عصر غیبت (31) مرجعیت در غیبت کبری

عصر غیبت (31) مرجعیت در غیبت کبری

نویسندگان : پور سید آقایی ، جباری ، عاشوری ، حکیم

ج – دوره هاى مرجعیت دینى (علمى و سیاسى ) شیعه در عصر غیبت کبرى

1 – نهاد مرجعیت و تداوم خط امامت و رسالت
اسلام ، دینى است جامع ، کامل ، جهانى و ابدى (860) . جامعیت اسلام به معناى توجه به تمام ابعاد وجودى انسان در تمام مراحل زندگى است . پس ‍ در این نگرش ، جامعه نیز، چون فرد مورد توجه است و دنیا همچون آخرت . بنابراین ، بهترین برنامه مناسب را براى انسان به ارمغان آورده و کمال بشریت را به مبارزه و تحدى طلبیده است .
جهانى بودن و جاودانگى (ابدیت اسلام ) نیز مسأله رهبرى را حیاتى ترین بخش از نظام اسلام قرار مى دهد.
با توجه به پیش بینى هاى پیامبر صلى الله علیه و آله از آینده جامعه اسلامى و ایمان آوردن آیندگان به آرمان هاى والاى اسلام و توجه دادن به امامت 12 امام پس از او، و غیبت طولانى دوازدهمین امام ، ناچار براى تضمین تداوم رهبرى اسلامى که باید حافظ و پاسدار تمام ارزشهاى انقلاب باشد – در عصر غیبت کبرى – باید براى امام غایب جایگزین و قائم مقامى باشد تا کمال ، جامعیت و جاودانگى اسلام مورد مخاطره قرار نگیرد.
بنابراین ، ((رهبرى ))در عصر غیبت امام معصوم علیه السلام اصلى منطقى و معقول ، و نهادى عقلائى و بسیار ضرورى و هماهنگ با اصول اولیه اسلام است .
انکار چنین نهادى در متن دین و شریعت ، انکار کمال ، جامعیت و توانائى شریعت در اداره امور زندگى جوامع بشرى است .
مرجعیت فقیه با کفایت و جامع شرایط، بهترین فرض ممکن در صورت غیبت امام معصوم علیه السلام مى باشد. به همین دلیل نهاد مرجعیت در متن تعلیمات دین ؛ یعنى قرآن و سنت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و معصومین علیهم السلام و سیره مبارک آنان ، مطرح بوده و عملا نهاد مرجعیت را در جامعه اسلامى تأسیس و عینیت بخشیده و مشکل و معضل جامعه اسلامى را در عصر غیبت تا حدود زیادى برطرف نمودند و شیعه ، به برکت چنین نهادى در طول تاریخ پرپیچ و خم و با بدترین شرایط اجتماعى و حکومتى ، در بهترین وضعیت فکرى ، علمى و سیاسى قرار داشته است .
آیه مبارکه ((نفقه و انذار)) (861) و آیه ((سوال از اهل ذکر)) (862) خط کلى شریعت را در فهم و فراگیرى احکام دین از متخصصان مطرح نموده و آیه حکومت دین توسط انبیا و اوصیا ((ربانیون و احبار)) (علما و دانشمندان )(863) مرجعیت سیاسى خط علم و فقاهت را که در پیامبر صلى الله علیه و آله و امامان علیهم السلام و فقهاى جامع شرایط متبلور مى باشد، تشریع و تقنین نموده است .
روایات وارده از پیامبر صلى الله علیه و آله نیز علما را وارثان انبیا دانسته و فقها و امانتداران پیامبران و حاکمان بر مردم و امیران قرار داده است .(864)
روایات وارده از معصومین علیهم السلام نیز لزوم تقلید از فقها و مرجعیت علمى و دینى آنان را یاد کرده (865) و آنان را حاکم و حجت بر مردم قرار داده است ، و عملا مردم را در طول مدت دو قرن و نیم بر همین مسلک تربیت نموده و بزرگ ترین مشکل عصر غیبت را عملا چاره اندیشى کرده است .
نهاد وکالت و نیابت در عصر ((غیبت صغرى ))فعالترین و مهمترین نهاد متصل و مربوط به نهاد امامت امام معصوم علیه السلام بوده و حلقه وصل میان عصر حضور و عصر غیبت به شمار مى رود.
لذا تمام وظایف ممکن و لازم براى یک رهبر در عصر حضور، به نایب و وکیل خاص با عام محول گشته و به تناسب شرایط زمانى و مکانى موجود، فقیهان ، همچون امامان معصوم علیهم السلام وارد میدان عمل شده و کم و کیف مسائل را بررسى کارشناسانه نمودند. در شرایط تقیه به گونه اى ، و در شرایط غیر تقیه به گونه اى دیگر عمل کرده اند.
تبیین و تبلیغ دین ، رفع شبهات فکرى و اعتقادى و رفع مشکلات علمى ، سیاسى و قضائى از اولین وظایف مراجع بوده و در طول تاریخ ، مرجعیت شیعه در عصر ((غیبت کبرى ))انواع تألیفات در علوم مختلف داشته اند. اسناد تاریخى ، گویاى حضور فعال آنان در صحنه هاى علمى و سیاسى است .

