نویسنده: ابوالفضل خوش منش (1)
چکیده
شخصیت ابراهیم (علیه السلام) در قرآن با ابعادی همچون «پدر و تبار عالی»، «پدر ذریه و امّت بسیار» و «صاحب دعا و دعوتهای سرنوشت ساز» معرفی شده است. او پیامبر احتجاجهای برهانی و پیشوای خردمند و محترم نزد ملل و نحل مختلف است و از جمله دعاهای حضرت ابراهیم (علیه السلام)، داشتن ذریهای مؤمن و مسلم و باقی ماندن زبانی گویا و صادق پس از اوست.
از نگاه قرآن و روایتها، نسل حضرت ابراهیم تا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است و اهل بیت ایشان امتداد یافته و در نهایت به امام رضا (علیه السلام) و البته چهار امام بعد رسیده است. اما موقعیت امام رضا (علیه السلام) در این بین بارز و میان او و حضرت ابراهیم شباهتهای متعددی مشهود است: امام رضا (علیه السلام) دارای مقامی شاخص در زمینهی احتجاجها و براهین فطری است و مناظرهها و جدال احسن او با دانشمندان ادیان، فصلی شاخص در تاریخ امامت است. دو امام مذکور همچنین در دو نقطه و موقعیت تمدنی زاده شدهاند و دعوتشان، جنبههای سیاسی و تمدنی یافته است. این مقاله در پی بررسی تطبیقی سیرهی این دو پیشوای بزرگ و بیان ابعادی از حساب و حکمتی است که در کار آن دو در تاریخ نبوت و امامت تعبیه شده است.
مقدمه
میان حضرت ابراهیم و حضرت رضا (علیه السلام)، فاصلهی زمانی بسیاری است، اما نگاهی به تاریخ «امامت» به معنای عام آن، حضرت رضا (علیه السلام) را امتدادی بارز – بارزتر از نظایر آن در مورد دیگر ائمه اهل بیت (علیه السلام) – برای امامت ابراهیمی نشان میدهد.
این مقاله ابتدا نقش و ابعاد شخصیت حضرت ابراهیم (علیه السلام) را بررسی میکند، سپس آنها را با شخصیت امام رضا (علیه السلام) تطبیق میدهد. محورهایی که بحث و مقایسه پیرامون آنها صورت میگیرد، عبارتاند از: حضرت ابراهیم (علیه السلام) به عنوان پدر امتهای توحیدی و پیامبران و ذریهی اهل بیتی که از او پدید میآید و نیز نقشی که از او در زمینهی احتجاجهای برهانی و توحید فطری پدید میآید و قریب به 3 هزار سال بعد، نقشهای نبوت و امامت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت ایشان میرسد. تاریخ جانشینان آخرین پیامبر اکرم است را میتوان تاریخ انسانهایی کامل و مطهر با عمری بیش از 1424 سال قمری دانست. حیات جمعی ائمه (علیه السلام) را که از زمان رحلت پیامبر اکرم تا کنون بالغ بر 1424 سال است و 250 سال از آن به صورت حیات ظاهری در میان مردم بوده است، میتوان عمر یک انسان کامل دانست؛ انسانی که حائز برترین مسئولیتهای اجتماعی بوده و با صحنههای بسیار متنوع و دورههای متلاطم عصرها، زمانها و فرهنگهای گوناگون مواجه است. این تنوع فرهنگی در زمان امام رضا (علیه السلام) به اوج خود میرسد. حضرت حجت نیز به سبب وضعیت ویژهی حیات خود، در این بین حسابی جداگانه دارد.
حیات جمعی ائمه (علیه السلام) را از راه غلبه و تقریب میتوان در سه گروه قرار داد:
1. کسانی که به خلافت ظاهری رسیدند یا زندگی شان با موضوع خلافت و سیاست و سرانجام نبرد و شهادت پیوند یافت: امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، امام حسن مجتبی و حضرت سید الشهدا (علیه السلام) ؛
2. کسانی که در صحنههای خلافت و سیاست، حضور ظاهری نداشتند، بلکه تکلیفی که برای خود دیدند، همانا تثبیت بنیان علمی و فرهنگی جامعهی اسلامی بود: امام سجاد، امام باقر و امام صادق (علیه السلام). در این بین نقش علمی و فرهنگی امیرالمؤمنین بی بدیل و ممتاز است؛
3. کسانی که دستگاه طغیان آنان را از مردم دور کرد. چنین حالتی تقریباً از نیمهی دوم تاریخ امامت قابل مشاهده است: امام موسی بن جعفر، امام محمدتقی، امام علی نقی، امام حسن عسگری و حضرت حجّت (علیه السلام) از این شمارند. گویی، دست تقدیر الهی چنین میخواست تا ذهن امّت اسلامی به تدریج با موضوع غیبت آشنا شود. گروه اخیر نیز با همهی محدودیتهای اعمال شده، همچنان نقش هدایتی خود را ایفا کردند و صدها تن از شیعیان نخبه و ممتاز در اقطار اسلامی با آنان مرتبط بودند.
در این بین نقش امام رضا (علیه السلام) آمیزهای از سه حالت فوق است: یعنی حیات ایشان هم به نوعی با سیاست و حکومت ظاهری پیوند خورد، هم صاحب نقشی بارز در تثبیت بنیان علمی و فرهنگی جامعهی اسلامی بود.
حضرت 17 سال از عمر خود را در مدینه گذراند، در حالی که قریب دو قرن از عمر اسلام گذشته بود و در این دو سده، سلسلههای اموی و عباسی از تختگاههای مدینه و سپس دمشق و بغداد بر پشت توسن خلافت نبوی هرچه خواستند کردند و صِرف حضور امام در مدینه به سان شاخص و قطب نمایی، جهت صحیح را برای اهل راه نشان میدهد. حضور امام (علیه السلام) برای کسانی که میخواهند از شیوهی حکومت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) مطلع شوند و بدانند چه تفاوتی با حکومت و سلطنت دهها امیر و حاکم سرزمین گستردهی اسلام داشته، بهترین اثر فرهنگی است. سه سال پایانی حیات حضرت، به واسطهی پیوند با دولت و دستگاه ظاهری، مجالی تازه و گسترده برای ایفای نقش علمی و فرهنگی و احتجاج با زعمای ادیان دیگر گشود. این مسئله در تاریخ امامت، پدیدهی نوینی است که نمودهای آن را باید در «فقه تمدنی رضوی» جستجو کرد.
نگارنده از جایگاه تمدنی حضرت رضا (علیه السلام) و نیز نقش او در احتجاجهای فکری و آیینی، در دو مقالهی دیگر سخن گفته است (خوش منش، 1391 و 1392).
در ادامه، نقشهای هدایتی این دو پیشوا واکاوی میشود.
پدر
قرآن کریم، حضرت ابراهیم (علیه السلام) را «شیعهی نوح» (صافات / 83)، «ابوالانبیاء» (انعام/ 87 – 84) و «پدر» و تبار بزرگ امّت اسلامی (حج/ 78) میخواند. پدر، همان گونه که در اسم ابراهیم (علیه السلام) وجود دارد، لقب او نیز میشود. معنای لغوی ابراهیم، «پدر عالی قدر» یا «پدر امت بسیار» است (کتاب مقدس، 1994: 91هامش؛هاکس، 1377: 4؛ شعرانی، 1398ق: ج1: 6-5). (2) پدر به عنوان لقب نیز در کنار نام او ذکر میشود، چنان که در عبارت «مِلَّهَ أبیکُم إبراهِیمَ» (حج/ 78) لفظ «أب» دو بار آمده است. از این پدر، ذریهای بزرگ پدید میآید.
حضرت ابراهیم (علیه السلام) در مواضع حساس تکلم و مناجات با خداوند متعال، از «ذریهی» خود سخن میگوید و در خصوص چنین موضوعی،اندیشناک و دل نگران است. خداوند متعال، ابتلای ابراهیم (علیه السلام) را نیز در ذریهی او قرار میدهد. در زمینهی نسل و ذریهی حضرت، آیاتی از سه سوره به عنوان نمونه ذکر میشود. جایگاه و اهمیت موضوع «ذریهی» ابراهیم (علیه السلام) در این سیاقها شاخص است:
وَ إذِ ابتَلَی إِبراهیِمَ ربُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأتَمَّهُنَّ قَالَ إِنّی جَاعُلِکَ لِلنَّاسِ إِمَامَا قالَ وَ مِن ذُرّیَّتی قالَ لا یَنَالُ عَهدِی الظَّالمِینَ (124)… ربَّنَا وَ اجعَلنَا مُسلِمینِ لَکَ وَ مِن ذُرّیَّتِنا أمَّ^َ مُسلِمَ^ً لَکَ وَ أرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُب عَلَینَا إِنَّک أنتَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ (128) ربَّنَا وَ ابعَث فِیهِم رَسُولا مِنهُم یَتلُو عَلَیهِم آیَاتِکَ وَ یُعَلّمُهُمُ الکِتَابَ وَ الحِکمَ^َ وَ یُزَکّیِهِم إِنَّکَ انت العَزیزُ الحکَیمُ (بقره/129). وَ وَهبنَا لَهُ إِسحَاقَ وَ یَعقُوبَ کُلا هَدینَا وَ نُوحاً هَدینَا مِن قبلُ وَ مِن ذُرَّیَّتِهِ دَاوُدَ وَ سُلَیمانَ وَ أیُّوبَ و یُوسُفَ وَ مُوسی و هَارُونَ وَ کَذَلِکَ نَجزِی المُحسنینَ * وَ زَکرَّیا وَ یَحیی و عیِسَی وَ إلیَاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحینَ * وَ إسماعِیلَ وَ الیَسَعَ و یُونُسَ وَ لوطاً و کُلا فَضَّلنَا عَلَی العَالَمینَ * وَ مِن آبائِهِم و ذُرَّیَّاتِهِم و إخوانِهِم و اجتَبینَآهُم و هَدَیناهُم إلی صِراطٍ مُستقیمٍ (انعام/87-84). ربَّنا إِنّی اسکَنتُ مِن ذُرّیَّتی بِوَادٍ غَیرِ ذِی زَرعٍ عِندَ بَیتِکَ المُحرَّمِ ربَّنَا لِیُقیمُوا الصَّلاه فَاجعَل أفئِدَ^ً مِنَ النَّاسِ تَهوی إلَیهِم وَ ارزُقهُم مِنَ الثَّمراتِ لَعَلَّهُم یَشکُرُون (37)… الحَمدُ لِلهِ الَّذی وَهَبَ لِی عَلَی الکِبَرِ إِسماعیلَ وَ اسحاقَ إنَّ ربِّی لَسَمیعُ الدُّعاء (39) رَبّ اجعَلنِی مُقیمَ الصَّلاه وَ مِن ذُریَّتی ربَّنَا وَ تَقَبل دُعاءِ (40).
این بخشها، به خصوص آیات سورهی انعام، سلسلهای متراکم و منحصر به فرد از پیامبران را دربر میگیرد. این همه از نسل همان مرد سالخوردهای برآمدند که به رسم طبیعت از داشتن نسل، ناتوان و همسر وی نازا بود.
بنا بر سخن تورات، خداوند توانا به همین پیر فرتوت، بشارت فرزندان بسیاری میدهد که شمار آنان به سان ستارگان آسمان خواهد بود (کتاب مقدس، 1994م: پیدایش، باب 7، بند 6-7).
و خداوند به ابراهیم گفت از ولایت خود، از مولد خویش و از خانهی پدر خود به سوی زمینی که به تو نشان دهم بیرون شو. از تو امّتی عظیم پیدا کنم، تو را برکت دهم، نام تو را بزرگ سازم و تو برکت خواهی بود. به آنانی که تو را مبارک خوانند برکت دهم، آن که تو را ملعون خواند لعنت کنم و از تو جمیع قبایل جهان برکت خواهند یافت (3) (همان: باب 12، بند 3-1). (4)
«خداوند گفت اکنون به سوی آسمان بنگر و ستارگان را بشمار؛ هرگاه آنها را توانی شمرد پس به وی گفت ذریت تو چنین خواهد بود» (همان: باب 15، بند 16). هر آینه تو را برکت دهم، ذریت تو را کثیر سازم مانند ستارگان آسمان، مثل ریگهایی که بر کنارهی دریاست و ذریت تو دروازههای دشمنان خود را متصرف خواهند شد و از ذریت تو، جمیع امتهای زمین برکت خواهند یافت چون که قول مرا شنیدی (همان: باب 22، بند 19 – 15 (تلخیص)).
اطلاق پدر بر ابراهیم (علیه السلام) یا به خاطر آن است که عربها و مسلمانان آن روز، اغلب از نسل اسماعیل (علیه السلام) بودند یا به خاطر این بود که آنها همگی ابراهیم (علیه السلام) را بزرگ و به عنوان پدری روحانی و معنوی میشمردند، هر چند آئین پاک او با انواع خرافهها آلوده شده بود
(مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج14: 183).
از آنجا که عنوان پدر، عنوانی مهم و مقدس است، بعدها در دستگاه دیانت تجملی مسیحی استفاده میشود و البته در معرض توسعه و تحریف معنایی نیز قرار میگیرد.
این عنوان از یک سو بر ذات مقدس خداوند اطلاق شده، یکی از اقانیم ثلاثه دانسته شده و از سوی دیگر، عنوانی برای پدر روحانی و آبای کلیسا شده است. Abba در روزگاران کهن، واژهای آرامی بوده و در انجیل سه بار به معنای پدر برای استغاثه به درگاه خداوند به کار رفته است. واژهی Abbe در زبان فرانسه و در ادبیات مسیحی به معنای پدر روحانی تعبیر میشود.
از این ریشه با همین سمت و سو، واژهی Pape بالاترین مقام دینی مسیحیان کاتولیک رواج یافت. همچنین اشکال واژهی لاتین patricius به عربی متاخر راه پیدا کرد، بطرشیل، بطرشین، بطرک، بطریرک، بطریکا، بطریق، این واژه در فارسی به صورت پتریارک به خصوص در متون مسیحی فارسی آمده است.
مطلب فوق با بیان سخنی از قاموس کتاب مقدس دربارهی مقام ابراهیم (علیه السلام) و ابوّت (5) او و سپس انعکاسی از این نگاه در سخن یکی از نویسندگان قرن بیستم فرانسه به پایان میرسد.
طبیعت و عادتهای ابراهیم (علیه السلام) یکی از عجایب نوشته جات کتاب مقدس است. او، پتریارک حقیقی شرقی بود و خدم و حشم بسیار داشت (دربارهی این مقام، عنوان حضرت ابراهیم (علیه السلام) و شرح آن نک: رو، 1390: 244؛ Leon-Dufour, 1974: 6; Vidal et les Autres, 1984: 1280)؛ طوایف آن نواحی از روی میل، وی را تکریم و به فرمانش گوش میکردند (هاکس، 1377: 6-5). (6)
تمدن یونانی با گذشت زمانی طولانی، سترون شده و الهام خود را در روم شرقی که سبب امتداد آن تمدن و رسیدن به ما بوده، از دست داده است.
مغرب زمین تنها با سنّت فکر یونانی، نمیتوانست به صورتی که امروزه هست، درآید. خدایان یونان که تا حد زیادی آلوده به نواقص بشری و تابع فرمانهای تخلف ناپذیر زمان و منطق بودند و جنبهی قدسیت بسیار کمی داشتند، اکنون در چشم ما، جز اوهام سحرانگیز و جاذب و مایهی تسلیت خیال، چیزی نیستند. ولی خدای ما و خاصه در مذهب پروتستان همچنان همان خدای ابراهیم مانده است. (خدایی) که قدرت او برتر از هر قدرت و برای بعضی، برتر از هر اخلاق است. (او) خدایی غیور و منحصر به فرد است که مؤمن، با ایمان خود، پیمانی (7) با وی منعقد میکند. در اینجا دیگر سخن از عقل و استدلال نیست، بلکه همهی سخن از عرفان است. کیست بتواند قربانی کردن اسماعیل را مطابق با عقل بیان کند؟ (زیگفرید، 1343: 200).
«بیت» حضرت ابراهیم (علیه السلام)
سخن قرآن از ابراهیم (علیه السلام) به عنوان پدر، تنها ناظر به داشتن «ذریه» نیست، بلکه «بیت» ابراهیم (علیه السلام) را به صورتی بارز دربر میگیرد.
استعمال اهل در قرآن، دارای حالتی ذو مراتب است. از نسبت و ارتباطی ساده و اعتباری آغاز میشود و تا ارتباطی معنادار و اثرگذار در امر تربیت و هدایت امّت پیش میرود. حالت اخیر، هنگام انتساب فرد یا افرادی به پیامبران الهی دیده میشود.
برخی از موارد استعمال «اهل» در آیات قرآنی عبارتاند از:
1. انتساب معنوی در ترکیبهایی همچون: اهل قریه، اهل الکتاب، اهل الانجیل:
2. «وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ الْإِنْجِیلِ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» (مائده/47)؛
«فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا أَتَیَا أَهْلَ قَرْیَهٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِیهَا جِدَاراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً» (کهف / 77).
3. خانواده و ارتباط نسبی و سببی، نظیر «باهلِکَ» و «مِن أهلِهَا» در:
«وَ اسْتَبَقَا الْبَابَ وَ قَدَّتْ قَمِیصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَیَا سَیِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِیمٌ * قَالَ هِیَ رَاوَدَتْنِی عَنْ نَفْسِی وَ شَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا إِنْ کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْکَاذِبِینَ» (یوسف/ 26 – 25).
4. شایستگی و همان چیزی که در زبان فارسی نیز از آن با عنوان «اهلیت» یاد میشود:
«وَ مَا یَذْکُرُونَ إِلاَّ أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَهِ» (مدثر/56)؛
«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَ إِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ سَمِیعاً بَصِیراً» (نساء/58).
روشن است که قرآن کریم، گاهی اهل را در معنایی فراتر از ربط و نسبت خانوادگی به کار میگیرد. استعمال اهل بیت در خصوص پیامبران، سه بار در قرآن کریم به کار آمده است:
1. در خصوص والدین حضرت موسی (علیه السلام):
«وَ حَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ نَاصِحُونَ * فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَ لاَ تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ» (قصص / 13 -12).
2. دربارهی «بیت» حضرت ابراهیم (علیه السلام) :
«قَالُوا أَ تَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ» (هود/ 73)؛
3. در خصوص «بیت» پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله):
«وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَى وَ أَقِمْنَ الصَّلاَهَ وَ آتِینَ الزَّکَاهَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» (أحزاب/33).
دو آیه سورهی قصص، یکی ابتدا از «اهل بیتٍ» (به صورت نکره و همراه تنوین) سخن میگوید و آیهی دوم، آن را به مادر موسی برمی گرداند. از میان سه ترکیب بالا، ترکیب نخست به صورت «اهل بیت» و تعبیر دوم و سوم به صورت «اهل البیت» است.
بنا بر آنچه گذشت، تعبیر پراهمیت «اهل البیت» در قرآن کریم تنها دو بار، یکبار از زبان خداوند و خطاب مستقیم او در خصوص اهل بیت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و بار دیگر در خصوص حضرت ابراهیم (علیه السلام) و از زبان فرشتگان و خطاب به همان زن و در پی همان بشارت آمده است.
جالب توجه است بدانیم که رسول خاتم و پیامبر رحمت است، خود را میوهی این دعا میخوانند: «أنا دعاء ابراهیم». (8) یکی دیگر از دعاهای حضرت ابراهیم (علیه السلام) از خداوند متعال، «لسان صدق»ی است که در قالب بعثت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) و «اهل البیت» ایشان عینیت مییابد و ماندگار میشود. «اهل البیت» در قرآن نیز محوری دیگر برای پیوستن این دو پیشوا به یکدیگر است.
از بیت ابراهیم (علیه السلام) در قسمتی از کتاب مقدس (نظیر پیدایش، 23-17) سخن رفته و در قرون بعد اشاره به اهل بیت او نیز در کلام و ادبیات مسیحی آمده است ( Maisonnée d”Abraham)
امام
قرآن کریم برای نخستین بار از ابراهیم (علیه السلام) به عنوان «امام» یاد میکند: « » (بقره/ 124) و از «ملت» او یاد میکند (حج/ 87؛ نساء/ 125؛ نحل / 123). از سوی دیگر میبینیم آخرین کسی که در میان مردم، امام و زعیم «ملت ابراهیم حنیف» و حامل میثاق ملکوتی اوست، امام رضا (علیه السلام) است. دستگاه خلافت، امامان پس از حضرت رضا (علیه السلام) را به تدریج از جامعه و مردم جدا و ساکن لشگرگاه و «عسکر» کرد. حضرت ابراهیم، اولین کسی است که استدلال فطری و برهانی توحیدی را در جمع عمومی مردم و محکمههای سرزمینی که مدعی قانون و قضا بودند، با استفاده از آنچه از ملکوت آسمانها و زمین دیده بود، بر زبان آورد و پس از آن از «توجیه وجه» به سوی «فاطر» آسمانها و زمین سخن گفت:
«» (79-75).
فیلسوف ذوالفنون، ابوالحسن شعرانی دربارهی ابراهیم (علیه السلام) مینویسد:
ابراهیم ، پدر امّت بسیار، نام مشهورترین پیغمبران که همهی ملل وی را حرمت میگذارند. خدای یگانه را او شناخت، پرستید و مردم را هدایت کرد. دین توحید از او میان مردم رایج شد، چنان که غیر پیروان او هم به روش او متأثر شدند. میتوان گفت حکمای موحد نیز با شنیدن رأی او هدایت یافتند و خدای یگانه را به عقل شناختند. [خداوند] ملکوت آسمانها را بدو نمود و استدلال بر اینکه ماه و ستاره و خورشید خدا نیستند (شعرانی، 1398ق: 5).
اظهار توحید به وسیلهی حضرت ابراهیم (علیه السلام) و استنتاج یکتاپرستی از مطالعهی سیر کواکب در قرآن کریم مذکور است و در کتاب مدراش اثر سِفرهایشار (9) وجود دارد. مدراش بعد از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) نوشته شد، اما این داستان را در تاریخ عهدکهن یهودی (10) تألیف فلاویوس جوزفی (11) میبینیم. در این کتاب آمده است: «ابراهیم نخستین کسی بود که خدا را خالق جهان دانست و به وسیلهی سیر کواکب و مشاهدهی آنچه در زمین و دریا میگذشت، به این معنا پی برد. دانست که حرکت آنها تابع قدرتی است و خود آنها قدرتی ندارند که به ما نفعی رسانند. همه مطیع فرمان او هستند» (خزائلی، 1387: 62).
ما حضرت ابراهیم (علیه السلام) را به عنوان پدر بسیاری از پیروان ادیان بزرگ یهودی و مسیحی و نیز شخصیتی محترم در نزد باورمندان ادیان دیگر میبینیم. از سوی دیگر، امام رضا (علیه السلام) را به عنوان امامی مییابیم که با بزرگان یهودی، نصرانی، صابئی و طرف داران دیگر نحلههای زمان خود به گفتگو نشسته و آنان به وی به دیدهی تعظیم نگریستهاند.
خداوند، عنوان پدر را بر حضرت ابراهیم (علیه السلام) اطلاق کرده و این عنوان که به تناسب، دارای ابعاد مختلف جسمی، معنوی و فکری است، بر شخصیت رسول اکرم است و اهل بیت ایشان نیز اطلاق میشود. چنانکه او، خود و علی (علیه السلام) را دو پدر این امت شمرد. حضرت امیرالمؤمنین در این باره نقل مى کند: «سَمِعتُ رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله) یَقُولُ أنّا وَ عَلیٌ أبَوا هَذِهِ ألأمَّه، وَ لَحقُّنَا عَلَیهِم أعظَمُ مِن حَقِّ أبَوَی وِلادَتِهِم، فَإنّا نُتقِذُهُم – إن أطاعُونَا – مِنَ النَّارِ إلی دَارِ القَرارِ، وَ نُلحِقُهُم مِنَ العُبودیَّه بِخیارِ الاحرار» (بحرانی، 1374: ج 4: 307: العروسی الحویزی، 1415ق، ج 4: 237؛ مجلسی، 1412ق: ج23: 259).
این عنوان، پس از علی (علیه السلام)، به دیگر ائمه نیز اطلاق میشود و آنان نیز چنین مسئولیت و جایگاهی را در قبال امّت اسلامی و بشری دارند. امام رضا نیز «امام» را پدر رئوف امّت میشمارد.
چنانکه گذشت، ابراهیم (علیه السلام)، پدر انبیا و امتها است. نسل او، از طریق رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در شمار زیادی از ذریهی نبوی و سادات علوی، حسنی، حسینی، موسوی و رضوی استمرار مییابد. فزونی این ذریه از نیمهی دوم وصایت خاتم الانبیاء است و انتشار آن از امام موسی کاظم (علیه السلام) به بعد مشهود و قابل ملاحظه است.
احتجاج و دعوت
حضرت ابراهیم (علیه السلام) از خداوند درخواست زبانی صادق و گویا پس از خود دارد تا پیام دعوت او را به مردم جهان برساند: «واجعل لی لسان صدق فی الاخرین» (شعرا/ 84). پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت ایشان، شعبههای آن زبان گویا هستند و امام رضا (علیه السلام) در این بین، دعوت گری شاخص و صاحب احتجاجهای فکری و فطری است.
ابراهیم (علیه السلام)، پیامبر زبان آوری و احتجاج است. نام او در قرآن کریم، با این مقولهها گره خورده است. ابراهیم (علیه السلام) بر مسلمات حریف تکیه میکند و فضای فکری جامعه را در نظر میگیرد. اگر جامعه، جامعهای است که در آن به کواکب و ستارگان توجه میشود، او هم با همان شیوه سخن میگوید: «» (97-88).
گاهی نیز با آنان همراهی و همگامی میکند؛ اما به تدریج فضای فکر و سخن را به سویی میبرد که طرف مقابل، ناگاه خود را دچار تناقض میان مسلمات احساس کند و ناتوانی و نارساییاندیشه اش را با چشم خود ببیند. البته او از ناتوانی و فروماندگی آنان خوشحال نمیشود، او شفیق، اوّاه حلیم و منیب است. از آن سؤال میکند، اما داوری را بر عهدهی خود آنان میگذارد.
در شیوههای احتجاج حضرت ابراهیم و امام رضا (علیه السلام) همانندیهایی وجود دارد. دعوت توحیدی و تشریع جهانی با نام ابراهیم گره میخورد. احتجاجهای توحیدی و بین ادیانی، با کسانی که ابراهیم (علیه السلام) نزد آنان محترم است، در زمان امام رضا (علیه السلام) به اوج خود میرسد. ابراهیم (علیه السلام) پیامبری معتبر و محترم نزد پیروان ادیان الهی و اقوام پاک دین و یگانه گراست.
دعوت ابراهیم و احتجاجهای او، بر سر توحید و یگانه گرایی است. این درس مهم، در آموزهها و احتجاجهای امام رضا (علیه السلام) نیز دیده میشود. گویی بشر در طول چندین هزار سال آمد و شد پیامبران، همچنان بخشهایی از این درس را درست فرا نگرفته و نیازمند تبیین و تشریح آن توسط برگزیدگان الهی با استدلال و احتجاج است.
توحید با دقایق و ظرافتهای فراوانی که دارد در هر زمانی درس روز است و البته سخنان و مناظرههای امام رضا (علیه السلام)، چشمهی آبی زلال در پای شجر عقیدهی توحیدی است. (12)
امام رضا (علیه السلام) با رؤسای ادیان و مذاهب به گفتگو مینشیند و مقام علمی او قرین تأیید و تحسین ایشان قرار میگیرد. در واقع موضوع احتجاج و جنبهی بین دینی، سرفصل مهم دیگری از زندگی این دو «امام» است. این دو امام در جایی سفرهی خرد و حکمت را میگسترانند که زمینههای مساعد قبلی و بعدی هر دو فراهم است.
خراسان بزرگ تر، منطقهای مهم و در مقایسه با صحرای سوزان عربستان و بخشهایی از بین النهرین و فلات مرکزی ایران، نسبتاً آباد و سرسبز بود. در اینجا آمد و شد بیش از صحرای عربستان بود و تنوع فرهنگی نمود بیشتری داشت. این همه زمینه را برای ارتباطات گستردهی پیشوای بین المللی اسلام و تشیع، حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) تسهیل کرد.
قلمرو پهناور اسلامی در مدتیاندک کانون انوار دانش شد. رواج صنعت کاغذ از اسباب عمدهی رواج علم و معرفت بود. هنوز قرن اول هجرت تمام نشده بود که مسلمانان صنعت کاغذ را از فرارود به داخل بلاد عرب زبان بردند. از این رهگذر بود که در قرن دوم، در مصر و بغداد کارخانههای کاغذسازی پدید آمد (زرین کوب، 41:1384). در شمال شرق ایران نشاط و ابتهاج فرهنگی خاصی پدید آمد.
با آمدن امام رضا (علیه السلام) به ایران، افراد مختلفی با گرایشها و فرهنگهای گوناگون پیرامون او را گرفتند. این امر به اصطلاح امروز ضریب نفوذ و تأثیر حضرت را توسعه داد و به حضرت برای رساندن پیامهای جهانی مکتب رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت او، موقعیتی ممتاز بخشید.
در میان کسانی که اطراف حضرت هستند، از قبیل افراد خانواده، اصحاب، کارگزاران،
راویان و مخاطبان حاضر در جلسههای مباحثه و مناظره، نامهای متنوعی که هر یک منتسب به شهری و دیاری یا گرایش و خاستگاهی است به چشم میخورد.
در میان راویان حضرت نیز انتساب آنان به شهرهای مختلف ایران و سرزمینهای دیگر دیده میشود:
ابوالصلت هروی از خادمان و راویان امام (علیه السلام) است (13) و نیز راوی دیگری به نام عبدالسلام بن صالح هروی از شهر هرات (صدوق، 1373، ج 2: 263)، حسین بن علی دیلمی (نک: همان، ج 531:1) (14) خدمتکار او، محول السجستانی (15) از سیستان (همان، ج 2: 217)، دو فرزند بسطام نیشابوری (ابنابسطام النیسابوریان) (ابن قولویه، 1403 ق: 513)، احمد بن محمد بزنطی که منسوب به ناحیهی بیزانس (16) و روم شرقی ترکیهی فعلی، فریابی از ناحیهی فاریاب در افغانستان کنونی یا منطقهی فرارود و نمونههای متعدد دیگری که میتوان در کتابهایی چون عیون اخبار الرضا و مسند الامام الرضا از آنھا سراغ گرفت. برخی از این نمونهها عبارتاند از: جعفی، مکی، مدنی، بغدادی، بصری، کوفی، کرخی، (17) شامی، حلبی، ازدی، کندی، همدانی، ختلی، (18) تفلیسی، رازی، انباری (19)، ارمنی، ملطی (20)، دیلمی، واسطی (21)، مدائنی، نهاوندی، جوباری (جویباری)، مروزی، قمی، بلخی، طالقانی و طبری (نک: عطاردی، 1413 ق، بخش پایانی ج دوم: کتاب الرواه عن الإمام أبی الحسن الرضا:556 – 508).
نام پدر شماری از راویان حضرت یا نام خودشان ایرانی است، از قبیل: مهران، راهویه، بسطام بن سابور (شاهپور)، شاذان (شادان) و مرزبان (همان).
استمرار نسل و امامت حضرت ابراهیم (علیه السلام) تا امام رضا (علیه السلام)
در سفر پیدایش، از برکت خداوند به نسل حضرت ابراهیم (علیه السلام) و ازدیاد ذرّیهی وی سخن گفته شده است. در رأس برکتهای داده شده به ایشان، پیدایش 12 امیر از نسل اوست که با 12 امام و خلیفهی رسول الله (صلی الله علیه و آله) است منطبق هستند (میرمصطفی، 1994 م: 61).
همچنان که در مقدمهی مقاله گذشت، تاریخ جانشینان آخرین پیامبر الهی (صلی الله علیه و آله)، تاریخ انسانهای کامل و مطهر با عمری بیش از 1424 سال قمری است. امّت اسلامی و علاقه مندان شریعت نبوی، قریب 250 سال از این مدت را با جانشینان پیامبر (صلی الله علیه و آله) به سر بردند و سپس، امر هدایت و سرپرستی امت به صورتی خاص رقم خورد.
حضرت رضا (علیه السلام) را میتوان موضعی اصلی و حساس در حبل عقیدهی اثنی عشری نیز شمرد و به عبارت دیگر، موقع حساس و موضع سرنوشت ساز حبل امامت در پایان سدهی دوم هجری و در عهد امامت امام رضا (علیه السلام) است.
عقیده به امامت اهل بیت (علیه السلام) با اتصال به امامت او کامل میشود و این اعتقاد تا حضرت ولی عصر (عج) ادامه مییابد. انحرافهای فکری و عقیدتی گروهی از پیروان ائمه تا پیش از ایشان است. در تاریخ، از شیعهی زیدیه به شیعهی هفت امامی یاد شده است. این گروه، امامت را تا امام سجاد (علیه السلام) و فرزند ایشان زیدبن علی پذیرفتهاند؛ اما شیعهی 9 امامی و 10 امامی وجود ندارد و شیعهی هشت امامی امروز معادل شیعهی 12 امامی است.
بعد از شهادت حضرت رضا (علیه السلام)، اگرچه باز شیعه به فرقههایی چند تقسیم شد و به خصوص بعد از رحلت امام حسن عسگری (علیه السلام) (260-232) 14 و با محاسبهای دیگر، 20 فرقه از میان ایشان به وجود آمد، اما هیچ یک، پیروان قابل توجهی نیافتند، از همین رو همگی از میان رفتند و تمام شهرت و اعتبار از آن شیعیانی شد که بعد از امام هشتم، فرزندش ابوجعفر محمدبن علی الجواد (علیه السلام) (220 – 195) را امام نهم و سپس، فرزندش حضرت ابوالحسن علی بن محمدالهادی (علیه السلام) (254 – 214) را امام یازدهم شناختند (اقبال آشتیانی، 1375: 53). (22)
فخر رازی در تفسیر سورهی کوثر، عطیههای فراوان الهی در دنیا و آخرت را از نمودها و مصادیق کوثر و «خیر کثیر» بیان میکند و از جملهی این موارد، نسل فراوان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را برمی شمارد. او میگوید مقصود این است که خداوند به پیامبر (صلی الله علیه و آله) نسلی عطا میفرماید که در طول زمان باقی میماند. در طول تاریخ، از اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) تعداد زیادی کشته شدند، سپس عالم مملو از آنان شد؛ اما از بنی امیه کسی در دنیا نمانده که محل توجه و اعتنایی باشد. همچنین فخر رازی به وجود علمای بزرگی در میان اهل بیت رسول (صلی الله علیه و آله) است اشاره و نام این «اکابر علما»: امام باقر، امام صادق و امام کاظم را ذکر میکند تا به امام رضا میرسد و در این تسمیه و تعداد خود قید «علیهم السلام» را نیز میافزاید (نک : فخر رازی، 1420 ق، ج 32: 313).
نکتهی قابل توجه دیگر نیز در تفسیر فخر رازی، علاوه بر ذکر نام حضرت رضا (علیه السلام)، اشاره به دعای حضرت ابراهیم (علیه السلام) ذیل واژهی کوثر است:
وی در وجه جمع بودن اسم و فعل «إِنَّا أعطینَاکَ…» در سورهی کوثر میگوید: از آنجا که خداوند واحد است، اسناد فعل جمع به او صحیح نیست؛ مگر برای اشاره به این مطلب که در تحصیل این عطیه، فرشتگان، جبرئیل، میکائیل و انبیای پیشین مشارکت داشتند، همان گونه که حضرت ابراهیم چنین چیزی از خداوند درخواست کرد: « رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» (بقره/129).
وی سپس این سلسله را ادامه میدهد، چنانکه میگوید: حضرت موسی نیز از خداوند
درخواست کرد از امّت محمد (صلی الله علیه و آله) باشد و آن مراد این سخن خدای تعالی است:
وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنا إِلى مُوسَى الْأَمْرَ وَ ما کُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِین. وَ لکِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ وَ ما کُنْتَ ثاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَن َ تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا وَ لکِنَّا کُنَّا مُرْسِلِین. وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَیْنا وَ لکِنْ رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُون(46-44). (23)
بشارت به این موضوع در سخن حضرت مسیح (علیه السلام) نیز هست: «وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ» (صف / 6؛ نک: فخر رازی، 1420 ق، ج 32: 310). با توجه به آنچه گذشت، امام رضا (علیه السلام) از جمیع مسائلی که شمرده شد، شخصیت ممتازی مییابد:
او آخرین امامی است که در دسترس مردم است و امکان حضور در ملأ عام مییابد. عموم مردم ایشان را با سهولتی نسبی میبینند، صدایش را میشنوند، گرد او حلقه میزنند و حدیث او را مینویسند. حضرت، از حرمت و عزتی نزد عموم مسلمانان برخوردار است. عالمان و مورخان یا او را میستایند یا آنکه اگر ناصبی و بدخواهی نیز وجود داشته باشد، بهانه و مجالی برای ذکر نقد و نقص او ندارد. همچنین شیعیانی که قائل به امامت اویند، تا آخرین نسل پیشوایان برگزیده از ذریهی حضرت ابراهیم و سپس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) را پذیرفتهاند. اسلام، آخرین دین الهی و حضرت محمدبن عبدالله (علیه السلام) است، رسول اکرم و پیامبر اعظم است. او، قرآن و عترت را به مثابه دو ودیعهی گران بها به امّت خود و جامعه بشری سپرد و از این دنیا رخت بربست. عترت رسول الله (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت او، عصارهی فضائل پیامبران الهی و فرستادگان پیشین بودند و عصر امام رضا (علیه السلام)، مقطع مهمی برای تجسد و انسجام این فضائل در قالبهای مکتوب بود. به گفتهی علامه عبدالله مامقانی (1350 – 1290ق)، در اواخر دولت بنی مروان، نیروی این دولت رو به ضعف نهاد، منع اخذ و تعلیم و تعلم حدیث و سنت قائمهی نبوی برداشته شد و در پی آن، شماری از انسانهای آزاده و اصحاب، مانند برید بن معاویه عجلی، ابوبصیر لیث مرادی، محمد بن مسلم ثقفی، زاره بن اعین شیبانی و امثال ایشان از اهل سنت مانند عبدالملک بن جریج، سفیان بن عیینه و سفیان ثوری و دیگران، به حفظ آثار دین و سنت سرور پیامبران اهتمام ورزیدند. آنان به مدینه و دیگر شهرهایی که تابعین در آنجا حضور داشتند، رفتند. راویان امامی، به اخذ حدیث از امام باقر و امام صادق (علیه السلام) پرداختند و راویان اهل سنت از ایشان و دیگر تابعین، پس از ایشان نیز گروهی از مؤمنان، شروع به یادگیری و دریافت علوم دینی از ائمه اعم از تفسیر قرآن، شرایع اسلام و اصول و فروع دین کردند. آنان احادیث و معلومات اخذ شده را در صحیفههایی ارجمند و کتابهایی باارزش نگاشتند و بر بعضی از ائمه (علیه السلام) عرضه و ایشان نیز آنها را تأیید کردند. شمار این دفترها در عصر امام رضا (علیه السلام) به 400 کتاب رسید که «اصلی» نامیده میشدند. این تعداد، جدا از کتابهایی است که اصول نامیده نشدند و شمار آنها البته بالغ بر هزاران دفتر بود. پس از این مقطع، گروهی از یاران فاضل امام رضا (علیه السلام) نظیر احمد بن محمدبن ابی نصر بزنطی، جعفربن بشیر، حسین بن علی بن فضلال، حسن بن محبوب، حمادبن عیسی، صفوان بن یحیی، محمدبن ابی عمیر و احمد بن محمد بن عیسی اشعری به تدوین این کتابها پرداختند. احمد بن محمدبن عیسی اشعری، شیخ شیعیان قم بود که با امام رضا ملاقات کرد، کتاب نوا در را نگاشت و در سال 221 ق از دنیا رفت.
افراد فوق هر موضوع را ذیل بابی واحد یا در کتابی جداگانه گرد آوردند. سپس شاگردان ایشان مانند حسن بن سعید، حسین بن سعید اهوازی و علی بن مهزیار اهوازی آنچه را نزد مشایخ، متفرق بود جمع کردند و به تهذیب و پیرایش آن پرداختند. این کتابها، مرجع نگارش کتابهای اربعهای شدند که آسیای مکتب شیعی از عصر غیبت تاکنون بر روی آن در حال گردش است (24) (غفاری صفت، 1369: 239 – 237).
امام رضا (علیه السلام) که امام احتجاج و استدلال است، طرف دارانی نیز از همین جنس دارد. یکی از این افراد، ابومحمد هشام بن حکم از موالی کوفه بود که در شهر واسط عراقی نشو و نما یافته و بعدها برای تجارت به بغداد رفته است. او در ابتدا از مرجثه و پیروان جهم بن صفوان رئیس مرجئهی (25) خراسان (مقتول در 128 ق) بود؛ ولی بعدها از این فرقه روی گرداند و از اصحاب شاخص امام صادق (علیه السلام) شد.
او از بزرگترین متکلمان امامیه و اول کسی است که با ادلهی کلامی و نظری، موضوع امامت را مورد بحث قرار داد و حجتهای سهل و روشن بر اثبات آن اقامه کرد. هشام پیشتر در میان مخالفان ائمه (علیه السلام) حضور داشت، از درون آنان و سازمان فکری ایشان مطلع بود و نقاط ضعف آنان را میشناخت. وی مردی حاضرجواب و در تکلم و احتجاج حاذق بود و با بزرگان متکلمان مخالف در عصر خود بسیار مناظره و احتجاج کرد. گفته میشود به طور دائم در این امر به سر میبرده و از همین رو، چهره و مثلی در این باب شده است.
هشام از مصنّفان شیعه و دارای تألیفهای متعدد در موضوعهای دینی، تاریخی و ادبی و جزء ملازمان خالد بن یحیی برمکی بوده و همیشه در مجالس مناظرهی این وزیر در بغداد حضور داشته است. او از شیعهی قطعیه یعنی از کسانی بود که بر خلاف فرقهی واقفه به رحلت امام موسی کاظم (علیه السلام) اعلام قطع و یقین کرد و قائل به امامت امام رضا شد. وی از واسطههای اتصال پارهای از علوم ائمه (علیه السلام) به برخی چهرههای علمی خاندان نوبختی بود. این خاندان، واسطهی بین او و امثال او با متکلمان بزرگ قرن چهارم و پنجم شدند (غفاری صفت، 1369: 80-77).
یکی دیگر از یاران امام رضا (علیه السلام)، ابومحمد یونس بن عبدالرحمان قمی است که از اکابر رجال شیعه و مصنّفان مشهور طایفه به شمار میرود. او در عهد خلافت هشام بن عبدالملک (125- 105) به دنیا آمد. از معاصران امام صادق و امام کاظم (علیه السلام) و وکلا و خواص امام رضا (علیه السلام) است. حدود 30 کتاب در مسائل گوناگون از جمله در موضوع امامات و ردّ غلات تألیف کرد. جایگاه وی را در میان اصحاب حضرت رضا (علیه السلام)، مانند سلمان فارسی در عصر رسول اکرم است شمردهاند. ترجمهی وی در متون معتبر رجالی نظیر رجال کشی، رجال نجاشی، فهرست شیخ طوسی و منابع دیگر آمده است. یونس بن عبدالرحمان قمی نیز از حلقههای اتصال سخن ائمه (علیه السلام) و از جمله حضرت رضا (علیه السلام) به خاندان ایرانی نوبختی است (نک : اقبال آشتیانی، 1357: 83-82).
رژیس بلاشر در مقدمهی خود بر کتاب التربیه و التعلیم فی الاسلام تألیف اسعد طلس، از رسوخ دو خاندان شیعی بنوالفرات و بنونوبخت و نیل آنان به مقام وزارت در دستگاه خلافت عباسی سخن میگوید. حضور و نفوذ این دو تیره در دستگاه عباسی، اثر بزرگی در بیرون راندن عناصر غیرشیعی از دستگاه خلافت داشت. چنانکه از زمان متوکل تا اواخر عهد مقتدر آن، همهی کوششهایی که برای جلوگیری از دخالت و نفوذ این عناصر مبذول شد، بی نتیجه ماند و دستگاه خلافت گاه با عنف و زمانی با لطف با آنان به سر برد؛ اما نتوانست به نفوذ عمیق آنان خاتمه دهد (نک : کسایی، 1374: 74). حاصل تمامی تلاشها، نفوذ و گسترش تشیع در همهی ارکان دولت عباسی بود. بسیاری از طالبیان، سودای خروج بر خلافت عباسی را داشتند. در دورهی مأمون به نسبت سایر دورهها، بیشترین خیزشها و قیامهای شیعی انجام شد. فضل بن سهل ذوالریاستین، وزیر مأمون، شیعی بود (رونالدسن، 1410ق، ج 1: 190 به نقل از اللیثی، 1384: 419) و طاهربن حسین، سردار او که به مسئلهی برادرش امین خاتمه داد، تمایل شیعی داشت. ابن اثیر روایت میکند که طاهریان همگی شیعی بودند. او در روایت خود، آنجا که از جنگ سلیمان بن عبدالله طاهری با حسن بن زیاد که در طبرستان قیام کرده بود، یاد میکند، مینویسد: «سلیمان از جنگ با حسن بن زید احساس گناه میکرد و این از شدت تشیع وی بود» (1410ق، ج 7: 140، حوادث سال 250 ق).
مأمون نیز چارهای نیافت جز آنکه دل ایرانیان را که به خاندان علی بن ابی طالب (علیه السلام) به دیدهی احترام مینگریستند و به آنان ابراز محبت میکردند، به دست آورد. او در برابر نام و یاد امام علی (علیه السلام) احترام میکرد و عباسیان را به رفتار خوب با علویان ترغیب میکرد.
سیوطی روایت میکند که یکی از عباسیان علت نیکی کردن مأمون با علویان را از وی جویا شد و او در پاسخ گفت:
من کاری میکنم که آنان قبلاً در حق ما روا داشتند. آن روز که ابوبکر به خلافت رسید هیچ سهمی برای بنیهاشمم قائل نشد و پس از او عمر و عثمانی نیز همان شیوه را پیش گرفتند؛ اما چون علی خلیفه شد، عبداللّه بن عباس را به ولایت بصره، عبیدالله بن عباس را به ولایت بصره، عبیدالله را به یمن، سعید را به مکه و قثم را به بحرین فرستاد… این دین بر گردن ما بود، امروز من جزای او را به فرزندانش میدهم (سیوطی، 1385ق: 308 به نقل از اللیثی، 1384: 418).
رضای آل محمد (صلی الله علیه و آله)
یکی دیگر از جلوههای بارز امتداد «امامت» در طول تاریخ طولانی خود، موضوع «رضای آل محمد (علیه السلام)» است. امروز اگر از بسیاری از مردم ایران و جهان سؤال شود: ابوالحسن علی بن موسی (علیه السلام) نام کدام شخصیت دینی است، به احتمال زیاد برای پاسخ لحظاتی تأمل میکنند؛ اما لقب «رضا» که جایگزین نام شده، برای همه مشهور است. چنین مفهومی یعنی تن دادن به کسی که «رضا»، پسندیده و برگزیده از آل نبی (علیه السلام) است. دعوت به «رضای آل محمد (علیه السلام)»، دعوت به آرمانی مقبول در دل شمار زیادی از مردم سرخورده از انواع مظالم خلفا و عمّال آنان بود. اما در این بین چند مشکل وجود داشت:
1. دعوتهای جویندهی چنین آرمانی، چندین بار در طول دهههای پیشین به خاک و خون کشیده شده بودند. نمونهای بارز از آن، دعوت زیدبن علی بود؛
2. در نظر بسیاری از مردم، تعریف قاطعی از مفهوم «اهل البیت» وجود نداشت. نمونهی بارز این ابهام، سوءاستفادهی بنی عباس از فرصت بود. آنان درواقع توانستند با توجه به ابهام مورد اشاره در مفهوم «اهل بیت» و «الرضا من آل محمد» برای بسیاری از مردم، با تلاش برخی ایادی خود، خویشتن را از خاندان بنیهاشم و بنی اعمام رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) قلمداد کنند و بدین ترتیب بر پشت مرکب خلافت و زعامت بنشینند. بهره گیری بنی عباس از این نارضایتی و دعوت به براندازی بنیامیه نزد ایرانیان، هواخواهان زیادی پیدا کرد و شعار «الرضا من آل محمد» آرمانی مطلوب و انگیزه بخش شد.
نسبت عباسیان به عباس بن عبدالمطلب بنهاشم بن عبدمناف عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله) میرسید. از پیش از اسلام بین بنیهاشم و بنی امیه بر سر تولیت خانهی کعبه اختلاف بود. در اواخر دورهی بنی امیه، کسانی که با آن طایفه دشمنی داشتند طرف خاندان مخالف ایشان یعنی بنیهاشم را گرفتند و چون عباسیان نیز از بنیهاشم به شمار رفتند به کمک ایرانیان موفق شدند بر حریف و دشمن سابق خود بنی امیه پیروز شوند.
کار گروهی خاندان عباسی از مطالبهی سیاسی صِرف فراتر رفت و شکل دعوت دینی و عقیدتی به خود گرفت. در سال صدم هجری یعنی حدود 100 سال قبل از شهادت امام رضا (علیه السلام)، محمدبن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب که در حمیمه از ناحیهی شراه از بلوک بلقای شام (اردن فعلی) میزیست با ابوهاشم عبدالله بن محمد حنفیه نوهی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) ملاقات کرد. ابوهاشم که امام کیسانیان بود (26)، وصیت کرد پس از او «امامت» به محمد بن علی بن عبدالله بن عباس برسد، به همین جهت اکثر کیسانیه که طرفدار «امامت» ابوهاشم بودند، پس از او به عهد «امامت» محمد بن علی بن عبدالله درآمدند و از آن تاریخ دعوت «امامت» بنی عباس صورت شرعی و روحانی به خود گرفت. عباسیان به این بهانه که فرزندان علی بن ابیطالب (علیه السلام) از حق خود به نفع آنان صرف نظر کردند، بنای دعوت و پیشرفت را گذاردند و از محبوبیت آل على (علیه السلام) به نفع خود استفاده کردند.
«امام» عباسی در اردن فعلی – که از زمان عبدالملک مروان اقامتگاه خاندان عباسی شده بود – مسکن داشت، 12 «نقیب» (پیشوا و رئیس) (27) برگزید و به نواحی مختلف فرستاد. اعمال داعیان عباسی از طرف این نقیبان و 70 تن از شیوخ جزء، رهبری میشد. ائمهی عباسی مرکز تبلیغاتی دیگری نیز در کوفه داشتند. گاهی هم امام با داعیان خود در موسم حج در مکه دیدار میکرد تا در ازدحام حاجیان، از سوءظن مأموران حکومت برکنار باشد. دستور امام به دعاه این بود که به ایرانیان و به طوایف یمانی قحطانی عرب اعتماد داشته باشند. روش تبلیغ آنان این بود که نخست شرحی از اسلام و محسنات آن بیان میکردند، سپس به ذکر معایب بنیامیه و انحراف آنان از اسلام میپرداختند. آنگاه از فضای آل محمد، اهل بیت (علیه السلام) و مظلومیت آنان و اینکه اسلام حقیقی نزد ایشان است سخن میگفتند و مرد را به «الرضا من آل محمد» میخواندند و میگفتند ما باید به خلافت یکی از فرزندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) شویم. آنان با زیرکی نام کسی را نمیبردند و فقط چنین وانمود میکردند که به یکی از فرزندان رسول خداست دعوت میکنند. مردم هم که در دل هواخواه و هوادار علویان بودند، گمان میبردند مقصود از دعوت این داعیان، یکی از فرزندان علی بن ابیطالب (علیه السلام) است.
یکی از کسانی که در شرق ایران، برای نخستین بار علم دعوت به بنی عباس را در قریهی سفیدنج نزدیک مرو برافراشت ابومسلم خرسانی بود. البته دیری نپایید که خود، اولین و بزرگترین قربانی این دولت و درواقع قربانی شعاری در غیر موضعش شد (نک: مشکور، 1362: 79-76).
3. لقب «رضا» در تعقیب همان آرمان «الرضا من آل محمد» از سوی خود مأمون برای امام استعمال شد و باز پیشتر از همهی این وقایع، «دعوت به رضای آل محمد» شعار زید در قیام خونینش بر ضد امویان بود. چنانکه امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «خدا عمویم زید را رحمت کند. اگر پیروز میشد، به وعدهی خویش وفا میکرد. همانا وی مردم را به رضای آل محمد دعوت میکرد و منظور از رضا من بودم» (رضوی اردکانی، 1364: 129؛ نجفی، 1375: 135).
با توجه به آنچه گذشت، درمی یابیم گرایش به «رضای آل محمد»، قبل از امام رضا (علیه السلام) نیز در فضای حیرت و سرخوردگی شیعیان و سپس ایرانیان و مسلمانان، به صورت یک آرمان مطرح شده بود؛ اما تجلی و عینیت آشکار آن در زمان امام رضا (علیه السلام) روی داد.
لقب «رضا» همانگونه که سالها قبل از امام رضا (علیه السلام)، به مثابه آرمانی برانگیخته شده و ذهن و زبان مردمان را با خود آشنا ساخته بود، در تعقیب همان آرمان «الرضا من آل محمد» و از باب حرمت و عزّتی که یافت، پس از امام رضا (علیه السلام) نیز قرین اعقاب امام باقی ماند. چنانکه امام محمدتقی، امام علی نقی (علیه السلام) و امام حسن عسگری (علیه السلام) به احترام جد بزرگوارشان هر یک به «ابن الرضا» مشهور شدند و دستگاه خلافت، چارهای جز حفظ حرمت آنها در انظار مردم نداشت.
شیخ صدوق از احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی دربارهی تسمیه رضا نقل میکند: به امام جواد (علیه السلام) گفتم گروهی از مخالفان شما عقیده دارند مأمون، پدر شما را رضا نامیده است، زیرا او به ولایتعهدی مأمون راضی شده است.
امام (علیه السلام) پاسخ داد: دروغ گفتند. بلکه او را خدای تبارک و تعالی رضا نامید، زیرا او مرضی خداوند متعال در آسمان و مرضی پیامبر و ائمهی پس از وی در زمین بود.
گفتم (علیه السلام): مگر نه این است پدران شما مرضی خدا، پیامبر و ائمه بودند؟
فرمودند: چرا؟
گفتم: پس از چه رو پدر شما در میان ایشان «رضا» نامیده شد؟
فرمودند: زیرا مخالفان از دشمنان وی به او راضی شدند، همان گونه که موافقان از دوستان وی به او رضایت یافتند و چنین موقعیتی برای هیچ یک از پدران وی پدید نیامد، از همین رو، وی رضا نامیده شد (صدوق، 1373، ج 1: 26 – 24).
چنان که اشاره شد، این لقب و نام، بعدها برای سه فرزند حضرت باقی ماند و همین امر باعث احیای بیشتر آرمان تمسک به عترت و «آل محمد» یا همان ثقل اصغر مذکور در وصیت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) شد. بسیاری از مردم بیش از پیش دانستند که «آل محمد» در جامعه حاضرند و رأی ایشان استوار و نظرشان صائب است. نگاهی به کُنیه و القاب امام رضا (علیه السلام) جلوههایی از مهر و مرحمت آن امام و شخصیت مقبول آن «رضا» را نزد امّت اسلامی نشان میدهد. کنیههای ابوالحسن و ابوعلی و لقبهایی چون: رضا، صابر، زکی، ولی، وفی، صدیق، رضی، شمس الشموس، معین الضعفاء و الفقراء، معین الغرباء، غریب الغرباء، سراج الله، نورالهدی، قره عین المؤمنین، مکیدهالملحدین، رئاب التدبیر، ثامن الحجج، الامام الرئوف، شمس توس، خورشید ولایت، ضامن آهو و عالم آل محمد نمونههایی از این باب گشادهی رأفت و رحمتاند.
نتیجه گیری
بررسی زندگی انبیا و اولیای الهی را میتوان با وجود برخی تفاوتها در سطوح کارشان، بررسی عمر انسانی چندین هزارساله دانست که در فراز و فرودهای مختلف سیاسی، فکری و فرهنگی در حال سیر سریع خویش است. در این زمینه میتوان رشتههای فراوانی را دید که به صورت موازی در کنار هم، هر یک عهده دار تبیین برنامهای در یکی از عرصههای مهم جامعه و تاریخ هستند. مقالهی حاضر رشتهای از این رشتهها را برگزید و به بررسی و مقایسهای فشرده و گذرا میان حضرت ابراهیم و امام رضا پرداخت. انتباه واندیشهی جهانی در سیرهی ابراهیم و علی بن موسی الرضا (علیه السلام) مشهود و قابل تحلیل و مقایسه است.
ابراهیم (علیه السلام) اولین شخصی است که در تاریخ انبیا، امم و تاریخ بشری، نشان «امامت» دریافت میکند. اگر حوزهی حضور و مأموریت ایشان تا «غربی ترین» نقاط است، حوزهی حضور امام رضا (علیه السلام) تا شرقی ترین قسمت میآید. دعوت و احتجاج برای توحید، مأموریت مهم ابراهیم (علیه السلام) است. پس از چندین هزار سال، همچنان رضا (علیه السلام) از آل محمد را میبینیم که بااندیشمندان و رؤسای شرایع و ادیان از توحید الهی میگوید. بی گمان در سیرهی این دو شخصیت بزرگ، رشتههای فراوانی مربوط به حوزههای فکر، فرهنگ و تمدن جامعهی بشری است که پرداختن به هر یک از آنها، زمینه و مجال بیشتری میطلبد.
پینوشتها:
1. استادیار علوم قرآن و حدیث دانشگاه تهران khoshmanesh@ut.ac.ir.
2. به گفته قاموس کتاب مقدس، نام ابراهیم، نخست «آبرام» به معنای «پدر عالی» است که بعد از آن به ابراهام یعنی «پدر جماعت بسیار» موسوم میشود و طایفهی یهود (بنی اسرائیل)، اعراب (بنی اسرائیل) و دیگر طوایف اعراب از وی پدید میآیند.
3. مجموع برکت و لعنتی که در بالا از آن سخن گفته شده، با این اشارهی قرآن به اعطای عطا و برکت بر «آل ابراهیم» و حسادت یهود براین امر قابل تطبیق است: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هؤُلاَءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلاً * أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مَنْ یَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیراً * أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ فَإِذاً لاَ یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیراً * أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ آتَیْنَاهُمْ مُلْکاً عَظِیماً» (نساء/54-51). ریشه و مفهوم برکت در تورات دارای انعکاسهای متعددی است، اما همانگونه که قرآن بارها تصریح میکند، گروهی از قوم یهود، خود را قوم مغضوب خداوند قرار میدهند.
4. این برکت خداوند به ابراهیم (علیه السلام)، با این دعا و صلوات قابل تطبیق است: «اللهمَّ صل علی محمدٍ و آل محمدٍ و بارک علی محمد و آل محمدٍ کما صلّیت و ترحّمتَ و بارکت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم انکَ حمیدٌ مجیدٌ» یا این ادعیهی رضوی که حضرت در آنها نگاه روشنی به موضوع سیاست، تاریخ امامت و گذشته و آیندهی مقولههای امّت و امامت دارد:
«اللهمَّ صلَّ علی محمدٍ و آل محمد افضل ما صلیت علی ابراهیم و آل ابراهیم انّک حمیدٌ مجیدٌ»؛ «اللهم العن قتله امیرالمؤمنین و قتله الحسین بن علی و ابن فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم» (موحدابطحی، 1382: 23). «اللهمّ قوّم قائم آل محمدٍ و اظهر دعوتَه برضی من آل محمّدِ؛ اللهمّ اظهر رایتَه و قوِّ عزمَه و عجّل خروجه و انصر جیوشه و اعضد انصاره… اللهمّ املأ الدنیا قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً اللهم أنصر جیوش المسلمین وسرایاهم ومرابطیهم حیث کانوا و این کانوا من مشارقِ الارضِ و مغاربها» (همان: 91).
5. Patriarcat.
6.هاکس در تعریف نام ابراهیم (علیه السلام)، گزیدههایی از مواضع ذکر نام ایشان را در کتاب مقدس نیز آورده است.
7. در ادبیات مسیحی، پیمان بستن با ابراهیم، استمراری از پیمان بستن با خداست. در ادبیات کتاب مقدس، از مفاهیمی چون «پیمان»، «عهد» و «وصیت» با تعابیری همچون Testament و Alliance یاد شده است.
8. «من ثمرهی دعای ابراهیم هستم.» پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خود را «دعای ابراهیم» یعنی ثمرهی دعای ابراهیم خواند. این سخن نبوی به صورت «أنَا دَعوَهُ أبی ابراهیمَ» نیز ذیل آیاتی همچون «ربَّنا و ابعَث فیهِم رَسُولاً مِنهُم یَتلُوا عَلیهِم آیاتِکَ» (قمی، 1404ق، ج1: 62) و ذیل آیهی «ذُرِّیَّه بَعضُها مِن بَعضٍ» (آل عمران/34) (ثقفی، 1374: ج1: 195) آمده است، نیز (نک: بحرانی، 1374، ج1: 329).
9. Sepher Hayachar. Antiquités .10 Judaïque.
11. Flavius Josephi.
12. بخش مهمی از کتاب عیون اخبار الرضا، حاوی احادیث رضوی، خطبهها و مناظرههای حضرت در باب توحید و تبیین و تفصیل آن است.
13. در برخی نقلها از وی با عنوان ابوالصلت قمی یاد شده است. گویا این مسئله به علت آمدن وی به شهر قم و درگذشتش در آنجاست. هم اکنون «مقبرهی شیخ اباصلت، غلام و چاکر امام هشتم (علیه السلام)» که گاهی در زبان عامیانهی مردم آنجا «شیخ عباسه» خوانده میشود، در هستهی قدیم قم، بین میدانگاهی که «دروازهی ری» نام داشته و مسجد جامع قم که در عهد پیش از اسلام، آتشکده و عبادتگاه مزدیسنی بوده، در میان قبرستانی قدیمی قرار دارد. در واقع، ابتدا شیخ مزبور در آنجا به خاک سپرده شده، سپس مردم به سبب حرمتی که برای اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امام رضا (علیه السلام) قائل بودند، پیکرهای اموات خود را برای دفن پیرامون او آوردهاند و این مکان به تدریج مبدل به قبرستان و نیز محلی برای تجمع مذهبی و محافل آیینی و مناسبتی در محرم و جز آن شده است.
14. دیلمی منسوب به ناحیهی دیلم، گیلان کنونی است. خاندان شیعی آل بویه و آل زیار که هر دو پس از حکومت نیمه مستقل طاهریان و صفاریان در ایران به حکومت رسیدند، از ناحیهی مزبور و مازندران بودند.
15. منسوب به سگستان، سکاستان، سیستان.
16. کنستانتین یکم، امپراتور روم، پس از پذیرش آیین مسیحیت و اعلام آن به عنوان دین رسمی روم و نیز پس از پیروزی بر دشمنان، مقر حکومت خود را به دهکدهی بیزانتیوم در حاشیهی تنگهی بسفر منتقل کرد و در سال 330 میلادی آنجا را پایتخت اصلی خود اعلام کرد.
17. کرخ نام یکی از محلههای بغداد است که شیعیان به تدریج به آن روی آوردند و سکنی گزیدند. «معروف کرخی» منسوب بدانجاست.
18. منسوب به ختل یاختلان در تاجیکستان کنونی، ختل امروز چهارمین شهر بزرگ در کشور تاجیکستان است. پیشینهی این شهر به 2 هزار و 700 سال پیش میرسد و هخامنشیان در آن سابقهی حضور و بنای استحکامات داشتند. در زمان ساسانیان، این شهر زمان درازی مقر حکومتی بود. در این شهر، زبان پارسی میانه رواج داشت و پس از ورود اسلام و آمدن زبان فارسی نو به منطقه، مردم آن دیار سریع تر از دیگر نقاط پیرامونی، فارسی زبان شدند. ناحیهی مزبور بسیار آبادان و دارای معادن ارزشمند سیم و زر بود (معین، 1374، ج 5: 475).
19. منسوب به انبار یکی از شهرهای قدیم ایران در عهد ساسانیان. نام انبار به سبب وجود انبارهای تدارکاتی و لجستیکی ارتش ایران برای حفاظت از مرزهای غربی ایران و پشتیبانی ارتش پارسی در هنگامههای لشکرکشی و نبرد بود.
20. منسوب به ملط، شهری در غرب آناتولی در ساحل دریای اژه. بقایای این شهر تا امروز نیز در استان آیدین ترکیه باقی است.
21. منسوب به شهر واسط عراق.
22. شمار 20 فرقهی مورد اشاره در متن، همراه شرحی راجع به هر یک را نک: اقبال آشتیانی، 1375: 165-161، 263 و 265.
23. فخر رازی در تفسیر خود بخشی از آیات را آورده است.
24. برای اطلاع بیشتر دربارهی کتابهای مصنفان آن اعصار به فهرست شیخ طوسی (1351)، فهرست اسمای مؤلفان در کتاب الرجال نجاشی (1392 ق) و ج دوم الله ربیعه الی تصانیف الشیعه (1408) رجوع کنید.
25. مرجئه از فرقههای اسلامی است. به گفتهی شهرستانی، نام مرجئه از فعل «ارجاء» به معنای تأخیر است. زیرا آنان میگفتند حکم صاحب گناه کبیره تا روز قیامت به تأخیر میافتد و نباید برای وی در دنیا حکم بهشتی یا دوزخی بودن صادر کرد.
همچنین گفته شده که مراد از ارجاء، تأخیر حضرت علی (علیه السلام) از درجهی اول به رتبهی چهارم است که اگر چنین باشد، مرجئه مقابل شیعه قرار میگیرند. باز طبق سخن گروهی از مرجئه، حکم سکوت از داوری که در بالا اشاره شد، شامل نزاع خلافت و امامت نیز میشود. مرجئه بر صنوف مختلفی هستند (نک: شهرستانی، بی تا، ج 1: 146-139؛ خمینی، 1391: 1233-1243).
26. کیسانیان، طرف داران مختار بودند (مشکور، 1362: 55).
27. عمل مزبور، جدا از اقتباس و استراق عددی و مفهومی از شمار ائمهی اهل بیت (علیه السلام) و نیز این آیه از قرآن بود: «وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ بَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً وَ قَالَ اللَّهُ إِنِّی مَعَکُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاَهَ وَ آتَیْتُمُ الزَّکَاهَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِی وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ» (مائده/12).
منابع تحقیق :
قران کریم.
ابن قولویه، محمد (1403)، کاملی الریارات. بیروت : اعلمی.
اقبال آشتیانی، عباسی، (1375). خاندان نوبختی تهران: طهوری.
بحرانی، سیدهاشم، (1374). البرهان فی تفسیر القرآن. 5 ج، قم: بعثت.
خزائلی، محمد، (1387). اعلام قران. تهران: امیرکبیر.
خمینی، سیدحسن، (1391). فرهنگ جامع فرق اسلامی (بر پایهی دست نوشتههای مرحوم آیت الله سید مهدی روحانی). تهران: اطلاعات.
خوش منش، ابوالفضل ، (1391). «پیشوای گفتگو و برهان، خوانشی در مناظرات و احتجاجات امام رضا همراه با مقایسهای میان روش او و حضرت ابراهیم (علیه السلام) . مجموعه مقالات همایش علمی – پژوهشی امام رضا (علیه السلام)، ادیان و مذاهب و فرق. تهران: اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان تهران، دبیرخانه دائمی جشنواره بین المللی فرهنگی هنری امام رضا (علیه السلام) و پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
خوش منش، ابوالفضل، (1392). «امامت و موضوع تمدن اسلامی (سیری تحلیلی از حضرت ابراهیم تا حضرت رضا (علیه السلام))»، فصلنامه فرهنگ رضوی مشهد: بنیاد بین المللی فرهنگی و هنری امام رضا و پژوهشگاه فرهنگ و هنر و ارتباطات، سال اول، شمارهی 2، 76-41.
رضوی اردکانی، ابوالفضل، (1364). شخصیت و قیام زیدبن علی. قم: اسلامی،
رو، ژرژ، (1390). تاریخ عراقی قدیم ترجمهی ابوالفضل علیزاده طباطبایی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
رونلدسن، دوایت، (1410 ق)، عقیده الشیعه. 2ج، بیروت: اعلمی.
زرین کوب، عبدالحسین، (1384). کارنامهی اسلام تھران: امیرکبیر.
زیگفرید، آندره، (1343). روح ملتها. ترجمهی احمد آرام، مقدمهی مهدی بازرگان، تهران: شرکت سهامی انتشار.
سید قطب، (بی تا). فی ظلال القرآن، قاهره: دارالمعارف.
شعرانی، ابوالحسن، (1398 ق). نثر طویی 2ج، تهران: اسلامیه.
شهرستانی، ابوالفتح محمدبن عبدالکریم بن احمد، (بی تا). الملل و النحل تحقیق محمد سید کیلانی، بیروت: دارالمعرفه.
صدوق، محمد بن علی، (1373). عیون اخبارالرضا. ترجمهی حمیدرضا مستفید و علی اکبر غفاری صفت، 2ج، تهران: صدوق.
طالقانی، سید محمود، (بی تا). بیثت. تهران: ناس.
طباطبایی، سید محمد حسین، (بی تا). المیزان فی تفسیر القران. قم : اسلامی جامعه مدرسّین.
العاملی، جعفر مرتضی، (1416 ق). الصحیح من سیره الرسول الاعظم بیروت: دارالمعرفه.
عبدالنور، جبّور و سهیل ادریس، (1989 م). المنهل بیروت : دارالعلم للملایین.
العروسی الحویزی، عبد علی بن جمعه، (1415ق)، نورالثّقلین، 2 ج، قم: اسماعیلیان.
عطاردی، عزیزالله، (1413 ق). مسند. الامام الرضا. بیروت: دارالصفوه.
غفاری صفت، علی اکبر، (تلخیص و تحقیق)، (1369). تلخیص مقباس الهدایه (اثر عبدالله مامقانی 1290-151ق)، تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق (علیه السلام).
فخر رازی، ابوعبدالله محمدبن عمر، (1420 ق). مفاتیح الغیب، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
کتاب مقدس (عهدین)، (1994م). بی جا: انجمن پخش کتب مقدسه در میان ملل.
کسایی، نورالله، (1374). مدارسی نظامیه و تاثیرات علمی و اجتماعی آن. تهران: امیرکبیر.
اللیثی، سمیره مختار، (1384). جهاد شیعه در دورهی اول عباسی. ترجمهی محمد حاجی تقی، به ضمیمه گفتاری از آیت الله سید علی خامنه ای، قم: شیعه شناسی.
مجلسی، محمدباقر (1412ق)، بحارالانوار. 110ج، بیروت: دار احیاء التراث العربی – مؤسسه التاریخ العربی.
مشکور، محمدجواد، (1362). تاریخ شیعه و فرقههای اسلام تا قرن چهارم تهران: اشراقی.
معین، محمد (1374)، فرهنگ فارسی، تهران: امیرکبیر.
مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، (1374)، تفسیر نمونه، 27 ج، تهران: اسلامیه.
موحدابطحی، سید محمدباقر، (1382). الصحیفه الرضوی الجامعه و ابنائه الامام محمدبن علی الجواد، الامام علی این محمدالهادی، الامام الحسن این علی العسکری، الامام الحجه بن الحسن المهدی، قم: پرستش.
موسوعه الکتاب المقدس. (2001). بیروت: دار منهل الحیاه و دار الکتاب المقدس.
مولوی، جلال الدین محمد، (1370). مثنوی معنوی. تصحیح رینولد نیکلسون، تهران: شرق.
میرمصطفی، تامر، (1994م). بشائر الاسفار بمحمد واله الاطهار. التوحید للنشر.
نجاشی، احمدبن علی، کتاب الرجال (1392 ق)، نجف: چاپ محمد صادق آل بحرالعلوم.
نجفی، موسی، (1375)، تأملاتی در تاریخ تفکر اسلامی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
هاکس، جیمز، (1377). قاموس کتاب مقدس تهران: اساطیر.
Léon-Dufour, Xavier Et les Autres, (1974). Vocabulaire De Théologie Biblique. Les Editions Du Cerf, Troisième Edition, Paris: Les Editions Du Cerf.
Stappers, Henri, (1900). Dictionnaire Synoptique D”étymologie Française, Larousse, Paris.
Vidal, Jacques Et les Autres, (1984). Dictionnaire Des Religions., Paris: Presse Universitaire De France
منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1393)، فصلنامه فرهنگ رضوی، مشهد: بنیاد بین المللی فرهنگی هنری امام رضا (علیه السلام)، چاپ اول