حریص هوش صحیحی ندارد

حریص هوش صحیحی ندارد

گویند مردی گنجشکی را صید کرد پرسید از من چه می خواهی. جواب داد تو را می کشم و می خورم. گفت از گوشت من چه حاصل می شود ولی تو را سه سخن می آموزم که در زندگی به کارت آید.
اولی را موقعی که در دست تو هستم می گویم.
دومی را آن وقت که بر شاخ درخت رفتم و سومی را زمانی که بر سر کوه نشستم. آن مرد دست خود را گرفت و تقاضای گفتن سخن اول را کرد.
گنجشک گفت هر چه از دستت رفت افسوس آن را مخور. از میان دست او پرید. درخواست کرد دومی را بگو. گفت هیچ وقت سخن محال را باور مکن. پس از آن گفت چه موقعیتی را از دست دادی. در چینه دان من دو دانه مروارید هست که هر کدام بیست مثقال وزن دارد اگر مرا کشته بودی با همان مرواریدها مردی توانگر می شدی. صیاد گفت افسوس بر چنین پیش آمد نابجا. سپس تقاضای گفتن سخن سوم را نمود. گنجشک گفت تو که دو نصیحت اول را فراموش کردی به سومی چه حاجت داری. به تو گفتم بر هر چه از دستت رفت افسرده مشو و نیز گفتم سخن محال را باور مکن. تمام پوست و پر و بال و گوشت من بیش از دو مثقال نمی شود چگونه باور کردی در چینه دانم دو مروارید بیست مثقالی باشد این سخن را گفت و پرید.
مثل بالا برای اشخاص حریص زده می شود. زیرا آنقدر به ازدیاد ثروت علاقمند بوده و در این راه کوشا هستند که به احتمال نفع و سودی از هستی خود می گذرند. در تمام شئونات زندگی آنها پول و سود حکومت می کند در موارد منافع سرشار فهم و شعور از ایشان سلب می شود.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید