شبهات پیرامون عصمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن (3)

شبهات پیرامون عصمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن (3)

نویسنده:عنایت صالحی

عصمت در اعتقادات :

بسیاری ازکتابهای کلامی، مسأله عصمت از شرک و سایر انحرافات اعتقادی را به عنوان فصل جداگانه ای ذکر نکرده اند بلکه آن را تحت عنوان عصمت از گناهان آورده اند یا اصلاً آن را ذکرنکرده و پیرامون آن صحبت نکرده اند زیرا وقتی عصمت انبیاء از تمام گناهان، قبل و بعداز بعثت ثابت شود عصمت آنان از شرک و غیره نیز به اثبات می رسد.
اما چون اعتقاد با عمل تفاوت دارد و شبهاتی در مورد شریعت پیامبر اکرم (ص) قبل از بعثت مطرح شده است سزاوار است مقداری پیرامون آن صحبت شود.
اکثریت قریب به اتفاق علمای اسلامی، اتفاق نظر دارند که انبیای الهی قبل و بعد از بعثت، موحد و خدا پرست بوده اند اما بعضی از فرقه ها سخنان بی پایه ای گفته اند که ایمان پیامبر قبل از نبوت را نیز انکار کرده اند.

نظریه حشویّه :

حشویه گروهی بودند که احادیث جعلی وبی اساس را در سخنان منقول از پیامبر اسلام (ص) داخل می کردند و قائل به جبر و تشبیه بودند و خداوند را به صفاتی همچون دارا بودن دست و گوش و چشم متصف می کردند. اکثر گروههای مجسمه و مشبهه ریشه در اندیشه ها و اعتقادات این گروه دارند.
عده ای از این گروه معتقدند که شرک انبیاء قبل از نبوت ممکن است و محذوری ندارد چنانکه پیامبر اسلام (ص) قبل از بعثت کافر بوده و اعتقادی به خداوند نداشته است به دلیل آیه شریفه «و وجدک ضالاً فهدی»(78) و برای عدم ایمان پیامبر اکرم (ص) قبل از بعثت به آیه شریفه «ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان»(79) تمسک نموده اند یا یکی از متکلمان به نامسدی در بیان معنای آیه «و وضعنا عنک وزرک»(80) وزر پیامبر را به شرک و بت رستی قبل از نبوت تفسیر نموده است.

نظریه ازارقه :

ازارقه گروهی از خوارج و پیروان نافع بن ازرق بودند که بعد از مرگ معاویه اعلام موجودیت کرده و در سال 65 هجری با هلاکت سرکرده آنها این گروه منقرض شدند. از اعتقادات این گروه آن بود که اگر مسلمانی گناه کبیره انجام دهد از دایره اسلام خارج شده و جزء کفار و مشرکین محسوب می شودو مثل کفار در آتش جهنم مخلد خواهد بود و از طرفی، انبیاء را از ارتکاب گناهان کبیره معصوم نمی دانستند و قائل شده اند که خداوند می تواند شخص کافری را به نبوت، مبعوث نماید. همچنین جایز است فردی را که می داند بعد ازنبوتش کافر می شود به عنوان پیامبر برگزیند.

نظریه مشهور :

عقیده شیعه امامیه و اکثر قریب به اتفاق فرقه های اسلامی این است که تمامی انبیاء، قبل و بعد از بعثت خداپرست و موحد بوده اند و پیامبر اکرم (ص) که افضل انبیاء است از این حکم مستثنی نیست.

دلایل نظریه مشهور :

