نویسنده:ملیحه پژمان
نگاهی به ویژگیهای شخصیتی امام علی(علیه السلام)در گفتگو با دکتر مسعود ادیب
… دعای فاطمه مستجاب شد، ناگاه تماشاگران دیدند که خانه خدا از سوی جنوب شرقی (باب مستجار) باز شد و فاطمه وارد کعبه
گشت و دیوار بازشده به هم پیوست و تا سه روز در شریفترین مکان گیتی مهمان خدا شد. این قضیه دهان به دهان به گوش مردم رسید و جمعیت انبوهی دور کعبه گرد آمدند تا نتیجه را ببینند. حتی متصدیان و کلید داران کعبه، هر چه تلاش کردند نتوانستند در کعبه را باز کنند. همه منتظر ماندند تا مهمان کعبه را ببینند. سه روز از این جریان تاریخی گذشت؛ ولی هنوز خبری از آن به دست نیامد. روز چهارم، ناگاه دیوار کعبه از همان مکانی که قبلاً باز شده بود، دوباره باز شد و در حالی که چشمان مردم خیره شده بود، «فاطمه بنت اسد» مادر گرامی امیرالمومنین(ع) شادمان از کعبه خارج شد. در آستانه میلاد پربرکت بزرگمرد تاریخ بشریت، در گفتگویی با حجه الاسلام دکتر ادیب نویسنده، محقق و عضو هیات علمی دانشگاه مفید، از وجوه شخصیتی این امام همام سخن گفتیم که در ادامه می آید.
* جناب دکتر ادیب: برای شروع بحث، جایگاه شخصیتی حضرت علی(ع) را در مقام انسانی که ، آینه دار حق می شود، بررسی بفرمایید.
** انسان در این عالم به عنوان خلیفه خدا و امانتدار خدا شناخته شده و به این مساله در ادیان مختلف بخصوص دین مبین اسلام و قرآن کریم، اشاره شده است. (انی جاعل فی الارض خلیفه) اما انسانهای مختلف با درجات متفاوت، آینه دار صفات حق می شوند. بعضی از انسانها فقط در این حد که دارای قوه اندیشه و اختیار هستند، نوعی از این کمال را آشکار می کنند و حتی ممکن است از این کمال سوء استفاده و به درجات نازلی سقوط کنند. هر چه انسانها کمال بیشتری پیدا می کنند، بیشتر نشان دهنده عظمت و صفات کبریایی خداوند می شوند و به مرحله ولی تام خدا می رسند و به تعبیر عرفا، انسان کاملی می شوند. انبیا و اولیای الهی و از جمله حضرت علی(ع) از آن دسته اند که در نهایت ظرفیت انسانی آینه دار حق می شوند، به طوری که اخلاق، رفتار و عمل آنها خدایی می شود. این که پیامبر(ص) در جنگ خندق فرمود: «ضربه علی افضل من عباده الثقلین» به این جنبه برمی گردد که حضرت علی(ع) دیگر یک انسان عادی نیست، بلکه انسانی است که به درجات کمال رسیده و همه وجودش فقط خداست و این مساله به خاطر رسیدن به مقام تسلیم محض خداوند شدن در وجود آن حضرت تجلی پیدا کرده است. به تعبیر روایات ما «العبودیه الجوهره کنه الربوبیه»؛ یعنی بندگی که در اعماق آن ربوبیت تجلی کرده است.
* به تعبیر جناب عالی، مولای متقیان در ظرفیت وجودی و انسانی خودشان به صفات ویژه ای رسیدند.
** بله. از آنجا که خداوند علیم صفات متعددی دارد که برای ما زمینی ها این صفات متناقض و متعارض می نماید، چون در ساحت ربوبی همه این صفات در کنار هم هستند، اما ظرفیتهای این عالم بسیار محدود است. به تعبیر قرآن کریم، از آسمان بارانی فرستادیم و هر وادی به قدر گنجایش بهره برد. و چون وادی وجود انسانها در این عالم محدود است و کوچک، پس باران کمال به رنگها و شکلهای مختلف بروز می کند و هر چه بالاتر می رویم، این چند رنگی، به یکرنگی تبدیل می شود. به همین ترتیب هم کمالات هر چه از ساحت نازل این جهان ارتقا پیدا می کند، می بینید کمالاتی که به ظاهر با هم ناسازگارند، در کنار هم به سازگاری می رسند و به تعبیر شعر، در مدح امیرالمومنین داریم که: « جمعت فی وجودک الاضداد» یعنی در وجود ایشان همه ضدها جمع شده اند؛ بدین معنا که انسان شجاع داریم، اما شجاع شب زنده دار نداریم. انسان سخاوتمند داریم، اما سخاوتمند حریص بر عبادت نداریم.
اما تمام این خصایل در وجود مقدس مولای متقیان جمع شده اند که البته در سایر اولیای خدا هم چنین است. فقط مولای متقیان است که در میان مردم روزگارش حتی در حال عبادت و نماز انفاق می کند و از زکات غفلت ندارد و فقط ایشان است که حتی در هنگامه جنگ، نگاهی به آسمان دارد و نگران وقت نماز است. این کمالات از آن روی در وجود ایشان تجلی یافته که بنده محض خداست و به قولی در مورد ایشان باید بگوییم: «آنچه خوبان همه دارند، تو یکجا داری.» آن حضرت از ظرف وجودی خودش برای رسیدن به قرب پروردگار در این چند روزه زندگی بهره برد و آثار آن، نسلهاست در میان مردم اعصار دیده می شود.
* حضرت علی(ع) در شرایط سیاسی عصر خودش به روشهای خاصی مردم را هدایت می کرد؛ اما ایشان به عنوان وصی و جانشین برحق پیامبر اکرم(ص) چه سیاستی پیشه می کرد تا هماهنگ با سیره و روش حضرت رسول، امور مردم را دنبال کند؟
** قبل از هر چیز، باید بگویم قلمرو وظایف اولیای خدا گسترده تر از اداره جامعه و حکومتداری است و در واقع وظیفه اصلی اولیای خدا، دعوت مردم به خداپرستی است؛ درست مثل پیامبر اکرم(ص) که می فرماید: «انا جعلناک شاهداً و مبشراً و نظیراً و داعیاً الی ا… باذنه و سراجاً منیرا»؛ یعنی دعوت به سوی خدا و چراغ روشن شب تاریک انسانیت بودن، مهمترین وظیفه اولیای خداست. اما چون انسان اجتماعی زندگی می کند و نیازهای اجتماعی دارد، طبیعتا اولیای خدا هم به زندگی اجتماعی انسانها توجه دارند. امیرالمومنین(ع) هم به عنوان جانشین پیامبر(ص)، مهمترین میراثی که از پیامبر به انسان رسیده، مقام ولایت است. که پس از پیامبر دلهای مشتاق به اسلام و حق گرایی را باید ایشان صید کند. امام علی(ع) در حیات اجتماعی هم منادی توحید است. پس به اذن خدا داعی الی ا… است و به پیروی از پیامبر اکرم(ص) مردم را هدایت می کند. حتی در شرایطی که حق ایشان در اداره امور مسلمانان تضییع می شود.
* آقای دکتر! اشاره کردید به تضییع حق حضرت در اداره امور مسلمین و ولایت بر مردم. با توجه به تأکید پیامبر اکرم(ص) در حجه الوداع و اتفاقهایی که رخ داد، جایگاه حضرت علی(ع) در محور همگرایی دینی در جامعه پس از پیامبر اسلام آن هم در مواجهه با خلفا، چگونه جایگاهی است؟
** درست است که حق ایشان ضایع شد، ولی وقتی خدامحوری بر ولی خدا حاکم شد، طبیعتا حب و بغض ها کنار می رود و اگر امیرالمومنین(ع) غصه می خورد، از این جهت نیست که چرا حکومت را از او گرفته اند؛ بلکه به این دلیل است که چرا ارزشها از بین رفته است و حالا که اداره حکومت از ایشان گرفته شده، سعی می کند به اصلاح امور کمک کند. این دیدگاه بسیار مثبتی است. حتی ایشان در امور دینی به خلفای وقت کمک و در دوره خانه نشینی با آنها مدارا می کرد. به تعبیر دکتر شریعتی که می گوید: «امام علی(ع) تنها سیاستمداری است که در دوره اپوزیسیون است و حاکمیت ندارد، ولی سکوت می کند و وقتی به حاکمیت می رسد، انقلابی عمل می کند. برعکس، بسیاری از سیاستمدارانی که در اپوزیسیون شعارهای انقلابی و وعده های آنچنانی می دهند و وقتی به حکومت می رسند، محافظه کارانه عمل می کنند.» دغدغه اصلی حضرت هدایت امت است و اگر جایی منازعات جزئی موجب می شود که اصول کلی هدایت مورد تهدید قرار گیرد ایشان اصول کلی را مورد توجه قرار می دهد، که این نکته مهم و ارزشمندی به لحاظ سیاسی است.
* بالاخره زمان می گذرد و دوره خانه نشینی مولای متقیان خاتمه می یابد، اما آیا مردم آن زمان در واقعیت تشنه حقیقت بودند و اصلاح امور را در زعامت و ولایت مولای متقیان می دانستند؟
** ببینید، به نظرم آنچه در تاریخ آمده و حجت هایی که از خود حضرت به جا مانده، مردم در زمان بیعت با ایشان آنقدرها هم تشنه حقیقت نبودند، چون به آن هوشیاری و فهم از دین نرسیده بودند، طبیعی است که حقیقت حضرت را درک نکنند و شاید در میان آنها عده اندکی به درجه ای از شناخت از ایشان رسیده بودند. اما جمع آنهایی که هجوم آورده بودند تا با ایشان بیعت کنند و به تعبیر خود حضرت مثل یال کفتار بر گرد ایشان ریخته بودند و ایشان را آنقدر تحت فشار قرار داده بودند که لباس شان پاره شد، متوجه نبودند که چه می کنند بلکه دلزده و سرخورده از وضعیت قبل بودند و از شرایط پیشین می گریختند و شناختی از وضعیت علوی نداشتند. به همین دلیل آن حضرت استنکاف می کرد و می گفت من وزیر باشم بهتر است از این که امیر باشم. چون می دانست که با گذشت ربع قرن از اسلام و دوران پیامبر(ص) این مردم دیگر اسلام اصیل را نمی شناختند و تصور می کردند علی(ع) می آید و مشکلات آنها را حل می کند. در واقع نگاه مردم آن دوره مقداری عاطفی و احساسی و مقداری هم انزجار از حکومت بود و لذا تعابیر خود حضرت در سخنرانی اولین روز بیعت این گونه است که، «وضعیت شما و بلا و گرفتاریتان برگشته به دوران بعثت نبی اکرم(ص) و ثمرات کار پیامبر(ص) در جامعه کمرنگ شده است.» با این بیانات حضرت می خواست به مردم بفهماند که گویی به بازگشت مجدد رسول خدا نیاز دارند. اما با این که حضرت می دانست جامعه آن دوره و آن مردم مشکلات زیادی را برایش ایجاد خواهد کرد اما باز اقبال عمومی را بر خودش حجت تلقی کرد و به میدان آمد و تلاش ایشان احیای سنت های نبوی در اداره امور مسلمین بود.
* آقای دکتر! مولای متقیان توجه ویژه ای به بیت المال و اموال مردم داشت. این مساله چطور می تواند در جامعه امروزی در میان مردم تعمیم پیدا کند؟
** همان طور که می دانید، عمل انسان تابع نگاه و دیدگاه اوست. نمی شود مثلاً من خودم را محور عالم بدانم و مثل فردی عمل کنم که در همه چیز، خدا را در نظر دارد. ناصر خسرو در این مورد می گوید: «آدمیان جملگی نهال خدایند/هیچ تو نشکن این نهال و نه برکن» اگر ما واقعا همه انسانها را نهال خدا بدانیم و حاکمیت اصلی خداوند را بر کائنات پذیرفتیم، رفتارمان عوض می شود و خودمان را تحت شدیدترین کنترلها می بینیم و درست عمل می کنیم. کسی می تواند حداقل نزدیک به امیرالمومنین(ع) عمل کند که آن نگاه توحیدی را داشته باشد؛ آن وقت تا آن حد قدرت پیدا می کند که بر همه چیز چشم پوشی داشته باشد، به طوری که در امور بیت المال مولای متقیان می فرمود:« به خدا قسم، اگر هفت اقلیم را در اختیار من قرار دهند، پوست جویی را به ناحق از دهان مورچه ای نمی گیرم.»
این نشان از بینش توحیدی و نفس مطمئن به لقای پروردگار دارد و ما در روزگار کنونی فقط با درک این بینش می توانیم امور بیت المال و اموال مردم را در نظر داشته باشیم.
* با توجه به میلاد حضرت علی(ع) و مناسبت روز پدر،بفرمایید مولای متقیان در نامه سی و یکم از نهج البلاغه، فرزندشان امام حسن(ع) را به چه مسائلی توصیه کردند؟
** به نکته خوبی اشاره کردید. امیرالمومنین(ع) در این نامه خطاب به امام حسن مجتبی(ع) مباحث بسیار ارزشمندی را مطرح فرمود. ایشان امام حسن(ع) را به توجه و عبرت گرفتن از تاریخ، گردش روزگار، زندگی در مدار حق محوری و خدا محوری و البته آخرت محوری دعوت کرد و انبوهی از توصیه های دیگر که در این مختصر نمی گنجد. اما نکته مهم این نامه در این است که آن حضرت نامه را این طور شروع کرده است: «این نامه ای است از یک پدر فانی که رو به سوی مرگ می رود و امیدی به زندگی ندارد، به فرزندی که در معرض آینده است و بلایای احتمالی آن.» و نوع بیان امیرالمومنین(ع) در نامه: «نامه علی بن ابیطالب معصوم وصی پیامبر به حسن بن علی(ع) معصوم وصی امیرالمومنین(ع) نیست» بلکه نامه یک پدر است به یک پسر. این خیلی مهم است، چون مولای متقیان این نامه را مختص امام حسن مجتبی(ع) ننوشته، بلکه از یک پدر و نسلی که در حال رفتن است، برای نسلی که در حال زندگی است، نوشته است. حالا ممکن است برخی جزئیات و تعابیر در فرهنگ آن زمان معنا داشته باشد، ولی روح نامه و توصیه های آن کاملاً زنده است و به تاریخی خاص تعلق ندارد؛ بلکه مباحث آن در مورد انسانیت است. ایشان در نامه اشاره می کند به «اوصیکما و جمیع اهلی و من بلغه کتابی» «من به شما دو نفر (امام حسن(ع) و امام حسین(ع)) و همه خاندانم و هر که این نامه به دستش می رسد، وصیت می کنم» توصیه می کنم به جوانان که از فیوضات عظیم این نامه از آن پدر مهربان بی بهره نمانند و آن را مطالعه کنند. در بخشی از سؤال به روز پدر اشاره کردید. چه خوب است از امیرالمومنین(ع) پدر بودن را بیاموزیم. ما پدرهای امروزی متاسفانه فقط دغدغه نان و تحصیل فرزندانمان را داریم که البته در جای خودش اهمیت دارد، ولی نکته مهم، دعوت کردن فرزندان به انسانیت و تعالی است، زیرا در این شرایط است که حتما به جامعه متعالی و سالم خواهیم رسید. امیرالمومنین(ع) وقتی از دنیا رفتند، از اموال دنیا فقط 700 درهم ناچیز از ایشان مانده بود و هر چه داشتند در راه اسلام به فقرا بخشیده بودند، اما میراث عظیم معنوی ایشان و فرزندان صالحی که زمامدار هدایت مسلمین شدند، برای ما تا ابدیت باقی است و این راه سعادت و کمال همه انسانهاست.
منبع:روزنامه قدس