این دو بیان و با توجه به این که قسمتى از این آیات در این صفحات منعکس شده، نیاز به نقل آیات دیگر نیست .
2- هدف از طلب مغفرتها چیست؟
قرآن در مواردى به پیامبر دستور مىدهد که از خدا طلب مغفرت نماید، و در برخى از موارد کلمه «ذنب» را نیز بر آن اضافه مىکند مثلاً در سوره نساء آیه 106 مىفرماید:
« و استغفر الله ان الله کان غفوراً رحیماً: از خدا مغفرت بخواه، خدا بخشاینده و رحیم است».
و در سوره غافر آیه 55 مىفرماید: «استغفر لذنبک و سبح بحمد ربک بالعشى والابکار: براى گناهت طلب مغفرت نما، و خدا را عصر گاهان و صبح گاهان باثناى او ، تنزیه کن».
و در سوره محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمان مىدهد که هم بر خود و هم افراد با ایمان طلب آمرزش کند آنجا که مىفرماید:
«فاعلم انه لا اله الا الله و استغفر لذنبک و للمؤمنین و المؤمنات والله یعلم متقلبکم و مثویکم».
«بدان خدایى جز او نیست و بر گناهت و افراد با ایمان از مرد و زن طلب مغفرت بنما خدا از کارها و حرکات و سکنات شما آگاه است».
اکنون سؤال مىشود چگونه دستور طلب مغفرت با عصمت پیامبر اکرم وفق مىدهد؟
پاسخ: آگاهى از مفاد این آیات با شناخت مسؤولیتهاى پیامبران و این که شخصیتهاى بزرگ، مسؤؤلیتهاى خطیرترى دارند، و از این جهت چه بسا ممکن است عملى از نظر خرد، در محیطى جرم و گناه شمرده شود، در حالى که همان عمل نسبت به محیط دیگر داراى چنین حالتى نباشد، کاملا امکانپذیر است – و براى توضیح یادآور مىشویم:
دستورهاى الهى در واجبات و محرمات منحصر نمىشود، بلکه در کنار واجبات، مستحبات و در کنار محرمات،مکروهات نیز وجود دارد، واجب شرعى چیزى است که باید انجام شود و ترک آن موجب مؤاخذه و استحقاق عقاب دارد و حرام شرعى چیزى است که باید ترک شود وانجام آن موجب عذاب است .
اما مستحبات و مکروهات در عین اینکه ترک ، انجام آن، کیفر و موأخذهاى همراه ندارد، ولى گاهى شرائط به گونهاى مىشود که عقل و خرد آن را فرض و لازم مىشمارد. البته این سخن نه به این معنى است که مستحب، واجب و یا مکروه، حرام شرعى مىگردند – زیرا حدود و احکام الهى هیچ گاه تغییر نمىپذیرند – بلکه هدف این است که عقل و خرد، با توجه به آن شرائط، انجام مندوب و ترک مکروه را لازم و ضرورى تلقى مىکند، و آن را در نزد خود یک نوع واجب قلمداد مىنماید و اگر شخصى در آن شرائط به نداى خرد گوش ندهد، در اصطلاح شرع«تارک اولى» و در نزد خرد، مذنب و گنهکار شمرده مىشود؛ درست است که انجام مستحبات و ترک مکروهات، مایه جمال و آرایش رفتار و کردار است، و مخالفت با آنها پى آمدى دربر ندارد،ولى گاهى خرد با توجه به یک رشته شرایط از قبیل علم و آگاهى بیشتر به مقام آمر و فرمانده، و داشتن مسؤلیتهاى خطیرتر، عمل به آنها را بسان عمل به فرائض و ترک محرمات، لازم مىشمارد و در صورت مخالفت، خود را ملزم به اظهار پوزش و طلب غفران مىداند.
براى روشن شدن این حقیقت (که چه بسا رفتارى در محیط و شرائطى خاص، کار خوب و یا لااقل بى عیب تلقى مىگردد ولى همان کار در شرائط دیگرى عیب و مذموم شمرده مىشود) دو مثال مىآوریم:
1- زندگى یک انسان بیابانى را در نظر بگیرید که از آداب معاشرت فقط یک سرى آداب بسیط و ضرورى را مىداند، چنین افرادى به حکم دور بودن از تمدن و سواد اعظم، از آداب و رسوم انسانى دور مىباشند و به خاطر همین دورى از تمدن نمىتوان انتظار داشت که آداب و رسوم انسانى را کاملاً رعایت کند در حالى که از یک انسان شهرنشین، و بزرگ شده در سواد اعظم انتظار دیگرى است اگر او در رفتار و کردار خود، ظرافتهاى اخلاقى را رعایت نکند، کاملاً توبیخ مىشود و مورد نکوهش قرار مىگیرد.
در میان شهرنشینان، انتظار از یک فرد درس خوانده و تحصیل کرده، غیر از انتظار از افرادى عادى و معمولى است همچنانکه انتظار از ساکنان بخشها و شهرها غیر از انتظار از ساکنان مراکز استانها است. بنابراین کارهایى که افراد عادى انجام مىدهند، اگر یک فرد فوق العاده آن را انجام داد، قبیح و زشت شمرده مىشود – ولذا – در محیطهاى نظامى، یک لحظه تأخیر، یک سخن خشن، یک حرکت نابجا، یک نگاه نامحسوس به چپ و راست، ذنب و گناه شمرده مىشود و انضباط نظامى ایجاب مىکند که فرد با تمام این ظرائف و دقائق آشنا گردد و به آنها عمل کند. بنابراین هر چه مقام بزرگتر، و مسؤولیتها بیشتر باشد، تکالیف افزایش یافته و الزامات بیشتر مىشود.
2- حال عاشق دل بستهاى را در نظر بگیرید که با تمام ذرات وجود خود وابسته به معشوق است ولى غفلت او در مورد علاقه هر چه هم کم باشد – حتى اگر در آن لحظه به کارهاى ضرورى خود برسد – جرم و گناه شمرده مىشود، زیرا ارزش عشق، به استمرار توجه، بسستگى دارد و غفلت از او و توجه به غیر، از ارزش آن مىکاهد و اگر چنین کرد، براى جبران، باید راه توبه را در پیش گیرد.
بنابراین اشتغال به کارهاى ضرورى از خوردن و آشامیدن، هر چند، ذاتاً مطلوب و بدون اشکال است، ولى آنگاه که موجب انقطاع از معشوق و اشتغال به غیر او مىشود، در قاموس عشق ذنب و گناه است! و لذا افراد عاشق و یا مصیبت زده از اکل و شرب ،اعراض نموده و به مقدار بس ضرورى که حافظ رمق آنان است اکتفا مىکنند.
با توجه به این مثالها مىتوان هدف از «استغفارها» را به دست آورد، و مصداق «ذنب» را که به معناى گناه است، تحدید کرد.
پیامبر گرامى به حکم آیات عصمت، از هر نوع مخالفت با قوانین الهى مصون و محفوظ مىباشد، و هرگز واجبى را ترک نمىکند و یا حرامى را مرتکب نمىشود ولى وظائف عرفانى و اخلاقى او در دو مطلب (عمل به واجبات و ترک محرمات) خلاصه نمىگردد و مقتضاى عرفان و معرفت او نسبت به مقام ربوبى ایجاب مىکند که در وجود او لحظهاى انقطاع رخ ندهد و شایستهتر را بر شایسته مقدم بدارد، و آداب و شؤون مقام روبوبى را به نحو اکمل رعایت کند، هرگاه او به مقتضاى عنصر بشرى در موردى موفق به رعایت این وظایف عرفانى نشد و شایسته را بر شایستهتر، مقدم داشت و لحظهاى به غیر مقام ربوبى پرداخت و در او نوعى انقطاع رخ داد، یک چنین اعمالى در این شرائط در منطق عرفان جرم و گناهى محسوب مىشود که استغفار و انابه لازم دارد، هر چند در منطق شرع و با توجه به موازین کتاب و سنت، جرم و گناه نیست .
هرگاه شأن نزول برخى از این آیات و یا قرائنى که در اطراف آنها وجود دارد، مورد دقت قرار گیرد، روشن مىگردد که استغفار به خاطر یکى از این امور بوده که عرفان و معرفت فوقالعاده نبوى ایجاب مىکرد که او کار را به صورت دیگرى انجام دهد. این همان است که در اصطلاح مفسران به آن «ترک اولى»مىگویند.
اگر پیامبر گرامى در این آیات، به طلب مغفرت مأمور گردید، و یا پیامبران دیگر شخصا به طلب مغفرت برخاسته و نوح و ابراهیم و موسى همگى گویندگان کلمه «اغفر» شدند همگى به همین معنى هستند مثلاً :
حضرت نوح مىگوید: «رب اغفرلى ولوالدى و لمن دخل بیتى مؤمنا» (نوح /28): پرورگارا من و والدینم و آن کسى را که وارد خانهام مىشود بیامرز».
حضرت ابراهیم مىگوید: «ربنا اغفرلی ولوالدى و للمؤمنین یوم یقوم الحساب» (ابراهیم /41):
بارالها! من و والدینم و مومنان را، روزى که حساب برپا مىشود، بیامرز».
حضرت موسى مىگوید: «خدایا من و برادرم را ببخش و ما را در رحمت خود وارد ساز».
پیامبر گرامى مىفرماید: «سمعنا و اطعنا غفرا نک ربنا و الیک المصیر: شنیدم و اطاعت نمودم، خدایا خواهان مغفرت تو هستیم و به سوى توست بازگشت».
تمام این مغفرتها، ناظر به جهتى است که بیان گردید، و هر انسانى هر چه هم از نظر کار و کوشش و سعى و تلاش براى کسب رضایت خدا در درجه استوار و بس ستودهاى باشد وقتى عمل و کار خود را با آن مقام مىسنجد، کار خود را شایسته مقام ربوبى ندنسته و به قصور خود اعتراف مىنماید و پیوسته مىگوید: «ما عبدناک حق معرفتک» .
مسلم در صحیح خود از فردى به نام مزنى نقل مىکند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «انه لیغان على قلبى و انى لاستغفرالله فى الیوم ماه مره 2 پردههایى بر قلب من هجوم مىآورد، و من هر روز صد مرتبه استغفار مىکنم».
مفسران حدیث در توضیح آن لطائفى را یاد کردهاند ک به حق ظریف و زیبا است. 3
باز پیامبر طبق نقل مسلم در صحیح خود فرمود: «یا ایها الناس توبوا الى الله فانى اتوب الى الله ماه مره» اى مردم به سوى خدا باز گردید، و من هر روز صد مرتبه توبه مىکنم».
ما در گذشته در کتاب پرسشها و پاسخها این مطلب را به نوعى مطرح کرده و از آن پاسخ دادهایم براى تکمیل مطلب آن را به گونهاى در این جا مىآوریم.
آیا استغفار با معصوم بودن منافات دارد؟ با اینکه مىدانیم پیامبر و امامان (علیهم السلام) معصوم از گناه هستند و هیچ گاه از آنها گناه صادر نمىشود، در عین حال در برخى از دعاهایى که از آن بزرگواران رسیده است، دیده مىشود که آنان در ظاهر اقرار به گناه خود کرده و از پیشگاه پروردگار، خواستار آمرزش گناهان خویش شدهاند.
مثلاً در دعاى معروف «کمیل» على (علیه السلام) به پیشگاه خدا عرض مىکند:
«اللهم اغفرلى الذنوب التى تهتک العصم…. اللهم اغفرلى الذنوب التى تحبس الدعاء… اللهم اغفرلى کل ذنب ادنبته و کل خطیئه اخطاتها».
«بار خدایا آن گناهان مرا که رابطهام را از تو قطع مىکند ببخش بارالها هرگناه و خطائى که از من سر زده همه را بیامرز!…»
آیا منظور آنها از این تعبیرات، تنها مردم بوده که طرز مکالمه با خدا و طریق طلب آمرزش را یاد بگیرند، و یا آنکه حقیقت دیگرى در این نوع تعبیرات نهفته است؟
پاسخ : دانشمندان اسلامى از دیر زمانى به این ایراد، توجه داشت و پاسخهاى گوناگون به آن گفتهاند که شاید روح همه آنها یک چیز باشد، و آن این است که گناه و معصیت ، در اینگونه موارد، همه جنبه نسبى دارد، نه این که از قبیل گناهان مطلق و معمولى باشد.
توضیح اینکه : در تمام امور اجتماعى ، اخلاقى، علمى، تربیتى و دینى انتظاراتى که از افراد مختلف مى رود همه یکسان نیست .
ما از میان صدها مثالى که ممکن است براى روشن شدن این مطلب آورد، تنها به نمونه زیر اکتفا مىنمائیم :
هنگامى که عدهاى براى انجام یک خدمت اجتماعى پیشقدم مىشوند، و تصمیم مىگیرند مثلاً یک بیمارستان براى مستمندان بسازند، اگر یک کارگر و فرد معمولى که درآمدش براى مخارج خودش کافى نیست، مبلغ مختصرى به این کار کمک کند، بسیار شایان تقدیر است ، اما اگر همین مبلغ را یک فرد بسیار ثروتمند و پولدار بدهد، نه تنهاشایان تقدیر نیست، بلکه یک نوع نفرت و ناراحتى و انزجار نیز ایجاد مى کند.
یعنى : همان چیزى که نسبت به یک فرد ، خدمت قابل تحسینى محسوب مى شد، از یک فرد دیگر، کارناپسندى شمرده مى شود با آنکه ازنظر قانونى چنین شخصى به هیچ وجه مرتکب حرام و خلافى نشده است .
دلیل این موضوع، همان طورى که در بالا تذکر داده شد، این است که انتظاراتى که از هر کس مى رود، بسته به امکانات او است یعنى : عقل او ، دانش او ، ایمان او ، و بالاخره قدرت و توانائى او است.
اى بسا کارى که انجام آن از یکنفر ، عین ادب، خدمت، محبت و عبادت ، شمرده مىشود ، اما از فرد دیگرى عین بى ادبى، خیانت ، خلاف صمیمت ، و کوتاهى دربندگى و اطاعت محسبوب مىگردد.
اکنون با توجه به این حقیقت ، موقعیت پیامبران و امامان را در نظر بگیریم و اعمال آنها را با آن موقعیت فوقالعاده عظیم مقایسه نمائیم.
آنها مستقیماً با مبدأ جهان هستى مربوط مىباشند و شعاع علم و دانش بىپایان ، بر دلهاى آنها مىتابد ، حقایق بسیارى بر آنها آشکار است که از دگران مخفى است ، علم و ایمان و تقواى آنها در عالیترین درجه قرار دارد، خلاصه آنها به اندازهاى به خدا نزدیکند که یک لحظه سلب توجه از خداوند براى آنها لغزش محسوب مىشود. بنابراین جاى تعجب نیست که افعالى که براى دیگران مباح یا مکروه شمرده مىشود، براى آنها «گناه» نامیده شود.
گناهانى که در آیات و سخنان پیشوایان بزرگ دینى ، به آنها نسبت داده شده، و یا خود در مقام طلب آمرزش از آنها بر آمدهاند ، همه از این قبیل است یعنى : مقام و موقعیت معنوى آنها، علم و دانش و ایمان آنها ، آن قدر برجسته است که یک غفلت جزئى ، در یک کار ساده معمولى که باید توجه خاص و همیشگى به خداوند داشته باشند «گناه» شمرده شده است و جمله معروف «حسنات الابرار سیئات المقربین» * نیز ناظر به همین حقیقت است.
فیلسوف عالى قدر شیعه، خواجه نصیرالدین طوسى نیز در یکى از کتابهاى خود پاسخ فوق را این طور توضیح مىدهد:
« هرگاه کسى مرتکب کار حرامى شود، و یا امر واجبى را ترک کند، معصیتکار است و باید توبه کند، این نوع گناه و توبه مربوط به افراد عادى و معمولى است . ولى مستحب را ترک کند و کارهاى مکروه را بجا آورد، این نیز نوعى گناه شمرده مىشود و باید از آن توبه نماید، این نوع گناه و توبه مربوط به افرادى است که از گناه قسم اول معصومند.
گناهانى که در قرآن و روایات به برخى از انبیاء گذشته مانند: آدم، موسى، یونس… نسبت داده شده از این نوع گناهان است نه از نوع اول، و هرگاه کسى التفات به غیر خدا پیدا کند و با اشتغال به امور دنیا از توجه به خدا آنى غافل شود این نیز براى اهل حقیقت، نوعى گناه به شمار مىآید و بایستى از آن توبه کند و از خدا براى آن طلب آمرزش نماید.
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و پیشوایان دین ما که در دعاها اقرار به گناهان خود کرده و ازخدا آمرزش و بخشش خواستهاند، گناهان آنان، از این نوع گناهان است، نه از نوع اول و دوم . 4
بد نیست براى تکمیل این پاسخ ، موضوعى را که دانشمند بزرگوار شیعه، مرحوم «على بن عیسى اربلى» در جلد سوم کتاب نفیس «کشف الغمه فى معرفه الائمه» ضمن بیان تاریخ زندگانى حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) نوشته در اینجا نقل نمائیم:
او مى نویسد: امام هفتم، دعائى دارد که آن را هنگام سجده شکر مىخوانده و در آن اقرار به انواع گناه کرده و از خدا پوزش خواسته است . 5
من هنگامى که آن دعا را دیدم در فهم معناى آن، زیاد فکر کردم و با خود گفتم چگونه از کسى که شیعه عقیده به عصمت او دارد اینگونه کلماتى که اقرار به انواع گناهان است صادر مىشود؟ هر چند که فکر کردم فکرم به جایىنرسید تا روزى فرصتى دست داد و بارضى الدین ابى الحسن على بن موسى بن طاووس در یکجا بودیم، این مشکل را از او پرسیدم او فرمود:
«مؤید الدین علقمى وزیر، همین سؤال را چندى پیش از من کرد، و من در جواب او گفتم، این نوع دعاها براى تعلیم مردم بوده است ».
من بعد از این پاسخ، کمى فکر کردم و با خود گفتم : آخر ، این دعا را حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) در سجدههاى نیمه شب خود مىخواند و در آن ساعتها کسى کنارش نبوده تا منظورش تعلیم آنها باشد؟
مدتى از این واقعه گذشت ، روزى «مؤید الدین محمد بن علقمى وزیر» همین سؤال را از من کرد، و من همان پاسخ اول و ایرادى را که به آن داشتم، به او گفتم، آنگاه اضافه کردم که شاید معناى صحیح این دعا جز این نباشد که حضرت آن را از باب تواضع و فروتنى نسبت به پروردگار عرضه داشته باشد.
ولى بیان «ابن طاووس» مشکل من را حل نکرد و این عقده همچنان در دلم ماند، تا معظم له دارفانى را بدرود گفت، پس از گذشت روزگار درازى از توجهات امام موسى بن جعفر (علیه السلام) مشکلم حل شد، و پاسخ صحیح آن را یافتم که اینک براى شما مىنویسم:
اوقات پیامبران و ائمه (ع) مشغول به ذکر خدا است، و دلهاى آنها بسته به جهان بالا است، آنه همیشه ، همچنانکه معصوم فرمودهاست : خدا را آنچنان عبادت کن مثل اینکه تو او را مىبینى ، که اگر تو او را نبینى ، او تو را مىبیند، مراقب این حقیقتند.
آنها همیشه متوجه او و به تمام معنى رو به سوى او دارند، که هرگاه لحظهاى از این حالت غافل شوند، و کارهاى مباحى از قبیل خوردن و آشامیدن آنها را از این حالت توجه باز دارد آنها همین مقدار غفلت را براى خود گناه و خطا مىدانند ، و از خدا طلب آمرزش مىنمایند.
و گفته پیامبر اسلام که فرمود: «انه لیغان على قلبى و انى استغفر بالنهار سبعین مره» و جمله معروف «حسنات الابرار سیئات المقربین» و نظایر اینها اشاره به همین واقعیت است که ما توضیح دادیم » 6
پی نوشت ها :
1- بصائر الدرجات ، ص 134.
2- صحیح مسلم ، ج 8، ص 72، باب استحباب الاستغفار و الاستکشار منه – لفظ یغان صیغه مجهول از ماده «غین » به معنى ستر و پرده و ابر است .
3- به شفاى قاضى مراجعه فرمائید.
* – اعمال نیک خوبان، گناه مقربان خدا محسوب مىشود.
4- اوصاف الاشراف ، ص 17.
5- براى اطلاع از اصل دعا رجوع شود به کشف ، الغمه ، ص 43.
6- کشف الغمه، ج 3، ص 42 – 44.
منبع:تفسیرمنشورجاوید،آیت الله سبحانى، ج 6،ص126-165
ادامه دارد …