با ضمیمه کردن دو آیه از آیات قرآن استدلالی تشکیل می شود که دلالت میکند بر اینکه انبیاء قبل و بعد از نبوت از شرک معصوم بوده اند و هرگز دچار شرک و انحرافات اعتقادی نشده اند. آیه اول شرک را ظلم بزرگ می داند «ان الشرک لظلم عظیم»(81)
آیه دوم خطاب به حضرت ابراهیم (ع) می فرماید : لا ینال عهدی الظالمین(82) عهد من به ظالمین نمی رسد. با این دو آیه می توان قیاس منطقی به صورت شکل اول تشکیل داد : المشرک ظالم * و الظالم لا یناله عهد الله = فالمشرک لا یناله عهده الله .
بسیاری از مفسران همچون مرحوم طبرسی در مجمع البیان و علامه طباطبایی در المیزان، عهد الهی را عبارت از منصب والای امامت دانسته اند. برخی از علمای اهل سنت همچون آلوسی در روح المعانی نیز گفته اند :المتبادر من العهد الامامه : آنچه از کلمه عهد در آیه مذکور به ذهن تبادر می کند، مقام امامت است.
هر چند در شمول آیه نسبت به امامت تردیدی وجود ندارد اما منحصر به آن نیست بلکه یی از معانی عهد، منصب است و منصب اعم است از رسالت و امامت با توجه به اینکه عهد الهی عنوان عامی است ک می تواند مصادیق فراوانی داشته باشد اما قدر متیقّن از آن منصب نبوت و امامت می باشد.
در علم اصول فقه درباره الفاظی همچون «ظالم» که مشتق شمرده می شوند. بحثی به این صورت مطرح می شود که اگر کسی در گذشته متصف به ظلم بوده آیا می توان حقیقتاً او را ظالم نامید؟ یا اگر قرینه ای بر مجاز بودن در کار نباشد کسی که فعلاً مشغول به ظلم است. ظالم بر او اطلاق می شود. عده ای از علمای اصول نظریه اول را پذیرفته اند که اعمی نامیده شده و عده ای دیگر نظریه دوم را قبول کرده اند که از آنها به اخصی یاد می شود.
این آیه طبق هر دو مبنا، عصمت از شرک قبل و بعد از بعثت را اثبات می نماید. بر اساس مبنای اعمی کار بسی سهل و آسان است و طبق مبنای اخصی هم می توان دلالت آیه را بر عصمت پیش از نبوت پذیرفت.
یکی از نکاتی که فقهاء در نحوه استفاده از ادله شرعی به آن توجه نموده اند تناسب بین حکم و موضوع است . بر طبق مبنای اخصی ، بدون قرینه نمی توان ظالم را بر کسی که قبلاً متصف به ظلم بوده است اطلاق نمود که خود تناسب حکم و موضوع قرینه این استعمال خواهد بود و در موضوع مورد بحث با توجه به اهمیتی که مسأله نبوت و امامت دارند کافی است تا قرینه ای باشد بر اینکه کسی که هر چند یک لحظه کوتاه در عمر خویش ظالم بوده باشد، صلاحیت چنین مقام و منصبی را ندارد.
بعضی دیگر ار آیات در قرآن کریم لفظ مشتق بدون قرینه لفظی به کار رفته است و بدون شک قبل از حال تلبّس را نیز شامل می شود به عنوان نمونه آیه « والسارق والسارقه فاقطعوا ایدیها(83) » و مرد و زن دزد پس دستشان را قطع کنید . روشن است که منظور در این آیه اعم از سارق کنونی و غیر آن است. و همین طور است آیه حد زنا : الزانیه و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما مائه جلده(84) به هر زن زنا کار و مرد زناکاری صد تازیانه بزنید. در برخی روایات نیز پیامبر گرامی اسلامی (ص) خود و علی (ع) را مشمول آیه مورد بحث دانسته و در مقام تبیین آن فرمودند« لم یسجد احد منا اصنم قطّ »(85) ما دو نفر هیچگاه برای بتی سجده نکردیم.

شبهات عصمت در زمینه اعتقادات :

کسانی که عصمت انبیاء در اعتقادات را انکار می کنند برای ثابت کردن نظریه خویش به برخی از آیات قرآن استناد کرده و آن آیات را دستاویز قرار داده و خیال کرده اند که قرآن از شرک و انحرافات اعتقادی انبیاء خبر داده است.
1-از آن آیاتی که ممکن است بر عصمت نداشتن انبیاء در اعتقادات به عنوان دلیل آورده شود آیه ای است که در آن خداوند متعال پیامبر اکرم (ص) را خطاب قرار داده و تهدید می کند که اگر مشرک شوی تمامی اعمالت از بین خواهد رفت و اضافه میکند که نه تنها به تو پیامبر اکرم (ص) چنین خطابی شده بلکه به پیامبران قبل از تو هم این خطاب شده است. و لقد اوحی الیک و لی الذین من قبلک لئن اشرکت لیحبطن عملک و لتکونن من الخاسرین(86) و قطعاً به تو و کسانی که پیش از تو بودند وحی شده است که اگر شرک بورزی حتماً اعمالت از بین خواهد رفت و حتماً از زیانکاران خواهی شد.
2-در آیه دیگر، خداوند پیامبر اکرم (ص) را از شریک قرار دادن برای خداوند نهی کرده است. لاتجعل مع الله الهاً آخر فتقعد مذموماً مخذولاً(87) همراه خداوند، معبود دیگری قرار نده تا اینکه سرزنش شده و خوار شده زمین گیر شوی.
این اخبار و گزارشها که به صورت «اگر» وارد شده است دلیل بر آن نیست کهط رفین آن محقق و حتمی گردد و چون دلیلی بر حتمی شدن طرفین آن نیست پس با عصمت هم منافاتی ندارد. فقط سوالی که در این جا مطرح می شود این است که اگر طرفین در آیه بالا هیچ گاه عملی نمی گردد. هدف از طرح آن چه بوده است و آیا نیاز بوده است که این مطرح شود تا باعث شبهه شود یا نیازی نبوده است.
در این جا از میان نکاتی که گفته شده است می توان به دو نکته اشاره کرد و پاسخ را دریافت کرد :
نکته اول : اینکه این قضایا به طبیعت انسانی پیامبران شاره می کند که طبق این طبیعت ممکن است گناه و خلافی انجام دهند. پیامبران طبیعت ما فوق بشری و انسانی ندارند که بر گناه قادر و توانا نباشند بلکه از آن نظر که بشر و انسان هستند مثل بقیه انسانها در معرض لغزش و توبیخ می باشند و اگر مشمول لطف و عنایت الهی نشوند انجام گناه از آنها دور از انتظار نیست و تنها لطف الهی است که با عطا کردن عصمت به آنها، انجام گناه از آنها دور از انتظار نیست و تنها لطف الهی است که با عطا کردن عصمت به آنها، انجام گناه از آنها را به صورت محال عادی در می آورد و به آنها طهارت و پاکی می بخشد.
و این بخش از آیات به جنبه های بشری آنان اشاره دارد و در این بخش عصمت و مصونیتی در کار نیست و اگر پیامبران الهی معصوم هستند به خاطر بخش دیگر از شخصیت آنها است که آنها را به صورت موجود الهی در می آورد و هرگز از در مخالفت با اوامر الهی وارد نمی شوند.
نکته دوم : این است که این آیات جنبه تربیتی دارند و هدف آنها تعلیم و یا ددادن به دیگران است اما در قالب خطاب به پیامبر گرامی اسلام (ص) مطرح می شود و این خطابهای صریح و بی پرده نه تنها فرد نادان را تحریک نمی کند بلکه او را تشویق میکند تا ین تعالیم را یاد بگیرد و آنها را بپذیرد و با خود فکر می کند در جائی که پیامبر اکرم (ص) با آن عظمت در صورتی که ناهی مرتکب شود این طور توبیخ و بازخواست می شود تکلیف من نادان و جاهل روشن است و یکی از راههای تربیت صحیح افراد، فهماندن حقیقت در ضمن گفتگو با دیگران است و در این رابطه در زبان عربی می گویند «ایک اعنی واسمعی یا جاره» و در زبان فارسی این طور معروف شده است، «به در می گویم تا دیوار بشنود!».
کسانی این نوع خطابها را بازیچه اندیشه و تفکرات اشتباه خود قرار می دهند که با الفاظ و الفبای قرآن آشنا نمی باشند و با توجه به این اصل تربیتی صحیح، هرگونه شبهه پیرامون عصمت رسول اکرم (ص) برطرف می گردد. و در بعضی روایات آمده است که خداوند متعال پیامبرش را به شیوه «ایاک اعنی واسمعی یا جاره » مبعوث کرده است.(88)