2 – مراحل و دوره هاى مرجعیت
در عصر ((غیبت کبرى ))با توجه به شرایط عینى جامعه اسلامى و جامعه شیعه و با توجه به اهداف کلى دین و امکانات و تجربیات فقها و مراجع ، مى توانیم براى نهاد مرجعیت مراحلى را ترسیم نماییم که در این مراحل حرکت بالنده این نهاد مجسم مى شود.
با توجه به اهداف حرکتى و انقلابى دین ، و اصول و شیوه هاى مبارزه براى رسیدن به حاکمیت دین ، سه مقطع تاریخى به نظر مى رسد که مورد توجه مورخین براى نهاد مرجعیت بوده و مى باشد.

1 – مرحله تقیه :
پنهان کارى در زمینه ارتباط دینى و سیاسى پیش از شروع ((غیبت کبرى ))آغاز مى گردد و به تناسب شرایط سیاسى هر منطقه ، درجه ((تقیه ))تنظیم گشته و رابطه مردم با فقها و مراجع خود تحقق مى یابد. دولتهاى انقلابى شیعى در این دوره ، زمینه را براى ظهور – البته به تناسب قدرت و فضاى جغرافیاى آن دولت – مهیا نمودند و یک حالت یکنواخت براى تمام مناطق نمى یابیم .

2 – مرحله تلاش براى تصدى حکومت :
با توجه به این که فقها خودشان زمام امور را مستقیما به دست نگرفته بودند مى توانیم قرن دهم به بعد را به مرحله دوم دوران هاى سه گانه مرجعیت اختصاص دهیم .

3 – مرحله تصدى حکومت :
این مرحله از قرن پانزدهم و آغاز پیروزى انقلاب شکوهمند اسلامى در ((ایران ))شروع مى گردد که یک ((فقیه جامع شرایط)) ، خود مستقیما مسئولیت ولایت و رهبرى سیاسى را بر دوش گرفته و با توجه به تجربیات تلخ گذشته که فقها به دیگران اعتماد مى نمودند و به تدریج دولت و حاکمان دچار انحراف فکرى یا عملى مى شدند و به فساد قدرت کشیده مى شدند و زمام امور و حاصل خون هاى پاک شهیدان را به هدر مى دادند. در تجربه اخیر، امام خمینى رحمه الله علیه با استفاده از تمام تجربیات گذشته ، نهاد ((ولایت فقیه ))را قانونا و عملا در رأس امور قرار داده و تمام شؤ ون دولت را به این نهاد (مرجعیت فقیه جامع شرایط) در مسائل سیاسى کشور وابسته کرده و زمینه غلطیدن قدرت به سوى ابرقدرت ها یا دست نشاندگان آنان را از بین برده است .(866)

مراحل مرجعیت شیعه (از دیدگاه شهید صدر)
شهید بزرگوار و مرجع عالیقدر ((سید محمد باقر صدر))براى نهاد مرجعیت در طول تاریخ شیعه 4 یا 5 مرحله مطرح نموده که زاویه دید در این تقسیم بندى ، درجه تحول در بافت این نهاد، نوع تصدى مراجع براى امور، و درجه تصدى براى انجام وظایف نیز مدنظر مى باشد. مراحل ذیل مرورى است بر این مراحل .

مرحله 1:
ارتباط فردى و مستقیم مردم با مراجع در حد استفتا و افتا که از زمان اصحاب ائمه علیهم السلام تا عصر علامه حلى بوده است .

مرحله 2:
تشکیلاتى شدن دستگاه مرجعیت و ارتباط مردم توسط وکلاى مرجع با مرجع و تقسیم وکلا بر مناطق مختلف و جذاب حقوق به سوى آنان توسط وکلا، مؤ سس این مرحله را مرحوم ((شهید اول ))مى دانند و شهادت این مرجع عالیقدر را مى توان در رابطه با همین موضوع دانست .
این مرحله تا عصر ((وحید بهبهانى ))ادامه داشت . در این مرحله مراجع ، متعدد بوده اند و مردم به تناسب دسترسى و شناخت خود از فقها به آنان رجوع مى کردند.

مرحله 3:
مرحله گسترش و تمرکز مرجعیت که از عصر مرحوم ((شیخ جعفر کاشف الغطاء))تا عصر ورود استعمار به جهان اسلام ادامه داشت . در این مرحله کارهاى ویژه هر مرجع ، تقسیم بندى شده و براى هر کارى مسؤ ولى قرار داده شد، تمام مردم به سوى یک مرجع توجه داده شدند و معمولا یک مرکز براى مرجعیت از طرف علما معرفى مى شد. بدین ترتیب دایره مرجعیت از لحاظ مراجعه مردم به آنان ، هم گسترش و هم تمرکز پیدا کرد.

مرحله 4:
مرحله ورود به صحنه مبارزات سیاسى با استعمار خارجى و استبداد داخلى و حرکت به سوى حاکمیت اسلام در صحنه زندگى و در سطح سیاسى بین المللى که از عصر استعمار تا مطلع قرن پانزدهم هجرى طول کشیده است .
مرجعیت ، وظیفه دفاع از هویت اسلامى جامعه را – که با ورود استعمار این هویت اسلامى مسخ مى گشت – بر عهده گرفته و تمام امکانات موجود را در جهت این دفاع فکرى و سیاسى و نظامى بسیج نموده ، و به کار برد، و تجدید حیات اسلام را در زندگى مردم امرى ضرورى دانسته و مستقیما رهبرى مبارزات را با جان و دل بر دوش کشید. با رهبرى مستمر این نهضت هاى ضد استعمار و ضد استبداد حضور فعال خود را در صحنه سیاست هاى بین المللى واقعیت بخشید، و عملا تخطى قدرت ها از مرجعیت شیعه و نادیده گرفتن آن ، امرى غیر ممکن شد، مردم نیز تمام آرزوهاى خود را در حاکمیت مراجع متعهد، وارسته ، امانت دار و دلسوز خود تبلور یافته دیدند و دل به این رهبرى سپردند.

لذا مرحله پنجم
براى مرجعیت ، مرحله تصدى حکومت و ولایت همه جانبه مقام فقاهت و ولایت ، بر تمام شؤ ون زندگى جامعه اسلامى مى باشد که با تأسیس نظام مقدس ((جمهورى اسلامى ))در مطلع قرن پانزدهم هجرى شروع شد و مرجعیت به دوران تجدید حیات واقعى و بازسازى فرهنگى و دینى جامعه بر اساس تعالیم دین مبین اسلام آن هم بر اساس ((فقه جعفرى ))وارد گشت و مرحله جدیدى براى مرجعیت شیعه آغاز گردید.(867)

د – مدعیان مهدویت و بابیّت
((مهدویت ))به معناى مهدى موعود و امام منتظر بودن . و ((بابیت )) در لغت به معناى دربان بودن و به اصطلاح به معناى سفیر، وکیل و یا نائب خاص امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف ) بودن است .
طبق معتقدات مذهب شیعه ، و روایات بسیارى که از کاب هاى اهل سنت و جماعت وارد شده است ، در آخر الزمان ((مهدى ))از آل محمد صلى الله علیه و آله ظهور خواهد کرد.
در اینجا به دو نمونه از این روایات بسنده مى کنیم .
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
لو لم یبق من الدهر الا یوم لبعث الله رجلا من اهل بیتى یملؤ ها عدلا کما ملئت جورا
((اگر تنها یک روز از عمر دنیا باقى بماند، خداوند متعال در آن روز از خاندان من مردى را برانگیزاند و جهان را پر از عدل و داد کند، چنان که پر از ظلم و ستم شده بود.)) (868)
و نیز فرمود:
لو لم یبق من الدنیا الا یوم لطوّل الله ذلک الیوم حتى یبعث الله فیه رجلا منى أو من أهل بیتى یواطى اسمه اسمى .
((اگر تنها از عمر دنیا یک روز باقى بماند، خداوند آن روز را به درازا خواهد کشاند تا این که از خاندان من مردى به پا خیزد اسم او اسم من است و….)) (869)
روایات مربوط به ((مهدى موعود))که از پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت صادر شده و در کتاب هاى شیعه و سنى مدرن است ، به قدرى زیاد و گسترده است که نمى توان آن را انکار و یا در وجود آن شک و تردید نمود.
کثرت و فراوانى روایات ((مهدویت ))که از پیامبر و عترت به ما رسیده است ، موجب شد تا اعتقاد به ((مهدویت ))در بین تمام مذاهب و فرقه هاى اسلامى فراگیر شود و همه به آن معتقد گردند.
آن گونه که روایات ، ویژگى هاى ((مهدى موعود))را بیان کرده است ، او فرزند امام حسن عسگرى علیه السلام ، و به عنوان دوازدهمین امام از اهل بیت رسول الله صلى الله علیه و آله است . وى صاحب دو غیبت ((صغرى ))و ((کبرى ))است .
لیکن برخى از افراد و پیروان مذاهب و فرق اسلامى ، از این باور فراگیر (مهدویت ) سوءاستفاده کرده اند و براى خود فردى را به عنوان ((مهدى موعود))ادعا نمودند، در حالى که آن افراد، فرزند امام حسن عسکرى علیه السلام نیستند. برخى از افراد فرصت طلب نیز به جهت اغراض ‍ سیاسى و جاه طلبى به دروغ خود را ((مهدى موعود))خواندند. این افراد به نام ((متمهدیان ))یا ((مدعیان دروغین مهدویت ))نامیده شده اند.
در تاریخ اسلام هر دو انگیزه براى ادعاى ((مهدویت ))وجود دارد. چه افراد فرصت طلبى که خود را ((مهدى موعود))معرفى کرده اند و چه افراد با فضیلتى که خود چنین ادعایى نداشته ، ولى دیگران آنان را ((مهدى موعود)) معرفى نموده اند.
افراد با فضیلتى ؛ مانند ((محمد حنفیه ))فرزند امام على علیه السلام ، ((محمد بن عبدالله بن حسن )) ، ((امام جعفر صادق علیه السلام )) ، ((امام موسى کاظم )) ، ((اسماعیل بن جعفر))(فرزند امام صادق علیه السلام )، ((امام محمد باقر علیه السلام )) و ((امام حسن عسکرى علیه السلام ))، را برخى از جهال ((مهدى موعود)) پنداشتند.
و نیز برخى از افراد خون آشام و ستمگرى ؛ مانند ((مهدى عباسى )) و ((ابومسلم خراسانى )) را برخى از شیادان به عنوان ((مهدى موعود)) معرفى کردند.(870)
از سوى دیگر برخى از افراد جاه طلب و حیله گر، از اعتقاد ((مهدویت )) سوءاستفاده کرده و به دروغ خود را ((مهدى موعود))معرفى نموده اند که به نام چند نفر از آنان به عنوان نمونه اشاره مى کنیم .

1 – عبیدیان
((عبیدالله بن محمد فاطمى ))(259 – 322 ه -) ملقب به ((مهدى )) که سلسله ((عبیدیان ))یا ((فاطمیان ))را بنا نهاد. او نخست در ((شام )) زندگى مى کرد و در آنجا کسانى را به ((مغرب ))فرستاد تا مردم را به ظهور ((مهدى موعود))بشارت دهند. عده اى دعوت او را پذیرفتند. در پایان قرن سوم هجرى در شمال آفریقا در منطقه ((سجلماسه ))قیام کرد و تمام آن ناحیه را تصرف نمود و در سال (297 ه -) خود را خلیفه خواند و در سال (303 ه -) در نزدیکى ((قیروان )) شهرى بنا نهاد که به مناسبت انتساب به وى آن را ((مهدیه ))خواندند. ((عبیدالله مهدى ))در سال (322 ه -) درگذشت .(871)

2 – حاکم بامر الله
((حاکم بامرالله ))از خلفاى عبیدیان مصر، در سال (386 ه -) به خلافت رسید. او در سن 11 سالگى به مرضى شبیه به جنون مبتلا شد و بعد که به حکومت رسید یک سرى دستورات نابخردانه صادر کرد.
روزى به مردم فرمان داد که بر در و دیوار مساجد و معابر، بر خلفا و صحابه دشنام بنویسند، زمانى فرمان صادر کرد که مردم باید همه سگ ها را بکشند، و نیز دستور داد تا زنان در خانه زندانى باشند، هیچ کدام از زنان نباید از خانه بیرون روند؛ براى عملى شدن این فرمان ، کفاشان را از تولید کفش ‍ زنانه نهى کرد.
((حاکم ))در آغاز ادعاى ((مهدویت ))و سپس ادعاى ((الوهیت )) نمود.
در ((مصر))او را ربودند و کشتند و بعد از مدتى لباس هاى خون آلود و پاره پاره شده او را یافتند. پیروانش ادعا کردند که او نمرده ، بلکه به آسمان عروج کرده است .(872)

3 – محمد بن تومرت
از دیگر متمهدیان ، محمد بن تومرت (485 – 624 ه -)، است او مؤ سس ‍ سلسله ((الموحدین )) و از قبیله ((مصامده ))بود که در جبال اطلس ((مراکش ))مسکن دارند. وى در آغاز مردم را به ظهور ((مهدى )) بشارت مى داد، لیکن بعد در سال (522 ه -) ادعا کرد که ((مهدى موعود))خود او است . گروهى از اقوام ((بربر))گرد او جمع شدند و چون فوت کرد (524 ه -) جانشین و پیرو او ((عبدالمومن ))موقع را غنیمت شمرد و اقوام ((بربر))را سیل وار متوجه ((مراکش ))ساخت و بعد به اسپانیا تاخت و آنجا را تصرف کرد و سلسله ((الموحدین ))را تأسیس نمود.(873)

4 – تهامى
فردى در منطقه ((تهامیه یمن ))در سال (1159 م )، ادعاى ((مهدویت ))نمود و گروهى به او گرویدند. او توانست در آن منطقه ، دولتى تأسیس کند. سرانجام ((توران شاه ))حاکم و ((صلاح الدین ایوبى ))کارگزار او را شکست داد.(874)

5 بابا اسحاق
فردى به نام ((بابا اسحاق ، محمد قرمانى )) ، در زمان سلطان سلیمان قانونى از پادشاهان عثمانى ، در سال (637 ه -/ 1239 م ) در ((اناطولى )) ، ادعاى ((مهدویت ))نمود و گروه زیادى از مردم را قتل عام کرد، اموال آنان را به غارت برد و سرانجام ((کیخسرو))امیر ((قونیه ))او را به قتل رساند.(875)

6 – عباس الریفى
((عباس الریفى ))از اهالى ((ریف ))از بلاد مغرب ، در بین سالهاى (690 – 700 ه -/ 1290 – 1300 م ) در آن منطقه ادعاى ((مهدویت )) نمود و فتنه عظیمى برپا کرد.(876)

7 – الرجل الجبلى
فردى به نام ((عبدلله )) یا ((قرطیاوس ))در ((جبل )) ، سال (717 ه -/ 1317 م ) ادعاى ((مهدویت )) نمود و از طایفه ((نصریه )) حدود سه هزار نفر با او بیعت کردند.(877)

8 – ملا عرشى کاشانى
در سال (850 ه -/ 1446 م ) فردى به نام ((ملاعرشى کاشانى ))در ((اصفهان ))ادعاى ((مهدویت )) نمود و بعد ادعاى ((نبوت ))کرد و در سال (880 ه -) کشته شد. جسد او را پس از کشته شدن سوزاندند.(878)

9 – میرزاى بلخى
یکى از علماى ((بلخ ))معروف به ((میرزاى بلخى ))در سال (890 ه -/ 1485 م ) ادعاى ((مهدویت ))کرد و بعد کشته شد.(879)

10 – شیخ عبدالقدیر بخارائى
در سال (900 ه -/ 1494 م ) در ((بخارا)) فردى به نام ((شیخ عبدالقدیر بخارایى ))ادعاى ((مهدویت ))نمود و امیر ((بخارا))او را به قتل رساند.(880)

11 – محمد جونپورى هندى
((محمد جونپورى هندى ))یکى دیگر از ((متمهدیان ))است که به دروغ خود را ((مهدى موعود))معرفى نمود.
او در سال (847 ه -) متولد شد، در سال (910 ه – / 1495 م ) ادعاى ((مهدویت ))نمود و در سال (910 ه -) مرد.(881)

12 – مغربى
((شیخ شمس الدین محمد فریانى )) فرزند ((احمد مغربى ))در سال (824 ه – / 1402 م ) در جبال ((حمیده )) در ((مغرب )) ادعا کرد که او ((مهدى موعود))است .(882)

13 – شیخ مغربى
در سال (950 ه -/ 1543 م ) در بلاد ((مغرب )) ، فردى ادعاى ((مهدویت ))نمود که در تاریخ به عنوان ((شیخ مغربى ))از او نامى به میان آمده است .(883)

14 – شیخ زاده کردستانى
در سال (1077 ه‍/ 1666 م ) در ((کردستان ))شیخ زاده اى خود را ((مهدى )) خواند و چون او را دستگیر کردند و به نزد سلطان ((عثمانى ))بردند، از ادعاى خود منصرف شد. او در پاسخ به پرسشهاى سلطان به گونه اى سخن مى گفت که سلطان شیفته او شد و او را در ردیف ندیمان خود قرار داد.(884)

15 – عبدالله العجمى
در روز جمعه 26 رمضان (1081 ه -/1670 م ) در ((مسجدالحرام )) فردى به نام ((عبدالله العجمى )) ادعاى ((مهدویت )) نمود و در همان جا کشته شد.(885)

16 – بنگالى
مردى از اهالى ((بنگاله هند))در ((مسجدالحرام )) ، در ماه رجب (1203 ه -/ 1788 م ) ادعاى ((مهدویت ))نمود و در همان جا کشته شد.(886)

17 – سنگالى
در سال (1244 ه -/ 1828 م ) در ((سنگال ))مردى ادعاى ((مهدویت ))نمود و خود را ((مهدى منتظر))خواند و پرچم مبارزه را برافراشت و بعد از چند صباحى شکست خورد و کشته شد.(887)

18 – شیخ سعید یمانى
در سال (1256 ه -/1840م ) در ((یمن ))مردى به نام شیخ سعید یمانى )) ملقب به ((فقیه )) ادعا کرد که او ((مهدى موعود))و منتظر است . پادشاه یمن ملقب به ((امام الهادى )) او را به قتل رساند.(888)

19 – سودانى
((محمد، احمد بن سید عبدالله )) معروف به ((مهدى سودانى )) (1260-1304 ه – / 1844-1885م ). یکى از مدعیان معروف ((مهدویت )) در ((سودان ))بود. او در آغاز، نزد دو تن از علماى حوالى ((خارطوم )) درس خواند و سپس به جزیره ((أبا)) واقع در ((نیل ابیض )) رفت و در آنجا براى ((خانقاه )) ساخت و به مدت 15 سال در آن جزیره در انزوا به سرد برد. پس از مدتى با شیخ و مرشد خود، به نام ((محمد شریف ))، اختلاف پیدا کرد و به مرشد دیگرى به نام ((شیخ القریشى ))روى آورد. قبیله ((بگارا))که در آن ناحیه از همه مقتدرتر او را تقدیس مى کردند.
وى در شعبان (1298ه -) برابر با ژوئیه (1881م ) در سن 40 سالگى ادعاى ((مهدویت ))کرد و قبیله ((بگارا))به آسانى دعوت او را پذیرفتند، او در سال (1300 ه – – 1882 م ) منادیانى به اطراف و نواحى به نزد شیوخ قبایل روانه ساخت تا خبر دهند که او ((مهدى منتظر))است و پیامبر اکرم صل الله علیه و آل و سلم از جانب خدا ((مهدویت )) را به او بشارت داده است . او در ((سودان ))بر ضد((مصر))و ((انگلستان )) قیام نمود. رئوف پاشا حاکم ((سودان ))او را به ((خارطوم )) دعوت کرد، ولى او نپذیرفت . پیروان او با سپاه ((رئوف شاه )) جنگیدند و آنان را شکست دادند. دولت مصر سپاهى به فرماندهى ((جیگلر پاشا)) به نبرد با او و یارانش روانه کرد، ولى ((مهدى )) با 000/50 سرباز((سودانى )) او را شکست داد. سپس سپاهى به فرماندهى ((هکس پاشا)) به جنگ با آنان رفت و شکست خورد. پس از این پیروزى ها پیروانش در سال (1889م ) به شهر((خارطوم ))حمله کردند و ژنرال ((گوردون پاشا)) حاکم ((خارطوم )) را کشتند و بر پایتخت ((سودان )) مسلط شدند.((مهدى )) در سال (1302 ه -/ 1885م ) مرد و سپاهیانش در سال (1889م ) شکست خورد و متلاشى شدند.(889)

20- صومال
او در سال (1317 ه -/ 1889م ) ادعاى ((مهدویت )) نمود وى نزد قبیله ((اوگاوین )) نفوذ وسیعى داشت و با نیروهاى ((انگستان )) ، و((اتیویى )) به مدت 20 سال درگیر شد و سرانجام در سال (1920م ) مرد.(890)

21- على محمد شیرازى
او در سال (1235 ه‍ / 1819م ) در ((شیراز )) متولد شد، در 19 سالگى به ((بوشهر )) رفت و 5 سال به تجارت پرداخت پس از آن به ((نجف اشرف )) رفت و در درس ((سید کاظم رشتى )) شرکت مى کرد. پس از اوقات او، خود را ((باب )) امام زمان و سپس ((مهدى موعود)) خواند. در((مکه )) مردم را به خود فراخواند، سپس به (( بوشهر )) برگشت . وى به خاطر این ادعا دستگیر و زندانى شد. و در سال (1266 ه‍ /1850م ) در ((تبریز)) اعدام شد.(891)

22- قادیانى ، میرزا غلام احمد
((میرزا غلام احمد))، مؤ سس فرقه ((احمدیه )) در قادیان پنجاب هندوستان به دنیا آمد و علوم متداول زمان خود را در فارسى و عربى به خوبى آموخت و بر خلافت میل پدرش که مى خواست دولت ((انگستان )) در آورد، گوشه نشینى گزید و از در آمد املاک خود زندگى مى کرد و در حدود چهل سالگى کتاب مهمى به نام ((براهین احمدیه )) منتشر کرد. در 50 سالگى اعلام کرد که وحى به او رسیده و مجاز درگرفتن بیعت از مردم شده است . گروهى از مردم به او گرویدند، 2 سال بعد خود را مصلح و ((مهدى موعود)) خواند و تا آخر عمر گرفتار مخالفت مسلمانان و نیز مسیحیان و هندوها بود.(892)
آنچه در این بخش از آن یاد شد تنها اشاره اى بود به برخى از مدعیان دروغین ((مهدویت )). افزون بر این ، عده اى هم در طول تاریخ خود را ((باب )) و سفیر امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف ) معرفى نمودند که 4 نفر از این عده به حق سفیر حضرت بودند که در فصل ششم ، بحث ((نواب اربعه )) ذکر شد.
ادعاى ((بابیت )) در مجموع در دوره ((غیبت صغرى )) و به ویژه در زمان سفارت ((ابو جعفر عمرى )) اتفاق افتاد که در فصل گذشته یادآور شدیم .
در عصر ((غیبت کبرى )) نیز برخى خود را ((سفیر)) حضرت معرفى نمودند و مفتضح شدند.
به عنوان نمونه افراد ذیل ، خود را ((باب )) و ((نایب خاص )) امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف ) معرفى نموده اند:
1- ((ابودلف مجنون )) (محمد بن مظفر). او بعد از در گذشت ((ابوالحسن ، على بن محمد سمرى )) آخرین نایب خاص امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف ) ادعاى نیابت و بابیت نمود و مفتضح شد. او در آخر زندگى اش به جنون مبتلا شد.(893)
2 – ((محمد بن سعد))، شاعر کوفى ، متوفاى (540 ه‍/1145م ).
3 – ((احمد بن حسین رازى )) ، متوفاى (670 ه‍/1271م ).
4 – ((حسین بن على اصفهانى کاتب )) ، متوفاى (853 ه‍/1449م ).
5 – ((على بن محمد سجستانى )) ساکن بغداد، متوفاى (860ه‍/1455م ).
6 – ((سید محمد هندى )) ، ساکن مشهد، متوفاى (987ه‍/1579م ).
7 – ((شیخ محمد مشهدى )) ، متوفاى (1090ه‍/1679م ) .
8 – ((سید محمد على شیرازى )) ، معروف به ((باب )) ، متوفاى (1266ه‍/1850م ). (894)

خلاصه
اکثریت شیعه همان شیعه دوازده امامى بوده که براى احیاى حقوق اهل بیت : پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه واله وسلم در خصوص خلافت و مرجعیت علمى به انتقاد و اعتراض پرداختند و از اکثریت مردم ممتاز گشتند.
شیعه در عصر خلفاى راشدین (11- 35 ه‍) پیوسته زیر فشارى بودند، و در زمان بنى امیه (40 – 130ه‍) از هر گونه مصونیت مالى و جانى محروم بودند، هر چه بر فساد و بیدادگرى اضافه مى شد، آنان در عقیده خود استوارتر مى گشتند و از مظلومیت خود در پیشرفت عقیده بیشتر بهره مى بردند.
شیعیان در اواسط قرن دوم و در آغاز خلافت عباسیان ، نفسى تازه کردند، ولى پس از چندى عرصه بر آنان تنگ شد و تا اواخر قرن سوم روز تنگ تر مى شد.
در اوایل قرن چهارم تا اواخر قرن پنچم با روى کار آمدن دولت هاى انقلابى شیعه چون ((آل بویه )) فاطمیان ، ((حمدانیان )) و ((علویان )) ، شیعه با کسب قدرت تا حدودى آزادى عمل یافته و به مبارزه فکرى و اعتقادى آشکار پرداختند.
در دو قرن ششم و هفتم با جمله ((مغول ))ها به جهان اسلام و ادامه یافتن جنگ هاى صلیبى ، چندان فشارى به عالم ((تشیع ))وارد نشد و شیعه شدن برخى سلاطین ((مغول ها))در((ایران ))و حکومت ((مرعشیان مازندران )) و ((سربداران خراسان ))در دو قرن هشتم و نهم ، قدرت و وسعت جمعیت شیعه رو به فزونى گذاشت و در گوشه از ممالک اسلامى خصوصا در((ایران ))تراکم میلیون ها شیعه محسوس شد.
در آغاز قرن دهم – با ظهور دولت صفویه – مذهب شیعه به رسمیت شناخته شد و تاکنون مذهب رسمى دولت هاى پى در پى ((زند)) ،((قاجار)) و((مشروطه ))پابرجا ماند و در سراسر نقاط جهان هوادار و مدافع پیدا کرد و براى پنچ قرن متوالى ،((ایران ))و((عراق ))مرکز((تشیع )) بوده و حوزه هاى علمیه شیعه در این دو کشور متمرکز شده و مرجعیت شیعه ، مرکز واقعى جهان تشیع به شمار رفته است .
آغاز قرن پانزدهم هجرى سر آغاز استقرار حکومت اسلامى در عصر بر مبناى نظریه مترقى ((ولایت فقیه ))و رهبرى فقیهى عارف ، عادل و شجاع پس از مبارزه اى بى امان با استبداد داخلى و استعمار خارجى است . این حکومت در عصر حاضر، مرجع ، ملجا و تحقق بخش آرزوهاى تمام مسلمانان جهان مى باشد.
بنابراین ، قرن هاى سوم تا پنجم را مى توانیم ((دوره دولتهاى انقلابى شیعى ))که در اطراف پهناور عباسى تشکیل شده بود بدانیم .
و قرن هاى ششم تا نهم را باید دوره فروپاشى خلافت و گذر از مرحله ((تقیه ))به مرحله ظهور سیاسى و با اقتدار ((تشیع ))بنامیم .
و قرن هاى دهم تا پانزدهم ، دوره رسمى شدن ((تشیع ))به عنوان یک مذهب اسلامى مقتدر که داراى یک نظام سیاسى روشن بوده و در دو جبهه استبداد داخلى و رودررویى با استعمار خارجى مبارزه اى بى امان داشته است .
مجموعه نهضت هاى یک قرن اخیر با پیروزى ((انقلاب اسلامى ایران )) در طلیعه قرن پانزدهم هجرى به ثمر رسید.
شیعه مؤ سس علوم اسلامى بوده و رشد دهنده حرکت علمى در جهان اسلام به شمار مى رود. شیعه در علوم حدیث ، فقه ، کلام ، فلسفه و علوم مربوط به این رشته ها بسیار چشمگیر است .
فقه و فقاهت شیعه از یک حیات مستمر و پویا برخوردار بوده است . به تناسب شرایط زمانى ، فقه و فقاهت شیعه در دوران سه گانه (حضور غیبت صغرى و غیبت کبرى ) از ویژگى هاى خاصى برخوردار بوده و هست .
مکاتب فقهى افراطى و تفرایطى شیعه به مرور زمان رو به افول رفته و در حاضر مکتب فقهى شیعه ، جامع تمام امتیازات و کمالات مکاتب فقهى گذشته است . مراکز فقاهت شیعه که حرف اول را مى زدند در دوران غیبت کبرى به ترتیب ((قم )) ، ((بغداد)) ، ((نجف )) ، ((حله )) ، ((حبل عامل )) ، ((اصفهان )) ، ((نجف )) ، ((کربلا)) و ((قم )) بوده است . فعالیت هاى سیاسى علماى شیعه در زمینه هاى گوناگون ، مراحل گوناگونى را سپرى نمود، و در دفاع از موجودیت شیعه تا استقرار ((حکومت اسلامى )) براساس مذهب فقهى اهل البیت علیهم السلام سیر تکاملى داشته و از یک نوع پویائى برخوردار بوده است .
و در نهایت اشاره اى گذرا داشتیم به مدعیان دروغین مهدویت و بابیت در عصر غیبت .
… ادامه دارد.

پی نوشت :

860- جامعیت و کمال در آیه مبارکه الیوم اکملت لکم دینکم … آمده است ، جهانى بودن در آیاتى چون هدى للعالمین و ابدیت ، از آیه خاتمیت و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه روشن مى شود.
861- توبه ، آیه 125.
862- انبیاء، آیه 7.
863- مائده ، آیه 44.
864- ر. ک : ولایت فقیه ، امام خمینى قدس سره الشریف .
865- همان .
866- ر. ک : الاجتهاد و التقلید، شیخ محمد مهدى آصفى .
867- ر. ک : المحنه ، سخنرانى هاى شهید سید محمد باقر صدر.
868- بحارالانوار، مجلسى ، ج 51، ص 85 – 104؛ سنن ابى داود، ج 2، ص 310، ح 4283.
869- سنن ابى داود، ج 2، ص 309 – 310، ح 4282.
870- ر. ک : الملل و النحل ، شهرستانى ، ج 1؛ فرق الشیعه ، نوبختى .
871- تاریخ الاسلام ، دکتر حسن ابراهیم حسن ، ج 3، ص 146 به بعد؛ لغتنامه ، على اکبر دهخدا، ص ‍ 19331، دایره المعارف مصاحب ، ص 678.
872- تاریخ ادیان و مذاهب جهان ، مبلغى ، ج 3، ص 1114؛ تاریخ ابن اثیر، و ابن خلکان .
873- لغتنامه ، على اکبر دهخدا، ص 1937.
874- تاریخ الشعوب الاسلامیه ، ص 324 – 426 (به نقل از: حیاه الامام محمد المهدى علیه السلام باقر شریف القرشى ، ص 144).
875- تاریخ ادیان و مذاهب ، ج 3، ص 1118.
876- همان ، ص 1115.
877- همان .
878- همان ، ص 1121.
879- همان .
880- همان .
881- همان ، ص 1116.
882- همان ، ص 1117 – 1118.
883- همان ، ص 1118.
884- لغتنامه على اکبر دهخدا، ص 19331.
885- تاریخ ادیان و مذاهب ، ج 3، ص 1117 (به نقل از: زین دحلان ).
886- همان .
887- حاضر العالم الاسلامى ، ج 2، ص 195 (به نقل از: حیاه الامام محمد المهدى علیه السلام ، ص ‍ 144).
888- تاریخ ادیان و مذاهب جهان ، ج 3، ص 1117 ( به نقل از: تاریخ عبدالواسع یمانى ).
889- حیاه الامام محمد المهدى علیه السلام ، ص 139 – 143، لغتنامه دهخدا، ص 19331، دایره المعارف ، مصاحب ، ص 2690.
890- تاریخ الشعوب الاسلامیه ، ص 640 (به نقل از: حیاه الامام محمد المهدى علیه السلام ، ص ‍ 144).
891- دایره المعارف ، مصاحب ، ص 356.
892- همان ، ص 1985 – 1986.
893- الغیبه ، شیخ طوسى ، ص 255.
894- تاریخ ادیان و مذاهب جهان ، مبلغى ، ج 3، ص 1123. درباره سید محمد على باب ، ر.ک : همان ، ص 1403 – 1419.
منبع: کتاب تاریخ عصر غیبت

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید