از متن تا معنا (2)

از متن تا معنا (2)

7. و بالاخره در پاره‏ای دیگر از گزاره‏های مربوط به ایمان، آثار و نتایج فراگیر دنیوی و اخروی ایمان مطرح گردیده است: «إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُومُ الاْءَشْهَادُ» (غافر / 51)؛ «إِنَّ اللّه‏َ یُدَافِعُ عَنْ الَّذِینَ آمَنُوا» (حج / 38). و عناصر بسیار دیگری وجود دارد، چون متعلق ایمان (تصدیق ماجاء به النبی(ص) و…) انواع ایمان، ایمان و معرفت و… که برای پرهیز از تطویل، دامن سخن را کوتاه می‏کنیم. هر یک از این گزاره‏ها دربردارنده عناصر و مؤلفه‏هایی است. با بررسی و پژوهش بر روی هر یک از این مؤلفه‏ها، یک انگاره ذهنی و طیف معنایی خاصی فراهم می‏آید که این مؤلفه‏ها بر آنها صدق می‏کند.
به احتمال بسیار زیاد، ارجاعات مضمونی ـ تحلیلی علامه طباطبایی(ره) در تفسیر المیزان مبتنی بر همین روش است. ایشان با اتکا بر خود قرآن و انگاره‏های درون‏متنی، مفاهیم قرآن را کشف و معناشناسی می‏نماید. از برخی عبارات ایشان معلوم می‏شود که «جری و انطباق» ایشان هم در همین راستا قرار دارد. ایشان مفهوم جری را چنین توضیح می‏دهد: «نظر به اینکه قرآن مجید کتابی است همگانی و همیشگی، در غایب مانند حاضر جاری است و به آینده و گذشته مانند حال منطبق می‏شود؛ مثلاً تکالیفی که در برخی آیات، در شرایط خاصی برای مؤمنین زمان نزول بار می‏شوند، برای مؤمنانی که پس از عصر نزول دارای همان شرایط هستند نیز، بی‏کم و کاست، بار خواهند بود. بعضی از روایات، بطن قرآن، یعنی انطباق قرآن را به مواردی که به واسطه تحلیل به وجود آمده‏اند، از قبیل جری می‏شمارد (طباطبایی، ج3، ص67).
اما حقیقت آن است که ارجاع آیات قرآن به یکدیگر در روایات تفسیریِ پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و امامان معصوم علیهم‏السلام نمونه‏های بسیاری دارد. همین‏طور روایات تفسیریِ صحابه و تابعین نشان‏دهنده این روش از تفسیر قرآن است.
پس از عهد تدوین نیز آثاری ویژه درباره تفسیر قرآن به کمک مضمون‏های درون‏متنی قرآن تحریر یافت؛ به‏طور نمونه، می‏توان از وجوه القرآن مقاتل نام برد. سیوطی می‏نویسد: «قدیم‏ترین تصنیف به این نام، اثر مقاتل بن سلیمان بلخی (150ه••) است که در آن، الفاظ مشترک و دارای معانی متعدد، چون نور، هدایت، مودّت و… استخراج شده است (سیوطی، ج1، باب 39 و پل‏نویا، ص89).

ب) محکمات و اصول روشنگر

همان‏طور که پیش از این بیان شد، در قرآن، آموزه‏ها و گزاره‏های قرآنی در بازنمود معانی بر دو گروه تقسیم می‏شوند: دسته‏ای از آیات در چگونگی ارائه معانی خود، موصوف به محکماتاند و دسته‏ای دیگر از آنها متشابهاند. هر یک از این دو دسته آیات ویژگی خاصی دارند. در ویژگی محکمات این عنصر مورد تأکید واقع شده است که آنها «ام‏الکتاب» هستند؛ همچنان که در بیان ویژگی متشابهات، این نکته مورد هشدار است که «دست‏آویز دل‏مریضان» واقع می‏شوند (آل‏عمران / 7).
قدر مسلّم و مناقشه‏ناپذیر این آموزه در بُعد سلبی، آن است که نمی‏توان مفهوم ظاهری آیات متشابه را مراد خداوند دانست. تعبیراتی چون «وَأَضَلَّهُ اللّه‏ُ عَلَی عِلْمٍ» (جاثیه / 23)؛ «وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَی مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ» (نساء / 171)؛ «وَیُحَذِّرُکُمْ اللّه‏ُ نَفْسَهُ» (آل‏عمران / 28)؛ «وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی» (طه / 121) و مانند اینها را نمی‏توان به تنهایی و بدون ارجاع و انضمام به محکمات اخذ نمود.
در بُعد ایجابی، یعنی نقش چهره‏گشایی و راززدایی محکمات نسبت به متشابهات نیز، با توجه به «امّ‏الکتاب» نامیده شدن محکمات، که مرجع بودن و اصل بودن را می‏رساند و بیان وصف «راسخ در علم» که مُشعر بر علیت است، این نتیجه به دست می‏آید که محکماتِ کتاب، قرینه و مأخذ بسیار مهم در رفع تشابه است. به همین خاطر، قرآن‏پژوه اندیشمند، طبرسی، پس از پذیرش دیدگاه فهم‏پذیری متشابهات در سایه محکمات و نقل روایت امام باقر(ع) که فرمودند: «کان رسول الله افضل الراسخین فی العلم قدعلم جمیع ما انزل الله علیه من التأویل و التنزیل و ما کان الله لینزل شیئا لم‏یعلمه تأویله، هو و اوصیاؤه من بعده یعلمونه کلّه» می‏نویسد: «از مؤیدهای این برداشت آن است که صحابه و تابعین بر تفسیر تمامی آیات قرآن اتفاق دارند و کسی از آنان را سراغ نداریم که به بهانه متشابه بودن، از تفسیر آیه‏ای درگذرد. ابن‏عباس می‏گفت: من از راسخان در علمم» (طبرسی، ج2ـ1، ص701).

ج) تحدید قلمرو معنا

چنانکه می‏دانیم، برخی از آیات قرآن کریم عمومات و اطلاقاتی دارند که در آیات دیگر تخصیص و تقیید خورده است. همین طور وقوع نسخِ حکمِ برخی آیات توسط آیاتی دیگر نیز فی‏الجمله قطعی است. هر یک از عموم و اطلاق عبارت‏اند از استغراق و فراگیری همه افراد و مصادیقشان، لکن با این تفاوت که عام، جمیع افراد تحت پوشش خود را به صورت عطف به «و» در برمی‏گیرد؛ چنانکه «اکرم کلّ عالم» یعنی: اکرم هذا العالم و ذاک العالم و ذاک العالم و… ؛ ولی مطلق، تمامی مصادیق خود را به صورت عطف به «أو» تحت پوشش قرار می‏دهد؛ چنانکه «أعتق رقبهً» یعنی: أعتق هذه الرقبه، أو تلک الرقبه، أو تلک الرقبه (خراسانی، ج1، ص332).
بدون تردید عمومات و اطلاقات قرآن اختصاص به قلمرو احکام ندارد، بلکه افزون بر آموزه‏ها و احکام فردی و اجتماعیِ قرآن، حوزه وسیع‏تر معارف گوناگون اعتقادی را نیز فرامی‏گیرد؛ از این‏رو، برای دست‏یابی به مراد جدّی خداوند، در تمامی این عرصه‏ها نمی‏توان به ظهور ابتدایی عمومات و اطلاقات اکتفا کرد، بلکه باید از آیات دیگر که قلمرو معنای اینها را تبیین و تحدید می‏نماید، تفحص و جست‏وجو نمود.
همان‏طور که تحدید حکمِ عام و تقیید حکم مطلق (اعم از احکام تکلیفی یا پیام‏های اعتقادی و معارفی) نسبت به برخی افراد، امری ضروری است، توجه به دفع یک حکم تشریعی از سوی شارع، که به حسب ظاهر اقتضای استمرار دارد، و جای‏گزینی آن به حکمی دیگر نیز، در فهم مراد جدّیِ آیات ناسخ و منسوخ ضروری است.

د) روشنگری، رفع ابهام و دفع شبهه

قرآن در پرداختن به موضوعات، همه جوانب یک موضوع را یک‏جا و به یک‏باره بیان نکرده، بلکه بنا به مصالح تربیتی و هدایتی، در هر مناسبتی زاویه‏ای از آن موضوع را بیان کرده است. در این‏جا، نگاه بریده و غیرناظرِ آیات به یکدیگر، گاه منشأ ابهام، بلکه سؤال جدّی و منشأ سوء برداشت می‏گردد و گمان ناسازواری قرآن را در ذهن‏های محدودبین پدید می‏آورد.
به‏طور نمونه، قرآن در غیب‏آگاهی پیامبرانه، گاه تعبیری به ظاهر نفی‏کننده دارد: «وَلَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنْ الْخَیْرِ» (اعراف / 188) و در عین حال، برخی آیات، نهان‏آگاهی پیامبران را گوشزد می‏نمایند: «وَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ» (آل‏عمران / 49) و «وَقُلْ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّه‏ُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ» (توبه /105).
طبیعی است که در اینجا فقدان یک نگرش همه‏جانبه و فراگیر به قرآن، وسوسه‏انگیز و خطاساز اندیشه خواهد بود. در این‏جاست که بزرگان استواراندیش با نگاهی فراگیر به تبیین این معضل می‏پردازند. استاد مطهری در حل این تعارض بدوی با استناد به آیات 25ـ27 سوره جن موضوع را چنین تبیین می‏نماید: به حسب مفاد این آیات، غیب‏آگاهی پیامبران بدون ارتضای الهی نفی می‏شود، لکن در فرض ارتضای خداوند، چنین علمی در پرتو افاضه الهی اثبات می‏گردد. پس آنچه نفی می‏شود (علم مستقل)، غیر از آن چیزی است که اثبات می‏شود (علم تبعی).

2.1.3. استفاده از سنت مأثور معصوم

همان‏طور که در خلال مباحث گذشته دیدیم، فرستنده قرآن تنها به فرستادن قرآن در میان مردم اکتفا نکرده و آنها را در تعامل با کتاب خویش بلاتکلیف باقی نگذاشته، بلکه آیین بهره‏گیری از این متن زندگی‏ساز را نیز در پیش روی انسان‏ها قرار داده است.
به اتفاق نظر فریقین، پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به غیر از ابلاغ وحی قرآنی بر مردم، رسالت تبیین معانی قرآن و تشریح فرایض و سنن آن را نیز بر عهده داشتند. قرآن کریم درباره این مسئولیت می‏فرماید: «وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» (نحل / 44). همان‏گونه که پیداست این آیه به نوبه خود یک اصل کلیدی و هرمنوتیکی در فهم قرآن را در اختیار قرآن‏پژوهان قرار می‏دهد (طباطبایی، ج12، ص261). مفاد این آیه آن است که در فرایند معناشناسی قرآن، همان طور که استمداد از قراین درونی قرآن امری ضروری است، بهره‏گیری از تبیین پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نیز، که کانون وحی تشریعی است، اجتناب‏ناپذیر است.
افزون بر این، به حسب روایتی که تقریبا متواتر میان فریقین است، سنت عترت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و امامان معصوم علیهم‏السلام که مؤید به «وحی تسدید»اند نیز برخوردار از همان اعتبار سنت پیامبر است. «ایها الناس انما انا بشر اوشک ان ادعی فاجیب و انی تارک فیکم الثقلین، الثقل الاکبر والثقل الاصغر، الثقل الاکبر کتاب الله تعالی، حبل ممدود من السماء الی الارض، و عترتی اهل بیتی، ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض؛ فانظروا کیف تخلفونی فیهما، فلاتسبقوهم فتهلکوا، و لاتعلموهم فانهم اعلم منکم» (متقی هندی، ج1، ص44).
البته تمایز میان سنتِ مأثور در مقایسه با چهره‏گشایی آیات در پرتو همدیگر، از این لحاظ درخور توجه است که سنت از نظر سند دارای اعتبارات گوناگون است. دسته‏ای از روایات از نظر سند متواتر به شمار می‏آیند، پاره‏ای دیگر روایاتِ غیرمتواتر لکن محفوف به قرینه‏اند و دسته سومی از روایات نیز خبر واحدند. اخبار گروه اول در توضیح و گویاسازیِ معانی آیات، خواه در موضوعات اعتقادی و تبیین اندیشه‏های بنیادی دینی و یا موضوعات تاریخی و شرح قوانین و سنن تکوینی و تشریعی، همانند عقل بیّن و مفاهیم صریح قرآن، نقش اساسی دارند و تعیین‏کننده معنا محسوب می‏شوند؛ اما اخبار تفسیریِ محفوف به قرینه و نیز اخبار آحاد، در شرح تکالیف و وظایف عملی دارای نقش تعیین‏کننده و حجت‏اند، اما در قلمرو باورهای پایه، جهان‏بینی، انسان‏شناسی، پیامبرشناسی و امامت و معارفی از این دست، محل تأمل و دقت است.
از سوی دیگر، بازکاوی نقش‏های گوناگون و کارکردهای متفاوت سنت مأثور در شرح و گویاسازی آیات، خود موضوعی درخور پژوهش است. بخشی از روایاتِ ناظر به قرآن در واقع رهیافت معرفت معصومانه پیشوایان برگزیده پروردگار از شعاع حقایق قرآنی است که به منظور دفع ابهام و ارتقای آگاهی قرآنی امت به شرح و تفسیر آیات پرداخته و به نوبه خود دارای گونه‏های مختلف است. عمرو بن عبید معتزلی از امام باقر(ع) معنای آیه «أَوَلَمْ یَرَی الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَوَاتِ وَالاْءَرْضَ کَانَتَا رَتْقا فَفَتَقْنَاهُمَا» (انبیاء / 30) را پرسید. امام فرمودند: آسمان بسته بود و باران نمی‏بارید و زمین بسته بود و گیاهی نمی‏رویاند. بار دیگر پرسید: مرا از معنای این سخن خدای عزوجل «وَمَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَی» (طه / 81) آگاه فرما که غضب خدا چیست؟ امام فرمود: غضب خدا عذاب اوست. ای عمرو! هر کس گمان کند چیزی خدا را دگرگون می‏کند، در واقع کافر شده است (مجلسی، ج4، ص67).
نقش بخش دیگری از روایات مأثور در ارتباط با قرآن کریم، شرح مفاهیم باطنی و ژرفاهای نهانی آیات قرآن به گونه‏های مختلف است. تأویل در مفهوم به سطح آوردن معانیِ عمیق آیات، که در اثر شرایط روحی و آگاهی درونی فراهم می‏آید، هرگز نفی‏کننده معنای ظاهری نیست، بلکه در طول معنای ظاهر و نوعی دلالت التزامی غیربیّن است.
و بالاخره آنکه احتمالاً می‏توان گفت مهم‏ترین نقش سنت بُعد روش‏گذاری و قاعده‏سازی آن است. این نقش با کلیددهی به مردم، چگونگی تعامل با قرآن و شیوه بهره‏گیری از معارف قرآن را به آنان می‏آموزد، تا مردم خود در پرتو راه و رسم درست، به معنای آیات دست یابند. اهتمام آن نخبگان مینوی بیش از هر چیز آن بود که به انسانها گوشزد نمایند که صفای نفس و معرفت ذواضلاع درونی و بیرونی دو سررشته گوهرین در تقرب به کرانه‏های بی‏پایان قرآنی است.

3.1.3. توجه به زمینه‏ها و ظرف ظهور متن

قرآن کتاب تربیت و هدایت برای فرد و اجتماع انسانی است که در عصری ویژه از تاریخ حیات بشر ظهور یافت؛ بنابراین، قرآن ناظر بر واقعیت‏های موجود در جامعه بشر و به منظور سامانمند کردن زندگی مخاطب‏های عصر نزول و روزگاران دیگر و حرکت آنان به سوی یک آرمان والا و وضع مطلوب نازل گردید. یک‏سوی این ظرف به فرهنگ، عقاید، آداب و عادات جاهلیت بازمی‏گردد و سوی دیگر آن به روزگار بعثت و دوران بیست و چندساله نبوت پیامبر اکرم(ص) و رخدادها و فراز و فرودهای جامعه جدید صدر اسلام؛ از این‏رو توجه به فرهنگ، اقتضائات و سطح بینش و کنش مردمان عصر بعثت، اعم از موافقان یا مخالفان اندیشه جدید، چشم‏اندازی مناسب و قراینی درخور در اختیار جویندگان معارف قرآن و پژوهشگرانی قرار می‏دهد که قرن‏های متمادی از آن عصر و فضا فاصله دارند. اما روشن است که این عناصر در صورتی می‏توانند قراین روشنگر و مفید به شمار آیند که با اسناد معتبر و قابل اعتنا نقل شده باشند.
از سوی دیگر، آگاهی از فرهنگ، زمینه‏ها و فضاهای نزول آیات قرآن، همچنان که اندیشمندان اسلامی تصریح کرده‏اند، به هیچ روی معانی عام و فراگیر آیات قرآن را به مخاطبان عصر نزول اختصاص نمی‏دهد (شعبان، ص412؛ طوسی، ج3، ص93 و زمخشری، ج4، ص282)؛ همان‏طور که ناظر بودن قرآن بر واقعیت‏های عینی زندگی مخاطب‏ها و ضرورت توجه به این نوع قرینه در کشف همه‏جانبه مفاهیم قرآن، هرگز مستلزم تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ عصر نزول و عصری‏انگاری معارف آن نیست.

4.1.3. دانش‏های عصری

اگر بخواهیم از لحاظ جایگاه‏شناسی علوم گوناگون بشری ملاحظه کنیم، قرآن در هیچ‏یک از این رشته‏ها قرار نمی‏گیرد؛ زیرا با آنکه قرآن برخوردار از منطق و احتجاج است و از همه حقیقت‏جویان می‏خواهد که آزاد از تنگناهای تقلید و تبعیت و صرفا با ابزار علم و برهان آن را پذیرا شوند، اما نمی‏توان آن را کتابی فلسفی دانست. همچنین با اشتمال قرآن بر ویژگی‏های ادبی و هنری، منصفانه نیست که آن را کتاب ادبی و هنری صرف معرفی نماییم. گوشه‏زنی‏های فراوان قرآن بر اسرار کاینات و پدیده‏های ریز و درشت آن نیز نمی‏تواند این وسوسه را در ما بپرورد که آن را یک کتاب علمی به شمار آوریم و از منظر تفسیر علمی به افق حقایق قرآن گام نهیم. چه اینکه مقصد و مقصود اصلی و اوّلی این کتاب پیش و بیش از هر چیز هدایت و راهنمایی بشر در تمامی جهاتی ـ بینش و منش ـ است که نیازمند راهنمایی در تکاپوی زندگی توحیدی است.
با توجه به آنچه گفته شد، طبیعی است که رهیافت‏های قطعی دانش تجربی به نوبه خود می‏تواند در فهم بهترِ موضوعاتی که در دانش تجربی کارآیی دارد، یعنی آیات و مضامین قرآنیِ ناظر به عالم طبیعت و جهان‏شناسی، راهگشا، ابزار و مددکار مفسّر باشد، مشروط بر آنکه گرفتار علم‏زدگی و تطبیق آیات بر دستاوردهای متغیر و غیرقطعی علوم تجربی و انحصار در روش حسی ـ تجربی نگردیم که خود راه‏گم‏کردگی است.

5.1.3. تدبّر و خردورزی

تدبر در آیات الهی از دعوت‏های مکرر قرآن کریم است؛ «کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُوا الاْءَلْبَابِ» (ص / 29). این فراخوانی گسترده به تعقل، تدبر، تفکر و تأمل در محتوای قرآن، در عین حال، ترسیم‏کننده شیوه و ارائه‏کننده نوعی متد اساسی در کشف و استخراج معارف قرآن است. به تعبیر استاد مطهری، مخاطب قرآن در این جهت، عقل انسان است و قرآن با زبان منطق و استدلال با او سخن می‏گوید (مطهری، ج2ـ1، ص35).
ارزش منطقی و معرفت‏شناختی عقل، به مفهوم نیروی درک واقعیت‏ها، اعم از عقل بدیهی و نظری، در زمینه‏ای که عرصه کارآیی و کارکرد آن است، ذاتی است؛ یعنی از این منظر، عقل خود منبعی فوق سؤال است؛ چه اینکه از این لحاظ، عیاری برتر از خود عقل وجود ندارد و هر گونه استدلال عقلی بر حجیت و اعتبار عقل، مستلزم حجیت پیشین خود عقل و مستلزم دور و محال است.
افزون بر تحلیل یاد شده، از منظر تصریح متون دینی اسلام، ترغیب‏های مکرر نسبت به تفکر، تدبر و تفقّه در دین، همه گویای این حقیقت است که قوه شعور، یعنی نقطه متمایز انسان و ره‏آورد مدرکات این نیرو در چشم‏انداز شرع، دارای ارزش مثبت تلقی می‏شود؛ زیرا دعوت به مقدمه‏ای که نتیجه‏ای بر آن مترتب نگردد، خلاف حکمت است و درخور شأن شارع مقدس نیست. به بیان دیگر، مفاد برخی از آیات شریفه در دعوت به تعقل و تدبر، مانند آیه 10 سوره انفال، از نوع دلالت مطابقی است، همچنان‏که آیات بسیاری، مانند آیه 111 سوره بقره، نیز به دلالت التزامی، اعتبار فهم عقل را بیان می‏نماید.
بنابراین، عقل همان‏گونه که گویای اصل ضرورت دین در زندگی انسان است، در چگونگی فهم متن دینی نیز راهگشاست و نادیده گرفتن این عنصر منشأ انحراف‏های فراوان در تاریخ دیانت بوده است؛ به عبارت دیگر، پس از فراهم آوردن اطلاعات، اگر نیروی درایت و داوری و تحلیل‏گری اجتهادیِ عقل در تفسیر محتوا و مقصود قرآن در میان نیاید، یک رهیافت سطحی، خام و انحرافی ظهور می‏نماید که چه‏بسا مناقض جدی با غرض گوینده باشد. تدبر در مفاد آیات قرآن، فراهم‏کننده نقش‏ها و کارکردهای گوناگون و متنوع عقل در ارتباط با قرآن است.
اساسی‏ترین جایگاه نیروی خردورزی در بعد استنساق و استنتاج از منابع و ابزارهای دیگر است. از این منظر، مبانی و زیرساخت‏های دینی به وسیله عقل تحلیل و تنقیح می‏گردد. آیات توحیدی و هستی‏شناسی و آغاز و فرجام جهان، انسان و سرنوشت او، نبوت‏ها و سنت‏های حاکم بر جوامع، در پرتو عقل، تبیین مناسب خود را می‏یابد (کلینی، کتاب توحید). روشنگری، تثبیت و تقویت مفهوم ظاهری آیات به عنوان مراد خداوند، کشف لوازم و نیز بُعد تأویلی و عدول از تفسیر لفظی در آیات متشابه، از نمونه‏های تأثیربخشی‏های عقل در فهم قرآن است؛ به طور نمونه، خلود در عذاب دوزخ از مفاهیمی است که از ظاهر آیات قرآن استفاده می‏شود (بقره / 167). تبیین و تحلیل عقلیِ این موضوع، صرف‏نظر از ظواهر شرعی، نیازمند تأمّل جدی است؛ مثلاً، یک رویکرد در توجیه عقلانی موضوع یادشده این است که انسان در پرتو انگیزه‏ها و اعمال خویش صورتی نفسانی به تناسب نیکی‏ها و بدی‏ها پیدا می‏کند؛ اگر اعمال و انگیزه‏های وی نیکو باشد، صورتی نیک و اگر زشت باشد واجد نفسی پلید خواهد شد. اگر این صورت‏ها در نفس رسوخ نیافته باشد، تغییرپذیر است و اگر به مرتبه رسوخ و ثبات رسیده باشد، شاکله او بر آن اساس ظهور و تثبیت می‏یابد. از این‏رو نفوس آلوده‏دامن ساختار وجودشان با پلیدی و گناه عجین گشته، متن جانشان در غرقاب عذاب آغشته است و به همین دلیل قرین آتش خواهند بود (طباطبایی، ج1، ص412).
از صادق آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله چنین روایت شده است که فرمودند: «همانا این قرآن سرچشمه هدایت و روشنای شب تاریک است؛ پس بر هوشمند است که در آن ژرف‏کاوی ورزد و برای پرتوافشانی آن دیده خویش را بگشاید؛ زیرا خردورزی، حیات دل بیناست، چنانکه جویای روشنی در تاریکی‏ها به وسیله نور راه می‏جوید» (کلینی، کتاب فضل قرآن، روایت 5).
در همین خصوص می‏توان گفت که آگاهی از صفات و ویژگی‏های گوینده نیز از جمله قراین عقلی است که در فهم درست کلام وی مؤثر است؛ از این‏رو، آگاهی و اذعان به کمال و تعالی مطلق خدا و تنزیه او از خصایص موجودات محدود و مادی، نقشی بسیار خطیر در تفسیر آیات مربوط به افعال و صفات خدا و حقایق ماورایی قرآن ایفا می‏کند.
پایان‏بخش این مقال، یادآوری این نکته است که فرایند تفسیر متن از معناشناسی واژگان آغاز می‏شود و به جمله‏شناسی و نگرش پیوستاری و همه‏جانبه متن و بهره‏گیری از تمامی منابع و قراین ایضاحی و تعیّن‏بخش می‏پیوندد، نه التفات به برخی از این مؤلفه‏ها و غفلت از عناصر دیگر. تنها در این فرض و با این شیوه که به تفقه در دین نامبردار است؛ تا حدود قابل ملاحظه‏ای می‏توان به سلامت تفسیر متن و درک و کشف ایده‏های مؤلف متن اطمینان یافت. این همه مشروط بر آن است که مدعی تفسیر از صلاحیت‏های لازم علمی (اعم از علوم ادبی و زبان‏شناختی، علوم عقلی و نقلی) و پالایش روانی، انگیزه حقیقت‏جویی، تمحض روحی و شرایط اجتهاد در دین برخوردار باشد (سیوطی، نوع 78؛ زرکشی، نوع 41 و مطهری، ص33).

پی‌نوشت ها :

1 عضو هیئت علمی و مدیرگروه علوم قرآنی مؤسسه پژوهشی حوزه و دانشگاه.
2. semantic
3. norms
4 . مناسب است توجه شود که در نظام زبان، ترکیبی از صداهای بی‏معنا چون: «آ»، «ر»، «د» یک «نشانه» یا ساخت معنادار را تشکیل می‏دهند و مجموعه‏ای از نشانه‏ها جمله را.
5 . دلالت کلام بر معنایی که صحت و درستی کلام متوقف بر لحاظ آن معناست، مثل موارد ایجاز و حذف به قرینه تقدیر.
6 . وجود قرینه‏ای به همراه کلام و دال بر معنایی جز معنای عبارت گوینده، که آن را تنبیه یا ایما گویند.
7 . لوازم غیربیّن را دلالت اشاره گویند.
8 . معنایی که لازم معنا و مدلول کلام است و تصور مدلول کلام، ملازم با آن معناست، در اصطلاح، بیّن به معنای اخص نام دارد و دلالت آن التزامی است.
9 . لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمْ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ … (حدید / 25).
10 . وَآتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدیً لِبَنِی إِسْرَائِیلَ. (اسراء / 2).
11 . وَمِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ… (ال‏عمران / 75).
12 . وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ (مائده / 48).
13 . فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللّه‏ِ… (بقره / 79).
14 . کَانَ ذَلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُورا (احزاب / 6).
15 . اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبا. (اسراء / 14).
16 . ر.ک: سرخسی، الاصول، الکبیسی، حمد عبید، الدلاله واثرها فی تفسیر النصوص، کلیه الشریعه، بغداد، شماره 8، 1406.

منابع :
زرکشی، بدرالدین محمد بن عبداللّه، (1410 ه•• ). البرهان فی علوم القرآن، نوع 41، تحقیق دکتر مرعشلی و همکاران. بیروت، چ اول. دارالمعرفه.
زمخشری، محمود بن عمر. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل. بیروت، دارالکتاب العربی.
سیوطی، جلال‏الدین. الاتقان فی علوم القرآن، ج1، قم، انتشارات بیدار.
صدر، محمدباقر (1410ق). دروس فی علم الاصول (حلقات الاصول). قم، دفتر انتشارات اسلامی.
طباطبایی، محمدحسین، (1363). المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی. بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی.
طبرسی، (1408ق). مجمع‏البیان. بیروت، دارالمعرفه.
طوسی، ابی‏جعفر محمد بن حسین، (1409). التبیان فی تفسیر القرآن، مکتب الاعلام الاسلامی، چ اول.
قرضاوی، (1413ق)، کیف نتعامل مع القرآن، قاهره، المعهد العالمی للفکر الاسلامی.
کلینی، محمد بن یعقوب، (1413ق). اصول کافی. بیروت، دارالاضواء.
مطهری، مرتضی، (1368). آشنایی با قرآن، ج3، صدرا، چ سوم.
مطهری، مرتضی، (1370). آشنایی با قرآن 1ـ2، صدرا، چ پنجم.
مطهری، مرتضی، (1371). مجموعه آثار، ج6، صدرا، چ اول.
مطهری، مرتضی، (1374). مجموعه آثار، ج4، صدرا، چ دوم.
مطهری، مرتضی، (1383). آشنایی با قرآن، ج9، صدرا، چ دوم.
مطهری، مرتضی، علل گرایش به مادیگری، لوح فشرده مطهر 3.
میرزای قمی، (1363). قوانین الاصول. تهران، نشر علمیه اسلامیه.
نویا، پل، (1373). تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، ترجمه اسماعیل سعادت. تهران، مرکز نشر دانشگاهی.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید