نویسنده: دکتر نسرین توکلی
نهی نفس از هوی و هوس
قرآن کریم پیروی از هوای نفس را از مهمترین عوامل سقوط انسان دانسته است و در آیات فراوانی در این باره سخن گفته است.
در میان مردمان کسانی هستند که هوی و هوس خویش را خدای خود قرار دادند، و خداوند آنان را، با آن که آگاه بودند، گمراه ساخت و به گوش و دل ایشان مهر نهاد و بر بیناییشان پرده افکند. «افرایت من اتّخذ الهه هواه و اضلّه الله علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاو؟ فمن یهدیه من بعد الله افلا تذکّرون»(جاثیه/23)
با توجه به عواقب شوم هواپرستی، قرآن کلید نجات انسان، و طریق راهیابی به بهشت را، نهی نفس از هوی و هوس می داند و میگوید: «و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی، فان الجن؟ هی الماوی» (نازعات/40 – 41) و اما آن کسی که از مقام پروردگارش بترسد و نفس را از هوی و هوس باز دارد، بهشت جایگاه اوست.
در تفسیر المیزان آمده است: اگر خداوند در این مورد در این آیه فرمود: «نفس را از هوی نهی می کند» و نفرمود: «پیروی نفس را ترک می کند» برای این بود که بفهماند، انسان ضعیف است و چه بسا که نادانی او را وادار به مصیبت می کند، بدون این که نسبت به خدای متعال استکبار داشته باشد. پس او نمیتواند به کلی پیروی هوای نفس را ترک کند. همین که در مقام نهی خود از آن باشد، خدا هم واسع المغفره است.(طباطبایی، 1377، ج4، 37- 38)
در تفسیر نمونه آمده است: پس شرط اول بهشتی شدن در «خوف» ناشی از معرفت، شناختن مقام پروردگار، و ترسیدن از مخالفت فرمان است و شرط دوم که در حقیقت، نتیجه شرط اول، و میوه درخت معرفت و خوف است، تسلط بر هوای نفس، و بازداشتن آن از سرکشی است. چرا که تمام گناهان و مفاسد، از هوای نفس سرچشمه میگیرد و حتی ابزار نفوذ شیطان در وجود آدمی است، که اگر شیطان درون با شیطان برون هماهنگ نشود، در را به روی او نگشاید، وارد شدن او غیرممکن است.(مکارم شیرازی، 1366، ج26، 107)
در کشف الاسرار آمده است: «یعنی نفس را از مخالفت امر خدا، و از محارمی که طلب می کند دور کرد.»(المیبدی، 1371)
ابن عربی میگوید: وجه دوم هوی اراده است. و هر مرادی اگر برای مریدش و آن که آن را اراده کرده است حاصل نشود، برای نفس، لذت بخش است و هوی، هوی نامیده نشده، مگر به علت سقوطش در نفس و خداوند زمام هر نفس را به دست صاحبش داده است در حالی که انسان، عین نفس است، ولی نفس برای او به منزله اجنبی است.(ابن عربی، ج4)(مکارم شیرازی، 1366، ج4، 446) هوای نفس به مثابه گرداب مهلکی است که هر مقدار آدمی در آن پای بفشارد بیشتر به اعماق آن کشیده می شود و امید نجات را از دست می دهد و آدمی را تا سر حد کفر و انکار آیات خدا به پیش می راند. حضرت امام خمینی (ره) در کتاب چهل حدیث فرموده است: «و چون سلطنت نفس اماره و شیطان در باطن، قوی شد و تمام قوا سر به رقّیّت و طاعت آنها گذاشتند و خضوع در پیشگاه آنها نمودند و تسلیم تام شدند، آنها قانع به معاصی نمی شوند و کم کم از معصیتهای کوچک انسان را به معاصی بزرگ و از آنها به سستی عقاید و از آن به ظلمت افکار و از آن به تنگنای جحود و از آن به بغض و دشمنی انبیا و اولیا می کشانند.»