عقیده مرحوم طباطبایی این است که : این گونه خطابهای قرآنی در حقیقت متوجه پیامبر اکرم (ص) است و پیامبران الهی مانند سایر مردم وظیفه دارند که فرمانهای الهی را اجرا کنند و تمام او امر و نواهی که شامل دیگران می شود، شمل انبیاء هم می شود و انبیاء نیز نیز باید آن اوامر را به جا آورند و آن نواهی را ترک کنند و انجام ندهند و تمام عواقب و مفاسد اعمال ناپسند – در صورتی که پیامبری العیاد بالله مرتکب آنها شود – شامل اعمال پیامبر هم می شود . و از این رو انبیاء نه تنها برتری بر دیگران ندارند بلکه وظیفه آنها نسبت به افراد دیگر بسیار شدیدتر است و لازمه عصمت انبیاء این نیست که تکلیف از دوش آنها نسبت به افراد دیگر بسیار شدیدتر است و لازمه عصمت انبیاء این نیست که تکلیف از دوش آنها برداشته شود بلکه عصمت جایی مطرح می شود و از آن صحبت می شود که تکلیف و وظیفه ای در میان باشد.»(89)
و این معنا و تفسیری که ذکر شد با عصمت انبیاء‌و با این مطلب که در روایات آمده که قرآن با زبان «ایاک اعنی و اسمعی یا جاره» نازل شده است، منافاتی ندارد زیرا منظور از این گونه روایات این است که دیگران با مشاهده و شنیدن این گونه تکلیف در حق پیامبر اکرم (ص) به اهمیت مطلب پی ببرند و زشتی و قبیح بودن شرک مورد توجه قرار گیرد چنانکه گفته اند: الکنایه ابلغ من التصریح. سخنی را با کنایه گفتن تأثیرش از مطلبی را به صورت شفاف بیان کردن، بیشتر است.
3- یکی دیگر از آیاتی که منکران عصمت پیامبر اکرم (ص) در زمینه عقاید مطرح نموده اند آیه زیر است : و وجدک ضالاً فهدی(90) و تو را سرگشته یافت سپس هدایت کرد.
نظرات گوناگونی از سوی علمای عامه و خاصه در مورد آیین پیامبر پیامبر اسلام (ص) قبل از بعثت مطرح شده است که می توان آنها در چند مورد خلاصه و بیان کرد :
الف) گروهی عقیده دارند که پیامبر اسلام (ص) قبل از بعثت، به هیچ یک از ادیان الهی پایبند نبوده است مثل ابی الحسین بصری(91)
ب) پیامبر اکرم به یکی از ادیان و شریعتهای قبلی، پایبند بوده است اما در اینکه از کدام شریعت به خصوص پیروی می کرده است اختلاف وجود دارد. عده ای عقیده دارندکه از دین و شریعت حضرت نوح پیروی می کرده است. گروه دیگری از شریعت ابراهیم (ع) و موسی (ع) نام برده اند و دسته دیگر با توجه به اینکه آخرین پیامبر الهی قبل از پیامبر اکرم (ص) حضرت عیسی بوده است پیروی پیامبر اکرم (ص) از حضرت عیسی (ع) را تقویت می کنند.(92)
ج) نظر بعدی این است که پیامبر (ص) در عین اینکه مؤمن و خدا پرست بوده از شریعت خاصی پیروی نمی کرده است یعنی به دستوراتی که الهی بودن آنها برای حضرت مشخص بوده و با فطرت پاک و عقل سلیم خویش آنها را درک می کرده، عمل می نموده است.
د) عده ای دیگر از علمای عامه و خاصه مثل غزالی و سید مرتضی درباره آیین پیامبر (ص) قبل از بعثت، توقف کرده و نظر خاصر را بیان نکرده اند.(93)
و) سخنی است که علامه مجلسی (ره) بیان کرده است که «پیامبر اکرم از اول عمر خویش نبی بوده و بوسیله روح القدس کمک می شده است. در بیداری ملائکه الهی با او سخن می گفتند و او صدای آنها را می شنید. در خواب نیز، فرشتگان را می دید و دستورات زندگی را از آنها فرا می گرفت و بعد از آنکه حضرت به 40 سالگی رسید به مقام رسالت برگزیده شد . از آن زمان به بعد ملائکه را به صورت آشکار میدید و با آنها سخن می گفت و قرآن بر او نازل شد و مأمور به تبلیغ دین الهی گردید.
به هر حال پیامبر اسلام (ص) قبل از بعثت عبادت خدا را به جا آورده و وظایف دینی مربوط به شریعت خود را به پا می داشت. اگر برخی از اعمال حضرت ، موافق با شرایع سابق بوده است دلیل بر تبعیت و پیروی حضرت از آن شرعیع نیست. بلکه از این باب است که ادیان مختلف آسمانی در بسیاری از احکام با یکدیگر اشتراک دارند.(94)
آنچه مسلم و قطعی و مطابق با روایات و سیره آن حضرت می باشد این است که پیامبر اکرم (ص) قبل از بعثت، مومن و خدا پرست بوده ونه تنها بت ها را عبادت نکرده بلکه به شدت از آنها بیزار بوده است.
دلایلی که برای این مطلب می توان آورد از این قرار است :
اولاً : آن طوری که در کتب تاریخی آمده است، پیامبر اکرم (ص) در سنین کودکی به همراه عمویشان ابوطالب (ع)، سفری به شام داشتند. در این سفر، شخص راهبی که به او بحیرا می گفتند وقتی پیامبر اکرم (ص) را دید، علامات و نشانه های پیامبری را در او دید و برای ثابت کردن این مطلب تصمیم گرفت که پیامبر اکرم (ص) را امتحان کند. به همین دلیل حضرت را به دو بت لات و عزی که از بتهای معروف آن زمان بودند سوگند داد. پیامبر اکرم (ص) پاسخ دادند : لا تسئلنی بهما، فو الله ما ابغضت شیئاً قطّ بغضهما.
با قسم دادن به این دو بت یعنی لات و عزی چیزی از من درخواست مکن به خدا سوگند هیچ زمانی چیزی در نزد من مبغوض تر از آن دو بت نبوده است.(95)
دوم : پیامبر اکرم (ص) بر اساس شواهد قطعی و پذیرفته شده تاریخی؛ قبل از بعثت آدابی همچون نماز، روزه، حج، عمره و طواف خانه خدا را به جا می آوردند. برای عبادت به غار حرا می رفتند و به هنگام بازگشت از غار حرا، هفت دور اطراف کعبه طواف به جا می آوردند . البته مشرکین اعمالی را به عنوان اعمال حج به جا می آوردند اما حج پیامبر (ص) هیچ شباهتی به عادتهای آنها نداشت و در اعمالی همچون وقوف در صحرای عرفات برتری حج پیامبر و شباهت آن با حج حضرت ابراهیم (ع) آشکار بود. پیامبر اکرم (ص) از گوشت مردار دوری کرده و برای استفاده از حیوانات حلال گوشت، آنها را ذبح شرعی می نمودند.(96)
در ادامه به تفسیر صحیح آیه ای که ذکر شد می پردازیم تا مطلب کاملاً روشن شود و جای هیچ شبهه ای باقی نماند.
در تفسیر این آیه شریفه، مفسران بیانات و نظرات زیادی دارند که بالغ بر بیست تفسیر می شود که فخر رازی ذیل آیه مورد بحث همه را جمع آوری کرده است و ما برای نمونه به چند نظریه اشاره می کنیم.
1-عده ای گفته اند که معنای این آیه شریفه این است که : ای پیامبر قبل از نبوت و رسالتت ، بر تو حی الهی نازل نمی شد و از این رو، نسبت به آگاهی به شرایع از طریق ارتباط مستقیم با وحی، گمراه بودی و سپس از این نعمت الهی برخوردار شدی.(97)
2-پیامبر اکرم (ص) قبل از نبوت، به گمراهی و فساد قوم خود آگاه بود و می دانست که عقاید آنها باطل و فاسد است. از طرف دیگر با بررسی کردن احوال یهودیان و مسیحیان به این پی برده بود که آنان هم در گمراهی و ظلالت هستند و از راه حق و شریعت حضرت ابراهیم (ع) منحرف شده اند. پیامبر اکرم (ص) از اینکه مشاهده می کرد انسانهای کنار او دارای عقاید و آداب غلط و خرافی هستند رنج می برد و دیدن خونریزی ها و غارت ها در میان قومش ا و را ناراحت می کرد به همین دلیل در فکر هدایت قوم خود به راه صواب بود، تا اینکه قوم خداوند او را هدایت کرده و راه هدایت مردم را به او نشان داد.(98)
منظور از ضلالت همان گمراهی است ولی ثابت کردن گمراهی در حق پیامبر اکرم (ص) به این معنا نیست که زمانی حضرت از هدایت الهی برخوردار نبوده و سپس هدایت شده اند بلکه مراد این است که هر انسانی – ولو اینکه آن انسان پیامبر خدا باشند – با قطع نظر از هدایت الهی، در ضلالت و گمراهی ذاتی است، به طوری که اگر هدایت الهی نباشد، خود فرد نمی تواند از گمراهی نجات یابد(99) به بیان دیگر همه انسانها در اصل وجود خود و در هدایت و نیاز به خداوند عین نیاز و وابستگی هستند و از خود هیچ ندارند و سراسر وجودشان نیاز به ذات حق تعالی می باشد. بنابراین پیامبری را که حتی یک لحظه از عمر خود را در ضلالت سپری نکرده است مورد خطاب قرار داد ودر مقام منت گذاشتن گفت اگر هدایت الهی نبود، تو گمراه بودی .
1-منظور از «ضالّ» در اینجا «گم شده بودن از نظر شخصیت در میان قوم و جمعیت خویش است» چنانکه در حدیثی از امام علی ابن موسی الرضا (ع) آمده است که حضرت فرمود : و وجدک ضالاً ، أی ضاله فی قوم لا یعرفون فضلک فهداهم الیک : «خداوند تو را گم شده و ناشناخته در میان قومی یافت که مقام فضل تو را نمی دانستند و او آنان را به سوی تو هدایت کرد».(100)
