ابتدا نگاهی از زوایه روانشناسی رشد به خصوصیّات و ویژگیهای کودکانی که در این سن هستند می اندازیم تا بهتر بتوانیم به معرّفی خدا به کودکان بپردازیم.
1. توجه به ویژگی های روان شناختی کودکان:
روانشناسان رشد معتقدند که کودکان 8 ساله در مرحله عملیّات عینی قرار دارند. کودک در مرحله عملیّات عینی نسبت به دوران کودکی تفکّری منطقیتر، انعطاف پذیرتر و سازمان یافتهتر از قبل دارد[1] ولی با این حال در این زمان کودکان در صورتی میتوانند به صورت منظّم و منطقی فکر کنند که با « اطّلاعات عینی» سر و کار داشته باشند و بتوانند مستقیماً آنها را مشاهد کنند. عملیّات ذهنی آنها در مورد مسائل انتزاعی، یعنی، مسائلی که در دنیای واقعی آشکار نیستند، ضعیف است.
مطالعات بینه و پیاژه، دلیل بر آن است که کودک ابتدا قواعد کار اشیاء مختلف را میفهمد، سپس به نوع و جنس آنها پی میبرد. بدین سبب کودک قبل از 12 سالگی نمیتواند مفاهیم انتزاعی ( مجرّد) از قبیل عدالت، فضیلت، خیر و … را بفهمد.[2] بنابراین باید برای توصیف خدا به سراغ مفاهیم عینی رفت یعنی مفاهیم قابل مشاهده کودک، مفاهیمی که کودک آنها را لمس کرده و درک میکند.
بخش دوّم:
نحوه معرفی خدا به کودکان در این سن
پدر و مادر در مورد توصیف خدا، مسئولیّت بزرگی برعهده دارند. آنان میتوانند در تکمیل عقائد فرزندانشان کمکهای شایانی انجام دهند. اگر در این باره کوتاهی کنند در قیامت مؤاخذه خواهند شد. پدر و مادر باید به تمام سؤالها و چراهای کودک پاسخ دهند وگرنه روح تحقیق و کنجکاوی او خاموش خواهد شد. امّا پاسخ دادن به سؤالهای آنها هم کار آسانی نیست. پاسخها باید صحیح ، کوتاه و قابل فهم کودک باشد. هر چه درک و فهم کودک ترقّی میکند پاسخها نیز به همان نسبت باید عمیقتر باشد. انجام این کار از عهده هر پدر و مادری ساخته نیست. باید قبلاً خودشان را آماده کرده باشند. از گفتن مطالب سنگین و خسته کننده جدّاً اجتناب کنند، چون نه تنها سودی ندارد بلکه برای کودک ملال آور خواهد بود. کودک برای درک مطالب دشوار آمادگی ندارد. به همین سبب باید به ظرائف آن دقّت کرد.
ما برای توضیح خدا برای کودک با توجّه به مباحث مطرح شده در روانشناسی رشد، به چند نکته اشاره میکنیم امیدواریم که مفید باشد:
1. تفکّر کودک در این سن نمادین است، یعنی با تصویر سازی کردن، نسبت به « چیزها» شناخت پیدا میکند. جملهای از گوگول نقل شده است که میگوید: « کار من این است که با تصویر زنده و نمادهای حیاتی سخن بگویم تا مخاطب خود با اشتیاق، درون آن را جذب کند، نه با دلیل و استدلال»[3] کودکی که با این روش به تعلیم دین و شناخت خدا دست مییابد این شناخت را درون سازی میکند و همیشه با او خواهد ماند چون با میل و رغبت به آن رسیده است.
2. گاهی « آموزش دینی» مانع « تربیت دینی» میشود. یکی از اشتباههای مکرّری که امروزه از روی غفلت و عادت
انجام میشود، ملازمهای است که میان « منش دینی» ـ یا همان حس مذهبیـ و « دانش دینی» قائل میشوند و میپندارند که شرط قطعی دیندار بودن و دینی شدن، تراکم اطّلاعات و اندوختههای حفظی و صوری دانش دینی است. در حالی که اگر آموزش به همراه پرورش حس دینی نباشد، بیفایده بلکه مضر است چون گاهی خودش حجاب اکبر میشود. در باب شناخت خدا نیز همین اشتباه وجود دارد در حقیقت ما نباید بیش از حد، فشار بر خدا شناسی کودک بیاوریم بلکه آن چه مهم است خدا باوری کودک است و ما این حس را باید بیشتر تقویت کنیم چون فطرتاً کودک خداباور است و این ما هستیم که او را به جهات دیگر منحرف میکنیم.
3. معصومین ـ علیهم السّلام ـ برای آموزش خداشناسی به کودک و حتّی عامه مردم، دلائل وجود خدا را مفروض میگرفتند و کودک را با صفات خدا و وظائفی که در قبال خدا دارد آشنا میکردند. زیرا اولاً اصل وجود خدا امری فطری و بدیهی است. ثانیاً چون کودک در این سن از تفکر انتزاعی بدور است و قدرت تحلیل ندارد هیچ گونه استدلال و برهانی برای او قابل فهم نیست. ثالثاً پرداختن به این بحث، نه تنها بیفایده بلکه مضر نیز است زیرا طرح این مباحث بدین معناست که ممکن است خدائی در کار نباشد. همین موجب میشود راهی باز شود تا کودک در وجود خدا تردید کند. یکی از مربیان در این باره میگوید: « اثبات وجود خداوند برای کودک، به معنای امکان عدم وجود حضرت باری تعالی نیز میتواند باشد … (همین)، راه را برای کودک میگشاید که در وجود خدا شک راه دهد.»
4. موضوع دیگری که در سیره تربیتی معصومین ـ علیهم السّلام ـ مطرح است تأکید و توجّه بسیار به « صفات خداوند» و آشنا کردن افراد با آن صفات است. شناساندن صفات خدا یکی از روشهای کار آمد در رشد و ارتقای معرفت و اعتقاد به خداست، در این روش، فرد به جای متمرکز شدن بر ترسیم تصویری از ماهیّت خداوند متعال، سعی میکند صفات جلال و جمال خداوند متعال را برای کودک به تصویر بکشند. این روش فوائدی دارد از جمله:
ـ مفاهیم به کار گرفته شده واضح و آشکار است. مهربانی، بخشش و … مفاهیمی هستند که کودک پیوسته با آنها سر و کار دارد و به راحتی آنها را درک میکند.
ـ این روش، در ذهن کودک تصورات نادرستی نسبت به خداوند ایجاد نمیکند.
ـ این روش باعث میشود علاقه و محبّت به خدا در کودک بیشتر شود زیرا هر فرد فطرتاً و از عمق وجود خود کسی را که جامع صفات نیکو و زیبا باشد دوست دارد.
5. سعی کنید در فرصتهای مناسب و به مقدار درک و شعور کودک نام خدا و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ را با
« عظمت» یاد کنید و مهربانیها و الطاف او را یادآورد شوید. نعمتهای فراوان الهی را در این جهان و جهان آخرت بازگو کنید تا بدین وسیله مهر و محبّت خدای بزرگ را در دل کودک تثبیت نمائید، تا هنگامی که شما خدا را برای او توصیف میکنید او احساس ارتباط مضاعفی با خدا داشته باشد.
6. برای افراد مذهبی خداوند مورد احترام است و « ترس از خدا» امری مقدّس تلقی میشود. به بیانی دیگر، آنها دوست ندارند به خداوند و خواست او بیتوجّهی بشود، ولی خدا ترسی و خضوع ممکن است برای یک کودک تبدیل به وحشت از خدا شود. معمولاً، والدین وحشت از خدا را در کودک ایجاد میکنند. آنها خدا را به صورت جبّاری شکنجهگر برای فرزندشان ترسیم کرده، و سخت گیری در رفتار خشونت آمیز معلّم یا والدین نیز موجب ترس او از هر قدرت نیرومندتر از وی خواهد شد. ابتدائیترین تصویری که کودکان از خدا دارند، معمولاً انعکاسی از تصویر آنها دربارهی والدین یا معلّمان آنهاست. سعی کنید تصویر منفی او را از خدا اصلاح کنید. رحمانیّت، بخشندگی و مهربانی خدا را به او نشان دهید، به نحوی که خدا را یاور خود بداند و مجازات را ناشی از انتخابهای غلط و ناشایست خود تلقی کند، نه ناشی از جبّار بودن خداوند.
7. توصیف خدا را نباید منحصر در ساعات معیّنی کرد بلکه باید از هر فرصتی بهره برد. مثلاً با آمدن باران و برف، با شگفتن گلهای مدرسه، با دیدن نوزاد حیوانات و با هر جلوه و زیبائی که در طبیعت به چشم می خورد، باید یاد خدا را در خاطر کودکان زنده کرد و آنان را دوستدار و خواستار خدا ساخت زیرا قرآن بهترین راه خداشناسی را مشاهده آیات و پدیدههای جهان میداند. با ذکر نعمتهای الهی باید ذهن کودک را به خدای مهربان متوجّه کرد و عاطفه و محبّت آنان را نسبت به خدائی که همه را آفریده است و به همه کمک میکند جلب نمود.[4]
8. تصویر کودکان از خدا بسیار متأثّر از تصویری است که از والدین خود دارند. اگر کودکی والدین خود را قابل اعتماد، مهربان و قابل دسترسی بداند، احتمالاً خدا را نیز دارای چنین صفاتی خواهد کرد. از سوی دیگر، اگر والدین خود را خشن، بیتفاوت و بیانصاف بداند، درباره خدا نیز چنین تصوّراتی خواهد داشت. والدین، در نحوه درک فرزندشان از خدا، بیشترین تأثیر را دارند.[5] به همین خاطر والدین باید صداقت و صراحت داشته باشند، مساوات را رعایت کنند، دروغ نگویند، همدم فرزندانشان باشند، اگر دچار مشکلی شدند به او کمک کنند و … تا تصویر مناسبی از والدین خود داشته باشد تا در هنگام تطبیق و نماسازی کودک از خدا به پدر و مادر، تصویر نیکی از خدا در ذهن او مجسّم شود.
در صورتی که در این زمینه سؤال دیگری دارید دوباره با ما مکاتبه نمایید.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. تربیت دینی، محمد داوودی، قم: پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1383.
2. تربیت، ابراهیم امینی، قم: انتشارات بوستان کتاب، 1381.
3. اثرات پنهان تربیت آسیب زا، عبدالعظیم کریمی، تهران: انتشارات انجمن اولیاء و مربیان، 1383.
4. کلیدهای آموختن به کودکان درباره خداوند، ایربس یاب، ترجمه: مسعود حاجی زاده، تهران: انتشارات صابرین،1379.
5. اسلام و تعلیم و تربیت، ابراهیم امینی، تهران: انتشارات انجمن اولیاء و مربیان، 1372.
6. آموزش مفاهیم دینی همگام با روانشناسی رشد، ناصر باهنر، تهران: انتشارات سازمان تبلیغات، 1378.
پی نوشت ها:
[1] . لوراای، برک، روانشناسی رشد، ترجمه: یحیی سید محمدی، تهران: نشر ارسباران، چاپ اول، 1381، ج1، ص408.
[2] . باهنر، ناصر، آموزش مفاهیم دینی هنگام با روانشناسی رشد، تهران: انتشارات سازمان تبلیغات، چاپ اول، 1378، ص 34.
[3] . کریمی، عبدالعظیم، رویکردی نمادین به تربیت دینی، تهران: انتشارات قدیانی، 1374، ج1، ص86.
[4] . باهنر، ناصر، آموزش مفاهیم دینی همگام با روانشناسی رشد، تهران: سازمان تبلیغات، چاپ اول، 1378، ص 194.
[5] . ایربس یاب، کلیدهای آموختن به کودکان درباره خدا، ترجمه: مسعود حاجی زاده، تهران: انتشارات صابرین، چاپ اول، 1379، ص89.