يكي از كالاهاي ارزان كه در عربستان سعودي از چپ و راست شنيده ميشود، لفظ «شرك» است، «هيئت آمرين به معروف» آن كشور، با كوچكترين دستاويزي، اتّهام شرك را بر مؤمنان روا ميدارند، كه گوئي در «قوطي» آنها، جز شرك فروشي و اتّهام به شرك چيز ديگري وجود ندارد، آنها تنها به لفظ و درگيري لفظي به افراد، اكتفا نميكنند، بلكه كتابهاي شيعه را كه محقّقين اسلام نوشتهاند نيز آماج تيرهاي تهمت خود قرار ميدهند، به عنوان نمونه:
در يكي از كتابهاي استاد فقيد شيخ محمّدحسين مظفّر(ره) (از محققين و علماي شيعه) اين عبارت آمده است:
«فَكانت الدَّعْوَةُ لَلتَّشيّع لاَبِيالحَسَنِ عَلَيْةِ السَّلامُ مِنْ صاحِبِ الرِّسالَةِ تَمْشي مِنْهُ جَنباً لِجَنْبٍ مَعَ الدَّعْوةِ لَلشَّهادَتَيْنِ : دعوت به پيروي از ابوالحسن عليـعليه السّلامـ دوشادوش دعوت به توحيد خدا و رسالت پيامبرـصلّي اللّه عليه وآلهـ پيش ميرفت».
يكي از نويسندگان وهّابي در كتابي به نام «الشّيعة و التَّشيّع» كه در عربستان سعودي، چاپ و منتشر شده، بر اثر كجفهمي (يا خود را به كجفهمي زدن) از عبارت فوق چنين نتيجه گرفته و ميگويد:
«ان النبيّ حسب دعوي المظفّري كان يجعل علياً شريكاً لَهُ في نبوّته و رسالته : پيامبرـصلّي اللّه عليه وآلهـ مطابق گفتار مظفّر، عليـعليه السّلامـ را شريك نبوّت و رسالت خود قرار ميداد»[1].
مناظرة ما با نويسنده مذكور:
اگر اين نويسندة وهّابي، اسير هوي و هوس نبود و خود را به وهّابيان نميفروخت، و اگر از الفباي عقائد شيعه آگاه بود، چنين اعتراض خندهآور و مغرضانهاي، به نويسندة محقّق شيعه (استاد مظفّر) نميكرد.
اگر چنين عبارتي، دعوت به شرك يا شركت در رسالت است، قبل از او خود قرآن اين كار را انجام نميداد،زيرا در قرآن آيه 5 سورة نساء ميخوانيم:
«اَطِيْعُوا اللهَ وَ اَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِي الاْمْرِ مِنْكُمْ : اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد رسول خدا و صاحبان امر از خودتان را»
در اين آيه جمله «اُولِي الاَمْرِ» در كنار اطاعت خدا و رسولش، آورده شده است، با توجّه به اينكه به اعتراف همگان، عليـعليه السّلامـ از مصاديق روشن «اولي الامر» است.
حال آيا ممكن است كه بگوئيم: رسول خداـصلّي اللّه عليه وآلهـ با خواندن اين آيه به جاي دعوت به توحيد، دعوت به شرك و دوگانگي نموده است؟!
امّا در مورد، دوش به دوش بودن دعوت به رسالت با دعوت به امامت امام عليـعليه السّلامـ، اين يك موضوع قطعي است و معني آن، ابلاغ مقام امامت حضرت عليـعليه السّلامـ بعد از پيامبرـصلّي اللّه عليه وآلهـ است، و پيامبرـصلّي اللّه عليه وآلهـ در فرصتهاي مناسب، همانگونه كه مردم را به توحيد و رسالت خود، دعوت مينمود، موضوع امامت عليـعليه السّلامـ بعد از خود را نيز به مردم ابلاغ ميكرد، و اين هيچ ربطي به شرك با شركت در رسالت ندارد.
توضيح اينكه: هنگامي آيه 214 شعراء نازل شد كه:
«وَ اَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الاقْرَبِينَ : خويشاوندان نزديكت را انذار كن»
پيامبرـصلّي اللّه عليه وآلهـ بستگان خود را به مجلس خود دعوت كرد، و در آن مجلس، نبوّت خود را اعلام نمود، آنگاه افزود:
«فَاَيُّكُمْ يُوازِرني عَلي هذا الاَمْرِ عَلي اَنْ يَكُونَ اَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِيكُمْ : كدام يك از شما مرا بر اين كار كمك ميكند، تا برادر و وصي و جانشين من در ميان شما باشد».
در اين هنگام كسي، جز عليـعليه السّلامـ برنخاست و پيامبر ـصلّي اللّه عليه وآلهـ پس از دو بار تكرار و نشنيدن پاسخ از كسي، جز از عليـعليه السّلامـ فرمود:
«اِنَّ هذا اَخِي وَ وَصِيّي وَ خَلِيفَتِي فِيكُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ اَطِيعُوهْ : اين برادر و وصيّ و جانشين من در ميان شما است، سخن او را بشنويد، و از او اطاعت كنيد».[2]
شيعه به حكم اين تاريخ ميگويد، پيامبرـصلّي اللّه عليه وآلهـ در همان هنگام كه مأمور دعوت به توحيد و دعوت به رسالت خود گرديد، مأمور دعوت به خلافت عليـعليه السّلامـ نيز شد.
آيا در اين صورت صحيح است كه بگوئيم؛ شيعه ميگويد:
پيامبرـصلّي اللّه عليه وآلهـ مأمور بود، كه عليـعليه السّلامـ را شريك نبوّت و رسالت خود سازد؟ آيا دعوت به خلافت عليـعليه السّلامـ آن هم پس از مرگ، به معني دعوت به نبوّت و رسالت است؟[3] آيا دوش به دوش بودن دعوت به نبوّت، با دعوت به امامت عليـعليه السّلامـ بعد از رحلت پيامبر ـصلّي اللّه عليه وآلهـ، يعني شركت دادن عليـعليه السّلامـ در اصل رسالت و نبوّت؟!![1] . الشيّعه والتشيّع، ص 20.
[2] . اين حديث كه به حديث «يومالانذار» معروف است، مدارك متعددي دارد از جمله: تاريخ طبري، ج 2، ص 63 ـ تاريخ ابن اثير، ج 2 ـ تاريخ ابوالفداء، ج 1 و … (توضيح بيشتر در كتاب احقاقالحقّ، ج 4، ص 62 به بعد).
[3] . اقتباس از كتاب آئين وهّابيت، ص 12 تا 14.
عالم شيعي با نويسنده وهابي