2-با توجه به آیه قبل و بعد از آیه مورد بحث که اشاره به دوران کودکی و جوانی پیامبر اکرم (ص) می کند، آیه مورد بحث اشاره به این است که تو در آن دوران (کراراً) گم شدی و جانت به خطر افتاد (یکبار مادر رضاعی تو «حلیمه سعدیه» بعد از پایان دوران شیرخواری تو را به مکه می آورد تا به عبدالمطلب دهد در وسط راه در میان دره ها گم شدی، و بار دوم آن گاه که در حمایت عبدالمطلب بودی در دره های مکه گم شدی و مرتبه سوم در آن هنگام که با عمویت ابوطالب در قافله ای به سوی شام می رفتی و در یک شب تاریک و ظلمانی راه را گم کردی و گم شدی) خداوند در تمام این موارد تو را هدایت فرمود و به آغوش پر مهر جد یا عمویت بازگرداند. شاهد این تفسیر، اینکه در آیه قبل از آن اشاره به مسأله یتیمی پیامبر (ص) شده است و آیه بعد از آن اشاره به فقر مادی آن حضرت است، ضلالت و هدایت که در وسط این دو واقع شده است نیز همان هدایت و ضلالت مادی و جسمانی است در غیر این صورت قرار گرفتن هدایت معنوی در میان این دو امر مادی چندان مناسب به نظر نمی رسد.
1-از آیات دیگری که منکران عصمت انبیاء‌از شرک قبل از نبوت به آن استدلال کرده اند آیه ای است که طبق این آیه وزر برای پیامبر اکرم (ص) را ثابت کرده اند. خداوند در قرآن می فرماید : و وضعنا عنک وزرک.(101) بار گران و سنگین را از دوش تو برداشتیم. گاهی در قرآن کریم، وزر به معنای گناه به کار رفته است به عنوان نمونه در قرآن خداوند در آیه ای فرموده است : ولا تزر وازره وزر اخری(102) هیچ بار برداری بار گناه دیگری را بر نمی دارد. آیه مورد بحث که در مقام منت گذاشتن بر رسوی گرامی اسلام (ص) نازل شده است به گناه بزرگ شرک و بت پرستی حضرت اشاره دارد که ایشان در دوران چهل ساله قبل از رسالت، از آن مبرا نبودند. سپس خداوند با انتخاب کردن و برگزیدن پیامبر اکرم (ص) به رسالت این بار سنگین را از دوش حضرت برداشته است.
برای روشن شدن مفهوم آیه، به معنای کلمه «وزر» اشاره ای می کنیم. «وزر» در لغت عبارت است از الحمل الثقیل یعنی بار سنگین. به «وزیر» از آن جهت وزیر می گویند که بارها و مسئولیتهای سنگین امیر را تحمل کرده و وظایف سنگین او را بر دوش خود می کشد. استعمال «وزر» در مورد گناه هم از همین باب است. ارتکاب گناه، استحقاق عقاب و عذاب الهی را به دنبال دارد و فردی که گناه انجام داده مثل اینکه سنگینی و بار بزرگ گناه را بر پشت خود حمل می کند.(103)
با تأمل در آیات سوره انشراح، مشخص می شود که آیات در مورد مشکلات و سختی های کمر شکنی است که برای پیامبر گرامی اسلام (ص) پیش آمده و سپس با لطف خداوند این مشکلات رفع شده است. در آیه اول خداوند به پیامبر (ص) شرح صدر عطا کرده است که پیامبر بتواندبر مشکلات پیروز شود و در آیات بعد خداوند می فرماید ما آن بار سنگینی که پشتت را شکسته بود، از دوش تو برداشتیم و در آیه بعد می فرماید فانّ مع العسر یسرا(104) این مفهوم را بیان می کند که سنت جاری خداوند در جهان این است که در دل و همراه هر سختی آسایشی خواهد بود.
این سیاق هیچ گونه تناسبی با وزر به معنای گناه و معصیت ندارد. و همان طورکه بعضی از مفسران(105) بیان کرده اند باری که بر دوش پیامبر سنگینی می کرد، بار سنگین و مسئولیت بزرگ نبوت و رسالت بود. از یک طرف دعوت به دین خداوند مطرح بود و از طرف دیگر انکار این دعوت توسط مشرکین و مسخره کردن و دروغ گو پنداشتن و ساحر و جادوگر نامیدن پیامبر (ص) و آزار و اذیت های ایشان توسط مشرکین، مشکلات و سختی هایی بودند که اگر لطف الهی شامل حال پیامبر اکرم (ص) نمی شد پیامبر (ص) نمی توانست این مشکلات را تحمل کند و با شرح صدری که خداوند به پیامبر اکرم (ص) عطا کرد پیامبر این بار سنگین را به مقصد رسانده و وظیفه خود را به بهترین شکل انجام دادند.
خلاصه مطلب اینکه این آیات هیچ گونه دلالتی بر شرک پیامبر 0ص) قبل از بعثت ندارند و واژه «ضلالت» در سوره ضحی و یا «وزر» در سوره انشراح شرک و یا گناه دیگری را برای نبی اکرم (ص) اثبات نمی کند.
نکته ای که قابل ذکر است این است که بیش از ده تفسیر برای آیه مورد بحث ذکر شده است که شاید مناسبترین آنها همان باشد که در بالا به آن اشاره شد.

عصمت در اعمال :

دراینجا عصمت انبیاء‌از گناهان کبیره و صغیره را مطرح می کنیم . البته در این زمینه، سؤالات زیادی مطرح می شود به عنوان نمونه، آیا عصمت از گناهان کبیره برای نبوت کافی است یا عصمت از گناهان صغیره نیز لازم است؟ و اختلافاتی میان متکلمان اسلامی وجود دارد که اساسی ترین آنها در چند نظریه خلاصه می شود :

1- اشاعره :

ایشان عقیده دارند که انبیاء‌الهی قبل از بعثت، از گناهان کبیره نیز معصوم نیستند اما بعد از بعثت از گناهان کبیره (به طور کلی) ، گناهان پست صغیره (مثل دزدیدن یک دانه گندم) و انجام دادن عمدی گناهان صغیره ای که پست به حساب نمی آیند معصوم هستند.(106)

2- حشویه :

این دسته انجام گناهان کبیره و صغیره را قبل و بعد از بعثت برای انبیاء جایز می دانند . البته عده ای از آنها انجام گناهان را در صورتی جایز می دانند که مخفیانه صورت گیرد.(107)

3- معتزله :

نظرشان این است که انبیاء از تمام گناهان کبیره و همچنین گناهان صغیره ای که مورد تنفر عموم مردم است، معصوم هستند. اما درمورد گناهان صغیره ای که به این صورت نباشند میان آنها اختلاف وجود دارد :
عده ای ارتکاب عمدی این گناهان صغیره را جایز می دانند.
دسته دیگرگفته اند که انبیاء هیچ گناه صغیره ای را مرتکب نمی شوند اما در صورتی که برای انبیاء شبهه ای ایجاد شده باشد این امر ممکن است صورت بگیرد.(108)
دسته آخر می گویند پیامبران فقط در صورت سهو و فراموشی مرتکب گناه می کردند ولی چون شناخت آنها نسبت به احکام الهی و واقعیت ها بیشتر است، مورد بازخواست قرار می گیرند اما سهو و فراموشی مردم عادی بخشیده شده است و بازخواست نمی شنوند.

4- امامیه :

اکثر علمای شیعه عقیده دارند که پیامبران الهی از سنین کودکی تا پایان عمر از تمام گناهان کبیره و صغیره – سهواً و عمداً معصوم هستند و هرگز این گناهان را انجام نمی دهند.(109)
به طور نمونه علامه مجلسی رحمه الله می نویسد : «عصمت پیامبران و امامان از هر گونه گناه صغیره و کبیره، عمدی و سهوی و از آغاز ولادت تا زمانی که خدا را ملاقات کنند مورد اتفاق نظر تمام اندیشمندان شیعه است»(110)
و همچنین علامه حلی می نویسد: «همه امامیه عقیده دارند که پیامبران ازگناهان صغیره و کبیره و آنچه سبب خواری است قبل و بعد از نبوت، به عمد یا سهود، پیراسته اند. (111)

مراحل و مراتب گناه :

گناه و نافرمانی دارای مراتبی است(112) که باید این مراتب، بیان و روشن شود تا بعد معلوم شود که عصمت از کدامیک از آنها مورد نظر است .

1- گناه قانونی و شرعی :

منظور از آن تخلف از قانون دینی یا غیر آن است و در امور شرعی مطابق است با تخلف از امر و نهی های مولوی، و ما معتقدیم که تمامی انبیاء الهی از انجام این قسم از گناه معصوم هستند.

2- گناه اخلاقی :

کاری از شخص سر زند که مخالف مکارم اخلاق باشد هرچند که ممکن است از حیث قانون و شرع، ممنوع و حرام نباشد.
این گناه نسبت به موقعیت اجتماعی افراد متفاوت است. مثلاً برای بعضی افراد هیچ ایرادی ندارد که یک نوشیدنی را به دست گرفته و در محل عبور افراد، مشغول نوشیدن آن باشند اما ممکن است همین عمل برای افرادی که در موقعیت اجتماعی و دینی بالایی قرار دارند خلاف اخلاق به حساب آید و فردی که این کار را انجام داده است مورد سرزنش دیگران قرار گیرد.
افرادی که از نظر اجتماعی و دینی الگوی دیگران هستند باید این نوع اعمال را انجام ندهند و از آنها دوری کنند. مشخص است فردی که خداوند اخلاق او را تأیید کرده است و خطاب به او می فرماید : إنک لعلی خلق عظیم.(113)
واو را اسوه و سرمشق تمامی آدمیان از مرد و زن، پیر و جوان، کودک و بزرگ، دختر و پسر معرفی میکند، آنجا که می فرماید : لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه.(114)
از این تخلفات هم معصوم و مصون خواهد بود و این اعمال را مرتکب نمی شود.
کسیکه هدف از مبعوث شدن او کامل کردن مکارم اخلاقی و رسیدن به اوج مکارم اخلاق است نمی تواند خودش در این زمینه نقصی داشته باشد. هر چند که مخالفت کردن با این عصمت، منافاتی با عصمت انبیاء از گناه شرعی ندارد. مگر اینکه این طور گفته شود برخی از کارهایی که نسبت به عموم مردم گناه اخلاقی به حساب می آید، در مورد انبیاء‌گناه شرعی شمرده می شود که اگر این را بگوییم عصمت از این قسم از گناه در همان قسم اول وارد می شود.
3

– گناه در مقام محبت :

مقام محبت لوازم و آدابی دارد که اگر محب به یکی از آن آداب و لوازم عمل نکند و از آن غفلت کند این کار را بزرگترین گناه برای خود به حساب آورده و اظهار پشیمانی و استغفار می کند.
از لوازم محبت کامل این است که محب تمام توجهش به محبوب باشد و کاملاً‌از او فرمانبرداری داشته باشد و فقط به محبوب و خواسته های او نگاه کند و هیچ گاه از او غافل نشود. مشخص است که در این حالتها، وجوب و حرمت شرعی و امور اخلاقی و نفسانی در بین نیست و فقط آنان که در این وادی هستند از آن آگاهند و بقیه از آن خبری ندارند.
محبت الهی نیز مشمول این حکم می شود. موقعیت و شناخت همه عاشقان ومحبان به خداوند یکسان نیست و متفاوت است همان طور که مقام محبت مراتبی دارد و هر مرتبه آداب خاص خود را دارد. پیامبران الهی نیز در یک سطح نیستند همان طور که خداوند عز وجل می فرماید : تلک الرسل فضلنا بعضم علی بعض(115) آن پیامبران، بعضی از ایشان را بر بعضی دیگر برتری دادیم. هر چه تقرب انسان به خداوند بیشتر شود گناه هم عظیم تر و دقیق تر خواهد شد و چه بسا گناه یک لحظه غفلت از معشوق در نزد عاشق به مراتب بزرگتر از محرماتی است که افراد عادی مرتکب می شوند. همان طور که در روایت آمده است : حسنات الأبرار سیئات المقربین.(116)
سوالی ممکن است مطرح شود که چه چیز سبب می شود که انبیاء و اولیاء الهی به لوازم و آداب محبت عمل نکرده و در این گناه محبت گرفتار می شوند؟
نکته ای که می توان به آن اشاره کرد این است که هیچ موجود مادی در تمامی مراحل زندگی با توجه کامل به خداوند نمی تواند زندگی کند. لازمه زندگی این دنیا، توجه به مخلوقات است هرچند این توجه اندک باشد و در بعضی مواقع این توجهات از نظر شرعی واجب هستند مثلاً خداوند حکیم خودش دستور به ازدواج، غذا خوردن ، تأمین خوراک و پوشاک و صله رحم داده است و لازمه عمل کردن به این دستورات شرعی این است که محب به غیر محبوب معطوف می شود.و کسی که در مقام محبت سیر می کند این امور را برای خود گناه و کوتاهی به حساب می آورد و در صدد استغفار و طلب رحمت از خداوند بر می آید.
روشن است که مقرب ترین انسانها و افضل و اشرف انبیاء نمی توانند بدون انجام این امور که در مقام محبت، گناه به حساب می آید، زندگی کند. بنابراین عصمت در اصطلاح، شامل این قسم از گناه نمی شود.(117)

منبع : راسخون
پی نوشت ها :

78 . ضحی / 6 .
79 . شوری / 52 .
80 . انشراح / 2
81 . لقمان / 13 .
82 . بقره / 124 .
83 .مائده/38
84 . نور / 2
85 . بحارالانوار،ج25،ص201
86 . زمر / 65 .
87 . اسراء / 22 .
88 . تفسیر قمی – ص 592 .
89 . المیزان فی تفسیر القرآن – ج 17 ص 290.
90 . ضحی / 7 .
91 . بحار الانوار ج 18 – ص 271 .
92 . همان – ص 272 .
93 . همان – ص 271 .
94 . همان – ص 277.
95 . السیره النبویه ج 1 ص 206 .
96 . بحار الانوار ج 18 – ص 272 .
97 . تفسیر کبیر ج 11 – ص 197.
98 . تفسیرالمراغی ج 10 – ص 185 .
99 . المیزان فی تفسیر القرآن ج 20 ص 310.
100 . مجمع البیان فی تفسیر القرآن ج9و 10 ص 506 – نورالثقلین ج 8، ص 224 ج 18-17.
101 . انشراح / 2.
102 . انعام / 164.
103 . مجمع البیان فی تفسیر القرآن ج 9،10 – ص 769 .
104 . انشراح / 5
105 . مجمع البیان – ج 9 ، 10 – ص 770 – المیزان فی تفسیر القرآن ج20- ص 314
106 . شرح المواقف ج 8 ، ص 265.
107 . شرح نهج البلاغه – لابن أبی الحدید – ج 7 ص 11 – بحار الانوار – ج 11 ص 90.
108 . همان
109 . همان + کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد ص 274.
110 . بحار الانوار، ج 17 ، ص 108 .
111 . نهج الحق و کشف الصدق ص 142 .
112 . بدایه المعارف الالهیه فی شرح عقاید الامامیه ج 1 – ص 257 المیزان فی تفسیر القرآن ج 6 – ص 371.
113 . قلم / 4 .
114 . احزاب / 21
115 . بقره / 253 .
116 . بحار الانوار ، ج 25 ، ص 204 .
117 . المیزان فی تفسیر القرآن ج 6 ، ص 366 . اسرار الحکم ج 1 ، ص 405 .
ادامه دارد…

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید