دربارة فلسفة بحث پيرامون وجود خداوند دو پرسش مطرح شده است: يكي اين كه چه چيز انسان را به بحث دربارهي وجود خداوند بر ميانگيزد؟ و ديگري اين كه بر شناخت خداوند و ايمان به او چه فايدهاي مترتب ميگردد؟
متكلمان اسلامي در پاسخ به پرسش نخست، پاسخهايي را دادهاند يادآور ميشويم:
1. لزوم جلوگيري از زيانهاي مهم
هيچ انسان عاقلي در لزوم جلوگيري از زيانهاي مهم ترديد نميكند. اصل «لزوم دفع ضرر» يكي از پايدارترين اصول زندگي بشر به شما ميرود و تجربة قرنها زندگي انسان، استواري آن را تأييد ميكند. هرگاه ضرر و زيان از اهميت ويژهاي برخوردار باشد، اصل ياد شده قاطعتر و نمايانتر خواهد بود. در اين صورت احتمال ضرر نيز كافي است تا انسان را، به چاره انديشي براي پيش گيري از آن اقدام بر انگيزد.
از سوي ديگر، در طول تاريخ افراد برجستهاي به نام پيامبران و رهبران الهي ظهور كرده و از وجود خداوند، احكام و قوانين الهي، پاداشهاي و كيفرهاي اخروي سخن گفته، و بشر را به ايمان به اين آموزههاي دعوت كردهاند. و خود نيز در عين پايبندي سرسختانه به گفتار خويش، دين ورزاني ثابت قدم و كوشا بودهاند. بدون شك، اگر از گفتار و رفتار آنان يقين به وجود خداوند، دين و آئين الهي حاصل نشود، حداقل، احتمال وجود او قوت مييابد. بديهي است اگر چنين احتمالي درست باشد، ناديده گرفتن آن منشأ زياني بس بزرگ و اندوهبار خواهد بود. بدين جهت به حكم خرد و قضاوت فطرت، نبايد در برابر اين احتمال بيتفاوت بود. بلكه بايد دربارة آن به بحث و تحقيق پرداخت. بر اين اساس بحث و بررسي دربارة وجود خداوند و آيين آسماني، لازم و حتمي است.
محقق بحراني در تقرير اين دليل گفته است:
«انّ دفع الضرر المظنون الّذي يلحق بسبب الجهل بمعرفة الله واجب عقلاً، و وجوب دفع ذلك الضرر مستلزم لوجوب المعرفة»:[1]
جلوگيري از ضرر ظني كه به واسطة ناآگاهي از معرفت خداوند وارد ميشود، به حكم عقل واجب است، و وجوب جلوگيري از اين ضرر مستلزم وجوب شناخت خداوند است.
2. لزوم شكر منعم
از نظر عقل شكرگزاري از كسي كه به انسان نعمتي ميبخشد، كاري است پسنديده و لازم، و ترك آن نكوهيده و ناروا است، از سوي ديگر، انسان در زندگي دنيوي خود از نعمتهاي فراوان بهرهمند است. اگر چه احتمال داده ميشود كه اين نعمتها بخشندهاي نداشته و منعمي وجود ندارد، ولي وجود بخشندة نعمتها و ولي نعمت نيز محتمل است. بنابراين لازم است اين احتمال را جدي گرفت، و دربارة وجود يا عدم منعم بحث كرد، تا اگر وجود دارد از او شكرگزاري شود.
محقق بحراني در اين باره گفته است:
«انّ العاقل اذا فكر في خلقه وجد آثار النّعمة عليه ظاهرة، و قد تقرر في عقله وجوب شكر المنعم، فيجب عليه شكره، فيجب إذن معرفته»:[2] انسان عاقل اگر در آفرينش خود بينديشد، نشانههاي نعمت را برخود آشكار مييابد، و وجوب شكر منعم، مقتضاي خرد اوست، پس بايد شكر منعم را به جاي آورد، بنابراين معرفت او واجب است.
3. فطرت علت شناسي
حس كنجكاوي يكي از حسهاي نيرومند آدمي است، بحث و جستجو از علت حوادث و پديدهها از مظاهر آشكار اين حس فطري است. به مقتضاي اين تمايل فطري، انسان هر حادثهاي را كه ميبيند، از علل اسباب و پيدايش آن ميپرسد. اين حس فطري انسان را بر ميانگيزد تا دربارة علت يا علل مجموعه حوادث هستي نيز به جستجو بپردازد. آيا همان گونه كه هر يك از حوادث و پديدههاي طبيعي يا غيرطبيعي داراي علت يا علتهاي است، مجموعة حوادث و پديدههاي هستي نيز علت يا علتهاي ماوراء طبيعي دارند؟ از اين جهت بحث از وجود آفريدگار جهان، پاسخگويي به يك نياز و احساس فطري، يعني فطرت علت شناسي است.
علامه طباطبايي در اين باره چنين گفته است:
«اگر اثبات اين موضوع را فطري بشر ندانيم (با اين كه فطري است) اصل بحث از آفريدگار جهان فطري است، زيرا بشر، جهان را در حال اجتماع ديده، و به صورت يك واحد مشاهده مينمايد، و ميخواهد بفهمد كه آيا علتي كه با غريزة فطري خود در مورد هر پديدهاي از پديدههاي جهان اثبات ميكند، در مورد مجموعة جهان نيز ثابت ميباشد؟»[3]
فوايد خداشناسي
در پاسخ به پرسش دوم يادآور ميشويم:
اولاً: وقتي كه يك بحث در قلمرو كاوشهاي عقلاني و فطري بشر قرار گرفت، پرسش از فايده دربارة آن روا نيست، زيرا چنين بحثي، خود فايده است، بشر در جهاني زندگي ميكند كه نه از ابتداي آن آگاه است و نه از انتهاي آن و نه از منشأ آن. طبعاً مايل است از ابتدا و انتها و منشأ آن آگاه گردد، خود اين آگاهي قطع نظر از هر فايدة ديگر براي او مطلوب است. لزومي ندارد كه هر مسئلة علمي و نظري يك فائدة علمي داشته باشد.
ثانياً: اعتقاد و ايمان به خدا از مفيدترين و لازمترين معتقدات بشر در زندگي است. اعتقاد و ايمان به خدا از نظر فردي آرامش دهندة روح و روان و پشتوانة فضايل اخلاقي است، و از نظر اجتماعي ضامن قدرت قانون و عدالت و حقوق افراد در برابر يكديگر است.[4]
خداشناسي سرآمد همة معرفتهاست
در پايان اين درس گفتارهايي از پيشوايان معصوم را يادآور ميشويم كه خداشناسي را سرآمد همة معرفتهاي دانستهاند.
1. روزي فردي نزد پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ آمد و از او خواست تا از شگفتيهاي دانش (غرائب العلم) براي او بگويد. پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ از او پرسيد دربارة آنچه سر آمد دانشهاست (رأس العلم) چه ميداني، كه از شگفتيهاي آن ميپرسي. آن فرد گفت: سرآمد علم چيست؟ (ما رأس العلم؟) پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ پاسخ داد:
شناخت خداوند آن گونه كه سزاوار اوست.[5]
2. امام علي ـ عليه السلام ـ دربارة جايگاه خداشناسي فرموده است:
«معرفة الله اعلي المعارف»:[6] خداشناسي برترين معرفتهاست.
3. امام صادق ـ عليه السلام ـ فرموده است:
«إن أفضل الفرائض و أوجبها علي الإنسان معرفة الرب و الإقرار له بالعبودية»: برترين فرائض، و واجبترين آنها شناخت پروردگار و اقرار به بندگي اوست.[1] . ابن ميثم بحراني، قواعد المرام في علم الكلام، ص 28.
[2] . همان، ص 29.
[3] . اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، ص 4.
[4] . همان، ص 8 (پاورقي).
[5] . شيخ صدوق، التوحيد، باب 40، حديث 5.
[6] . غرر و دُرر، ص 81.
علی ربانی گلپایگانی – عقاید استدلالی