هوای نفس، دشمن عقل آدمی و مخالف حق و قرین باطلها است. نیرومندی هوای نفس، از شهوات انسان حاصل گردد. بالاترین نشانه های هوای نفس، حرامخواری و غفلت از واجبات و فرائض و تحقق بر سنن الهی و آلودگی به اعمال لهو و بی حاصل است.(مقدادی اصفهانی، 1383، 237)
طبیعت حیوانی نفس، زندگی را بر اساس شهوت و غضب پایه گذاری می کند، و جز به جنبه حیوانی نپرداخته، با شقاوت و شرف انسانی کاری ندارد و این چنین حیاتی برای نفس بشر چنان طبیعی و مأنوس و ملوف می شود که به سادگی و آسانی نمیتواند از آن جدا شود. چنانکه گفته شده است اگر انسان به انتهای معرفت هم رسیده باشد نباید از نفس غافل شود. چرا که نفس انسان را به بدی رهنمون می شود.(سهروردی، 1363، 98) بدون تردید تمام بدبختی هایی که در دوره حیات، گریبانگیر بشر بوده و هست، علّت ومنشأیی جز پیروی از هوای نفس نداشته و ندارد پس مشکل عمده انسان، مشکل نفس است. پیامبر اسلام (نفس را دشمنترین دشمن انسان نامیده است.(نوری، ج 2، 27) نبی مکرم اسلام در دعاهای خود به پیشگاه حضرت حق، از شر نفس به خداوند پناه می برد و می فرماید: «أعوذ بالله من شرور أنفسنا»
صفاتی که در باطن انسان جمع شده اند، بعضی صفات حیوانات و بعضی صفات درندگان و بعضی صفات دیوان و بعضی صفات فرشتگان است و انسان باید درک کند که کدام یک از اینها هوای نفس، دشمن عقل آدمی و مخالف حق و قرین باطلها است، و کدام یک از آنها حقیقت و گوهر انسان است.
به هر حال اگر انسان میخواهد به مقام عالی انسانیت نایل شود و به کمال واقعی برسد باید از شر نفس که سرکش است خلاصی پیدا کند و خود را از زندان نفس و بدن رها نماید، حتی اگر به سختی و دشواری جان کندن و مردن باشد. و گفته شده که نفس نافرمان انسان دیر عبرت میگیرد، و بیشتر بدبختی انسان نتیجه نفس پرستی او است.(حلبی، 1376، 29)
همه ادیان الهی مردم را به تکمیل و تصفیه «من انسان» سفارش کرده اند و از قدیمترین تاریخهای علم و فلسفه علم یا فلسفه ای به نام علم النفس وجود داشته است و انسان برای رسیدن به این مهم لازم است علم النفس را بداند.(جعفری، 1384، 30)
انواع نفس در قرآن کریم
در قرآن کریم نفس با صفاتی خوانده شده است از جمله: مسئوله، مطوعه، اماره، لوامه، مطمئنه، راضیه، و مرضیه. علمای اخلاق برخی از این صفات را جزء مراحل نفس شمرده و برای نفس سه مرحله قائل شده اند.
1- نفس اماره: اماره در لغت به معنای بسیار امر کننده است بنابراین، نفس اماره، یعنی نفسی که انسان را بسیار به کار بد می کشد، یعنی نفس سرکش که پیوسته انسان را به زشتیها و بدیها دعوت می کند، و به هر سو می کشاند و شهوات و فجور را در برابر او زینت می بخشد، باید توجه داشت بزرگ ترین خطری که انسان را تهدید می کند، همین نفس اماره است، تا آن جا که ممکن است انسان آن را معبود و خدای خود قرار دهد: «افرایت من اتّخذ الهه هوه»(سوره جاثیه /23) آیا دیدی کسی که معبود خود را هوی و هوس خویش قرار داده است.
این همان چیزی است که خداوند در سوره یوسف از زبان او مطرح کرده است و می فرماید: «و ما ابریء نفسی ان النفس لاماره بالسوء»(سوره یوسف/53) من هرگز نفس خود را تبرئه نمی کنم، چرا که نفس سرکش همواره به بدیها فرمان می دهد. در این مرحله هنوز عقل و ایمان آن قدرت را نیافته، که نفس سرکش را مهار زند.
اما ابن عربی میگوید: نفس، ذاتاً اماره بالسوء نیست، ولی از این جهت که الهام شیطان به فجور را قبول می کند، و به خاطر جهلش به حکم مشروع، به آن (اماره بالسوء) منسوب می شود و قول خدای تعالی «ان النفس لاماره بالسوء»(یوسف/53) این قول، حکم خداوند بر نفس نیست. در اینجا خداوند سخن همسر عزیز را در مجلس عزیز حکایت کرد و این که آیا آن را تأیید می کند، یا نه؟ معلوم نیست. حکمش مسکوت عنه است. پس این قول، نه قول خداست و نه قول یوسف. پس تمسک به این آیه، به خاطر دلالت ظاهر آن باطن است. آن چه هست، نفس لوامه است، که اوامر شیطان را قبول می کند و این نفس، ذمی به آن تعلق نمیگیرد، مگر بعد از این که آلاتش را در امری مذموم به کار بندد.(میبدی، 1371، ج2، 387- 388 (ر.ک به ابن عربی) و دشواری کار از آن جا است که «نفس اماره» جز ذات بشر است، نه یک عارضه بیرونی، پیامبر گرامی اسلام در اشاره به این حقیقت شیطان را «همزاد» همه انسانها نامیده و حتی خود را نیز از این قاعده استثنا نکرده است. و رهایی خود را از شر این همزاد، در سایه عنایت خداوند به دست آورده است.(مسلم، ج8، 139)
پس نفس اماره دشمن درون میباشد. این نفس اماره یعنی تمایلات و غرایز، یعنی هوی و هوس، یعنی دلخواهیهای بی جا، به قدری برای انسان خطرناک است که قرآن شریف زنگ خطر میزند و می فرماید: مثل یوسف صدیق که میگوید اگر عنایت خدا نباشد نفس اماره مرا میبرد.(مظاهری، 1371، 98)
2- نفس لوامه: عبارت است از نفسی که صاحب خود را بر گناهی که از او صادر شده و بر آنچه از منافع حقیقی و کمالات انسانی و درجات اخروی از او فوت می شود ملامت می نماید، و این از علائم ایمان است. نفسی لوامه نفسی بیدار و آگاه است، هر چند هنوز در برابر گناه مصونیت نیافته گاه لغزش پیدا می کند. و در دامان گناه می افتد اما پس از تعلیم و تربیت و مجاهدت، انسان ارتقاء مییابد، و فوراً پشیمان می گردد و به ملامت خویش میپردازد و تصمیم بر جبران گناه میگیرد، دل و جان را با آب توبه می شوید. و به تعبیر دیگر، در مبارزه عقل و نفس، گاهی عقل پیروز می شود و گاهی نفس، ولی به هر حال کفه سنگین از آن عقل و ایمان است. به هر حال هر انسان وجدان و نفس لوامه ای دارد که در برابر کارهای زشت و تجاوزش به حقوق دیگران ملامتش می کند. این همان چیزی است که از آن به عنوان وجدان اخلاقی یاد می کنند، در بعضی از انسانها بسیار قوی و نیرومند است و بعضی بسیار ضعیف و ناتوان ولی به هر حال در هر انسانی وجود دارد دیگر اینکه با کثرت گناه آن را به کلی از کار بیندازد.
خداوند می فرماید: «لا أقسم بیوم القیمه و لا أقسم بالنَّفس اللّوَّامه»(سوره قیامت/1-2)(سوگند به روز قیامت و سوگند به نفس لوامه)
در کشف الاسرار آمده است: نفس لوامه، نفسی است که خود را ملامت می کند بر جنایتی که کرده است و روز قیامت، هر نفسی از خوب و بد خود را ملامت می کند. خوب، بر تقصیری که کرده، از بسیاری اعمال نیکو مثل قول خدای تعالی: «یا لیتنی قدمت لحیوانی» و بد، به خاطر جنایتی که کرده. مثل قول خدای تعالی: «یا حسرتا علی ما فرطت فی جنب الله»(المیبدی، 1371، ج10، 300) اما نفس لوامه با نفس اماره مجاهدت مینماید و سلطان او را ضعیف ساخته و منکوب میسازد. این توبیخ و ملامت از نفس حیوانی سر نمی زند؛ و بطور قطع این ندا، صدای تفس ناطقه و یا روح ملکوتی است که انسان را به کسب فضیلت دعوت می نماید.
3- نفس مطمئنه: یعنی روح تکامل یافته ای که انسان پس از تصفیه و تهذیب و تربیت کامل به مرحله اطمینان رسیده، نفس سرکش را رام کرده، و به مقام تقوای کامل و احساس مسؤولیت رسیده که دیگر به آسانی لغزش برای او امکان پذیر نیست. توانایی پیکار با عقل و ایمان را در خود نمیبیند. در این مرحله دل خالص و قلب سلیم و نفس مطمئنه می شود.
این همان است که خداوند در قرآن کریم می فرماید: «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه»(سوره فجر/27- 28) ای نفس آرامش یافته به سوی پروردگارت بازگرد، در حالی که تو از او راضی، و او نیز از تو خشنود است.
نفس مطمئنه، نفسی است که با علاقه مندی و یاد پروردگارش سکونت یافته است، و بدان چه او راضی است، رضایت می دهد و در نتیجه خود را بنده ای میبیند، که مالک هیچ خیر و شری برای خود نیست و نیز دنیا را یک زندگی مجازی و داشتن و نداشتن و نفع و ضرر آن را امتحان الهی می داند، و در نتیجه، اگر غرق در نعمت دنیا می شود، به طغیان و فساد و استکبار وادار نمیگردد، اگر دچار فقر و فقدان شود، این ناملایمات، او را به کفر و ترک شک وانمیدارد. بلکه هم چنان در عبودیت پا برجاست و با افراط و تفریط از صراط مستقیم منحرف نمیشود.(طباطبایی، 1377، ج40، 227)
در تفسیر نمونه آمده است: منظور از نفس در این جا همان روح آدمی است و تعبیر به «مطمئنه» اشاره به آرامشی است که در پرتو ایمان حاصل می شود و چنین نفسی هم اطمینان به وعده های الهی دارد و هم به راه و روشی که برگزیده مطمئن است.(مکارم شیرازی، 1366، ج26، 476 – 477) برای نفس پاکیزه هیچ گونه حزن نیست. این نفس مطمئنه بهشتی از مقام صبر فراتر رفته است. صبوریهای خود را ورزیده و اینک نوبت ظفر او فرا رسیده است. در این مرحله کدورت و ظلمت و آلودگی و مرضی در قلب پیدا نمیشود. روح با عدم تغییر ذات، به تغییر صفات از اماره تا مرضیه، پرداخته و از سیر ملکی پرواز کرده، و به سیر ملکوتی میپیوندد، زیرا نفس در جنبه ملکی از «اماره» آغاز و به اطمینان «نفس مطمئنه» تکامل یافته و به «راضیه مرضیه» و در نتیجه به ملکوت که معراج او است واصل می شود. وصول به مقام رضا همان و مرضی خداوند بودن همان، زیرا بنده به مقام رضا میرسد و از آن پس مرضی پروردگار می گردد. در اینجا است که صفا و طهارت و محبت و نورانیّت و عشق به خدا و توجه به روحانیت و حلاوتهای جذبات الهی و خشوع و التذاذ از معارف و حقایق و انس با خداوند و شوق تمام به ادراک اسماء الهی پدید می آید.
منبع: فصلنامه فکر و نظر شماره 9و8