از دلایل عمده نفوذ تشیع در ایران، ورود سادات علوی به این منطقه است. این افراد، عمدتا شیعه بودهاند، گرچه به طور بسیار نادر، افرادی که حتی ناصبی بودهاند، یافت میشدهاند.[1]طبعا سادات فراوانی بر مذهب اهل سنت بودهاند. عبدالجلیل قزوینی رازی در کتاب نقض نوشته است: و علوی اصلی، الا امامتی و شیعی نبود و نتواند بود و اگر نه باری زیدی.[2]دانسته است که شیعیان آنها نیز همگی بر مذهب اثنی عشری نبوده، بلکه بسیاری از آنها شیعه زیدی بودهاند. تمامی کسانی از سادات که در قیامهای ضد عباسی شرکت داشتهاند، شیعه زیدی بودهاند. این به دلیل این بود که آنها به تقیه اعتقادی نداشته و قیام به سیف از ویژگیهای امام زیدی شمرده میشده است. به هر روی سادات زیدی و امامی، همگی در ایران فضایی شیعی ایجاد کردهاند. دلیل ورود آنها به ایران را در چند نکته میتوان بیان کرد. نخست باید به امنیتی که در مناطق ایران بوده اشاره کرد. این یکی از عمدهترین دلایل مهاجرت آنها به ایران است. ایران، به طور نسبی دور از دسترس حکومتهایی بود که مرکز آنها در شام و یا عراق قرار داشت. فشارهای عباسیان و قبل از آنها امویان، سبب شد تا آنها، بدین مناطق مهاجرت کنند. از میان علویان، کسانی که در قیامهایی چون قیام زید، نفس زکیه، برادرش ابراهیم، و نیز حسین بن علی (شهید فخ) شرکت کرده بودند، احساس خطر بیشتری میکردند. آنها، یا همچون ادریس بن عبدالله به شمال آفریقا و یا مانند یحیی بن زید و یحیی بن عبدالله، به مناطق شرقی یعنی ایران، متواری میشدند. سختگیریهای زمان منصور و پس از آن، هیچ راهی جز مهاجرت برای سادات باقی نمیگذاشت. دلیل دیگر مهاجرت آنها همان دلیلی بود که سایر اعراب را به این مناطق جذب میکرد. رفاهی که این شهرها میتوانست دربرداشته باشد، توجه بسیار از قبائل عربی را به خود جلب میکرد. مهمتر از این دو نکته آنکه، آنها خود را در میان مردم این سامان محبوب میدیدند. مردم نیز به دلیل این که آنها فرزندان رسول الله بودند، بدانها احترام میگذاشتند. این مسأله آنها را به این سمت جلب میکرد.[3] در این میان شهرهای شیعه نشین، اهمیت بیشتری داشته است. با این حال اهل سنت این دیار نیز نسبت به علویان احترام خاصی داشتند.[4] این مهاجرتها بیشتر از قرن دوم به بعد بوده است. لذا کمتر میتوان برای فرار آنها به ایران از ترس حجاج، شاهدی ذکر کرد. با این حال، در برخی نقلها، نخستین دسته از سادات علوی مهاجر را کسانی دانسته شدهاند که از ظلم و جور امویان، به ویژه سفاکیهای حجاج به این حدود پناه آوردهاند.[5] بعد از آن که یحیی بن زید به ایران آمد، راه این مهاجرت گشوده شد. قیام عبدالله بن معاویه هم که در ابتدا به پیروزیهای در ایران دست یافت، زمینه دیگری برای مهاجرت بود. به دنبال آن کسانی که از ترس منصور عباسی و به جرم حمایت از نفس زکیه و برادرش ابراهیم تحت تعقیب بودند، به سرعت روی بدین منطقه آوردند. پس از آن، این مهاجرتها رو به گستردگی نهاد.
افزون بر فرار از ترس دستگیری و کشته شدن، از دلایل آمدن آنها، جذب نیرو برای قیام بوده است. مردم ایران که یک بار به هنگام روی کار آمدن عباسیان، علاقه خود را جهت تغییر حاکمیت عربها نشان داده و امتحان خوبی در این باره داده بودند، میتوانستند بار دیگر چنین کنند. همین تصور بود که علویان را به سوی این مناطق میکشاند. آن زمان آگاهی عمومی مردم ایران نسبت به علویان و حتی فعالیت به نتیجه رسیدند. طبعا علویان با تحرک اندک خود نمیتوانستند به چنین نتیجهای برسند.[6] یحیی بن عبدالله بن الحسن بن حسن [7]از جمله کسانی بود که در قیام حسین بن علی (شهید فخ) شرکت کرد. او پس از شکست این قیام به سوی مشرق گریخت و همراه با عدهای از کوفیان به مناطق شمالی ایران (دیلم) رفت. هارون که به شدت از این حرکتها هراس داشت؟ به فضل بن یحیی برمکی دستور داد، به هر صورتی شده او را دستگیر کند.[8] به نظر میرسد حرکت یحیی، اولین قیام شیعی در دیلم بوده و سرآغاز مهاجرت سادات در این دیار که بعدها بیش از هفتصد سال بر آن حکمرانی کردند، بوده است. رفتن علویان و سایر مخالفان دولت عباسی به این منطقه، میتوانست به نحوی به معنای استفاده از بهرهبرداری از این اختلافات باشد. قیام یحیی نشان میدهد که منطقه دیلم از نظر جغرافیایی و سیاسی میتوانسته برای یک نهضت شیعی، آمادگی داشته باشد. کمتر از هشتاد سال پس از یحیی این تجربه با موفقیت انجام گرفت. بیست و پنج سال پس از قیام یحیی، زمانی که امام رضا (ع)، به ایران آمدند گروههای فراوانی از سادات راهی ایران شدند. تسامح مأمون در برابر علویان در برابر سختگیری پدر و اجدادش نسبت به سادات، در رشد و سربلندی علویان، تأثیر بسزایی داشت. او گرچه با قیامهای آنها به شدت برخورد کرد، اما در حالت عادی به علت اعتقادی که به برتری علی (ع) به سایر خلفا از خود نشان میداد، نسبت به علویان احترام زیادی میگذاشت. با این حال در این اواخر سیاست او نیز نسبت به علویان که به هر روی حکومت عباسیان را تهدید میکردند، عوض شده بود. یکی از نمونههای شاخص مهاجرت در این دوره آمدن حضرت فاطمه معصومه (س) به ایران، رسیدن ایشان به قم و بیماری و مدفون شدن آن حضرت در این شهر است. روشن است که ایشان در پی آمدن امام رضا (ع)، راهی ایران شدهاند.[9] مولانا اولیاء الله نوشته است: چون خبر غدری که با رضا (ع) کرده به راه به سادات رسید، هرجا که بودند، پناه به کوهستان دیلمان و طبرستان و ری نهادند. بعضی را همین جا شهید کردند و مزار ایشان باقی است و بعضی وطن ساخته همین جا مانده تا به عهد متوکل خلیفه که ظلم او بر سادات زیاد از حد در گذشت، بگریختند و در کوهستان طبرستان و بیشه این طرف جای ساختند و بنابر آن که اصفهبدان مازنداران و ملوک باوند از قدیم الایام که در اسلام در آمدند متشیع بودهاند و معتقد سادات و ایشان هیچ وقتی جز امامی المذهب نبودهاند، سادات را در این ملک مقام بهتر از جایهای دیگر بودی. [10] ظهیر الدین مرعشی نیز مینویسد: …. سادات از آوازه ولایت و عهدنامه مأمون که بر حضرت امامت پناهی داده بود، روی بدین طرف نهادند و او را بیست و یک برادر دیگر بودند. این مجموع برادران و بنواعمام از سادات حسینی و حسنی به ولایت ری و عراق رسیدند.[11] او پس از ذکر تغییر سیاست مأمون در به شهادت رساندن امام رضا (ع) در مرد عکسالعمل سادات، مینویسد: چون سادات خبر غدر مأمون که با حضرت رضا (ع) کرد، شنیدند، پناه به کوهستان دیلمستان و طبرستان بردند و بعضی بدانجا شهید گشتند و مزار و مرقد ایشان، مشهور و معروف است. چون اصفهبدان مازندران در اوایل که اسلام قبول کردند، شیعه بودند و با اولاد رسول (ص)، حسن اعتقاد داشتند، سادات را در این ملک، مقام آسانتر بود.[12] پس از این خواهیم دید که با پیدایش قیامهای شیعی در مازندران و گیلان، این مهاجرتها رو به گستردگی نهاد. در این دوره عراق و کوفه دیگر منطقه امنی نبود؛ گرچه شیعیان آن بسیار بودند. علویان نیز با توجه به پیشینه کوفه در قیام امام حسین (ع) و نیز قیام زید، امکان پیروزی در عراق را برای خود نمیدیدند. موسی بن عبدالله بن حسن درباره عراق میگفت:
لا تترکینی العراق فانها بلاد بها اس الخیانه و الغدر[13]
وی در این شعر عراق را مرکز خیانت و غدر معرفی میکند. طبعا در امتداد عراق، ایران زمینه مناسبی برای قیام بود. برای شناخت نفوذ شیعه در ایران، میتوان از محلهایی که مهاجران علوی آنها را برای سکونت برمیگزیدند بهره برد. تعیین این مکانها به عنوان محلهای صد در صد شیعی نادرست است، چرا که به عنوان نمونه، اصفهان با تمام سنی گری متعصبانه خود که گاهی معاویه را تا حد پیامبری بالا میبرده[14] و حتی درگیریهای مکرری با قمیها به عنوان شیعه داشته،[15]باز محلی برای مهاجرت سادات بوده است. در عین حال باید توجه داشت که مهاجرت سادات به تدریج بنیه شیعه را در این شهر نیز قوی کرد. به طوری که یکی دو سه قرن بعد از سفر مقدسی در قرن چهارم، نفوذ تشیع را در این شهر نیز مشاهده میکنیم. وجود مزار ساداتی که در قرنها چهارم و پنجم به بعد در این شهر مدفون شده و مزاشان شناخته شده باقی مانده و زائران را به خود جذب کرده، شاهد این مسأله است. یک نمونه سنگی است که نسب یکی از امامزادههای مشهور اصفهان در آن آمده: بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و الصلوه والسلام علی محمد و اله اجمعین. فهذا النسب مقابل مطابق بالجامع المنسوب الی ابی الشیخ الحرب بن محمد الدینوری رحمه الله و النسب هذا: ابوالعباس محمد بن ابی عبدالله محمد بن عبدالله بن جعفر بن قاسم بن حسن بن عبیدالله بن عباس بن امیرالمؤمنین و امام المتقین و یعسوب الدین اسدالله الغالب علی بن ابی طالب علیه الصلوه والسلام.[16]
این نسب که در صورت صحت، شامل نام هفت نفر تا عباس فرزند امیرالمؤمنین (ع) است نشان از آن دارد که امامزاده مذکور حداکثر در اواسط قرن سوم در این شهر میزیسته است. با توجه به حفظ مزار وی، میتوان به موقعیت سادات در این شهر که آن زمان تحت سیطره حنابله متعصب بوده پی برد.[1] . عمده الطالب، ص 253، 200، 71.
[2] . نقض، ص 226.
[3] . بحارالانوار، ج 50، ص 295. روایتی داریم که نشان میدهد یکی از علویان «طلبا للفضل» به ایران آمده است.
[4] . نورالابصار، ص 115. نقل شده است که وقتی «یحیی بن عبدالله» نزد «مالک بن انس» میآمد، او از جای خود برمیخاست و وی را جای خود مینشاند. مقاتل الطالبیین، ص 309.
[5] . قصران، ج 1، صص 171، 172. در زینه المجالس، ص 810 اشاره به مهاجرت گروهی از سادات به چین شده است. کسانی که از ترس بنی امیه ابتداء به ترکستان و از آنجا به چین رفتند!
[6] . مقاتل الطالبیین، ص 311.
[7] . یحیی از راویان احادیث امام صادق (ع) بوده و از جمله اشخاصی بود که امام به او وصیت کرد تا مشخصا معلوم نشود که موسی بن جعفر (ع) جانشین اصلی امام است. در این باره نک: شرح نهجالبلاغه، ج 15، ص 290.
[8] . مقاتل الطالبیین، ص 312.
[9] . قصران، ج 1، ص 172.
[10] . تاریخ رویان، ص 84.
[11] . تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، ص 227.
[12] . همان، ص 278.
[13] . مقاتل الطالبیین، ص 262؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 140.
[14] . احسن التقاسیم، ص 399.
[15] . البدایه والنهایه، ج 11، ص 230. الکامل ابن اثیر، ج 8، ص 518. و نک: نقض، ص 252.
[16] . این سنگ در امامزاده مذکور که در منطقه خوراسگان ـ محل تولد مؤلف این سطور ـ در امتداد خیابان جی اصفهان واقع شده نگهداری میشود. در سنگ دیگری در همان امامزاده که تنها به نام صاحب مزار اشاره شده از وی با نام ابوالعباس علی یاده شده. در عین حال سنگ نخست، به لحاظ نقل منبع خود که همانا جامع منسوب به ابوالشیخ دینوری است معتبرتر به نظر میآید.
@#@ مزار امامزاده اسماعیل اصفهان نیز متعلق به اسماعیل بن زیدبن حسن بن حسن (ع)، دانسته شده و بنایی است کهن که همچنان برجای مانده است.[1] نسب امامزاده احمد این شهر نیز که از امامزادههای معتبر دانسته شده چنین است: احمد بن علی بن امام محمد باقر (ع) کتیبهای با تاریخ 563 در این مزار وجود دارد.[2] از کهنترین امامزادههای ایران، امامزاده علی بن امام باقر (ع) است که به نام مشهد اردهال در نزدیکی شهر کاشان قرار دارد. در نسب این امامزاده نیز تردیدی وجود ندارد. در دوره سلجوقیان، زمانی که شمار فراوانی از شیعیان به وزارت و دبیری رسیدند، مزار این امامزاده در آبادی کامل بوده و شاعر بلندپایه شیعی در این دوره، ابوالرضا راوندی، قصاید فراوانی درباره این بنا و بانیان آن سروده است.[3] بقعه امامزاده حبیب بن موسی بن جعفر با تاریخهای 667 و 670 از امامزادههای معتبر کاشان است.[4]نقل این نمونهها، به دلیل تعلق آنها به قرن دوم و اوائل قرن سوم هجری است. دورهای که سادات به طور دستجمعی به ایران، بویژه مناطق شیعه نشینی چون کاشان مهاجرت میکردهاند. در کاشان شمار زیادی امامزاده منسوب به فرزندان امام کاظم (ع) وجود دارد که گرچه بی واسطگی آنها با امام محل تردید تواند بود، اما بی شبهه، نباید نسبت آنها با امام فاصله چندانی داشته باشد. از جمله آنها بقعه عطابخش، که از فرزندان امام کاظم (ع) دانسته شده، بقعه هارون بن موسی بن جعفر (ع) بقعه احمدبن موسی بن جعفر (ع) بقعه سلیمان بن موسی بن جعفر (ع) بقعه طاهر و منصور و فرزندان موسی بن جعفر (ع)، بقعه حسن بن موسی بن جعفر (ع)، از جمله این امامزادههاست.[5] میدانیم که کاشان و قم از مهمترین مراکز مهاجرت سادات به ایران بوده است.
در مورد تفرش نوشته شده: از وجود امامزادههای متعدد در تفرش و نزدیکی آن به قم و ری، برداشت میشود که مردم تفرش از صدر اسلام، پیرو مذهب تشیع بودهاند.[6]نویسنده دیگری مینویسد: آیین حقه تشیع در همان قرن نخستین هجری به ری و به تبع آن به قصران خارج راه یافت… ظاهرا رواج آیین تشیع در ری و قصران به وسیله آن دسته از سادات و فرنزدان علی (ع) صورت گرفت که در خلافت جابرانه امویان از جور و ستم ایشان، بدین نواحی پناه آوردند.[7]در جای دیگری، همان نویسنده وجود قبر امامزاده حمزه در این شهر را به عنوان نشانه وجود تشیع در آن دانستهاند. [8] مهاجرت سادات به بیهق نیز یکی از همین نمونههاست.[9]وجود بقعه محمدبن الصادق (ع)، در سرخس[10]نیز نشانه حضور تمایلات شیعی در این نواحی در همان قرون نخست است. بنابراین از مقابر سادات و امامزادهها، میتوان تا حدودی خطوط گسترش تشیع را در ایران ترسیم کرد.
عبدالجلیل درباره برخی مکانهایی که فرزندان بلاواسطه ائمه اطهار (ع) در آنها مدفون بودهاند، مینویسد: «اهل ری به زیارت حضرت عبدالعظیم شوند و به زیارت ابوعبدالله الابیض و به زیارت السید حمزه الموسوی… و اهل قم به زیارت فاطمه (س) بنت موسی بن جعفر (ع) که ملوک و امراء عالم، حنیفی و شفعوی به زیارت آن تربت تقرب نمایند و اهل کاشان به زیارت علی بن محمد الباقر (ع) که مدفون است به بارکرسب[11] با چندان حجت و برهان که آنجا ظاهر شده است و اهل آوه به زیارت فضل و سلیمان شوند، فرزندان موسی بن جعفر الکاظم (ع)، و به زیارت اوجان که عبدالله موسی (ع)، مدفون است. اهل قزوین، سنی و شیعه به تقرب زیارت ابوعبدالله الحسین بن الرضا شوند.»[12]
نگرش اولیاء الله آملی به تاریخ، نگرشی از روی عبرت است. وی در جای جای کتابش این نگرش را نشان میدهد. از جمله در جایی که درباره آوارگی سادات سخن به میان آورده، تحلیل جالبی دارد که نقل آن سودمند است: با وجود آن همه استیلا که بنی امیه و بنوالعباس را بود، امروز در همه جهان صد تن اموی و عباسی مشهورالنسب نیابند و این دو خاندان به شومی ظلم چنان منقطع شد که از ایشان اثری نماند کأن لم یغنوا بالامس. و بنوعلی و بنوفاطمه، با وجود آن که مدت دویست سال یا بیشتر، ایشان را میکشتند و ملوک ظلمه در پی استیصال ایشان بودهاند. امروز بحمدالله، در روی زمین از مشرق تا مغرب، هیچ بقعهای و مقامی نیست الا در آنجا چند تن از مشاهیر سادات موجود نیستند (کذا)، بلکه به عدد در هر اطراف عالم چون مور و ملخ هر یکی میجوشند و آنها را شهید کردهاند، ضریح هر یکی از ایشان مقبل شفاه و مسقط جباه سلاطین عالم است.[13]
در اینجا دو کار آماری مختصر درباره محل مهاجرت سادات در شهرهای ایران داریم. یکی با استفاده از کتاب منتقله الطالبیه است که در اصل درباره محلهای مهاجرت سادات نگاشته شده و دیگری بر اساس الفهرست منتجب الدین که فهرست علمای شیعه را در قرن پنجم و ششم بدست داده است.
کتاب مزبور در قرن پنجم هجری نگارش یافته است.[14] طبعا نتایجی که از آن بدست میآید تا حوالی همین قرن است. مؤلف بر آن بوده تا محل مهاجرت سادات را در شهرها نشان دهد. وی نام شهرها را به ترتیب الفبایی یاد کرده و سپس ساداتی را که در ان شهرت اقامت کردهاند یاد کرده است. در اینجا ما فهرست اسامی شهرها را با تعداد سادات علوی ساکن آنها مشخص میکنیم.
آذربایجان 3 نفر، اردبیل 2 نفر، اهواز 35 نفر، ارجان 8 نفر، اصفهان 33 نفر، بروجرد 4 نفر، تستر 2 نفر، جندی شاپور 2 نفر، جیرفت 2 نفر، گیلان 4 نفر، جرجان 32 نفر، خراسان 15 نفر، دیلم 6 نفر، رامهرمز 3 نفر، راوند 3 نفر، ری 66 نفر، رویان 2 نفر، سابور 3 نفر، سیرجان 2 نفر، سجستان 3 نفر، سمرقند 15 نفر، شیراز 23 نفر، چالوس 14 نفر، طبرستان 76 نفر، طالقان 2 نفر، طبس 2 نفر، طوس 6 نفر، فارس 6 نفر، فسا 5 نفر، قزوین 27 نفر، قم 23 نفر، کازرون 2 نفر، کرمان 7 نفر، مرو 8 نفر، نیشابور 21 نفر، ورامین 3 نفر، همدان 11 نفر، یزد 2 نفر.
همان گونه که گفتیم این تعداد میتواند درصد گسترش تشیع را نشان دهد و این که در طبرستان تعدا 76 نفر و در ری 66 نفر و در قم 23 نفر و … (البته نسبت به اصل جمعیت) وجود دارد، میتواند آنچه را که ما در نظر داریم، یعنی نشان دادن وسعت تشیع نشان دهد. البته باید توجه داشت که مؤلف کتاب منتقله الطالبیه تنها اسامی چهرهای مشهور علوی را نگاشته است. هر کدام اینها اعقاب فراوانی در دیاری که برای سکونت انتخاب کردهاند، از خود برجای گذاشتهاند. از میان پانصد و چهل و چهار شرح حال که از مؤلفان شیعی در الفهرست منتجب الدین ـ تألیف شده در قرن ششم هجری ـ بدست داده شده و با تعبیر الشیخ و السید سیادت یا عدم سیادت آنها مشخص گردیده، تعداد 342 نفر با لقب الشیخ و 202 نفر با لقب السید معرفی شدهاند.[15] چنین نسبت بالایی از مؤلفان شیعی سید نسبت به غیر سیدها بسیار بالاست. یعنی قریب 37 درصد سید و 63 درصد شیخ بودهاند.
به مرور زمان و در قرن چهارم و پنجم بر شوکت سادات افزوده گردید. در بغداد گسترش خاندان طالبیها، ایجاب میکرد تا از سوی خلفای بغداد، نقبائی برای آنها قرار داده شود. در قرن چهارم، مدتی پدر شریف رضی و نیز خودش نقابت علویان را بر عهده داشتند. در حالی که شیعه امامی بودند، در شهرهای ایران نیز سادات، مقامی افزون از حد تصور داشتند. حتی در شهرهایی که دارالسنه محسوب میشود، باز همین شرافت برای آنها وجود داشته و سادات نقبای ویژه خود را داشتهاند.[16]
گزارش دقیقی از بزرگان سادات در شهرها از قرن ششم در اختیار داریم که عبدالجلیل رازی، آن را نقل کرده است. از جمله در شهرهای اصفهان، قزوین، ری ، نیشابور و بعضی از شهرهای دیگر. نکته جالب این که او اصرار دارد که سادات، عموما شیعه بودهاند. او مینویسد: «و علوی اصلی، الا امامتی و شیعی نبود و نتواند بود وگرنه، باری زیدی که در حکایت است که علوی سنی، اجازت دخول خواست و علوی شیعی با او از سلطان سعید مسعود، سلطان گفت: بگوی از این دوگانه، یکی باشد تا درآید. علوی سنی الا منافق نیایی! علوی سنی را نگذاشتند و علوی خالص راه یافت و مقصود حاصل کرد تا بدانی که علوی، الا شیعی سره نباشد که تبری کردن از پدر، عاقی باشد و مذهب بفروختن از پرنفاقی.»[17]نباید انکار کرد که سادات سنی نیز فراوان بودهاند و گفتن این که آنها در حال تقیه بودهاند نیاز به اثبات دارد.
[1] . گنجینه آثار تاریخی اصفهان، صص 522، 523.
[2] . گنجینه آثار تاریخی اصفهان، ص 668. (مؤلف نسب را از کتاب المیزان الانساب آیه الله میرزا محمد هاشم چهار سوقی (صص 48، 74) نقل کردهاند.).
[3] . آثار تاریخی شهرستانهای کاشان و نطنز، صص 90، 91.
[4] . همان، صص 90، 91.
[5] . آثار تاریخی شهرستانهای کاشان و نطنز، صص 115، 118، 122، 125، 128 (به ترتیب).
[6] . جغرافیای تاریخی… تفرش، ص 29.
[7] . قصران، ج 2، ص 749.
[8] . ری باستان، ج 2، ص 51.
[9] . نک: تاریخ بیهقی، ص 60، 61، 63.
[10] . نک: تاریخ بیهقی، ص 60، 61، 63.
[11] . جایی که اکنون مشهد اردهال است.
[12] . نقض، ص 558، 559.
[13] . تاریخ رویان، ص 86. همین مطالب را ظهیرالدین مرعشی به نقل از اولیاء الله آورده است.
[14] . درباره آن نک: الذریعه، ج 23، ص 4. این کتاب به چاپ رسیده است.
[15] . لازم به یادآوری است که شمار اندکی از کسانی که شیخ به شمار آمدهاند، تعبیر الشیخ درباره آنها نیامده اما کاملا روشن است که سید نیستند؛ زیرا که سادات با دقت مشخص شدهاند.
[16] . فهرستی از نام نقبا را سید عبدالرزاق کمونه در کتاب موارد الاتحاف فی نقباء الاشراف آورده است. وی ایضا کتابی با نام منیه الراغبین فی طبقات النسابین، در شرح حال نسب شناسان نوشته است. هر دو کتاب به چاپ رسیده است.
[17] . نقص، ص 224، 227.
رسول جعفریان- تاریخ تشیع در ایران٬ ج1 ٬ص231